شبهه: تقلید مایه پراکندگی صفوف مسلمانان است!
پرسش :
در گوشه و کنار افرادی هستند که مساله تقلید در احکام را انکار می کنند و منطق آنها این است که همه موظفند که در مسائل دینی تحقیق کنند و مسائل مذهبی رابدون استثناء از قرآن و سایر منابع اسلامی استفاده نمایند؛ زیرا اولا: قرآن با هرگونه تقلید مبارزه پی گیر دارد و پیوسته از پیروی های نسنجیده انتقاد می کند. ثانیا: تقلید یک نوع تبعیت بدون دلیل است و عقل و منطق پیروی بدون دلیل رانمی پذیرد. ثالثا: تقلید مایه پراکندگی صفوف مسلمانان است، زیرا مراجع تقلید غالبا متعددبوده و آرای آنها در همه مسائل یکسان نیست.
پاسخ :
به عقیده ما سرچشمه تمام این ایرادها یک چیز بیش نیست و آن این که: کلمه تقلیددو معنی دارد، یک معنی معمولی که در عرف عام فهمیده می شود و لفظ تقلید درمکالمات روز مره در آن به کار می رود و یک معنی علمی که در کتابهای فقهی و اصولی از آن بحث می گردد. تمام این ایرادهایی که کرده اند و می کنند، همه متوجه معنی اول است و معنی دوم هیچ گونه ارتباطی با معنی اول ندارد. توضیح این که: در گفتار روزانه به کارهای بی رویه افرادی که چشم و گوش بسته سر دیگران می افتند و اعمال نادرست آنها را تکرار می کنند تقلید گفته می شود.
این گونه پیروی کور کورانه افراد بی خبر از بی خبرانی همانند خود، بطور قطع عملی است بسیار زشت و زننده، نه با منطق سازگار است و نه با روح تعلیمات اسلام؛ و هیچ آدم با شخصیت و با فکری حاضر نمی شود که چشم و گوش بسته دنبال این و آن بیفتد و هر عمل بی رویه ای را که دیگران انجام می دهند، او نیز انجام دهد. این همان تقلید است که بت پرستان برای توجیه اعمال خود به آن متوسل می شدند ومی گفتند: آیین بت پرستی آیین نیاکان ماست و ما حاضر نیستیم که از پیروی آنان چشم بپوشیم. قرآن مجید منطق آنان را در آیه زیر یادآوری می کند و از آنان چنین نقل می نماید: انا وجدنا آبائنا علی امه و انا علی آثارهم مقتدون؛ ما پدران خود را برآیینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می کنیم.
آنان در این کار احمقانه (سجده در مقابل سنگ و چوب بی ارزش) روی اعمال ابلهانه نیاکان خود تکیه می کردندو چشم و گوش بسته، از آیین خرافی آنان پیروی می نمودند. این همان تقلیدی است که سرچشمه توسعه بسیاری از مفاسد اجتماعی و چشم هم چشمی هاو مد پرستی ها و آلودگیهاست. این همان تقلیدی است که در شعر مولوی به آن اشاره شده است: خلق را تقلیدشان بر باد داد ... . همان طوری که گفتیم تمامی حملاتی که افراد بی اطلاع به مساله تقلید دارند،روی همین معنی است. ولی تقلید در اصطلاح علمی، مفهومی کاملا جدا از این مفهوم دارد و می توان آن را در جمله مراجعه افراد غیر متخصص به افراد متخصص، درمسائل تخصصی خلاصه نمود. یعنی در تمام مسائل علمی که نیاز به تخصص هایی دارد و آگاهی بر آن در گرو مطالعه و بررسی های سالیان دراز است، افرادی که وارد به آن رشته نیستند - به هنگام نیاز - به دانشمندان و صاحب نظران و متفکران مورد اعتماد مراجعه کنند و از افکارآنان استفاده بنمایند.
این معنا از تقلید که در کتب علمی به آن اشاره شده است و گاهی از آن به مراجعه غیر عالم به عالم تعبیر می شود، اساس زندگی بشر در تمام مسائل صنعتی و کشاورزی و پزشکی و امثال آن است. اگر یک روز این موضوع از زندگی بشر برداشته شود، یعنی هیچ بیماری به پزشکی مراجعه نکند، هیچ انسانی به معمار و مهندس رجوع ننماید، هیچ فردی در مسائل حقوقی با حقوقدانان مشورت نکند و هیچ کس به هیچ کارشناس و میکانیک و متخصصی درمسائل گوناگون بازگشت ننماید، تمام زندگی اجتماعی فرو می ریزد و هرج و مرج درتمام شوون آشکار می شود. مسائل دینی از این قانون مستثنا نیست؛ البته در اصول عقاید دینی - یعنی شناختن خدا و پیامبر و جانشینان او و روز رستاخیز - همه مردم باید تحقیق کنند و تحقیق در این مسائل، کار مشکل و پیچیده ای نیست و هر کس می تواند این چند اصل را بادلیل و منطق به فراخور فهم و معلومات خود دریابد. ولی در مسائل مربوط به احکام اسلامی در باب عبادات، معاملات، سیاسات اسلامی، احکام مربوط به فرد و خانه واجتماع، نماز، روزه، جهاد، دیات، حدود، قصاص، ازدواج و طلاق و هزاران مسائل مختلف و مربوط به قسمتهای زندگی انسانها، هرگز همه افراد نمی توانند شخصا تخصص پیدا کنند و احکام را از منابع دینی - قرآن، حدیث، دلیل عقل و اجماع - استفاده نمایند. بنابراین، ناچارند درباره این گونه مسائل به دانشمندان و صاحب نظران دلسوز ومورد اعتماد مراجعه نمایند؛ دانشمندانی که سالیان دراز در مسائل اسلامی زحمت کشیده اند و به کتاب آسمانی و سنت پیامبر و احادیث جانشینان او آشنایی کامل دارند.
با توجه به این بیان، کاملا روشن می شود که این گونه مراجعه به دانشمندان، پیروی بدون دلیل نیست بلکه این پیروی و اقتباس، پیوسته آمیخته با یک دلیل عقلی و منطقی است و آن این که نظریه شخص عالم و دانشمند و متخصص - به خصوص در حالی که بی نظر هم باشد - به حقیقت بسیار نزدیکتر است و غالبا از حقیقت جدانیست و اگر هم در آن اشتباه باشد، اشتباهات او محدود است، در حالی که اگرشخص بی اطلاع بخواهد به میل و عقیده شخصی خود کار کند، اعمال او سرتاسر اشتباه خواهد بود. مثلا، اگر انسان هنگام بیماری به پزشک مراجعه کند نسخه می گیرد، البته ممکن است که پزشک اشتباه کند ولی بطور قطع اشتباهات او نسبت به نتایج مثبتی که از نسخه او گرفته می شود، بسیار کمتر است - منظور پزشکان آگاه و متفکر است - اما اگرانسان پیروی از پزشک را کنار بگذارد و هر موقع بیمار شد به میل و اراده خود هردارویی را که به فکرش رسید بخورد، بدون شک کار فوق العاده خطرناکی مرتکب می گردد و بسیار اتفاق می افتد که جان خود را در این راه به خطر می اندازد.
پیروی افراد غیر وارد از افراد مطلع، پیوسته آمیخته به یک دلیل اجمالی و منطقی است. این نیز مسلم است که چنین پیروی و اقتباس، نشانه کمبود شخصیت انسان نیست بلکه دلیل شخصیت اوست؛ زیرا می دانیم که دایره علوم به اندازه ای وسیع است که تنها دریک علم، دهها و گاهی صدها رشته تخصص وجود دارد و اگر انسان عمر نوح و مغزبوعلی داشته باشد، هرگز نمی تواند در یک صدم این علوم متخصص گردد.
بنابراین چاره ای جز این نیست که در غیر رشته های تخصصی خود به دیگران مراجعه کند. مثلا مهندس هنگامی که بیمار می شود، به دوست پزشک خود مراجعه می کند و پزشک هنگامی که بخواهد خانه بسازد، از رفیق مهندس خود نقشه می گیرد و هر دو هنگامی که اتومبیلشان خراب می شود، به مکانیک رجوع می نمایند و در احکام اسلامی که از آن آگاهی ندارند، به علما و دانشمندان مذهبی مراجعه می کنند.
تنها چیزی که در اینجا باقی می ماند این است که می گویند: چه مانعی دارد که انسان در مسائل مورد نیاز به دانشمندان مراجعه کند و دلیل هر مساله را از آنهابپرسد. ولی این سخن همانند آن است که کسی بگوید: چه مانعی دارد که هنگامی که انسان بیمار می شود، به پزشک مراجعه کند و نسخه ای که می گیرد، دلایل یک یک داروها وطرز استعمال آن را از او بخواهد، آیا چنین کاری امکان پذیر است که تمام پزشکان دلایل نسخه های خود را برای مردم شرح دهند و آیا به فرض این که چنین کاری بکنند، فردی که از علم تشریح و فیزیولوژی و خواص داروها و عکس العمل های مختلف آن آگاه نیست، از توضیح طبیب می تواند به خودی خود چیزی را درک کند و شخصا تصمیم بگیرد؟ کسانی که این سخن را می گویند هرگز از وسعت علوم اسلامی آگاه نیستند؛ آنها نمی دانند که برای فهم تمام جزئیات قرآن و دهها هزار حدیث و بررسی احوال رجال مختلفی که در سلسله سند احادیث قرار دارند و شناخت احادیث صحیح از غیر صحیح ودرست از نادرست و فهم ریزه کاری های آیات و سنت پیامبر، سالیان درازی وقت لازم است تا انسان در این مسائل به سرحد تخصص برسد.
گاهی می شود برای فهم یک حکم اسلامی مثلا مربوط به ازدواج و طلاق و حق حضانت وتربیت اطفال و امثال آن، باید چندین آیه از قرآن و دهها حدیث را زیر و رو کردو سپس حالات دهها نفر را که در سلسله سند حدیث قرار دارند، از کتب رجال با دقت مورد مطالعه قرار داد و لغات متعددی را که در این احادیث است، با مراجعه به کتب متعدد لغت و موارد استعمال آن در موارد ادبیات عرب درک کرد. آیا به راستی همه مردم می توانند در تمام موارد به مسائل اسلامی از تمام این جزئیات آگاه شوند؟ آیا مفهوم این سخن آن نیست که همه مردم تمام کارهای زندگی خود را رهاکرده و به صورت محصل علوم دینی درآیند؟ تازه معلوم نیست همه افراد، استعدادرسیدن به سر حد اجتهاد و ذوق استنباط احکام شرعی را داشته باشند و چه بسا آنهااستعدادهای دیگری داشته باشند. اما این که می گویند مراجعه به مراجع تقلید موجب اختلاف و پراکندگی است، حرف عجیبی است.
اولا: مراجع معروف تقلید در هر زمان غالبا یک نفر و یا چند نفرند، در حالی که اگر همه مردم بخواهند در احکام اسلامی نظر بدهند، به تعداد نفرات مسلمانان ممکن است آرای گوناگون پیدا شود و این از نظر اختلاف و پراکندگی فوق العاده اثرش بیشتر است.
ثانیا: اختلافات دانشمندان در مسائل درجه سه و چهار است و در مسائل اصولی واساسی اختلافی نیست و به همین دلیل ملاحظه می کنید افرادی که از علمای مختلف پیروی می کنند، همه با هم در صف واحد جماعت نماز می خوانند، بدون این که اختلاف فتاوادر مسائل جزئی مانع از هماهنگی آنها در جماعت بشود، یا این که همگی به حج می روندمراسم حج را در روزهای معین انجام می دهند، بدون این که اختلاف فتاوا مشکلی حتی برای افراد یک کاروان ایجاد کند. اینها همه نشان می دهد که اختلاف فتاوا در مسائلی که به وحدت مسلمین لطمه نمی زند.
منبع: مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
به عقیده ما سرچشمه تمام این ایرادها یک چیز بیش نیست و آن این که: کلمه تقلیددو معنی دارد، یک معنی معمولی که در عرف عام فهمیده می شود و لفظ تقلید درمکالمات روز مره در آن به کار می رود و یک معنی علمی که در کتابهای فقهی و اصولی از آن بحث می گردد. تمام این ایرادهایی که کرده اند و می کنند، همه متوجه معنی اول است و معنی دوم هیچ گونه ارتباطی با معنی اول ندارد. توضیح این که: در گفتار روزانه به کارهای بی رویه افرادی که چشم و گوش بسته سر دیگران می افتند و اعمال نادرست آنها را تکرار می کنند تقلید گفته می شود.
این گونه پیروی کور کورانه افراد بی خبر از بی خبرانی همانند خود، بطور قطع عملی است بسیار زشت و زننده، نه با منطق سازگار است و نه با روح تعلیمات اسلام؛ و هیچ آدم با شخصیت و با فکری حاضر نمی شود که چشم و گوش بسته دنبال این و آن بیفتد و هر عمل بی رویه ای را که دیگران انجام می دهند، او نیز انجام دهد. این همان تقلید است که بت پرستان برای توجیه اعمال خود به آن متوسل می شدند ومی گفتند: آیین بت پرستی آیین نیاکان ماست و ما حاضر نیستیم که از پیروی آنان چشم بپوشیم. قرآن مجید منطق آنان را در آیه زیر یادآوری می کند و از آنان چنین نقل می نماید: انا وجدنا آبائنا علی امه و انا علی آثارهم مقتدون؛ ما پدران خود را برآیینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می کنیم.
آنان در این کار احمقانه (سجده در مقابل سنگ و چوب بی ارزش) روی اعمال ابلهانه نیاکان خود تکیه می کردندو چشم و گوش بسته، از آیین خرافی آنان پیروی می نمودند. این همان تقلیدی است که سرچشمه توسعه بسیاری از مفاسد اجتماعی و چشم هم چشمی هاو مد پرستی ها و آلودگیهاست. این همان تقلیدی است که در شعر مولوی به آن اشاره شده است: خلق را تقلیدشان بر باد داد ... . همان طوری که گفتیم تمامی حملاتی که افراد بی اطلاع به مساله تقلید دارند،روی همین معنی است. ولی تقلید در اصطلاح علمی، مفهومی کاملا جدا از این مفهوم دارد و می توان آن را در جمله مراجعه افراد غیر متخصص به افراد متخصص، درمسائل تخصصی خلاصه نمود. یعنی در تمام مسائل علمی که نیاز به تخصص هایی دارد و آگاهی بر آن در گرو مطالعه و بررسی های سالیان دراز است، افرادی که وارد به آن رشته نیستند - به هنگام نیاز - به دانشمندان و صاحب نظران و متفکران مورد اعتماد مراجعه کنند و از افکارآنان استفاده بنمایند.
این معنا از تقلید که در کتب علمی به آن اشاره شده است و گاهی از آن به مراجعه غیر عالم به عالم تعبیر می شود، اساس زندگی بشر در تمام مسائل صنعتی و کشاورزی و پزشکی و امثال آن است. اگر یک روز این موضوع از زندگی بشر برداشته شود، یعنی هیچ بیماری به پزشکی مراجعه نکند، هیچ انسانی به معمار و مهندس رجوع ننماید، هیچ فردی در مسائل حقوقی با حقوقدانان مشورت نکند و هیچ کس به هیچ کارشناس و میکانیک و متخصصی درمسائل گوناگون بازگشت ننماید، تمام زندگی اجتماعی فرو می ریزد و هرج و مرج درتمام شوون آشکار می شود. مسائل دینی از این قانون مستثنا نیست؛ البته در اصول عقاید دینی - یعنی شناختن خدا و پیامبر و جانشینان او و روز رستاخیز - همه مردم باید تحقیق کنند و تحقیق در این مسائل، کار مشکل و پیچیده ای نیست و هر کس می تواند این چند اصل را بادلیل و منطق به فراخور فهم و معلومات خود دریابد. ولی در مسائل مربوط به احکام اسلامی در باب عبادات، معاملات، سیاسات اسلامی، احکام مربوط به فرد و خانه واجتماع، نماز، روزه، جهاد، دیات، حدود، قصاص، ازدواج و طلاق و هزاران مسائل مختلف و مربوط به قسمتهای زندگی انسانها، هرگز همه افراد نمی توانند شخصا تخصص پیدا کنند و احکام را از منابع دینی - قرآن، حدیث، دلیل عقل و اجماع - استفاده نمایند. بنابراین، ناچارند درباره این گونه مسائل به دانشمندان و صاحب نظران دلسوز ومورد اعتماد مراجعه نمایند؛ دانشمندانی که سالیان دراز در مسائل اسلامی زحمت کشیده اند و به کتاب آسمانی و سنت پیامبر و احادیث جانشینان او آشنایی کامل دارند.
با توجه به این بیان، کاملا روشن می شود که این گونه مراجعه به دانشمندان، پیروی بدون دلیل نیست بلکه این پیروی و اقتباس، پیوسته آمیخته با یک دلیل عقلی و منطقی است و آن این که نظریه شخص عالم و دانشمند و متخصص - به خصوص در حالی که بی نظر هم باشد - به حقیقت بسیار نزدیکتر است و غالبا از حقیقت جدانیست و اگر هم در آن اشتباه باشد، اشتباهات او محدود است، در حالی که اگرشخص بی اطلاع بخواهد به میل و عقیده شخصی خود کار کند، اعمال او سرتاسر اشتباه خواهد بود. مثلا، اگر انسان هنگام بیماری به پزشک مراجعه کند نسخه می گیرد، البته ممکن است که پزشک اشتباه کند ولی بطور قطع اشتباهات او نسبت به نتایج مثبتی که از نسخه او گرفته می شود، بسیار کمتر است - منظور پزشکان آگاه و متفکر است - اما اگرانسان پیروی از پزشک را کنار بگذارد و هر موقع بیمار شد به میل و اراده خود هردارویی را که به فکرش رسید بخورد، بدون شک کار فوق العاده خطرناکی مرتکب می گردد و بسیار اتفاق می افتد که جان خود را در این راه به خطر می اندازد.
پیروی افراد غیر وارد از افراد مطلع، پیوسته آمیخته به یک دلیل اجمالی و منطقی است. این نیز مسلم است که چنین پیروی و اقتباس، نشانه کمبود شخصیت انسان نیست بلکه دلیل شخصیت اوست؛ زیرا می دانیم که دایره علوم به اندازه ای وسیع است که تنها دریک علم، دهها و گاهی صدها رشته تخصص وجود دارد و اگر انسان عمر نوح و مغزبوعلی داشته باشد، هرگز نمی تواند در یک صدم این علوم متخصص گردد.
بنابراین چاره ای جز این نیست که در غیر رشته های تخصصی خود به دیگران مراجعه کند. مثلا مهندس هنگامی که بیمار می شود، به دوست پزشک خود مراجعه می کند و پزشک هنگامی که بخواهد خانه بسازد، از رفیق مهندس خود نقشه می گیرد و هر دو هنگامی که اتومبیلشان خراب می شود، به مکانیک رجوع می نمایند و در احکام اسلامی که از آن آگاهی ندارند، به علما و دانشمندان مذهبی مراجعه می کنند.
تنها چیزی که در اینجا باقی می ماند این است که می گویند: چه مانعی دارد که انسان در مسائل مورد نیاز به دانشمندان مراجعه کند و دلیل هر مساله را از آنهابپرسد. ولی این سخن همانند آن است که کسی بگوید: چه مانعی دارد که هنگامی که انسان بیمار می شود، به پزشک مراجعه کند و نسخه ای که می گیرد، دلایل یک یک داروها وطرز استعمال آن را از او بخواهد، آیا چنین کاری امکان پذیر است که تمام پزشکان دلایل نسخه های خود را برای مردم شرح دهند و آیا به فرض این که چنین کاری بکنند، فردی که از علم تشریح و فیزیولوژی و خواص داروها و عکس العمل های مختلف آن آگاه نیست، از توضیح طبیب می تواند به خودی خود چیزی را درک کند و شخصا تصمیم بگیرد؟ کسانی که این سخن را می گویند هرگز از وسعت علوم اسلامی آگاه نیستند؛ آنها نمی دانند که برای فهم تمام جزئیات قرآن و دهها هزار حدیث و بررسی احوال رجال مختلفی که در سلسله سند احادیث قرار دارند و شناخت احادیث صحیح از غیر صحیح ودرست از نادرست و فهم ریزه کاری های آیات و سنت پیامبر، سالیان درازی وقت لازم است تا انسان در این مسائل به سرحد تخصص برسد.
گاهی می شود برای فهم یک حکم اسلامی مثلا مربوط به ازدواج و طلاق و حق حضانت وتربیت اطفال و امثال آن، باید چندین آیه از قرآن و دهها حدیث را زیر و رو کردو سپس حالات دهها نفر را که در سلسله سند حدیث قرار دارند، از کتب رجال با دقت مورد مطالعه قرار داد و لغات متعددی را که در این احادیث است، با مراجعه به کتب متعدد لغت و موارد استعمال آن در موارد ادبیات عرب درک کرد. آیا به راستی همه مردم می توانند در تمام موارد به مسائل اسلامی از تمام این جزئیات آگاه شوند؟ آیا مفهوم این سخن آن نیست که همه مردم تمام کارهای زندگی خود را رهاکرده و به صورت محصل علوم دینی درآیند؟ تازه معلوم نیست همه افراد، استعدادرسیدن به سر حد اجتهاد و ذوق استنباط احکام شرعی را داشته باشند و چه بسا آنهااستعدادهای دیگری داشته باشند. اما این که می گویند مراجعه به مراجع تقلید موجب اختلاف و پراکندگی است، حرف عجیبی است.
اولا: مراجع معروف تقلید در هر زمان غالبا یک نفر و یا چند نفرند، در حالی که اگر همه مردم بخواهند در احکام اسلامی نظر بدهند، به تعداد نفرات مسلمانان ممکن است آرای گوناگون پیدا شود و این از نظر اختلاف و پراکندگی فوق العاده اثرش بیشتر است.
ثانیا: اختلافات دانشمندان در مسائل درجه سه و چهار است و در مسائل اصولی واساسی اختلافی نیست و به همین دلیل ملاحظه می کنید افرادی که از علمای مختلف پیروی می کنند، همه با هم در صف واحد جماعت نماز می خوانند، بدون این که اختلاف فتاوادر مسائل جزئی مانع از هماهنگی آنها در جماعت بشود، یا این که همگی به حج می روندمراسم حج را در روزهای معین انجام می دهند، بدون این که اختلاف فتاوا مشکلی حتی برای افراد یک کاروان ایجاد کند. اینها همه نشان می دهد که اختلاف فتاوا در مسائلی که به وحدت مسلمین لطمه نمی زند.
منبع: مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی