دوشنبه، 31 خرداد 1400
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

مناظره امام رضا (علیه السلام) با عمران صابی

پرسش :

ماجرای مناظره امام رضا (علیه السلام) با «عمران صابی» دانشمند شبه مادّی چه بود؟


پاسخ :
بر طبق شواهد تاریخی مأمون تصمیم گرفت علما و بزرگان نصرانی، یهودی، صابئین، زردشتیان و علمای دیگر مکاتب در علم کلام را دعوت کند تا با مباحثه علمی بر امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) فائق آمده و از شأن و منزلت ایشان در نزد مردم بکاهد. در این جلسه بعد از اینکه امام(علیه السلام) در بحث علمی «جاثلیق مسیحی» و «راس الجالوت» یهودی و دیگر دانشمندان را شکست داد و هیچ یک از دانشمندان ادیان گوناگون از عهده بحث با امام بر نیامدند، امام به حاضران رو کرد و فرمود: آیا در میان شما کسی هست که با اسلام مخالف باشد؟ اگر مایل است، بدون اضطراب و نگرانی سؤالاتش را مطرح نماید.

در این هنگام «عمران صابی» که یکی از متکلمان معروف مادی گرا بود، برخاست و نزد حضرت آمد و گفت: ای دانشمند بزرگ! اگر خودت دعوت به سؤال نمی کردی، من سؤالی مطرح نمی کردم؛ چرا که من به کوفه، بصره، شام و الجزیره رفته ام و با علمای علم عقاید روبه رو شده ام، ولی کسی را نیافته ام که برای من ثابت کند خداوند یگانه است و قائم به وحدانیت خویش است. آیا اجازه می دهی همین مسئله را با تو در میان بگذارم؟

امام(علیه السلام) که تا آن روز با عمران صابی رو به رو نشده بود، ولی نامش را از مردم شنیده بود، فرمود: اگر در میان این جماعت عمران صابی باشد، تویی؟ گفت: آری، منم.

امام(علیه السلام): سؤال کن، امّا اعتدال را در بحث از دست مده و از کلمات ناموزون و انحراف از اصول انصاف بپرهیز.

عمران صابی: به خدا سوگند، من چیزی جز این نمی خواهم که واقعیت را برای من ثابت کنی تا به دامنش چنگ بزنم و از آن صرف نظر نخواهم کرد.

امام(علیه السلام): هر چه می خواهی، بپرس. در این هنگام، حاضران ازدحام کردند و به یکدیگر نزدیک شدند و همگی گردن کشیدند و سپس سکوتی مطلق بر مجلس حکم فرما شد تا ببینند این مناظرة حساس به کجا می انجامد.

عمران صابی: از نخستین وجود در جهان هستی و مخلوقاتش با من سخن بگوی. از قرائن استفاده می شود که منظور عمران صابی پاسخ به دو سؤال مهم در مسئلة خداشناسی بود: نخست این که خداوند چه هدفی از آفرینش داشت و چه کمبودی از او با آفرینش برطرف می شد؟ دیگر این که آیا آفرینش از عدم صورت گرفته و هیچ ماده ای قبل از آن نبوده؟ و چگونه این امر قابل تصوّر است؟

امام(علیه السلام): اکنون که سؤال کردی، با دقت گوش کن. ما معتقدیم خداوند همیشه بوده و یگانه و واحد بوده و چیزی با او نبوده است.

سپس مخلوقات مختلف را ابداع فرمود. جهان را نه در چیزی برپا داشت و نه در چیزی محدود نمود و نه طرح و نقشه ای قبلاً در جهان بود تا مثل آن بیافریند. سپس مخلوقات را به گروه های مختلف تقسیم کرد؛ برگزیده و غیر برگزیده، مؤخّر و مقدّم، رنگ و طعم (و غیر آن). نه نیازی به آن ها داشت و نه به این وسیله ارتقای مقام می یافت (چرا که او وجودی است بی نهایت و نامحدود از هر نظر و چنین وجودی منبع تمام کمالات است و کمبودی ندارد تا با آفرینش موجودات برطرف گردد). آیا می فهمی چه می گویم ای عمران؟

عمران: بله مولای من.

