هدف ترامپ از مطرح کردن معامله قرن
پرسش :
اصلیترین هدف ترامپ از مطرح کردن معامله قرن چیست؟
پاسخ :
ترامپ چند هدف را دنبال میکند؛ اما مهمترین آن، هدف استراتژیک آمریکاییها و غربیها است. بهطور کلی هدف آنها از ابتدا اشغال کل فلسطین بهصورت مرحله به مرحله بود. در زمانیکه رژیمصهیونیستی جنگ را شروع کرد، به محض اینکه جنگ توسعه پیدا کرد و احساس خطر کردند که شکست بخورند، از طریق سازمان ملل متحد میانجیگری کردند که چگونه مذاکره و عقبنشینی کنند. بعد هم در طول مذاکره قضیهی اشغال به تدریج به فراموشی سپرده شد تا اینکه در حملهی بعدی در سال ۱۹۴۸، اولین جنگ بین اعراب و اسرائیل شروع شد، و در سال ۱۹۵۶ دومین جنگ و سومین جنگ هم در سال ۱۹۶۷ رخ میدهد و در سال ۱۹۷۳ هم جنگ چهارم اتفاق میافتد. تقریباً سناریوی همهی این جنگها یکسان بود و همواره رژیمصهیونیستی حمله میکرد و بلوک غرب هم از آن پشتیبانی مینمود، اما بلوک شرق یا ساکت بود و یا غیرمستقیم کمک میکرد و بنابراین مسلمانان تنها بودند.
وقتی جنگ سوم در سال ۱۹۶۷ در زمان ریاستجمهوری جمال عبدالناصر شروع شد، صحرای سینا، ارتفاعات جولان و ساحل غربی رود اردن به اشغال رژیمصهیونیستی درآمد. در شورای امنیت دو قطعنامهی ۲۴۲ و ۳۳۳ تصویب شد که بر اساس آن رژیمصهیونیستی میبایست از سرزمینهای اشغالی و ساحل غربی رود اردن عقبنشینی میکرد و بعضی از قسمتهای غزه و فلسطین در اختیار فلسطینیها قرار میگرفت و بیتالمقدس شرقی هم پایتخت فلسطین میشد. اما دربارهی این دو قطعنامه فقط بحث شد و اجرایی نشد و به تدریج موضوع تثبیت موقعیت صهیونیستها در سرزمینهای اشغالی قطعی شد و آنها عملاً به مذاکره دعوت میکردند و رژیمصهیونیستی هم به کار خودش مشغول بود، و قدم به قدم جلو میآمد و سرزمینهای بیشتری را اشغال میکرد.
اولین اقدام ننگینی که صورت گرفت، خیانت انورالسادت به آرمان فلسطین در پیمان کمپ دیوید در سال ۱۹۷۹ بود. بعد از مرگ جمال عبدالناصر دو جانشین برای وی؛ یعنی علی صبری و دیگری انورالسادات متصور بود. آمریکاییها و غربیها از سادات حمایت میکردند و وقتی آنها پیروز شدند و انورالسادات پیمان کمپ دیوید را امضا کرد، درواقع خط اول مبارزه شکسته شد. چون همیشه پرچمدار مبارزه، مصریها بودند و عملاً صحرای سینا را به مصریها دادند اما آنها هیچ اختیاری نداشتند. مثلا اگر یک پلیس مصری میخواست در صحرای سینا امنیت برقرار کند، باید از رژیمصهیونیستی اجازه میگرفت.
ارتفاعات جولان و ساحل غربی نیز به همین شکل بود، اما بعد از پیمان کمپ دیوید اقدامات دیگری از جمله ادامهی مذاکرات و واداشتن اعراب به مذاکره و انصراف آنها از مبارزه صورت گرفت. ولی در بین اعراب یک دودستگی ایجاد شد. یک گروه اهل مبارزه، و گروه دیگر اهل مذاکره شدند. آنهایی که اهل مذاکره بودند در جلسات مختلف شرکت میکردند و در هر جلسهای یک مقدار عقبنشینی به آنها تحمیل میشد. مانند اجلاس مادرید، اجلاس کمپ دیوید دوم، اجلاس وای ریور، اجلاس واشنگتن و اجلاس اسلو که در مورد اخیر موضوعاتی تصویب شد که بخش اعظم آن در طرح اخیر ترامپ نادیده گرفته شده است.
