مبارزه با مفاسد از راه ارشاد نیاز جامعه عصر امام سجاد علیه السلام
پرسش :
چرا امام سجاد (علیه السلام) شیوه پند و نصیحت را برای مبارزه با مفاسد عصر خود برگزید؟
پاسخ :
اهمیت و ضرورت نصایح و ارشادهاى امام سجاد(علیه السلام) به خاطر میزان انحطاط اخلاقى امت در زمان حکومت عبدالملک و پسرش ولید و متروک شدن سنت ها و آداب و تعالیم اسلامى در آن عصر بسیار قابل توجه است.
مى دانیم که از حدود سال سى ام هجرى (نیمه دوم دوران خلافت عثمان) فساد مالى و انحطاط اخلاقى در جامعه اسلامى گسترش یافت و اشراف قریش که در آمد کلانى از خزانه دولت داشتند و از بخشش هاى خلفاى وقت نیز بهره مند بودند، به ثروت اندوزى پرداختند و بدین ترتیب رفاه طلبى و اشرافیت و تجمل پرستى در جامعه اسلامى رواج یافت.ثروت اندوزان، املاک و مستغلات فراوانى گرد آوردند و کنیزان و غلامان بسیارى خریدند؛ به خصوص کنیزانى که براى خوانندگى و بزم آرایى تربیت شده بودند...کم کم مجالس بزم و خوشگذرانى و خنیاگرى به طبقات دیگر نیز سرایت کرد.
این انحطاط اخلاقى در زمان حکومت یزید آنچنان گسترش یافت که دو شهر مقدس «مکه» و «مدینه» نیز از این آلودگی ها محفوظ نماند.
«مسعودى» مى نویسد: «فساد و آلودگى یزید، به اطرافیان و عمال وى نیز سرایت کرد، در زمان او ساز و آواز در مکه و مدینه آشکار گردید و مجالس بزم بر پا شد و مردم آشکارا به شراب خوارى پرداختند.»(1)
این وضع در زمان عبدالملک نیز همچنان ادامه یافت، به طورى که «شوقى ضیف» پس از بیان گسترش اشرافیت و رفاه زدگى در شهر مکه و مدینه مى افزاید: «گویى این دو شهر بزرگ حجاز را براى خنیاگران ساخته بودند، تا آنجا که نه تنها مردمان عادى، بلکه فقیهان و زاهدان نیز به مجالس آنان مى شتافتند.»(2)
«قاضى ابو یوسف» به بعضى از اهالى مدینه مى گفت: اى مردم مدینه! وضع شما با این آواز خوانی ها شگفت انگیز است، زیرا هیچ کس و ناکس و هیچ شخص محترم و غیر محترم در ایمان شما، از آن ابایى ندارد!(3)
محیط مدینه طورى شده بودکه «نه عالمان، غنا را ناروا مى شمردند و نه عابدان از آن جلوگیرى مى کردند».(4)
روزى «دحمان» آواز خوان، نزد قاضى مدینه به نام «عبدالعزیز مخزومى» در اختلافى که یک نفر از اهل مدینه با یک عراقى داشت، به نفع شخص مدنى شهادت داد و قاضى او را عادل تشخیص داد شهادتش را پذیرفت.
عراقى به قاضى گفت: این «دحمان» است!
عبدالعزیز گفت: مى شناسمش، اگر نمى شناختم از هویتش سوال مى کردم!
عراقى گفت: از اهل غنا و آوازخوانى است و به کنیزان غنا یاد مى دهد! قاضى گفت: خدا، ما و شما را بیامرزد! کدامیک از ما اهل غنا نیست؟! برو حق این مرد را بده!(5)
در مدینه مجالس رقص و آواز مختلط تشکیل مى شد بدون آنکه در میان زنان و مردان پرده اى باشد.(6)
«عائشه» دختر «طلحه» بزم هاى مختلط ترتیب مى داد و در آن «عزّْ المیلا» آواز مى خواند.(7)
حتى کار به جایى رسیده بود که وقتى یکى از مشهورترین زنان آواز خوان آن عصر به نام «جمیله» سفرى به مکه کرد، در طول مسیر، آنچنان از وى استقبال شد که در مورد هیچ مفتى و فقیه و محدث و مفسر و قاضى زاهدى سابقه نداشت! داستان این سفر را چنین نقل مى کنند:
هنگامى که جمیله به قصد حج از مدینه حرکت کرد، گروهى از مردان خنیاگر نامدار آن زمان همچون: «هیت، طویس، دلال، بردالفؤاد، نومه الضحى، رفند، رحمه، هبه الله، معبد، مالک، ابن عائشه، نافع بن طنبوره، بدیح الملیح و نافع الخیر» (که تعداد آنان را تا سى نفر نوشته اند). و نیز گروهى از زنان خنیاگر همچون: «فرهه، عّزه المیلا، جبّابه، سلاّمه، حُلیده، عقیله، شمّاسیه، فرعه، بلبله، لذه العیش، سُعیده و زرقا» او را مشایعت کردند و گروهى اورا تا آخر سفر همراهى کردند!.
