راه حل روشن براى مسأله جبر و اختیار
پرسش :
چگونه مى توان تفسیرى روشن از مسأله «جبر و اختیار» ارائه داد؟
پاسخ :
پاسخ اجمالی:
همه بحثها و جدلها در مسأله جبر و اختیار، صرفا در مباحث علمی بوده و در عمل همه به اختیار انسان پایبند هستند و الا با وجود جبر، ملامت بدکاران و مدح نیکوکاران مفهومی نداشت و تربیت و تعلیم فرزندان صورت نمی گرفت و محکمه و دادگاه برای جرمی که اختیاری بر ترک آن وجود نداشته، تشکیل نمی شد. آیات بسیاری از قرآن مثل «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَإِمّا کَفُوراً» و «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» و ... نیز به روشنی بر وجود اختیار دلالت می کند.
پاسخ تفصیلی:
این مسأله از قدیمى ترین مسائلى است که در میان دانشمندان مطرح بوده، گروهى طرفدار آزادى اراده انسان و گروهى طرفدار جبر بوده اند و هر کدام دلائلى براى اثبات مقصد خود ذکر کرده اند.
ولى، جالب این است که: هم «جبریین» و هم «طرفداران اختیار» در عمل، اصل اختیار و آزادى اراده را به رسمیت شناخته و پذیرفته اند، یا به تعبیر دیگر: تمام این جر و بحث ها در دائره مباحث علمى بوده نه در مقام عمل و این به خوبى نشان مى دهد: اصل، آزادى اراده و اختیار فطرى همه انسان ها است و اگر پاى وسوسه هاى مختلف پیش نیاید، همه طرفدار اصل آزادى اراده اند.
این وجدان عمومى و فطرت همگانى که یکى از روشنترین دلائل اختیار است، به صورت هاى گوناگونى در زندگى انسان تجلى مى کند؛ زیرا اگر انسان خود را در اعمالش مجبور مى دانست و اختیارى براى خود قائل نبود چرا:
1 ـ گاه، به خاطر اعمالى که انجام داده و یا به خاطر اعمالى که انجام نداده پشیمان مى شود و تصمیم مى گیرد در آینده از تجربه گذشته استفاده کند، این حالت ندامت براى طرفداران عقیده جبر فراوان است، اگر اختیارى در کار نیست ندامت چرا؟!
2 ـ بدکاران را همه ملامت و سرزنش مى کنند، اگر جبر است سرزنش چرا؟
3 ـ نیکوکاران را مدح و تمجید و ستایش مى نمایند.
4 ـ در تربیت و تعلیم فرزندان مى کوشند تا آنها سعادتمند شوند و اگر همه مجبورند تعلیم چه مفهومى دارد؟
5 ـ براى بالا بردن سطح اخلاق جامعه، همه دانشمندان بدون استثنا تلاش دارند.
6 ـ انسان از خطاهاى خود توبه مى کند، با قبول اصل جبر توبه معنى ندارد.
7 ـ انسان بر کوتاهى هائى که کرده حسرت مى خورد چرا؟
8 ـ در تمام دنیا، بدکاران و مجرمان را محاکمه مى کنند و آنها را تحت بازپرسى شدید قرار مى دهند، کارى که از اختیار بیرون است، بازپرسى و محاکمه ندارد.
9 ـ در همه دنیا و میان تمام اقوام اعم از خداپرستان و مادیین، براى مجرمان مجازات قائلند، مجازات بر کارى که مجبور بوده چرا؟!
10 ـ حتى طرفداران مکتب جبر، هنگامى که کسى به منافع و حیثیت آنها تجاوز کند فریاد مى کشند و او را مقصر مى شمارند، و به دادگاه مى کشانند!
خلاصه، اگر راستى انسان از خود اختیارى ندارد، پشیمانى چه معنى دارد؟
ملامت و سرزنش براى چیست؟ آیا مى شود کسى را که دستش بى اختیار مرتعش و لرزان است ملامت کرد؟
چرا نیکوکاران را مدح و تشویق مى کنند، مگر از خود اختیارى داشته اند که با تشویق به کار نیک ادامه دهند؟
اصولاً، با پذیرش تأثیر تعلیم و تربیت، جبر مفهوم خود را از دست خواهد داد.
و از این گذشته، مسائل اخلاقى بدون قبول آزادى اراده ابداً مفهومى ندارد.
اگر ما در کارها مجبوریم، توبه یعنى چه؟ حسرت خوردن چرا؟ محاکمه شخص مجبور از ظالمانه ترین کارها است و مجازات او از محاکمه اش بدتر.
همه اینها نشان مى دهد که: اصل آزادى اراده، فطرى همه انسان ها و موافق وجدان عمومى بشر است، نه تنها عوام، که همه خواص و همه فلاسفه در عمل چنین اند و حتى جبرى ها در عمل اختیارى هستند: «أَلْجَبْرِیُّونَ إِخْتِیارِیُّونَ مِنْ حَیْثُ لایَعْلَمُونَ»!
و جالب این که: قرآن مجید نیز کراراً روى همین مسأله تکیه کرده، در آیه 39 سوره «نبأ» مى فرماید:«فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ مَآب»؛ (هر کس بخواهد مى تواند راهى را به سوى پروردگارش برگزیند).
در آیات دیگر نیز روى مشیت و اراده انسان بسیار تکیه کرده است، که ذکر همه آنها طولانى مى شود تنها به سه آیه زیر اکتفا مى کنیم:
1 ـ «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَإِمّا کَفُوراً»؛ (ما راه را به انسان نشان دادیم خواه پذیرا شود وشکرگزارگردد یا مخالفت کند وکفران نماید). (1)
2 ـ و در آیه 29 سوره «کهف» مى فرماید:«فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ»؛ (هر کس مى خواهد ایمان بیاورد و هر کس نمى خواهد راه کفر پیش گیرد) (ولى بدانند ما براى کافران آتش عظیمى فراهم ساخته ایم).
3 ـ و نیز در آیه 29 «دهر» مى خوانیم:«إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلاً»؛ (این تذکرى است، هر کس بخواهد راهى به سوى پروردگارش انتخاب مى کند).
سخن درباره مسأله جبر و تفویض بسیار طولانى است و در این زمینه کتاب ها یا مقاله ها نوشته شده، آنچه در بالا گفته شد تنها نگاهى به این مسأله از زاویه «قرآن» و «وجدان» بود و این کلام را با یادآورى یک «نکته مهم» پایان مى دهیم
طرفدارى گروهى از مسأله جبر تنها به خاطر پاره اى از مشکلات فلسفى و استدلالى نبوده، بلکه، عوامل مهم روانى و اجتماعى دیگرى بدون شک در پیدایش و ادامه این عقیده دخالت داشته است.
بسیارى از افراد، عقیده به «جبر» یا «سرنوشت جبرى» یا «قضا و قدر» به معنى جبرى آن را که همه ریشه هاى مشترکى دارند، به خاطر فرار از زیر بار مسئولیت ها پذیرفته اند.
یا این عقیده را پوششى براى شکست ها و ناکامى هاى خود که بر اثر کوتاهى و سهل انگارى حاصل شده قرار داده اند.
و یا پوششى براى هوس هاى سرکش خویش که «مى خوردن ما را حق ز ازل مى دانسته و ما براى این مى، مى خوریم که علم خداوند جهل نشود»!
گاه، استعمارگران براى درهم کوبیدن مقاومت مردم و خاموش کردن آتش قهر ملت ها، با توسل به این عقیده خود را بر همه تحمیل مى کردند که، سرنوشت شما از اول همین بوده و غیر تسلیم و رضا کو چاره اى؟!
با قبول این مکتب، اعمال همه جنایتکاران موجه مى شود و گناه همه گنهکاران توجیه منطقى مى یابد و فرقى میان مطیع و مجرم باقى نخواهد ماند.
پی نوشت:
(1). سوره دهر، آیه 3.
منبع: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دارالکتب الإسلامیه، چاپ سی و سوم، ج 26، ص 77.
پرسش های مرتبط:
همه بحثها و جدلها در مسأله جبر و اختیار، صرفا در مباحث علمی بوده و در عمل همه به اختیار انسان پایبند هستند و الا با وجود جبر، ملامت بدکاران و مدح نیکوکاران مفهومی نداشت و تربیت و تعلیم فرزندان صورت نمی گرفت و محکمه و دادگاه برای جرمی که اختیاری بر ترک آن وجود نداشته، تشکیل نمی شد. آیات بسیاری از قرآن مثل «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَإِمّا کَفُوراً» و «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» و ... نیز به روشنی بر وجود اختیار دلالت می کند.
پاسخ تفصیلی:
این مسأله از قدیمى ترین مسائلى است که در میان دانشمندان مطرح بوده، گروهى طرفدار آزادى اراده انسان و گروهى طرفدار جبر بوده اند و هر کدام دلائلى براى اثبات مقصد خود ذکر کرده اند.
ولى، جالب این است که: هم «جبریین» و هم «طرفداران اختیار» در عمل، اصل اختیار و آزادى اراده را به رسمیت شناخته و پذیرفته اند، یا به تعبیر دیگر: تمام این جر و بحث ها در دائره مباحث علمى بوده نه در مقام عمل و این به خوبى نشان مى دهد: اصل، آزادى اراده و اختیار فطرى همه انسان ها است و اگر پاى وسوسه هاى مختلف پیش نیاید، همه طرفدار اصل آزادى اراده اند.
این وجدان عمومى و فطرت همگانى که یکى از روشنترین دلائل اختیار است، به صورت هاى گوناگونى در زندگى انسان تجلى مى کند؛ زیرا اگر انسان خود را در اعمالش مجبور مى دانست و اختیارى براى خود قائل نبود چرا:
1 ـ گاه، به خاطر اعمالى که انجام داده و یا به خاطر اعمالى که انجام نداده پشیمان مى شود و تصمیم مى گیرد در آینده از تجربه گذشته استفاده کند، این حالت ندامت براى طرفداران عقیده جبر فراوان است، اگر اختیارى در کار نیست ندامت چرا؟!
2 ـ بدکاران را همه ملامت و سرزنش مى کنند، اگر جبر است سرزنش چرا؟
3 ـ نیکوکاران را مدح و تمجید و ستایش مى نمایند.
4 ـ در تربیت و تعلیم فرزندان مى کوشند تا آنها سعادتمند شوند و اگر همه مجبورند تعلیم چه مفهومى دارد؟
5 ـ براى بالا بردن سطح اخلاق جامعه، همه دانشمندان بدون استثنا تلاش دارند.
6 ـ انسان از خطاهاى خود توبه مى کند، با قبول اصل جبر توبه معنى ندارد.
7 ـ انسان بر کوتاهى هائى که کرده حسرت مى خورد چرا؟
8 ـ در تمام دنیا، بدکاران و مجرمان را محاکمه مى کنند و آنها را تحت بازپرسى شدید قرار مى دهند، کارى که از اختیار بیرون است، بازپرسى و محاکمه ندارد.
9 ـ در همه دنیا و میان تمام اقوام اعم از خداپرستان و مادیین، براى مجرمان مجازات قائلند، مجازات بر کارى که مجبور بوده چرا؟!
10 ـ حتى طرفداران مکتب جبر، هنگامى که کسى به منافع و حیثیت آنها تجاوز کند فریاد مى کشند و او را مقصر مى شمارند، و به دادگاه مى کشانند!
خلاصه، اگر راستى انسان از خود اختیارى ندارد، پشیمانى چه معنى دارد؟
ملامت و سرزنش براى چیست؟ آیا مى شود کسى را که دستش بى اختیار مرتعش و لرزان است ملامت کرد؟
چرا نیکوکاران را مدح و تشویق مى کنند، مگر از خود اختیارى داشته اند که با تشویق به کار نیک ادامه دهند؟
اصولاً، با پذیرش تأثیر تعلیم و تربیت، جبر مفهوم خود را از دست خواهد داد.
و از این گذشته، مسائل اخلاقى بدون قبول آزادى اراده ابداً مفهومى ندارد.
اگر ما در کارها مجبوریم، توبه یعنى چه؟ حسرت خوردن چرا؟ محاکمه شخص مجبور از ظالمانه ترین کارها است و مجازات او از محاکمه اش بدتر.
همه اینها نشان مى دهد که: اصل آزادى اراده، فطرى همه انسان ها و موافق وجدان عمومى بشر است، نه تنها عوام، که همه خواص و همه فلاسفه در عمل چنین اند و حتى جبرى ها در عمل اختیارى هستند: «أَلْجَبْرِیُّونَ إِخْتِیارِیُّونَ مِنْ حَیْثُ لایَعْلَمُونَ»!
و جالب این که: قرآن مجید نیز کراراً روى همین مسأله تکیه کرده، در آیه 39 سوره «نبأ» مى فرماید:«فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ مَآب»؛ (هر کس بخواهد مى تواند راهى را به سوى پروردگارش برگزیند).
در آیات دیگر نیز روى مشیت و اراده انسان بسیار تکیه کرده است، که ذکر همه آنها طولانى مى شود تنها به سه آیه زیر اکتفا مى کنیم:
1 ـ «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَإِمّا کَفُوراً»؛ (ما راه را به انسان نشان دادیم خواه پذیرا شود وشکرگزارگردد یا مخالفت کند وکفران نماید). (1)
2 ـ و در آیه 29 سوره «کهف» مى فرماید:«فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ»؛ (هر کس مى خواهد ایمان بیاورد و هر کس نمى خواهد راه کفر پیش گیرد) (ولى بدانند ما براى کافران آتش عظیمى فراهم ساخته ایم).
3 ـ و نیز در آیه 29 «دهر» مى خوانیم:«إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلاً»؛ (این تذکرى است، هر کس بخواهد راهى به سوى پروردگارش انتخاب مى کند).
سخن درباره مسأله جبر و تفویض بسیار طولانى است و در این زمینه کتاب ها یا مقاله ها نوشته شده، آنچه در بالا گفته شد تنها نگاهى به این مسأله از زاویه «قرآن» و «وجدان» بود و این کلام را با یادآورى یک «نکته مهم» پایان مى دهیم
طرفدارى گروهى از مسأله جبر تنها به خاطر پاره اى از مشکلات فلسفى و استدلالى نبوده، بلکه، عوامل مهم روانى و اجتماعى دیگرى بدون شک در پیدایش و ادامه این عقیده دخالت داشته است.
بسیارى از افراد، عقیده به «جبر» یا «سرنوشت جبرى» یا «قضا و قدر» به معنى جبرى آن را که همه ریشه هاى مشترکى دارند، به خاطر فرار از زیر بار مسئولیت ها پذیرفته اند.
یا این عقیده را پوششى براى شکست ها و ناکامى هاى خود که بر اثر کوتاهى و سهل انگارى حاصل شده قرار داده اند.
و یا پوششى براى هوس هاى سرکش خویش که «مى خوردن ما را حق ز ازل مى دانسته و ما براى این مى، مى خوریم که علم خداوند جهل نشود»!
گاه، استعمارگران براى درهم کوبیدن مقاومت مردم و خاموش کردن آتش قهر ملت ها، با توسل به این عقیده خود را بر همه تحمیل مى کردند که، سرنوشت شما از اول همین بوده و غیر تسلیم و رضا کو چاره اى؟!
با قبول این مکتب، اعمال همه جنایتکاران موجه مى شود و گناه همه گنهکاران توجیه منطقى مى یابد و فرقى میان مطیع و مجرم باقى نخواهد ماند.
پی نوشت:
(1). سوره دهر، آیه 3.
منبع: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دارالکتب الإسلامیه، چاپ سی و سوم، ج 26، ص 77.
پرسش های مرتبط: