مجازات قصاص، در میزان عقل و عواطف
پرسش :
آیا قصاص بر خلاف عقل و عواطف انسانى است؟
پاسخ :
گروهى که بدون تأمل، بعضى از مسائل جزایى اسلام را مورد انتقاد قرار داده اند، به خصوص درباره مسأله قصاص، سر و صدا راه انداخته، مى گویند:
1 ـ جنایتى که قاتل مرتکب شده بیش از این نیست که انسانى را از بین برده است، ولى شما به هنگام قصاص همین عمل را تکرار مى کنید!
2 ـ قصاص جز انتقام جویی و قساوت نیست! این صفت ناپسند را باید با تربیت صحیح از میان مردم برداشت، در حالى که طرفداران قصاص هر روز به این صفت ناپسند انتقام جویی روح تازه اى مى دمند!
3 ـ آدم کشى گناهى نیست که از اشخاص عادى یا سالم سرزند، حتماً قاتل از نظر روانى مبتلا به بیمارى است و باید معالجه شود و قصاص دواى چنین بیمارانى نمى تواند باشد.
4 ـ مسائلى که مربوط به نظام اجتماعى است باید دوش به دوش اجتماع رشد کند، بنابراین قانونى که در هزار و چهارصد سال پیش از این پیاده مى شده نباید در اجتماع امروز عملى شود!
5 ـ آیا بهتر نیست به جاى قصاص، قاتلان را زندانى کنیم و با کار اجبارى از وجود آنها به نفع اجتماع استفاده نمائیم؟ با این عمل، هم اجتماع از شرّ آنان محفوظ مى ماند و هم از وجود آنها حتى المقدور استفاده مى شود... اینها خلاصه اعتراضاتى است که پیرامون مسأله قصاص مطرح مى شود.
پاسخ: دقت در آیات قصاص، در قرآن مجید، جواب این اشکالات را روشن مى سازد؛ در آیه ١٧٩ سوره بقره می خوانیم:«وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الأَلْبابِ». زیرا از بین بردن افراد مزاحم و خطرناک، گاه بهترین وسیله براى رشد و تکامل اجتماع است، و چون در این گونه موارد مسأله قصاص ضامن حیات و ادامه بقا مى باشد شاید از این رو قصاص به عنوان غریزه در نهاد انسان گذارده شده است. نظام طب، کشاورزى و دامدارى همه و همه روى این اصل عقلى (حذف موجود خطرناک و مزاحم) بنا شده؛ زیرا مى بینیم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع مى کنند، و یا به خاطر نمو گیاه شاخه هاى مضر و مزاحم را مى برند.
کسانى که کشتن قاتل را فقدان فرد دیگرى مى دانند تنها دید انفرادى دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگیرند و بدانند اجراى قصاص، چه نقشى در حفاظت و تربیت سایر افراد دارد، در گفتار خود تجدید نظر مى کنند. از بین بردن این افراد خون ریز در اجتماع همانند قطع کردن و از بین بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است [بلکه بسیار مهم تر است؛ زیرا شاخه مضر بدون اختیار روییده اما فرد خون ریز با اختیار اقدام به جنایت کرده و قصاص بهترین عامل بازدارنده است] لذا به حکم عقل باید آن را قطع کرد، و ناگفته پیدا است که تاکنون هیچ کس به قطع شاخه ها و عضوهاى فاسد و مضر اعتراض نکرده است، این در مورد ایراد اول.
در مورد ایراد دوم، باید توجه داشت اصولاً تشریعِ قصاص هیچ گونه ارتباطى با مسأله انتقام جویی ندارد؛ زیرا انتقام به معنى فرونشاندن آتش غضب به خاطر یک مسأله شخصى است، در حالى که قصاص به منظور پیشگیرى از تکرار ظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالت خواهى و حمایت از سایر افراد بى گناه مى باشد.
در مورد ایراد سوم، که قاتل حتماً مبتلا به مرض روانى است و از اشخاص عادى ممکن نیست چنین جنایتى سر بزند، باید گفت: در بعضى موارد این سخن صحیح است و اسلام هم در چنین صورت هائى براى قاتل دیوانه یا مثل آن حکم قصاص نیاورده است، اما نمى توان مریض بودن قاتل را به عنوان یک قانون و راه عذر عرضه داشت؛ زیرا فسادى که این طرح به بار مى آورد و جرأتى که به جنایتکاران اجتماع مى دهد براى هیچ کس قابل تردید نیست، و اگر استدلال در مورد قاتل صحیح باشد در مورد تمام متجاوزان و کسانى که به حقوق دیگران تعدى مى کنند نیز باید صحیح باشد؛ زیرا آدمى که داراى سلامت کامل عقل است هرگز به دیگران تجاوز نمى کند، و به این ترتیب تمام قوانین جزایی را باید از میان برداشت و همه متعدیان و متجاوزان را به جاى زندان و مجازات به بیمارستان هاى روانى روانه کرد.
اما ایراد چهارم، که رشد اجتماع قانون قصاص را نمى پذیرد و قصاص تنها در اجتماعات قدیم نقشى داشته اما الآن قصاص را حکمى خلاف وجدان مى دانند که باید حذف شود، پاسخ آن یک جمله است و آن این که: ادعاى مزبور در برابر توسعه وحشتناک جنایات در دنیاى امروز و آمار کشتارهاى میدان هاى نبرد و غیر آن ادعاى بى ارزشى است، و به خیال بافى شبیه تر است، و به فرض که چنین دنیائى به وجود آمد، اسلام هم قانون عفو را در کنار قصاص گذارده، و هرگز قصاص را راه منحصر معرفى نکرده است. مسلماً در چنان محیطى مردم خود ترجیح خواهند داد که قاتل را عفو کنند، اما در دنیاى کنونى که جنایاتش [به خاطر بی توجهی به این قانون و] تحت لفافه هاى گوناگون قطعاً از گذشته بیشتر و وحشیانه تر است حذف این قانون، جز این که دامنه جنایات را گسترش دهد اثرى ندارد.
و در مورد ایراد پنجم، باید توجه داشت هدف از قصاص همان طور که قرآن تصریح مى کند، حفظ حیات عمومى اجتماع و پیشگیرى از تکرار قتل و جنایات است، مسلماً زندان نمى تواند اثر قابل توجهى داشته باشد (آن هم بعضى از زندان هاى کنونى که وضع آن از بسیارى از منازل جنایتکاران بهتر است) و به همین دلیل، در کشورهائى که حکم اعدام لغو شده، در مدت کوتاهى آمار قتل و جنایت فزونى گرفته، به خصوص اگر حکم زندانى افراد ـ طبق معمول ـ در معرض بخشودگى باشد که در این صورت جنایتکاران با فکرى آسوده تر و خیالى راحت تر دست به جنایت مى زنند.
منبع: تفسیر نمونه، ج 1، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، نشر دار الکتب الإسلامیه.
گروهى که بدون تأمل، بعضى از مسائل جزایى اسلام را مورد انتقاد قرار داده اند، به خصوص درباره مسأله قصاص، سر و صدا راه انداخته، مى گویند:
1 ـ جنایتى که قاتل مرتکب شده بیش از این نیست که انسانى را از بین برده است، ولى شما به هنگام قصاص همین عمل را تکرار مى کنید!
2 ـ قصاص جز انتقام جویی و قساوت نیست! این صفت ناپسند را باید با تربیت صحیح از میان مردم برداشت، در حالى که طرفداران قصاص هر روز به این صفت ناپسند انتقام جویی روح تازه اى مى دمند!
3 ـ آدم کشى گناهى نیست که از اشخاص عادى یا سالم سرزند، حتماً قاتل از نظر روانى مبتلا به بیمارى است و باید معالجه شود و قصاص دواى چنین بیمارانى نمى تواند باشد.
4 ـ مسائلى که مربوط به نظام اجتماعى است باید دوش به دوش اجتماع رشد کند، بنابراین قانونى که در هزار و چهارصد سال پیش از این پیاده مى شده نباید در اجتماع امروز عملى شود!
5 ـ آیا بهتر نیست به جاى قصاص، قاتلان را زندانى کنیم و با کار اجبارى از وجود آنها به نفع اجتماع استفاده نمائیم؟ با این عمل، هم اجتماع از شرّ آنان محفوظ مى ماند و هم از وجود آنها حتى المقدور استفاده مى شود... اینها خلاصه اعتراضاتى است که پیرامون مسأله قصاص مطرح مى شود.
پاسخ: دقت در آیات قصاص، در قرآن مجید، جواب این اشکالات را روشن مى سازد؛ در آیه ١٧٩ سوره بقره می خوانیم:«وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الأَلْبابِ». زیرا از بین بردن افراد مزاحم و خطرناک، گاه بهترین وسیله براى رشد و تکامل اجتماع است، و چون در این گونه موارد مسأله قصاص ضامن حیات و ادامه بقا مى باشد شاید از این رو قصاص به عنوان غریزه در نهاد انسان گذارده شده است. نظام طب، کشاورزى و دامدارى همه و همه روى این اصل عقلى (حذف موجود خطرناک و مزاحم) بنا شده؛ زیرا مى بینیم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع مى کنند، و یا به خاطر نمو گیاه شاخه هاى مضر و مزاحم را مى برند.
کسانى که کشتن قاتل را فقدان فرد دیگرى مى دانند تنها دید انفرادى دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگیرند و بدانند اجراى قصاص، چه نقشى در حفاظت و تربیت سایر افراد دارد، در گفتار خود تجدید نظر مى کنند. از بین بردن این افراد خون ریز در اجتماع همانند قطع کردن و از بین بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است [بلکه بسیار مهم تر است؛ زیرا شاخه مضر بدون اختیار روییده اما فرد خون ریز با اختیار اقدام به جنایت کرده و قصاص بهترین عامل بازدارنده است] لذا به حکم عقل باید آن را قطع کرد، و ناگفته پیدا است که تاکنون هیچ کس به قطع شاخه ها و عضوهاى فاسد و مضر اعتراض نکرده است، این در مورد ایراد اول.
در مورد ایراد دوم، باید توجه داشت اصولاً تشریعِ قصاص هیچ گونه ارتباطى با مسأله انتقام جویی ندارد؛ زیرا انتقام به معنى فرونشاندن آتش غضب به خاطر یک مسأله شخصى است، در حالى که قصاص به منظور پیشگیرى از تکرار ظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالت خواهى و حمایت از سایر افراد بى گناه مى باشد.
در مورد ایراد سوم، که قاتل حتماً مبتلا به مرض روانى است و از اشخاص عادى ممکن نیست چنین جنایتى سر بزند، باید گفت: در بعضى موارد این سخن صحیح است و اسلام هم در چنین صورت هائى براى قاتل دیوانه یا مثل آن حکم قصاص نیاورده است، اما نمى توان مریض بودن قاتل را به عنوان یک قانون و راه عذر عرضه داشت؛ زیرا فسادى که این طرح به بار مى آورد و جرأتى که به جنایتکاران اجتماع مى دهد براى هیچ کس قابل تردید نیست، و اگر استدلال در مورد قاتل صحیح باشد در مورد تمام متجاوزان و کسانى که به حقوق دیگران تعدى مى کنند نیز باید صحیح باشد؛ زیرا آدمى که داراى سلامت کامل عقل است هرگز به دیگران تجاوز نمى کند، و به این ترتیب تمام قوانین جزایی را باید از میان برداشت و همه متعدیان و متجاوزان را به جاى زندان و مجازات به بیمارستان هاى روانى روانه کرد.
اما ایراد چهارم، که رشد اجتماع قانون قصاص را نمى پذیرد و قصاص تنها در اجتماعات قدیم نقشى داشته اما الآن قصاص را حکمى خلاف وجدان مى دانند که باید حذف شود، پاسخ آن یک جمله است و آن این که: ادعاى مزبور در برابر توسعه وحشتناک جنایات در دنیاى امروز و آمار کشتارهاى میدان هاى نبرد و غیر آن ادعاى بى ارزشى است، و به خیال بافى شبیه تر است، و به فرض که چنین دنیائى به وجود آمد، اسلام هم قانون عفو را در کنار قصاص گذارده، و هرگز قصاص را راه منحصر معرفى نکرده است. مسلماً در چنان محیطى مردم خود ترجیح خواهند داد که قاتل را عفو کنند، اما در دنیاى کنونى که جنایاتش [به خاطر بی توجهی به این قانون و] تحت لفافه هاى گوناگون قطعاً از گذشته بیشتر و وحشیانه تر است حذف این قانون، جز این که دامنه جنایات را گسترش دهد اثرى ندارد.
و در مورد ایراد پنجم، باید توجه داشت هدف از قصاص همان طور که قرآن تصریح مى کند، حفظ حیات عمومى اجتماع و پیشگیرى از تکرار قتل و جنایات است، مسلماً زندان نمى تواند اثر قابل توجهى داشته باشد (آن هم بعضى از زندان هاى کنونى که وضع آن از بسیارى از منازل جنایتکاران بهتر است) و به همین دلیل، در کشورهائى که حکم اعدام لغو شده، در مدت کوتاهى آمار قتل و جنایت فزونى گرفته، به خصوص اگر حکم زندانى افراد ـ طبق معمول ـ در معرض بخشودگى باشد که در این صورت جنایتکاران با فکرى آسوده تر و خیالى راحت تر دست به جنایت مى زنند.
منبع: تفسیر نمونه، ج 1، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، نشر دار الکتب الإسلامیه.