يکشنبه، 25 آبان 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

منظور از لقاء الله و قرب الهی

پرسش :

منظور از «قرب الهی» و «لقاء الله» چیست؟ مگر خداوند در مکان دوری قرار دارد که باید به او نزدیک شویم؟! دور یا نزدیک بودن مگر در مورد خداوند که در همه جا حضور دارد معنا دارد؟! علاوه بر این، ملاقات در مورد خداوند که جسمانی نیست چه مفهومی دارد؟!


پاسخ :

منظور از قرب الهی

واژه «قرب» در لغت به معنای نزدیکی یک شیء به شیء دیگر دانسته شده است؛(1) یعنی برای تصوّر معنای این واژه و مفهوم نزدیکی دو پدیده به هم، ناگزیر از تصویر شیئیّت و جسمیّت برای آنها هستیم. با لحاظ کردن این نکته می بینیم که در متون دینی اصطلاح «قرب الهی» و مفهوم نزدیکی به خدا به مناسبت های مختلف مورد اشاره قرار گرفته است؛ حال این سؤال مطرح است که وقتی ما خداوند را از هر گونه جسمیّت و شیئیّت و قابلیّت دیده شدن منزه و پاک می شماریم، اصطلاح «قرب الهی» چه مفهوم و معنایی دارد؟

برای فهم معنای انتساب این اصطلاح به خداوند متعال پیش از هر چیزی، باید به قرآن مجید به عنوان اصیل ترین منبع معارف اسلامی رجوع کرد. قرآن در آیات متعدّدی به مفهوم «قرب الهی» و موضوع نزدیک بودن خداوند به مخلوقاتش اشاره می کند. یکی از مهم ترین آیاتی که متضمّن معنای «قرب» برای ساحت خداوند متعال است، آیه 16 سوره ق می باشد. خداوند متعال در این آیه شریفه درباره خلقت انسان و وضعیّت این مخلوق نزد خالقش می فرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید»؛ (ما انسان را آفریدیم و وسوسه هاى نفس او را می دانیم و ما به او از رگ قلبش نزدیک تریم).

در تفسیر و تبیین چنین تعبیر عجیبی که خداوند برای نزدیکی خود به آدمی به کار برده، مفسّران وجوه مختلفی را بیان کرده اند؛ امّا همه آنها نهایتا به معنای احاطه خداوند بر وجود و حتّی درونی ترین احساسات و ذهنیات اوست. با احاطه علمى ای که خداوند به ما دارد و با توجه به بودن ما در قبضه قدرت او تکلیف ما روشن است. نه افعال و گفتار ما از او پنهان است، و نه اندیشه ها و نیات، و نه حتّى وسوسه هایى که از قلب ما مى گذرد.(2)

علّامه طباطبایی نیز در تفسیر معنای نزدیکی خداوند به انسان در این آیه می فرماید: خداى تعالى کسى است که نفس آدمى را آفریده و آثارى براى آن قرار داده؛ پس خداى تعالى بین نفس آدمى و خود نفس، و بین نفس آدمى و آثار و افعالش واسطه است. پس خدا از هر جهتى که فرض شود و حتّى از خود انسان به انسان نزدیک تر است. و چون این معنا، معناى دقیقى است که تصوّرش براى فهم بیشتر مردم دشوار است لذا خداى تعالى به اصطلاح دست کم را گرفته که همه بفهمند و به این حدّ اکتفا کرده که بفرماید ما از طناب ورید [رگ] به او نزدیک تریم و یا در جاى دیگر قریب به این معنا را آورده، می فرماید: «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»(3)؛ (خدا بین انسان و قلبش واسطه و حائل است).(4)

به طور کلی آنچه با بررسی این آیه و آیات دیگر و تفاسیر آنها به نظر می آید این است که باید معنای «قرب» را راجع به ساحت مقدّس خداوند به معنا و مفهومی فهمید که تفاوتی جوهری با معنای لغوی این واژه دارد.

بهترین تعبیر همان است که امیرمؤمنان على(علیه السلام) در خطبه اول نهج البلاغه فرموده است: «مَعَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُزَایَلَة»(5)؛ (او با همه موجودات است، امّا نه اینکه قرین آنها باشد؛ و جدا از همه موجودات است، امّا نه اینکه از آنها بر کنار باشد). هستى تمام موجودات عالم چنین است که بدون وابستگى و پیوند با ذات او اصلا مفهوم و وجود و بقایى ندارد؛ و این نهایت قرب خداوند را به بندگان و قرب بندگان را به او نشان مى دهد.(6)
علاوه بر این، از موارد دیگرى که کلمه «قرب» استعمال می گردد، در امور معنوى و بندگى و عبودیّت است که از آن تعبیر به «تقرّب» می گردد. «تقرّب» به معناى آن است که کسى بخواهد به چیزى و یا کسى نزدیک شود. بنده خدا با اعمال صالح خود مى خواهد به خداوند نزدیک گردد و این نزدیکى عبارت است از اینکه در معرض شمول رحمت الهى واقع می شود.(7) که این معنا نیز با مساله تجسیم بی ارتباط است.


منظور از لقاء الله

علاوه بر «قرب الهی»، اصطلاح دیگری که ممکن است کاربرد آن برای ساحت مقدّس پروردگار شائبه تجسیم ایجاد کند، اصطلاح «لقاء الله» است. ریشه این اصطلاح از مادّه «لقی» به معنای دیدار کردن و بهم رسیدن است.(8) بدیهی است که این مفهوم درباره خداوند به عنوان وجودی مجرّد و نامرئی که جسمیّت درباره آن قابل تصوّر نیست، مبهم و نیازمند تبیین است.

بررسی آیاتی که در آنها این مفهوم مورد اشاره قرار گرفته و روایاتی که ذیل این آیات به تبیین این مفهوم پرداخته اند ما را با معنای صحیح این اصطلاح در مورد خداوند آشنا می کند.

در آیه 5 سوره عنکبوت می خوانیم: «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیم»؛ (کسى که امید به لقاء اللَّه دارد، سرآمدى را که خدا تعیین کرده فرا مى رسد و او شنوا و داناست). علامه طباطبایی در تفسیر اصطلاح «لقاء الله» در این آیه شریفه می فرماید: «مراد قرار گرفتن بنده است در موقعى که دیگر بین او و بین پروردگارش حجابى نباشد؛ همچنان که روز قیامت نیز این چنین است و این روز، روز ظهور حقایق است.

به عبارتی لقاى هر چیز علم یافتن به وجود او است و روز قیامت همگان بر حقانیت پروردگار علم می یابند، و لقاى علمى برایشان حاصل مى شود».(9)

شبیه همین تفسیر را در تفسیر نمونه نیز می خوانیم که: «بعضى آن را به معنى ملاقات فرشتگان پروردگار، و بعضى به معنى ملاقات حساب و جزا، و بعضى به ملاقات حکم و فرمان حقّ تفسیر کرده اند، و بعضى آن را کنایه از قیامت و رستاخیز دانسته اند؛ در حالى که دلیلى ندارد که آیه را به این معانى مجازى تفسیر کنیم. باید گفت لقاى پروردگار در قیامت نه یک ملاقات حسّى که یک لقاى روحانى و یک نوع شهود باطنى است؛ چرا که در آنجا پرده هاى ضخیم عالم مادّه از مقابل چشم جان انسان کنار مى رود و حالت شهود به انسان دست مى دهد».(10)

با اندک جست و جویی در روایات معصومین(علیهم السلام) نیز می بینیم که منظور از این اصطلاح، همین معنای مورد اشاره است. برای مثال حضرت علی(علیه السلام) در تفسیر آیه 46 سوره بقره یعنی «الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِم‏»؛ (آنها کسانى هستند که مى دانند دیدار کننده پروردگار خویشند) می فرماید: (آنها برانگیخته می شوند و زنده می گردند و مورد حساب و اعطای پاداش یا عذاب قرار می گیرند)؛ «أَنَّهُمْ یُبْعَثُونَ وَ یُحْشَرُونَ وَ یُحَاسَبُونَ وَ یُجْزَوْنَ بِالثَّوَابِ وَ الْعِقَاب‏».(11)

مورد دیگر قرآنی که در آن از این تعبیر برای خدا استفاده شده، آیه 11 سوره انسان است. در بخشی آیه درباره جایگاه نیکان در قیامت می خوانیم: «وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً»؛ (و خداوند از آنها استقبال مى کند در حالى که شادمان و مسرورند). معنای صحیح و خالی از هر گونه شائبه تجسیم درباره این آیه نیز این است که استقبال لطف آمیز الهی از آن نیکان در آن روز به معنای در برگرفتن شان در سایه رحمت و مودتش است.(12)

به هر حال آنچه مسلّم است اینست که منظور از «لقاء» و ملاقات خداوند ملاقات حسّى مانند ملاقات افراد بشر با یکدیگر نیست. چه این که خداوند نه جسم است و نه رنگ و مکان دارد که با چشم ظاهر دیده شود. بلکه منظور یا مشاهده آثار قدرت او در صحنه قیامت، پاداش ها و کیفرها و نعمت ها و عذاب هاى او است یا به معنى یک نوع شهود باطنى و قلبى است. زیرا انسان گاه به جایى مى رسد که گویى خدا را با چشم دل در برابر خود مشاهده مى کند؛ به طورى که هیچ گونه شک و تردیدى براى او باقى نمى ماند. این حالت ممکن است بر اثر پاکى، تقوا، عبادت و تهذیب نفس در این دنیا براى گروهى پیدا شود. چنانکه در نهج البلاغه مى خوانیم: «ذعلب یمانى» از امام على(علیه السلام) پرسید: «هَلْ رَأَیْتَ رَبَّک»؛ (آیا خداى خود را دیده اى؟!)

امام(علیه السلام) فرمود: «أَ فَأَعْبُدُ ما لا أَرَى»؛ (آیا خدائى را که نبینم پرستش کنم؟) و هنگامى که او توضیح بیشتر خواست امام اضافه کرد: «لاتُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشاهَدَةِ الْعِیانِ وَ لکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الإِیمان»(13)؛ (چشم هاى ظاهر هرگز او را مشاهده نکنند، بلکه قلب ها به وسیله نور ایمان او را درک مى نمایند).
این حالت شهود باطنى در قیامت براى همگان پیدا مى شود؛ چرا که آثار عظمت و قدرت خدا در آنجا آنچنان آشکار است که هر کوردلى به یقین می رسد.(14)

پی نوشت:
(1). لسان العرب‏، ابن منظور، محمد بن مکرم‏، محقق/ مصحح: میر دامادى، جمال الدین‏، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1414هـ.ق، چاپ سوم، ج 1، 662؛ مجمع البحرین‏، طریحی، فخر الدین بن محمد، محقق/ مصحح: حسینى اشکورى، احمد، تهران، نشر مرتضوی، 1375هـ.ش، چاپ سوم، ج 2، ص 139؛ المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، فیومى، احمد بن محمد، قم، موسسه دار الهجره، 1414هـ.ق، چاپ دوم، ج 2، ص 495.
(2). تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374هـ.ش، چاپ اول، ج 22، ص 245.
(3). سوره انفال، آیه 24.
(4). المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایی، محمد حسین، ترجمه: موسوی همدانی، سید محمدباقر، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1374هـ.ش، چاپ پنجم، ج 18 ص 519 و 520.
(5). نهج البلاغه، شریف الرضى، محمد بن حسین‏، محقق/ مصحح: فیض الإسلام‏، قم، نشر هجرت، 1414هـ.ق، چاپ اول، ج 1، ص 40.
(6). تفسیر نمونه، همان، ج 22، ص 252.
(7). المیزان فی تفسیر القرآن، همان، ج 19 ص 207.
(8). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، مصطفوى، حسن‏، تهران، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368 هـ.ش، چاپ اول، ‏ج 10، ص 227؛ فرهنگ ابجدى‏، بستانى، مهیار، فؤاد افرام، رضا، تهران، انتشارات اسلامی، 1375هـ.ش، چاپ دوم، ج 1، ص 122.
(9). المیزان فی تفسیر القرآن، همان، ج 16، ص 151.
(10). تفسیر نمونه، همان، ج 16، ص 211.
(11). التوحید، ابن بابویه، محمد بن على‏، محقق/ مصحح: حسینى، هاشم‏، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1398هـ.ق، چاپ اول، ص 267.
(12). تفسیر نمونه، همان، ج 25، ص 357.
(13). نهج البلاغه، همان، ص 258.
(14). تفسیر نمونه، همان، ج 1، ص 217.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
پرسش و پاسخ مرتبط