ترویج و گسترش تشیع با آزاد کردن بردگان از سوی امام سجاد علیه السلام
پرسش :
امام سجاد (علیه السلام) چگونه با آزاد کردن بردگان، در ترویج و گسترش تشیّع گام بر میداشت؟
پاسخ :
از جمله تلاشهای امام سجاد(علیه السلام) که هم جنبه دینی داشت و هم سیاسی، توجه به قشری بود که بویژه از زمان خلیفه دوم به بعد و مخصوصاً در عصر امویان، مورد شدیدترین فشارهای اجتماعی بوده و از محرومترین طبقات جامعه اسلامی در قرون اولیه به شمار میرفتند. بردگان و کنیزکان، اعم از ایرانی، رومی، مصری و سودانی، متحمل سختترین کارها شده و از طرف اربابان مورد اهانتهای شدیدی قرار میگرفتند.
امام سجاد(علیه السلام)، همانند امیر المؤمنین -صلوات الله علیهما- که با برخورد اسلامی خویش بخشی از موالی عراق را به سمت خویش جذب کرد، کوشید تا حیثیت اجتماعی این قشر را بالا برد. یک بار که کنیزکی را آزاد کرد و بعقد خویش در آورد، عبد الملک بن مروان که قصد عیب جویی و استهزای امام را داشت، او را به خاطر این ازدواج مورد سرزنش قرار داد که چگونه تن به چنین کاری داده است. امام سجاد(علیه السّلام) در پاسخ با ذکر آیه «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» اشاره به سیره پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) در مورد صفیّه کرد. همچنین یاد آورد شد که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) دختر عمه خویش را به زید بن حارثه داد(1) و بدین ترتیب سیره حسنه پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) را که نزد امویان بدین روز افتاده بود مجدداً [یادآوری و] احیا کرد.
سید الاهل نوشته است: «امام در حالی که نیازی به بردگان نداشت، آنها را میخرید. این خریدن تنها برای آزاد کردن آنها بود. گفتهاند امام قریب به صد هزار نفر را آزاد ساخت. بردگان که چنین نیّتی از امام میدیدند، خود را در معرض او مینهادند تا امام آنها را بخرد. امام سجاد(علیه السّلام) در هر ماه و روز و سالی به آزادی آنها میپرداخت؛ به طوری که در شهر مدینه عده زیادی، همچون یک لشکر از موالی آزاد شده، از زن و مرد، به چشم میخورد که همگی از موالی امام بودند».(2)
علامه امینی نیز نوشته است: «امام سجاد در پایان هر ماه رمضان بیست نفر از آنها را آزاد میکرد». او همچنین نوشته است: «هیچ بردهای را بیش از یک سال نگه نمیداشت و حتی پس از آزادی، اموالی هم در اختیار آنها میگذاشت».(3) در این مدت آنها از نزدیک با امام سجّاد(علیه السّلام) و شخصیت عظیم علمی و اخلاقی و تقوایی حضرت آشنا میشدند و طبیعی بود که در قلوب بسیاری از آنها علاقهای نسبت به امام سجاد(علیه السّلام) و جریانات شیعی به وجود آید.
زمانی کنیزی، ظرف آب به دست، آب روی دستان امام میریخت. ناگهان ظرف از دست او افتاد و بر صورت امام خورد و آن را زخمی کرد. امام نگاهی به او کردند. کنیز گفت: «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ»، امام فرمود: «خشمم را فرونشاندم». کنیز ادامه داد: «وَ الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ»، امام فرمود: «از تو گذشتم». کنیز باز ادامه داد: «وَ اللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»(4) امام فرمود: «تو را به خاطر خداوند آزاد کردم».(5) زمانی که امام سجاد(علیه السّلام) از مسجد خارج میشد شخصی بدو دشنام گفت. موالی امام بر او هجوم بردند؛ امّا امام آنها را از این کار بازداشت و فرمود: «آنچه از باطن ما بر او مستور مانده بیش از این است که او میگوید» و بدین ترتیب او را شرمنده ساخت و سرانجام مورد لطف امام قرار گرفت».(6)
حال که بحث سخن از گذشت و عفو امام به میان آمد، جا دارد روایت شیرین دیگری را نقل کنیم: «عبداللّه بن محمد بن عمر میگوید: «هشام بن اسماعیل [والی امویان در مدینه] حقوق همسایگی را فراموش کرده و ما را اذیت میکرد، بخصوص علی بن الحسین(علیهما السلام) آزار بسیاری از او دید. هنگامی که عزل شد، ولید دستور داد تا او را در معرض مردم نگاه دارند تا هر کسی میخواهد از او انتقام بگیرد. هشام گفت که از هیچ کس به اندازه علی بن حسین(علیهما السلام) وحشت ندارد. در حالی که هشام در پشت دیوار مروان بود و امام سجاد(علیه السّلام) از کنار او عبور میکرد، به یاران خویش فرمود تا متعرض او نشوند و حتی کلمهای به او تندی نکنند. وقتی امام رد شد، هشام بن اسماعیل فریاد زد: «اَللّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ»(7)؛ (خداوند میداند که رسالت خویش را در کجا قرار دهد).
پی نوشت:
(1). الطبقات الکبرى، محمد بن سعد بن منیع، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیة ، بیروت، 1410 قمری/ 1990 میلادی، چاپ اول، ج 5، ص 24؛ العقد الفرید، ابن عبد ربه الأندلسی، أحمد بن محمد، محقق/ مصحح: مفید محمد قمیحة، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1404 قمری، چاپ اول، ج 7، ص 140.
(2). زندگانى امام زین العابدین، عبدالعزیز سید الاهل، مترجم: وجدانى، حسین، انتشارات محمدى، تهران، 1342 شمسی، ص 7، 47.
(3). أعیان الشیعة، عاملى، سید محسن امین، دار التعارف، بیروت، 1403 قمری، ج 2، ص 468.
(4). سوره آل عمران، آیه 134.
(5). شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ابن حیون، نعمان بن محمد، محقق/ مصحح: حسینى جلالى، محمد حسین، جامعه مدرسین، قم، 1409 قمری، چاپ: اول، ج 3، ص 260.
(6). کشف الغمة فی معرفة الأئمة، اربلى، على بن عیسى، محقق/ مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، بنى هاشمى، تبریز، 1381 قمری، چاپ اول، ج 2، ص 101؛ إتحاف بحب الأشراف، شبراوى، جمال الدین، المطبعة الادبیه، مصر، 1416 قمری، ص 137 و 138؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور الانصاری، محمد بن مکرم بن على، دار الفکر، دمشق، 1988 میلادی، ج 17، ص 243.
(7). تاریخ الأمم و الملوک، طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تحقیق: محمد أبو الفضل ابراهیم، دار الاعلمی بیروت، 1983 میلادی، ج 6، ص 526؛ شرح الاخبار، همان، ج 3، ص 260.
منبع: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهمالسلام)، رسول جعفریان، قم: موسسه انصاریان، 1381.
از جمله تلاشهای امام سجاد(علیه السلام) که هم جنبه دینی داشت و هم سیاسی، توجه به قشری بود که بویژه از زمان خلیفه دوم به بعد و مخصوصاً در عصر امویان، مورد شدیدترین فشارهای اجتماعی بوده و از محرومترین طبقات جامعه اسلامی در قرون اولیه به شمار میرفتند. بردگان و کنیزکان، اعم از ایرانی، رومی، مصری و سودانی، متحمل سختترین کارها شده و از طرف اربابان مورد اهانتهای شدیدی قرار میگرفتند.
امام سجاد(علیه السلام)، همانند امیر المؤمنین -صلوات الله علیهما- که با برخورد اسلامی خویش بخشی از موالی عراق را به سمت خویش جذب کرد، کوشید تا حیثیت اجتماعی این قشر را بالا برد. یک بار که کنیزکی را آزاد کرد و بعقد خویش در آورد، عبد الملک بن مروان که قصد عیب جویی و استهزای امام را داشت، او را به خاطر این ازدواج مورد سرزنش قرار داد که چگونه تن به چنین کاری داده است. امام سجاد(علیه السّلام) در پاسخ با ذکر آیه «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» اشاره به سیره پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) در مورد صفیّه کرد. همچنین یاد آورد شد که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) دختر عمه خویش را به زید بن حارثه داد(1) و بدین ترتیب سیره حسنه پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) را که نزد امویان بدین روز افتاده بود مجدداً [یادآوری و] احیا کرد.
سید الاهل نوشته است: «امام در حالی که نیازی به بردگان نداشت، آنها را میخرید. این خریدن تنها برای آزاد کردن آنها بود. گفتهاند امام قریب به صد هزار نفر را آزاد ساخت. بردگان که چنین نیّتی از امام میدیدند، خود را در معرض او مینهادند تا امام آنها را بخرد. امام سجاد(علیه السّلام) در هر ماه و روز و سالی به آزادی آنها میپرداخت؛ به طوری که در شهر مدینه عده زیادی، همچون یک لشکر از موالی آزاد شده، از زن و مرد، به چشم میخورد که همگی از موالی امام بودند».(2)
علامه امینی نیز نوشته است: «امام سجاد در پایان هر ماه رمضان بیست نفر از آنها را آزاد میکرد». او همچنین نوشته است: «هیچ بردهای را بیش از یک سال نگه نمیداشت و حتی پس از آزادی، اموالی هم در اختیار آنها میگذاشت».(3) در این مدت آنها از نزدیک با امام سجّاد(علیه السّلام) و شخصیت عظیم علمی و اخلاقی و تقوایی حضرت آشنا میشدند و طبیعی بود که در قلوب بسیاری از آنها علاقهای نسبت به امام سجاد(علیه السّلام) و جریانات شیعی به وجود آید.
زمانی کنیزی، ظرف آب به دست، آب روی دستان امام میریخت. ناگهان ظرف از دست او افتاد و بر صورت امام خورد و آن را زخمی کرد. امام نگاهی به او کردند. کنیز گفت: «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ»، امام فرمود: «خشمم را فرونشاندم». کنیز ادامه داد: «وَ الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ»، امام فرمود: «از تو گذشتم». کنیز باز ادامه داد: «وَ اللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»(4) امام فرمود: «تو را به خاطر خداوند آزاد کردم».(5) زمانی که امام سجاد(علیه السّلام) از مسجد خارج میشد شخصی بدو دشنام گفت. موالی امام بر او هجوم بردند؛ امّا امام آنها را از این کار بازداشت و فرمود: «آنچه از باطن ما بر او مستور مانده بیش از این است که او میگوید» و بدین ترتیب او را شرمنده ساخت و سرانجام مورد لطف امام قرار گرفت».(6)
حال که بحث سخن از گذشت و عفو امام به میان آمد، جا دارد روایت شیرین دیگری را نقل کنیم: «عبداللّه بن محمد بن عمر میگوید: «هشام بن اسماعیل [والی امویان در مدینه] حقوق همسایگی را فراموش کرده و ما را اذیت میکرد، بخصوص علی بن الحسین(علیهما السلام) آزار بسیاری از او دید. هنگامی که عزل شد، ولید دستور داد تا او را در معرض مردم نگاه دارند تا هر کسی میخواهد از او انتقام بگیرد. هشام گفت که از هیچ کس به اندازه علی بن حسین(علیهما السلام) وحشت ندارد. در حالی که هشام در پشت دیوار مروان بود و امام سجاد(علیه السّلام) از کنار او عبور میکرد، به یاران خویش فرمود تا متعرض او نشوند و حتی کلمهای به او تندی نکنند. وقتی امام رد شد، هشام بن اسماعیل فریاد زد: «اَللّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ»(7)؛ (خداوند میداند که رسالت خویش را در کجا قرار دهد).
پی نوشت:
(1). الطبقات الکبرى، محمد بن سعد بن منیع، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیة ، بیروت، 1410 قمری/ 1990 میلادی، چاپ اول، ج 5، ص 24؛ العقد الفرید، ابن عبد ربه الأندلسی، أحمد بن محمد، محقق/ مصحح: مفید محمد قمیحة، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1404 قمری، چاپ اول، ج 7، ص 140.
(2). زندگانى امام زین العابدین، عبدالعزیز سید الاهل، مترجم: وجدانى، حسین، انتشارات محمدى، تهران، 1342 شمسی، ص 7، 47.
(3). أعیان الشیعة، عاملى، سید محسن امین، دار التعارف، بیروت، 1403 قمری، ج 2، ص 468.
(4). سوره آل عمران، آیه 134.
(5). شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ابن حیون، نعمان بن محمد، محقق/ مصحح: حسینى جلالى، محمد حسین، جامعه مدرسین، قم، 1409 قمری، چاپ: اول، ج 3، ص 260.
(6). کشف الغمة فی معرفة الأئمة، اربلى، على بن عیسى، محقق/ مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، بنى هاشمى، تبریز، 1381 قمری، چاپ اول، ج 2، ص 101؛ إتحاف بحب الأشراف، شبراوى، جمال الدین، المطبعة الادبیه، مصر، 1416 قمری، ص 137 و 138؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور الانصاری، محمد بن مکرم بن على، دار الفکر، دمشق، 1988 میلادی، ج 17، ص 243.
(7). تاریخ الأمم و الملوک، طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تحقیق: محمد أبو الفضل ابراهیم، دار الاعلمی بیروت، 1983 میلادی، ج 6، ص 526؛ شرح الاخبار، همان، ج 3، ص 260.
منبع: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهمالسلام)، رسول جعفریان، قم: موسسه انصاریان، 1381.