اما از این طرف هم گروه مبارزان، فعالیتهای خود را با کمک جبههی مقاومت از جمله جمهوری اسلامی ایران ادامه دادند و ایران نقش اساسی در این مبارزات داشت و با ادامهی مبارزات، گروه مبارزان، پیروزیهایی بهدست آورد که باعث شد رژیمصهیونیستی از خاک لبنان که در سال ۱۹۸۲ آن را اشغال کرده بود، تحت فشار حزباللّه، عقبنشینی کند. همین مبارزه در غزه هم انجام شد و در جنگهای مختلف، اعم از جنگهای بیستودو روزه، پنجاهویک روزه، هشت روزه و دو روزه، که در همهی این جنگها رژیمصهیونیستی شکست خورد.
بنابراین یک مقایسهی تاریخی بین مبارزه و مذاکره، نشان میدهد که همواره انتهای مذاکره برای مسلمانان و اعراب شکست بوده است، ولی مبارزه منجر به پیروزی میشود.
اقدامی که ترامپ کرد، همان کارهای رؤسای جمهور قبلی آمریکا است. منتها این آدم یک دیوانگیهایی دارد، و ضرورتی برای مخفیکاری اقداماتش نمیبیند و پردهپوشی نمیکند، بلکه به صراحت ما فیالضمیر آمریکاییها و صهیونیستها را برملا میکند و این کار را هم کرد و اروپاییها هم از او حمایت کردند. اما این اقدام ترامپ یک نتیجه مثبت دارد و آن هم واحد شدن صف گروه اهل مذاکره با گروه اهل مبارزه است. آقای محمودعباس، حماس، جهاد اسلامی و... این طرح را رد کردند و فلسطینیها به این نتیجه رسیدند که از راه مذاکره بهجایی نمیرسند و راه پیشرفت مبارزه است.(1)
پی نوشت:
1. پاسخ از آقای دکتر علی اکبر ولایتی، مشاور رهبر معظم انقلاب اسلامی در امور بین الملل.
منبع: پایگاه حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری
ترامپ چند هدف را دنبال میکند؛ اما مهمترین آن، هدف استراتژیک آمریکاییها و غربیها است. بهطور کلی هدف آنها از ابتدا اشغال کل فلسطین بهصورت مرحله به مرحله بود. در زمانیکه رژیمصهیونیستی جنگ را شروع کرد، به محض اینکه جنگ توسعه پیدا کرد و احساس خطر کردند که شکست بخورند، از طریق سازمان ملل متحد میانجیگری کردند که چگونه مذاکره و عقبنشینی کنند. بعد هم در طول مذاکره قضیهی اشغال به تدریج به فراموشی سپرده شد تا اینکه در حملهی بعدی در سال ۱۹۴۸، اولین جنگ بین اعراب و اسرائیل شروع شد، و در سال ۱۹۵۶ دومین جنگ و سومین جنگ هم در سال ۱۹۶۷ رخ میدهد و در سال ۱۹۷۳ هم جنگ چهارم اتفاق میافتد. تقریباً سناریوی همهی این جنگها یکسان بود و همواره رژیمصهیونیستی حمله میکرد و بلوک غرب هم از آن پشتیبانی مینمود، اما بلوک شرق یا ساکت بود و یا غیرمستقیم کمک میکرد و بنابراین مسلمانان تنها بودند.
وقتی جنگ سوم در سال ۱۹۶۷ در زمان ریاستجمهوری جمال عبدالناصر شروع شد، صحرای سینا، ارتفاعات جولان و ساحل غربی رود اردن به اشغال رژیمصهیونیستی درآمد. در شورای امنیت دو قطعنامهی ۲۴۲ و ۳۳۳ تصویب شد که بر اساس آن رژیمصهیونیستی میبایست از سرزمینهای اشغالی و ساحل غربی رود اردن عقبنشینی میکرد و بعضی از قسمتهای غزه و فلسطین در اختیار فلسطینیها قرار میگرفت و بیتالمقدس شرقی هم پایتخت فلسطین میشد. اما دربارهی این دو قطعنامه فقط بحث شد و اجرایی نشد و به تدریج موضوع تثبیت موقعیت صهیونیستها در سرزمینهای اشغالی قطعی شد و آنها عملاً به مذاکره دعوت میکردند و رژیمصهیونیستی هم به کار خودش مشغول بود، و قدم به قدم جلو میآمد و سرزمینهای بیشتری را اشغال میکرد.
اولین اقدام ننگینی که صورت گرفت، خیانت انورالسادت به آرمان فلسطین در پیمان کمپ دیوید در سال ۱۹۷۹ بود. بعد از مرگ جمال عبدالناصر دو جانشین برای وی؛ یعنی علی صبری و دیگری انورالسادات متصور بود. آمریکاییها و غربیها از سادات حمایت میکردند و وقتی آنها پیروز شدند و انورالسادات پیمان کمپ دیوید را امضا کرد، درواقع خط اول مبارزه شکسته شد. چون همیشه پرچمدار مبارزه، مصریها بودند و عملاً صحرای سینا را به مصریها دادند اما آنها هیچ اختیاری نداشتند. مثلا اگر یک پلیس مصری میخواست در صحرای سینا امنیت برقرار کند، باید از رژیمصهیونیستی اجازه میگرفت.
ارتفاعات جولان و ساحل غربی نیز به همین شکل بود، اما بعد از پیمان کمپ دیوید اقدامات دیگری از جمله ادامهی مذاکرات و واداشتن اعراب به مذاکره و انصراف آنها از مبارزه صورت گرفت. ولی در بین اعراب یک دودستگی ایجاد شد. یک گروه اهل مبارزه، و گروه دیگر اهل مذاکره شدند. آنهایی که اهل مذاکره بودند در جلسات مختلف شرکت میکردند و در هر جلسهای یک مقدار عقبنشینی به آنها تحمیل میشد. مانند اجلاس مادرید، اجلاس کمپ دیوید دوم، اجلاس وای ریور، اجلاس واشنگتن و اجلاس اسلو که در مورد اخیر موضوعاتی تصویب شد که بخش اعظم آن در طرح اخیر ترامپ نادیده گرفته شده است.
اما از این طرف هم گروه مبارزان، فعالیتهای خود را با کمک جبههی مقاومت از جمله جمهوری اسلامی ایران ادامه دادند و ایران نقش اساسی در این مبارزات داشت و با ادامهی مبارزات، گروه مبارزان، پیروزیهایی بهدست آورد که باعث شد رژیمصهیونیستی از خاک لبنان که در سال ۱۹۸۲ آن را اشغال کرده بود، تحت فشار حزباللّه، عقبنشینی کند. همین مبارزه در غزه هم انجام شد و در جنگهای مختلف، اعم از جنگهای بیستودو روزه، پنجاهویک روزه، هشت روزه و دو روزه، که در همهی این جنگها رژیمصهیونیستی شکست خورد.
بنابراین یک مقایسهی تاریخی بین مبارزه و مذاکره، نشان میدهد که همواره انتهای مذاکره برای مسلمانان و اعراب شکست بوده است، ولی مبارزه منجر به پیروزی میشود.
اقدامی که ترامپ کرد، همان کارهای رؤسای جمهور قبلی آمریکا است. منتها این آدم یک دیوانگیهایی دارد، و ضرورتی برای مخفیکاری اقداماتش نمیبیند و پردهپوشی نمیکند، بلکه به صراحت ما فیالضمیر آمریکاییها و صهیونیستها را برملا میکند و این کار را هم کرد و اروپاییها هم از او حمایت کردند. اما این اقدام ترامپ یک نتیجه مثبت دارد و آن هم واحد شدن صف گروه اهل مذاکره با گروه اهل مبارزه است. آقای محمودعباس، حماس، جهاد اسلامی و... این طرح را رد کردند و فلسطینیها به این نتیجه رسیدند که از راه مذاکره بهجایی نمیرسند و راه پیشرفت مبارزه است.(1)
پی نوشت:
1. پاسخ از آقای دکتر علی اکبر ولایتی، مشاور رهبر معظم انقلاب اسلامی در امور بین الملل.
منبع: پایگاه حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری