هویت دختران امروز جامعهی ما
پرسش :
بحثهای زیادی پیرامون هویت دختران امروز جامعهی ما میشود؛ مانند بیان اینکه هویت دختران امروز چندگانه شده، نظر شما در این باره چیست؟
پاسخ :
ضلع دیگر آن میشود خانواده که خانواده چه تعریفی از این دختر دارند و اینکه چه نسبتی با بقیهی اعضای خانواده برقرار میکند. چون خانواده رکن اولیهی مواجهات اجتماعی این دختر با فضا و محیط اجتماعی خودش است. و ضلع سوم هم میشود برنامهریزان، طراحان و برنامهسازانی که قرار است در محیط اجتماعی برای این دختر برنامهریزی کنند، طراحی کنند و کمکی را به این شناخت و به این نقش داشته باشند. آن مثلث تبیینی ما وقتی عناصرش در هرکدام از این اضلاعی که گفتیم مشخص نشود و نسبتهایش با همدیگر برقرار نشود نتیجهاش میشود همین چندگانگی هویتی یا گمشدن هویت که در نتیجه نمیتوانیم یک هویت واحدی را برای دخترمان تعریف کنیم.
در ضلع اول که شناخت دختر از خودش باشد، دختر امروز ما در مسئلهی زنانه بودن یا دخترانگی انتخابگری میکند. یعنی در مواجهات مختلف با مسائل به صورت فعال مواجه میشود. یک مقطعی زنان ما اینقدر با مسائل و با دگرگونیهای اجتماعی به صورت فعال مواجه نمیشدند؛ ولی الان انتخابگریها و کنشگریهای فعالانه دارند. خودش انتخاب میکند که چه جوری عمل کند. البته خاصیت این نوع فعالیت، خاصیت سوژهای فضای مدرن امروز است. یعنی در جریان انتخابهایی که قرار میگیرد، چیزی را برمیگزیند که متفاوت از آن چیزی باشد که خانواده یا جامعه به عنوان شاخص برایش تعریف میکنند. همین تفاوتها و چالشها در آن چیزی که خانواده به عنوان الگو برایش تعریف میکند و چیزی که جامعهی طراحان و برنامهریزان برایش ایجاد میکنند با آن چیزی که خودش به آن میرسد، باعث میشود که سردرگمی این به این شکل وجود بیاید.
بعضی تعابیر، تعابیریاند که وقتی شما تعریف درست از آن را به دختر ما راجعبه آنچه که هست ارائه نمیکنید، تعاریف ناهمخوان جایگزینش میشود. تعابیری که اصلاً در ایدئولوژی و پارادایم فکری ما جایگاهی ندارند؛ مثل همین «سقف شیشهای؛ مدیریت بدن؛ بدن متعلق به خودم است، هر مدل خواستم با آن تعامل میکنم، دنبال موقعیتهای برابرم، من اگر بخواهم آن چیزی را که هستم به خوبی به نمایش بگذارم، باید در فرصتهای برابر قرار بگیرم، سقف شیشه ای که مانع از پیشرفتم میشود را چه کنم» و ... اصلاً تعریف برابری، تعریف تفاوت، تعریف جنسیت، تعریف آنچه که من هستم و باید باشم کلاً متفاوت میشود.
از سوی دیگر ما برای او تعابیر و مفاهیم دینیای به کار میبریم و به او میگوییم که تو باید تفاوتهای مردانه و زنانه را به رسمیت بشناسی و جدیاش بگیری. درحالیکه زیرساختهای این فهم دینی را برایش فراهم نکرده ایم، در حقیقت ما داریم بر اساس یک اصالت دینی و فرهنگی این نکات را میگوییم ولی او متأسفانه با آن مبارزه و مقابله میکند. چون اصلاً در درونش نه تجربه شده نه درک شده. وقتی تعامل میکند با محیط خانوادگیاش نقشش برایش مشخص نشده. دختر من هنوز در گیر تعریف واحد یا فهم از ایثار، همدلی، فداکاری و یا هر کدام از واژگانی که نقطهی قوت و قابلیتهای بالقوهاش هستند می باشد و نمیداند اینها چه تأثیری در رشدش میتواند داشته باشد.
یک تعبیری هست از حضرت آقا که چنانچه دختر با آن جوهر متعالیاش آشنا شود، خودش یک ظرفیت بالقوه میشود، یک جهش برای حرکتهای تمدنسازش میشود. ببینید نگاه چه نگاه متعالیای است. روایت است که حضرت رسول میفرمایند «نعم الولد البنات ... مونسات»، شما همین بحث مونسات را بگیرید. چقدر به دخترمان این را فهماندیم که مونس پدر بودن یعنی چه؟ که بعداً ما دچار گمگشتگی در تعریف نسبت دختر با پدر نشویم. رکن انس خانوادگی را نتوانستیم تعریف کنیم که در نسبت آن، هم پدر جا بیفتد هم دختر.
نقش دختری نقش مستقلی است که باید استقلالش به رسمیت شناخته شود. وقتی این استقلال به رسمیت شناخته میشود، که نقش فعال من به عنوان یک دختر در نسبت با اعضای خانواده، در نسبت با تأثیری که در محیط اجتماعیام میتوانم داشته باشم تعریف شود ، همین دخترها وقتی که یک مقدار بزرگتر میشوند و در سالهای اولیهی بلوغ قرار میگیرد، دوست دارند که نقش اجتماعی ایفا کند؛ یعنی در آینده تمدنساز شوند. اصلاً آفرینشش هم بر این محور قرار گرفته است. آفرینش زنی که قرار است تربیتکننده باشد.چه خود تربیت کند چه با این ظرفیت زمینه ساز تربیت شود.
خب این باید یک زمینهای برای ایفای نقش پیدا کند. وقتی آن زمین به درستی برایش تعریف نمیشود مثل پرندهای میماند که به دیوارههای قفس میزند. بعد میگردد دنبال اینکه چرا من اینجوریام چرا کسی من را به رسمیت نمیشناسد؟ چرا من نمیتوانم یک مواجههی منطقی و درست با آن چیزی که هستم داشته باشم؟ چرا من نمیتوانم نقشم را ایفا کنم؟ اینجاست که من میگویم واقعاً هم نقش خانواده و هم طراحان و برنامهریزان برای حوزهی دختران باید این استقلال را به رسمیت بشناسند و باید بدانند که برای کسی برنامهریزی میکنند که این نقش مستقل دخترانه باید برایش دیده و تعریف شود.
خب ما یک سری الگوها و شخصیتهای دینی داریم مثل وجود مبارک حضرت زهرا و حضرت زینب سلامالله علیهما که خب اینها هم تعاریف مشخصی دارند و معلوم است. ما دنبال همسانسازی نیستیم ولی دنبال نزدیک کردن نگرشها و نگاههایمان به الگو هستیم. وقتی میگویم نگاه فعال یعنی ما چیزی داریم برای عرضه کردن در نسبت به آنچه که این دختر باید باشد. ولی وقتی چارچوب و زمین بازی را برایش تعریف نمیکنیم، کسی دیگر برایش تعریف میکند. چون او بههرحال طالب و خواهان فعالیت هست. خواهان مؤثر بودن و دیدهشدن است.
چقدر انجمنهای اولیاء و مربیان توانستند یک تعریف درستی از این مفاهیم ارائه کنند؟ و چقدر دختر را در معرض پاسخ دادن به این سؤال «من کیستم؟» و خودآگاهی یا خودشناسی قرار دادهاند؟ این تأمل جدی است. تأملی است که شاید حتی دختران ما در مواجههی اول به چشم یک سؤال تکراری به آن نگاه کنند. درصورتیکه عمیق شدن در آن یعنی اگر از ایشان بخواهی که در ده مورد خودتان را معرفی کنید و بگویید که چه کسی هستید، واقعاً آنها را به این چالش میرساند که انگار خیلی از خودم حرفی برای گفتن ندارم؛ حتی وقتی قرار است در ده مورد خودم را معرفی کنم. یک بخش تعریفی است که خانوادهام به من القاء کرده، یک بخش تعریفی است که جامعهی اطرافم برای من میسازد و یک بخش تعاریفی است که به زعم خودم مطالعه کردم و شناخت به دست آوردم که خیلیهایش اتفاقاً میبینی همان تعابیر تکراری تمدن و فرهنگ غیر است که برایش تکرار شده.
او نتوانسته مواجههاش را با شرایطی که در تربیت دینی ما که مشتمل بر تکالیف و وظایف است، مشخص کند. تفاوت زنان و مردان را به معنای ظلم و نابرابری نگاه کرده. تفاوت را در تکلیف محوری نگاه نکرده، تفاوت را در حق محوری مطالبه کرده و دیده. بعضاً به جای اینکه ذهنش یک ذهن تکلیف مدار باشد ذهنش یک ذهن حق مدار است. حق من چیست؟ حق من کجاست؟ وقتی به سؤال «حق من چیست» و «حق من کجاست» میخواهی پاسخ بدهی میروی در پارادایم برابری. حقهایی که باید برابر اعطا شوند. تعاریفی که الزاماً تعاریف درستی از عدالت نیستند ولی الان با آنها دستوپنجه نرم میکند. واژگانی که در یک پارادایم اومانیستی تعریف میشود نه یک پارادایم خدامحور. پارادایم خدامحور من را در نسبت به دیگران مسئول قرار میدهد.
چرا نمیتوانیم فعالیتهای گروهی دخترانهی تمدنساز تعریف کنیم؟ چرا وقتی به فعالیت گروهی قید دخترانه زده میشود، صرفاً به یک تفکیک فضا منجر میشود؟ آیا فضای فکری و ذهنی مناسب دختران هم برایش طراحی شده؟ آیا ما کارگروههای ویژهی تعبیه و تعریف مفاهیم دخترانه، علاقهمندیهای دخترانه، ظرفیتهای دخترانه داریم؟ آیا توانستیم بنشینیم ویژهی همین موضوع فکر کنیم که چه جوری میتوانیم این مصداقها را خارج کنیم و این مصداقها را عملیاتیتر کنیم برای حضورهای دخترانه؟ فعالیتهایی که گفتم مصداق اولیه و خیلی کوچکش همان خانواده است. نقشی که من در نسبت با برادرم، با مادرم، با پدرم میتوانم ایفا کنم. بعد اینها میشود زمینهساز حضورهای اجتماعی. بعد وارد فضاهای اجتماعی میشود که آن نقش تمدنسازی اصلی در آن قرار است ایفا شود.
مسلّم است وقتیکه من به عنوان یک دختر قوت و قدرت پیدا کنم، بعداً تکلیف من با بحث همسریام مشخص میشود. دیگر ما با تعارضهای دوران ازدواج مواجه نمیشویم. تعارضهای مفهومی که من چرا باید این آدم را کنار خودم تحمل کنم. چون یک جای دیگر این را تمرین کردهام. من خودم را شناختم، من فهمیدم وظیفهام و تکلیفم و هویتم چه است که وقتی وارد فضای خانوادگی و همسری و مادری شدم، تازه بخواهم دنبال این هویت گمگشته بگردم و پیدایش کنم.
این پویشهای همدلی که اتفاق میافتد و ما داریم یک جورهایی برنامهریزی میکنیم برای اینکه آدمهایمان را به این فضای همدلی ترغیب کنیم، همین پویشهای همدلی، ظرفیت بالقوه و عظیمش در وجود دختران ماست. کافی است که برایش موضوع فعالیتهای گروهی تعریف شود و خواسته شود که تو ایده بده، تو طرح بده، تو پیشنهاد بده که ما برای این موضوع چهکار میتوانیم انجام بدهیم. هویت دختران وقتی میتواند موفق تعریف شود که دختر را به قوت آن چیزی که هست مسلّط و مفتخر کند.
منبع: پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری
پاسخ از خانم آزاده نیاز، مدرس دانشگاه:
من فراتر از بحث هویتهای چندگانه، از عبارت گم کردن هویت یا گمگشتگی هویت استفاده میکنم. عوامل مختلفی در شناخت ما و تسلّط ما به آنچه که در هویت دختران اتفاق افتاده مؤثرند. در تحلیل این موضوع بنده یک جور مثلث تبیینی متصورم. یک ضلعش خود دختران ما هستند و نسبتی که با آنچه هستند باید برقرار کنند و پاسخی که به سؤال من کیستم باید پیدا کنند.ضلع دیگر آن میشود خانواده که خانواده چه تعریفی از این دختر دارند و اینکه چه نسبتی با بقیهی اعضای خانواده برقرار میکند. چون خانواده رکن اولیهی مواجهات اجتماعی این دختر با فضا و محیط اجتماعی خودش است. و ضلع سوم هم میشود برنامهریزان، طراحان و برنامهسازانی که قرار است در محیط اجتماعی برای این دختر برنامهریزی کنند، طراحی کنند و کمکی را به این شناخت و به این نقش داشته باشند. آن مثلث تبیینی ما وقتی عناصرش در هرکدام از این اضلاعی که گفتیم مشخص نشود و نسبتهایش با همدیگر برقرار نشود نتیجهاش میشود همین چندگانگی هویتی یا گمشدن هویت که در نتیجه نمیتوانیم یک هویت واحدی را برای دخترمان تعریف کنیم.
در ضلع اول که شناخت دختر از خودش باشد، دختر امروز ما در مسئلهی زنانه بودن یا دخترانگی انتخابگری میکند. یعنی در مواجهات مختلف با مسائل به صورت فعال مواجه میشود. یک مقطعی زنان ما اینقدر با مسائل و با دگرگونیهای اجتماعی به صورت فعال مواجه نمیشدند؛ ولی الان انتخابگریها و کنشگریهای فعالانه دارند. خودش انتخاب میکند که چه جوری عمل کند. البته خاصیت این نوع فعالیت، خاصیت سوژهای فضای مدرن امروز است. یعنی در جریان انتخابهایی که قرار میگیرد، چیزی را برمیگزیند که متفاوت از آن چیزی باشد که خانواده یا جامعه به عنوان شاخص برایش تعریف میکنند. همین تفاوتها و چالشها در آن چیزی که خانواده به عنوان الگو برایش تعریف میکند و چیزی که جامعهی طراحان و برنامهریزان برایش ایجاد میکنند با آن چیزی که خودش به آن میرسد، باعث میشود که سردرگمی این به این شکل وجود بیاید.
بعضی تعابیر، تعابیریاند که وقتی شما تعریف درست از آن را به دختر ما راجعبه آنچه که هست ارائه نمیکنید، تعاریف ناهمخوان جایگزینش میشود. تعابیری که اصلاً در ایدئولوژی و پارادایم فکری ما جایگاهی ندارند؛ مثل همین «سقف شیشهای؛ مدیریت بدن؛ بدن متعلق به خودم است، هر مدل خواستم با آن تعامل میکنم، دنبال موقعیتهای برابرم، من اگر بخواهم آن چیزی را که هستم به خوبی به نمایش بگذارم، باید در فرصتهای برابر قرار بگیرم، سقف شیشه ای که مانع از پیشرفتم میشود را چه کنم» و ... اصلاً تعریف برابری، تعریف تفاوت، تعریف جنسیت، تعریف آنچه که من هستم و باید باشم کلاً متفاوت میشود.
از سوی دیگر ما برای او تعابیر و مفاهیم دینیای به کار میبریم و به او میگوییم که تو باید تفاوتهای مردانه و زنانه را به رسمیت بشناسی و جدیاش بگیری. درحالیکه زیرساختهای این فهم دینی را برایش فراهم نکرده ایم، در حقیقت ما داریم بر اساس یک اصالت دینی و فرهنگی این نکات را میگوییم ولی او متأسفانه با آن مبارزه و مقابله میکند. چون اصلاً در درونش نه تجربه شده نه درک شده. وقتی تعامل میکند با محیط خانوادگیاش نقشش برایش مشخص نشده. دختر من هنوز در گیر تعریف واحد یا فهم از ایثار، همدلی، فداکاری و یا هر کدام از واژگانی که نقطهی قوت و قابلیتهای بالقوهاش هستند می باشد و نمیداند اینها چه تأثیری در رشدش میتواند داشته باشد.
یک تعبیری هست از حضرت آقا که چنانچه دختر با آن جوهر متعالیاش آشنا شود، خودش یک ظرفیت بالقوه میشود، یک جهش برای حرکتهای تمدنسازش میشود. ببینید نگاه چه نگاه متعالیای است. روایت است که حضرت رسول میفرمایند «نعم الولد البنات ... مونسات»، شما همین بحث مونسات را بگیرید. چقدر به دخترمان این را فهماندیم که مونس پدر بودن یعنی چه؟ که بعداً ما دچار گمگشتگی در تعریف نسبت دختر با پدر نشویم. رکن انس خانوادگی را نتوانستیم تعریف کنیم که در نسبت آن، هم پدر جا بیفتد هم دختر.
نقش دختری نقش مستقلی است که باید استقلالش به رسمیت شناخته شود. وقتی این استقلال به رسمیت شناخته میشود، که نقش فعال من به عنوان یک دختر در نسبت با اعضای خانواده، در نسبت با تأثیری که در محیط اجتماعیام میتوانم داشته باشم تعریف شود ، همین دخترها وقتی که یک مقدار بزرگتر میشوند و در سالهای اولیهی بلوغ قرار میگیرد، دوست دارند که نقش اجتماعی ایفا کند؛ یعنی در آینده تمدنساز شوند. اصلاً آفرینشش هم بر این محور قرار گرفته است. آفرینش زنی که قرار است تربیتکننده باشد.چه خود تربیت کند چه با این ظرفیت زمینه ساز تربیت شود.
خب این باید یک زمینهای برای ایفای نقش پیدا کند. وقتی آن زمین به درستی برایش تعریف نمیشود مثل پرندهای میماند که به دیوارههای قفس میزند. بعد میگردد دنبال اینکه چرا من اینجوریام چرا کسی من را به رسمیت نمیشناسد؟ چرا من نمیتوانم یک مواجههی منطقی و درست با آن چیزی که هستم داشته باشم؟ چرا من نمیتوانم نقشم را ایفا کنم؟ اینجاست که من میگویم واقعاً هم نقش خانواده و هم طراحان و برنامهریزان برای حوزهی دختران باید این استقلال را به رسمیت بشناسند و باید بدانند که برای کسی برنامهریزی میکنند که این نقش مستقل دخترانه باید برایش دیده و تعریف شود.
خب ما یک سری الگوها و شخصیتهای دینی داریم مثل وجود مبارک حضرت زهرا و حضرت زینب سلامالله علیهما که خب اینها هم تعاریف مشخصی دارند و معلوم است. ما دنبال همسانسازی نیستیم ولی دنبال نزدیک کردن نگرشها و نگاههایمان به الگو هستیم. وقتی میگویم نگاه فعال یعنی ما چیزی داریم برای عرضه کردن در نسبت به آنچه که این دختر باید باشد. ولی وقتی چارچوب و زمین بازی را برایش تعریف نمیکنیم، کسی دیگر برایش تعریف میکند. چون او بههرحال طالب و خواهان فعالیت هست. خواهان مؤثر بودن و دیدهشدن است.
چقدر انجمنهای اولیاء و مربیان توانستند یک تعریف درستی از این مفاهیم ارائه کنند؟ و چقدر دختر را در معرض پاسخ دادن به این سؤال «من کیستم؟» و خودآگاهی یا خودشناسی قرار دادهاند؟ این تأمل جدی است. تأملی است که شاید حتی دختران ما در مواجههی اول به چشم یک سؤال تکراری به آن نگاه کنند. درصورتیکه عمیق شدن در آن یعنی اگر از ایشان بخواهی که در ده مورد خودتان را معرفی کنید و بگویید که چه کسی هستید، واقعاً آنها را به این چالش میرساند که انگار خیلی از خودم حرفی برای گفتن ندارم؛ حتی وقتی قرار است در ده مورد خودم را معرفی کنم. یک بخش تعریفی است که خانوادهام به من القاء کرده، یک بخش تعریفی است که جامعهی اطرافم برای من میسازد و یک بخش تعاریفی است که به زعم خودم مطالعه کردم و شناخت به دست آوردم که خیلیهایش اتفاقاً میبینی همان تعابیر تکراری تمدن و فرهنگ غیر است که برایش تکرار شده.
او نتوانسته مواجههاش را با شرایطی که در تربیت دینی ما که مشتمل بر تکالیف و وظایف است، مشخص کند. تفاوت زنان و مردان را به معنای ظلم و نابرابری نگاه کرده. تفاوت را در تکلیف محوری نگاه نکرده، تفاوت را در حق محوری مطالبه کرده و دیده. بعضاً به جای اینکه ذهنش یک ذهن تکلیف مدار باشد ذهنش یک ذهن حق مدار است. حق من چیست؟ حق من کجاست؟ وقتی به سؤال «حق من چیست» و «حق من کجاست» میخواهی پاسخ بدهی میروی در پارادایم برابری. حقهایی که باید برابر اعطا شوند. تعاریفی که الزاماً تعاریف درستی از عدالت نیستند ولی الان با آنها دستوپنجه نرم میکند. واژگانی که در یک پارادایم اومانیستی تعریف میشود نه یک پارادایم خدامحور. پارادایم خدامحور من را در نسبت به دیگران مسئول قرار میدهد.
چرا نمیتوانیم فعالیتهای گروهی دخترانهی تمدنساز تعریف کنیم؟ چرا وقتی به فعالیت گروهی قید دخترانه زده میشود، صرفاً به یک تفکیک فضا منجر میشود؟ آیا فضای فکری و ذهنی مناسب دختران هم برایش طراحی شده؟ آیا ما کارگروههای ویژهی تعبیه و تعریف مفاهیم دخترانه، علاقهمندیهای دخترانه، ظرفیتهای دخترانه داریم؟ آیا توانستیم بنشینیم ویژهی همین موضوع فکر کنیم که چه جوری میتوانیم این مصداقها را خارج کنیم و این مصداقها را عملیاتیتر کنیم برای حضورهای دخترانه؟ فعالیتهایی که گفتم مصداق اولیه و خیلی کوچکش همان خانواده است. نقشی که من در نسبت با برادرم، با مادرم، با پدرم میتوانم ایفا کنم. بعد اینها میشود زمینهساز حضورهای اجتماعی. بعد وارد فضاهای اجتماعی میشود که آن نقش تمدنسازی اصلی در آن قرار است ایفا شود.
مسلّم است وقتیکه من به عنوان یک دختر قوت و قدرت پیدا کنم، بعداً تکلیف من با بحث همسریام مشخص میشود. دیگر ما با تعارضهای دوران ازدواج مواجه نمیشویم. تعارضهای مفهومی که من چرا باید این آدم را کنار خودم تحمل کنم. چون یک جای دیگر این را تمرین کردهام. من خودم را شناختم، من فهمیدم وظیفهام و تکلیفم و هویتم چه است که وقتی وارد فضای خانوادگی و همسری و مادری شدم، تازه بخواهم دنبال این هویت گمگشته بگردم و پیدایش کنم.
این پویشهای همدلی که اتفاق میافتد و ما داریم یک جورهایی برنامهریزی میکنیم برای اینکه آدمهایمان را به این فضای همدلی ترغیب کنیم، همین پویشهای همدلی، ظرفیت بالقوه و عظیمش در وجود دختران ماست. کافی است که برایش موضوع فعالیتهای گروهی تعریف شود و خواسته شود که تو ایده بده، تو طرح بده، تو پیشنهاد بده که ما برای این موضوع چهکار میتوانیم انجام بدهیم. هویت دختران وقتی میتواند موفق تعریف شود که دختر را به قوت آن چیزی که هست مسلّط و مفتخر کند.
منبع: پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری