راه جمع بین دستور قصاص با روایات عفو و گذشت
پرسش :
چگونه می توان بین روایات مقابله به مثل و حکم «قصاص» با روایات «عفو و گذشت» جمع نمود؟
پاسخ :
«عفو» ضد «انتقام» است و آن گذشتن از قصاص و غرامت و خسارت است، خصلتى است که آیات و روایات در مدح آن بسیار است خداوند متعال مى فرماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالعُرْفِ»(1)؛ ([اى پیامبر] گذشت را اتخاذ کن و به کار نیک و معروف امر نما)
و نیز فرمود: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا»(2)؛ (باید عفو و گذشت کنند). راغب در «مفردات» مى گوید: «صَفْح» بالاتر و بلیغ تر از «عفو» است، گاهى انسان عفو مى کند ولى به مرتبه «صفح» نمى رسد. شاید مرادش این باشد که انسان از مسئله اى مى گذرد و گذشت مى کند؛ ولى هنوز کدورتى از طرفِ [مقابل] در قلب او است؛ ولى «صَفْح» آن است که این مقدار کدورت نیز نباشد و با خلوص و طیب نفس گذشت کند. قرآن در جاى دیگر می فرماید: «وَ اَنْ تَعفُوا اَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»(3)؛ (و اگر عفو کنید به تقوى نزدیکتر است).
رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) نیز فرمودند: «عفو بر بنده نمى افزاید مگر عزّت؛ پس عفو کنید تا خداوند شما را عزیز گرداند». باز رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «حضرت موسى(علیه السلام) به خداوند عرض کرد: پروردگار من! کدام بندگانت بر تو عزیزترند. فرمود: آنکه وقتى قدرت مى یابد عفو مى کند».
امام باقر(علیه السلام) نیز فرمودند: «اَلنَّدَامَةُ عَلَى الْعَفْوِ اَفْضَلُ وَ اَیْسَرُ مِنَ النَّدَامَةِ عَلَى العُقُوبَةِ»(4)؛ (پشیمانى بر عفو و گذشت، بهتر و راحت تر از پشیمانى بر عقوبت است).
در اینجا به نکته اى اشاره مى کنیم و آن اینکه در اسلام دو نوع دستور داریم:
1. دستور به مقابله به مثل، چنانکه در قرآن مى خوانیم: «فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ»(5)؛ (کسى که بر شما تجاوز روا داشت، شما نیز بر او تجاوز کنید به مثل آن تجاوزى که بر شما رفت).
در جاى دیگر مى فرماید: «وَ کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْاَنْفَ بِالْاَنْفِ وَ الْاُذُنَ بِالْاُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصَاصٌ»(6)؛ (و نوشتیم بر آنها [بنى اسرائیل] در تورات که نفس با نفس و چشم با چشم و بینى با بینى و گوش با گوش و دندان با دندان قصاص مى شود و جراحتها نیز قصاص دارد). در جاى دیگر مى فرماید: «وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُوْلِی الْاَلْبَابِ»(7)؛ (اى صاحبان عقل براى شما در قصاص حیات و زندگى است).
2. دستور به عفو که آیات و روایات زیادى در این باره وجود دارد.
سؤال این است که جمع بین این دو دستور چگونه است؟ آیا تضادى وجود ندارد؟ از یک طرف امر به انتقام و قصاص و از سوى دیگر توصیه به عفو و گذشت!
جواب این است که براى جمع بین این دو دسته اوامر سه وجه ممکن است گفته شود:
1. باید توجه داشت که ما هم قانون داریم و هم یک سلسله مسائل. قانون اسلام، قصاص و انتقام شرعى را به عنوان حقّى براى صاحب حق محترم شمرده است. اگر این قانون نباشد، جنایتکاران جسورتر مى شوند، این قانون، عامل کنترل کننده اى براى جنایت پیشه گان است، ضامن امنیت نظام است، ولى در کنار آن عفو را نیز به عنوان ارزشى اخلاقى قرار داده است، جایگاه این اخلاق از آن قانون بالاتر است و فردى که متخلق به این اخلاق شود جایگاهش بالاتر از کسى است که قدرت عفو ندارد. خداوند در قرآن مى فرماید: «إِنَّ اللهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإِحْسَانِ»(8)؛ (خداوند به عدل و احسان امر مى کند). اولى (عدل) قانون و دومى (احسان) اخلاق است. اولى وظیفه و دومى انسانیت است، اگر کسى به من نیکى کرد عدالت به عنوان یک قانون حکم مى کند که همان قدر به او نیکى کنم، ولى اخلاق حکم مى کند که بیشتر از آنچه به من نیکى کرده به او احسان کنم.
هِگل، اخلاق را عبارت از پیروى و اطاعت از قوانین مى داند؛ ولى مى دانیم که این صحیح نیست، چه بسیارند افرادى که رفتارشان طبق مقررات و قوانین فردى و اجتماعى است و از مرز قانون، قدمى فراتر نمى نهند امّا اخلاقاً خشن و تندخو، بى گذشت و سختگیر، کینه توز و انتقامجو هستند، این تفکیک قانون و اخلاق را «کانت» دیگر فیلسوف غربى مورد اشاره قرار داده و در فلسفه اخلاق، چندین رساله و کتاب نوشته و تکالیف را به دو قسم منقسم کرده است، یکى تکلیف قانونى؛ یعنى آنچه به موجب قوانین بر مردم الزام مى شود و نقض آنها سبب بازخواست دادگاهها و دیوانخانه ها مى گردد. دوّم تکالیف فضیلتى که الزامش درونى است و محاکمه اش با نفس انسان است.
در تکالیف قانونى، نظر به عدل و داد است. داد، هر عملى است که بنیادش بر این اصل استوار است که «آزادى هر کس باید با آزادى دیگران سازگار باشد».
بنابراین حکم قانونى این است: چنان کن که آزادى تو بر طبق یک قاعده کلى با آزادى همه مردم سازگار شود؛ ولی در تکالیف فضیلتى، نظر به اخلاق است و غایت علم اخلاق براى هر کس کمال نفس خود او و خوشى دیگران است.(9)
در مکتب آسمانى اسلام، عملى ساختن قوانین دینى معیار دادگرى و انصاف است و تخلّق به مکارم اخلاق مایه کمال معنوى و فضیلت می باشد.
امام على(علیه السلام) مى فرمایند: «اَلْعَدْلُ اِنّکَ اِذَا ظُلِمْتَ اَنْصَفْتَ وَ الْفَضْلُ اَنّکَ اِذَا قَدَرْتَ عَفَوْتَ»؛ (عدل این است که اگر مورد ستم واقع شدى، با ستم کننده خود منصفانه رفتار نمائى [و براى کیفر او از مرز حق و قانون تجاوز نکنى] و فضیلت این است که اگر قدرت به دست آوردى [از مجازاتش چشم پوشى کنى] و او را مشمول عفو و بخشش قرار دهى).
2. انتقام در مقابل کسى است که قابل هدایت نیست. طرفِ مقابل فرد لجوجى است که اگر قصاص نشود فردا چند نفر دیگر را نیز به قتل مى رساند. طرفِ مقابل، انسانى است که نورانیت فطرى خود را از دست داده و قلبش به تاریکى گرائیده است. طرفِ مقابل، فردى است که ریشه انسانیت و وجدان در درون او مرده است و عفو و گذشت براى انسانى است که واقعاً نادم و پشیمان است و اگر هم قصاص نشود، زیر تازیانه وجدان قصاص مى شود و بیدار مى گردد.
3. عفو اصل است و قصاص، استثنایی در این اصل است، شاخه اصلى، عفو و شاخه فرعى، انتقام است و عمل به اصل مقدم بر فرع است؛ مگر اینکه خصوصیتى در یک مورد یافت شود، مثل این که فردى که قابل اصلاح نیست باید حتماً قصاص شود، یا اگر تازیانه نخورد حواسش جمع نمى شود.
پی نوشت:
(1). سوره اعراف، آیه 199.
(2). سوره نور، آیه 22.
(3). سوره بقره، آیه 237.
(4). روایاتى که در بحث انتقام و عفو ذکر شد از جامع السعادات، نراقى، ملا مهدى، تصحیح و تعلیق: کلانتر، سید محمد، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، بی تا، چاپ: چهارم، ج 1، ص 338، فصل(العفو) استخراج شد.
(5). سوره بقره، آیه 194.
(6). سوره مائده، آیه 45.
(7). سوره بقره، آیه 179.
(8). سوره نحل، آیه 90.
(9). سیر حکمت در اروپا، فروغى، محمدعلی، تهران، انتشارات کتابفروشی زوار، 1344 شمسی، ج 2، ص 169.
منبع: اخلاق اسلامى در نهج البلاغه، آیت الله ناصر مکارم شیرازى دام ظله، تهیه و تنظیم: اکبر خادم الذاکرین، قم، انتشارات نسل جوان، 1385.
«عفو» ضد «انتقام» است و آن گذشتن از قصاص و غرامت و خسارت است، خصلتى است که آیات و روایات در مدح آن بسیار است خداوند متعال مى فرماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالعُرْفِ»(1)؛ ([اى پیامبر] گذشت را اتخاذ کن و به کار نیک و معروف امر نما)
و نیز فرمود: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا»(2)؛ (باید عفو و گذشت کنند). راغب در «مفردات» مى گوید: «صَفْح» بالاتر و بلیغ تر از «عفو» است، گاهى انسان عفو مى کند ولى به مرتبه «صفح» نمى رسد. شاید مرادش این باشد که انسان از مسئله اى مى گذرد و گذشت مى کند؛ ولى هنوز کدورتى از طرفِ [مقابل] در قلب او است؛ ولى «صَفْح» آن است که این مقدار کدورت نیز نباشد و با خلوص و طیب نفس گذشت کند. قرآن در جاى دیگر می فرماید: «وَ اَنْ تَعفُوا اَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»(3)؛ (و اگر عفو کنید به تقوى نزدیکتر است).
رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) نیز فرمودند: «عفو بر بنده نمى افزاید مگر عزّت؛ پس عفو کنید تا خداوند شما را عزیز گرداند». باز رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «حضرت موسى(علیه السلام) به خداوند عرض کرد: پروردگار من! کدام بندگانت بر تو عزیزترند. فرمود: آنکه وقتى قدرت مى یابد عفو مى کند».
امام باقر(علیه السلام) نیز فرمودند: «اَلنَّدَامَةُ عَلَى الْعَفْوِ اَفْضَلُ وَ اَیْسَرُ مِنَ النَّدَامَةِ عَلَى العُقُوبَةِ»(4)؛ (پشیمانى بر عفو و گذشت، بهتر و راحت تر از پشیمانى بر عقوبت است).
در اینجا به نکته اى اشاره مى کنیم و آن اینکه در اسلام دو نوع دستور داریم:
1. دستور به مقابله به مثل، چنانکه در قرآن مى خوانیم: «فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ»(5)؛ (کسى که بر شما تجاوز روا داشت، شما نیز بر او تجاوز کنید به مثل آن تجاوزى که بر شما رفت).
در جاى دیگر مى فرماید: «وَ کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْاَنْفَ بِالْاَنْفِ وَ الْاُذُنَ بِالْاُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصَاصٌ»(6)؛ (و نوشتیم بر آنها [بنى اسرائیل] در تورات که نفس با نفس و چشم با چشم و بینى با بینى و گوش با گوش و دندان با دندان قصاص مى شود و جراحتها نیز قصاص دارد). در جاى دیگر مى فرماید: «وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُوْلِی الْاَلْبَابِ»(7)؛ (اى صاحبان عقل براى شما در قصاص حیات و زندگى است).
2. دستور به عفو که آیات و روایات زیادى در این باره وجود دارد.
سؤال این است که جمع بین این دو دستور چگونه است؟ آیا تضادى وجود ندارد؟ از یک طرف امر به انتقام و قصاص و از سوى دیگر توصیه به عفو و گذشت!
جواب این است که براى جمع بین این دو دسته اوامر سه وجه ممکن است گفته شود:
1. باید توجه داشت که ما هم قانون داریم و هم یک سلسله مسائل. قانون اسلام، قصاص و انتقام شرعى را به عنوان حقّى براى صاحب حق محترم شمرده است. اگر این قانون نباشد، جنایتکاران جسورتر مى شوند، این قانون، عامل کنترل کننده اى براى جنایت پیشه گان است، ضامن امنیت نظام است، ولى در کنار آن عفو را نیز به عنوان ارزشى اخلاقى قرار داده است، جایگاه این اخلاق از آن قانون بالاتر است و فردى که متخلق به این اخلاق شود جایگاهش بالاتر از کسى است که قدرت عفو ندارد. خداوند در قرآن مى فرماید: «إِنَّ اللهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإِحْسَانِ»(8)؛ (خداوند به عدل و احسان امر مى کند). اولى (عدل) قانون و دومى (احسان) اخلاق است. اولى وظیفه و دومى انسانیت است، اگر کسى به من نیکى کرد عدالت به عنوان یک قانون حکم مى کند که همان قدر به او نیکى کنم، ولى اخلاق حکم مى کند که بیشتر از آنچه به من نیکى کرده به او احسان کنم.
هِگل، اخلاق را عبارت از پیروى و اطاعت از قوانین مى داند؛ ولى مى دانیم که این صحیح نیست، چه بسیارند افرادى که رفتارشان طبق مقررات و قوانین فردى و اجتماعى است و از مرز قانون، قدمى فراتر نمى نهند امّا اخلاقاً خشن و تندخو، بى گذشت و سختگیر، کینه توز و انتقامجو هستند، این تفکیک قانون و اخلاق را «کانت» دیگر فیلسوف غربى مورد اشاره قرار داده و در فلسفه اخلاق، چندین رساله و کتاب نوشته و تکالیف را به دو قسم منقسم کرده است، یکى تکلیف قانونى؛ یعنى آنچه به موجب قوانین بر مردم الزام مى شود و نقض آنها سبب بازخواست دادگاهها و دیوانخانه ها مى گردد. دوّم تکالیف فضیلتى که الزامش درونى است و محاکمه اش با نفس انسان است.
در تکالیف قانونى، نظر به عدل و داد است. داد، هر عملى است که بنیادش بر این اصل استوار است که «آزادى هر کس باید با آزادى دیگران سازگار باشد».
بنابراین حکم قانونى این است: چنان کن که آزادى تو بر طبق یک قاعده کلى با آزادى همه مردم سازگار شود؛ ولی در تکالیف فضیلتى، نظر به اخلاق است و غایت علم اخلاق براى هر کس کمال نفس خود او و خوشى دیگران است.(9)
در مکتب آسمانى اسلام، عملى ساختن قوانین دینى معیار دادگرى و انصاف است و تخلّق به مکارم اخلاق مایه کمال معنوى و فضیلت می باشد.
امام على(علیه السلام) مى فرمایند: «اَلْعَدْلُ اِنّکَ اِذَا ظُلِمْتَ اَنْصَفْتَ وَ الْفَضْلُ اَنّکَ اِذَا قَدَرْتَ عَفَوْتَ»؛ (عدل این است که اگر مورد ستم واقع شدى، با ستم کننده خود منصفانه رفتار نمائى [و براى کیفر او از مرز حق و قانون تجاوز نکنى] و فضیلت این است که اگر قدرت به دست آوردى [از مجازاتش چشم پوشى کنى] و او را مشمول عفو و بخشش قرار دهى).
2. انتقام در مقابل کسى است که قابل هدایت نیست. طرفِ مقابل فرد لجوجى است که اگر قصاص نشود فردا چند نفر دیگر را نیز به قتل مى رساند. طرفِ مقابل، انسانى است که نورانیت فطرى خود را از دست داده و قلبش به تاریکى گرائیده است. طرفِ مقابل، فردى است که ریشه انسانیت و وجدان در درون او مرده است و عفو و گذشت براى انسانى است که واقعاً نادم و پشیمان است و اگر هم قصاص نشود، زیر تازیانه وجدان قصاص مى شود و بیدار مى گردد.
3. عفو اصل است و قصاص، استثنایی در این اصل است، شاخه اصلى، عفو و شاخه فرعى، انتقام است و عمل به اصل مقدم بر فرع است؛ مگر اینکه خصوصیتى در یک مورد یافت شود، مثل این که فردى که قابل اصلاح نیست باید حتماً قصاص شود، یا اگر تازیانه نخورد حواسش جمع نمى شود.
پی نوشت:
(1). سوره اعراف، آیه 199.
(2). سوره نور، آیه 22.
(3). سوره بقره، آیه 237.
(4). روایاتى که در بحث انتقام و عفو ذکر شد از جامع السعادات، نراقى، ملا مهدى، تصحیح و تعلیق: کلانتر، سید محمد، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، بی تا، چاپ: چهارم، ج 1، ص 338، فصل(العفو) استخراج شد.
(5). سوره بقره، آیه 194.
(6). سوره مائده، آیه 45.
(7). سوره بقره، آیه 179.
(8). سوره نحل، آیه 90.
(9). سیر حکمت در اروپا، فروغى، محمدعلی، تهران، انتشارات کتابفروشی زوار، 1344 شمسی، ج 2، ص 169.
منبع: اخلاق اسلامى در نهج البلاغه، آیت الله ناصر مکارم شیرازى دام ظله، تهیه و تنظیم: اکبر خادم الذاکرین، قم، انتشارات نسل جوان، 1385.