هنگامى که کاروان جمیله نزدیک مکه رسید، از طرف گروهی از اشراف مکه و دیگران مورد استقبال گرم قرار گرفت و چون به مدینه بازگشت، از طرف اهالى مدینه و مردان و زنان اشراف استقبال شد و چنان شور و هلهله اى به وجود آمد که اهالى مدینه بر در خانه ها صف کشیده این صحنه را تماشا مى کردند.(8)
این داستان نشان دهنده گوشه اى از سقوط ارزش ها در جامعه مدینه در آن عصر است. افرادى که در این سفر جمیله را بدرقه کردند، از بزرگان خنیاگران عصر خویش بودند که شهرت آنان در جهان آن روز پیچیده بود. حال اگر در نظر بگیریم که هر یک از آنان چند تن شاگرد و وردست و آموزنده تحت تعلیم داشته است، و باز اگر احتمال این امر را منتفى ندانیم که گروهى از نوازندگان مشهور در شهر مانده به بدرقه جمیله نرفته بوده اند، رقمى به دست خواهد آمد که باور کردن آن دشوار مىنماید. وقتى که وضع اجتماعى قبله گاه مسلمانان و مرکز تاسیس حکومت اسلامى چنین باشد، مى توان حدس زد که دمشق، بصره و دیگر شهرهاى بزرگ آن زمان در چه وضعى به سر مى برده است؟!(9)
پی نوشت:
(1). مروج الذهب، دارالاندلس، ج 3، ص 67.
(2). تاریخ الادب العربى، (العصر العباسى)، الطبعه السابعه، مصر، دارالمعارف، ج 2، ص .347 البته این گونه گرایش (به اصطلاح) فقیهان و زاهدان به مجالس آنچنانى - که در شیعه درست عکس آن مشهود است - عمدتاً ریشه در مکتبى داشت که بنام اسلام اما به کام خلفاى جور، و بریده از تعالیم خالص قران و اهل بیت(علیهم السلام) ایجاد شده بود و متأسفانه در عصر ما نیز در برخى از محیط هاى اهل سنت رسوباتى از آن به چشم مى خورد.
(3). ابن عبدربه، العقد الفرید، بیروت، دارالکتاب العربى، 1403 ه.ق، ج 6، ص 11؛ شریف قرشى، باقر، حیاه الامام زین العابدین، الطبعه الاولى، بیروت، دارالاضؤ، 1409 ه.ق، ج 2، ص 409.
(4). ابوالفرج الاصفهانى، الاغانى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 8، ص 225.
(5). ابوالفرج الاصفهانى، الاغانى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 6، ص 21.
(6). شریف قرشى، باقر، حیاه الامام زین العابدین، الطبعه الاولى، بیروت، دارالاضؤ، 1409 ه.ق، ج 2، ص 410.
(7). شریف قرشى، باقر، حیاه الامام زین العابدین، الطبعه الاولى، بیروت، دارالاضؤ، 1409 ه.ق، ج 2، ص 411.
(8). ابوالفرج الاصفهانى، الاغانى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 8، ص 208-210؛ کحاله، عمر رضا، اعلام النساء الطبعه الخامسه، بیروت، موسسه الرساله، 1404 ه.ق، ص 212-214؛ دکتر شهیدى، جعفر، زندگانى على بن الحسین چاپ اول،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1365 ه.ش، ص 104.
(9). دکتر شهیدى، جعفر، زندگانى على بن الحسین چاپ اول،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1365 ه.ش، ص 104
منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، قم: موسسه امام صادق علیه السلام، 1390.
اهمیت و ضرورت نصایح و ارشادهاى امام سجاد(علیه السلام) به خاطر میزان انحطاط اخلاقى امت در زمان حکومت عبدالملک و پسرش ولید و متروک شدن سنت ها و آداب و تعالیم اسلامى در آن عصر بسیار قابل توجه است.
مى دانیم که از حدود سال سى ام هجرى (نیمه دوم دوران خلافت عثمان) فساد مالى و انحطاط اخلاقى در جامعه اسلامى گسترش یافت و اشراف قریش که در آمد کلانى از خزانه دولت داشتند و از بخشش هاى خلفاى وقت نیز بهره مند بودند، به ثروت اندوزى پرداختند و بدین ترتیب رفاه طلبى و اشرافیت و تجمل پرستى در جامعه اسلامى رواج یافت.ثروت اندوزان، املاک و مستغلات فراوانى گرد آوردند و کنیزان و غلامان بسیارى خریدند؛ به خصوص کنیزانى که براى خوانندگى و بزم آرایى تربیت شده بودند...کم کم مجالس بزم و خوشگذرانى و خنیاگرى به طبقات دیگر نیز سرایت کرد.
این انحطاط اخلاقى در زمان حکومت یزید آنچنان گسترش یافت که دو شهر مقدس «مکه» و «مدینه» نیز از این آلودگی ها محفوظ نماند.
«مسعودى» مى نویسد: «فساد و آلودگى یزید، به اطرافیان و عمال وى نیز سرایت کرد، در زمان او ساز و آواز در مکه و مدینه آشکار گردید و مجالس بزم بر پا شد و مردم آشکارا به شراب خوارى پرداختند.»(1)
این وضع در زمان عبدالملک نیز همچنان ادامه یافت، به طورى که «شوقى ضیف» پس از بیان گسترش اشرافیت و رفاه زدگى در شهر مکه و مدینه مى افزاید: «گویى این دو شهر بزرگ حجاز را براى خنیاگران ساخته بودند، تا آنجا که نه تنها مردمان عادى، بلکه فقیهان و زاهدان نیز به مجالس آنان مى شتافتند.»(2)
«قاضى ابو یوسف» به بعضى از اهالى مدینه مى گفت: اى مردم مدینه! وضع شما با این آواز خوانی ها شگفت انگیز است، زیرا هیچ کس و ناکس و هیچ شخص محترم و غیر محترم در ایمان شما، از آن ابایى ندارد!(3)
محیط مدینه طورى شده بودکه «نه عالمان، غنا را ناروا مى شمردند و نه عابدان از آن جلوگیرى مى کردند».(4)
روزى «دحمان» آواز خوان، نزد قاضى مدینه به نام «عبدالعزیز مخزومى» در اختلافى که یک نفر از اهل مدینه با یک عراقى داشت، به نفع شخص مدنى شهادت داد و قاضى او را عادل تشخیص داد شهادتش را پذیرفت.
عراقى به قاضى گفت: این «دحمان» است!
عبدالعزیز گفت: مى شناسمش، اگر نمى شناختم از هویتش سوال مى کردم!
عراقى گفت: از اهل غنا و آوازخوانى است و به کنیزان غنا یاد مى دهد! قاضى گفت: خدا، ما و شما را بیامرزد! کدامیک از ما اهل غنا نیست؟! برو حق این مرد را بده!(5)
در مدینه مجالس رقص و آواز مختلط تشکیل مى شد بدون آنکه در میان زنان و مردان پرده اى باشد.(6)
«عائشه» دختر «طلحه» بزم هاى مختلط ترتیب مى داد و در آن «عزّْ المیلا» آواز مى خواند.(7)
حتى کار به جایى رسیده بود که وقتى یکى از مشهورترین زنان آواز خوان آن عصر به نام «جمیله» سفرى به مکه کرد، در طول مسیر، آنچنان از وى استقبال شد که در مورد هیچ مفتى و فقیه و محدث و مفسر و قاضى زاهدى سابقه نداشت! داستان این سفر را چنین نقل مى کنند:
هنگامى که جمیله به قصد حج از مدینه حرکت کرد، گروهى از مردان خنیاگر نامدار آن زمان همچون: «هیت، طویس، دلال، بردالفؤاد، نومه الضحى، رفند، رحمه، هبه الله، معبد، مالک، ابن عائشه، نافع بن طنبوره، بدیح الملیح و نافع الخیر» (که تعداد آنان را تا سى نفر نوشته اند). و نیز گروهى از زنان خنیاگر همچون: «فرهه، عّزه المیلا، جبّابه، سلاّمه، حُلیده، عقیله، شمّاسیه، فرعه، بلبله، لذه العیش، سُعیده و زرقا» او را مشایعت کردند و گروهى اورا تا آخر سفر همراهى کردند!.
هنگامى که کاروان جمیله نزدیک مکه رسید، از طرف گروهی از اشراف مکه و دیگران مورد استقبال گرم قرار گرفت و چون به مدینه بازگشت، از طرف اهالى مدینه و مردان و زنان اشراف استقبال شد و چنان شور و هلهله اى به وجود آمد که اهالى مدینه بر در خانه ها صف کشیده این صحنه را تماشا مى کردند.(8)
این داستان نشان دهنده گوشه اى از سقوط ارزش ها در جامعه مدینه در آن عصر است. افرادى که در این سفر جمیله را بدرقه کردند، از بزرگان خنیاگران عصر خویش بودند که شهرت آنان در جهان آن روز پیچیده بود. حال اگر در نظر بگیریم که هر یک از آنان چند تن شاگرد و وردست و آموزنده تحت تعلیم داشته است، و باز اگر احتمال این امر را منتفى ندانیم که گروهى از نوازندگان مشهور در شهر مانده به بدرقه جمیله نرفته بوده اند، رقمى به دست خواهد آمد که باور کردن آن دشوار مىنماید. وقتى که وضع اجتماعى قبله گاه مسلمانان و مرکز تاسیس حکومت اسلامى چنین باشد، مى توان حدس زد که دمشق، بصره و دیگر شهرهاى بزرگ آن زمان در چه وضعى به سر مى برده است؟!(9)
پی نوشت:
(1). مروج الذهب، دارالاندلس، ج 3، ص 67.
(2). تاریخ الادب العربى، (العصر العباسى)، الطبعه السابعه، مصر، دارالمعارف، ج 2، ص .347 البته این گونه گرایش (به اصطلاح) فقیهان و زاهدان به مجالس آنچنانى - که در شیعه درست عکس آن مشهود است - عمدتاً ریشه در مکتبى داشت که بنام اسلام اما به کام خلفاى جور، و بریده از تعالیم خالص قران و اهل بیت(علیهم السلام) ایجاد شده بود و متأسفانه در عصر ما نیز در برخى از محیط هاى اهل سنت رسوباتى از آن به چشم مى خورد.
(3). ابن عبدربه، العقد الفرید، بیروت، دارالکتاب العربى، 1403 ه.ق، ج 6، ص 11؛ شریف قرشى، باقر، حیاه الامام زین العابدین، الطبعه الاولى، بیروت، دارالاضؤ، 1409 ه.ق، ج 2، ص 409.
(4). ابوالفرج الاصفهانى، الاغانى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 8، ص 225.
(5). ابوالفرج الاصفهانى، الاغانى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 6، ص 21.
(6). شریف قرشى، باقر، حیاه الامام زین العابدین، الطبعه الاولى، بیروت، دارالاضؤ، 1409 ه.ق، ج 2، ص 410.
(7). شریف قرشى، باقر، حیاه الامام زین العابدین، الطبعه الاولى، بیروت، دارالاضؤ، 1409 ه.ق، ج 2، ص 411.
(8). ابوالفرج الاصفهانى، الاغانى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 8، ص 208-210؛ کحاله، عمر رضا، اعلام النساء الطبعه الخامسه، بیروت، موسسه الرساله، 1404 ه.ق، ص 212-214؛ دکتر شهیدى، جعفر، زندگانى على بن الحسین چاپ اول،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1365 ه.ش، ص 104.
(9). دکتر شهیدى، جعفر، زندگانى على بن الحسین چاپ اول،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1365 ه.ش، ص 104
منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، قم: موسسه امام صادق علیه السلام، 1390.