امام(علیه السلام): بدان ای عمران، اگر خداوند برای نیازی جهان را آفریده بود، باید با قدرتی که داشت، چندین برابر این ها را بیافریند؛ چرا که هر قدر اعوان و یاوران (و عرصة حکومتش) بیشتر باشند، بهتر است و لذا می گویم آفرینش او برای رفع نیازی نبود (بلکه او فیاض است و ذات پاکش مبدأ انواع فیوضات، و آفرینش فیض وجود اوست).

سپس عمران دربارة علم خداوند به ذات پاکش در ازل و قبل از آفرینش موجودات سوال کرد و از چگونگی علم خداوند به آن ها بعد از وجودشان جویا شد که اگر علم او از طریق «ضمیر» (و تصور و تصدیق درونی) باشد، ذاتش معرض حوادث می شود. پس پاسخ شنید که علم او علم حضوری است و موجودات نزد ذات پاکش حاضرند، و گرنه تسلسل لازم می آید؛ چرا که باید به آن علم نیز علمی داشته باشد.

سپس عمران از انواع مخلوقات سؤال کرد و امام(علیه السلام) آن ها را به شش گروه تقسیم فرمود: از محسوسات گرفته تا ماورای حس، و از جواهر گرفته تا اعراض، و از ذوات گرفته تا اعمال و حرکات. هر کدام آفرینش ویژه خود را دارند (و این تنوع خلقت دلیل بر عظمت قدرت اوست).

سپس پرسید: آیا این آفرینش گسترده در ذات او تغییری ایجاد نمی کند؟ گویا عمران گرفتار مسئله قیاس در فهم صفات خدا بود؛ چون می دید انسان هر کاری انجام می دهد؛ نوعی دگرگونی و تغییر در خودش به وجود می آید و تکامل می یابد یا مشکلی از مشکلاتش حل می شود. و خدا را به خود قیاس می کرد. امّا جواب شنید که یک وجود قدیم و ازلی که عین هستی مطلق است، دگرگونی در او معنا ندارد. او جامع جمیع کمالات است و نقصی در او وجود ندارد که با آفرینش مخلوقات برطرف گردد.

بعد عمران سؤال کرد که ذات خدا چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود: او نور است (امّا نه نور ظاهری و حسّی، بلکه) نور به معنای هدایت کنندة همة مخلوقات و تمام اهل آسمان ها و زمین.

باز سؤالات دیگری در این باره که خدا کجاست و مانند آن مطرح کرد و جواب شنید که خداوند مکان ندارد.

چیزی نگذشت که وقت نماز فرا رسید. امام(علیه السلام) رو به مأمون کرد و فرمود: وقت نماز فرا رسیده است و باید به ادای فریضه بپردازیم.

عمران که از بادة روحانی سخن امام مست شده بود و باقی قدح در دست داشت، عرض کرد: مولای من، جواب مرا قطع مکن که قلبم نرم و آمادة پذیرش شده است! امام(علیه السلام) فرمود: عجله مکن! نماز می خوانیم و باز می گردیم.

امام(علیه السلام) وارد اندرون شدند و نماز را به جا آوردند، امّا مردم در بیرون پشت سر محمّد بن جعفر عموی امام(علیه السلام ) نماز خواندند. بعد از ادای نماز، امام(علیه السلام) به مجلس بازگشت و عمران را صدا زد و فرمود: سؤالاتت را ادامه بده.

عمران: آیا ممکن است به این سؤالم پاسخ فرمایی که آیا خداوند به ذاتش وجود دارد یا به اوصافش؟

امام(علیه السلام) ضمن توضیحی او را به این حقیقت توجه داد که بسیاری از این اوصاف که می بینی، اوصافی است که بعد از آفرینش موجودات از ذات پاکش انتزاع می شود (مثلاً تا مخلوقی آفریده نشده بود، خالق، رازق، رئوف، رحیم، معبود و ... مفهومی نداشت. هر چند علم و قدرت بی پایان در او بود). بنابراین، ذات مقدس او حتی قبل از اوصاف (منظور صفات فعل است مانند مثال های قبل، نه صفات ذات مانند علم و قدرت) وجود داشته است.

امام سپس به تشریح مفاهیم «ابداع» و «مشیت» و «اراده» که یک حقیقت با سه عنوان اند، پرداخت و از نخستین ابداع در عالم هستی سخن گفت و جالب این که امام(علیه السلام) نخستین ابداع الهی را مسئلة «حروف الفبا» شمرد که کلمات همگی از آن تشکیل می گردند و این حروف به طور جداگانه مفهومی ندارند.(1)

عمران پیوسته توضیحات بیشتری از امام(علیه السلام) می خواست و امام(علیه السلام) این سرچشمة فیاض علم، او را بهره مندتر می ساخت، تا رسید به آن جا که امام(علیه السلام) فرمود: آیا مطالب را خوب درک کردی ای عمران؟ عمران در میان تعجب حاضران عرض کرد: آری، به خوبی فهمیدم و شهادت می دهم خداوند همان گونه است که شما وصف کردید و وحدانیتش را ثابت نمودید، و نیز گواهی می دهم که محمّد(صلی الله علیه و اله و سلّم)، بندة اوست که به هدایت و دین حق فرستاده شده است. سپس رو به قبله به سجده افتاد و مسلمان شد. این جا بود که شگفتی حضار به اوج رسید.

«نوفلی» از یاران امام(علیه السلام) می گوید: هنگامی که علمای کلام مشاهده کردند عمران صابی که در استدلال بسیار نیرومند بود و هرگز کسی بر او غلبه نکرده بود، در برابر امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) تسلیم شد، دیگر کسی از آنان نزدیک نیامد و از حضرت چیزی سؤال نکرد.

نقل کنندة این روایت، یعنی نوفلی، می گوید: مجلس تمام شد و مردم پراکنده شدند و من با جماعتی از دوستان در آن جا بودم. ناگهان محمّد بن جعفر به سراغ من فرستاد. نزد او رفتم، گفت: این نوفلی، دیدی چه شد؟ به خدا سوگند، من هرگز گمان نمی کردم علی بن موسی(علیه السلام) در چیزی از این مسائل وارد باشد و هرگز او را به این امور نشناخته بودم و نشنیده بودم که در مدینه از این مباحث سخن گفته باشد یا علمای کلام نزد او اجتماع کرده باشند!

سپس محمّد بن جفعر افزود: من می ترسم که این مرد (مأمون) به او حسد بورزد و او را مسموم سازد یا بلای دیگری بر سرش بیاورد. به او بگو از این امور خودداری کند.
نوفلی می گوید گفتم: او از من نخواهد پذیرفت. و این مرد (مأمون) می خواست او را امتحان کند تا بداند آیا چیزی از علوم پدرانش نزد او هست یا نه؟

گفت: به هر حال، از قول من به ایشان بگو: عمویت از این ماجرا خشنود نیست و دوست می دارد و مصلحت می بیند به دلایلی این راه را ادامه ندهی.

نوفلی می گوید: هنگامی که در منزل خدمت امام(علیه السلام) رسیدم، ماجرای عمویش محمّد بن جعفر را گفتم. امام تبسمی پر معنا فرمود و گفت: خدا عمویم را حفظ کند. می دانم چرا از این ماجرا خشنود نیست. سپس یکی از خادمان را صدا زد و فرمود: به سراغ عمران صابی برو و او را نزد من آور. گفتم: فدایت شوم، محل او را می دانم کجاست. او هم اکنون میهمان بعضی از شیعیان است. فرمود: اشکالی ندارد او را سوار کن و نزد من بیاور.

هنگامی که عمران آمد، امام(علیه السلام) به او خوش آمد گفت و لباس فاخر و مرکبی به او هدیه داد و ده هزار درهم نیز به عنوان جایزه به او مرحمت فرمود. سپس دستور داد شام را حاضر کردند. مرا سمت راست خود و عمران را سمت چپ نشاند، تا شام پایان یافت. آن گاه به عمران رو کرد و فرمود: فردا نزد ما بیا می خواهیم غذای مدینه برای تو تهیه کنیم. به این وسیله، حضرت او را مورد تفقد خاص خود قرار داد.

از آن به بعد، عمران مدافع سرسخت اسلام شد، به طوری که علمای مذاهب مختلف نزد او می آمدند و دلایل آن ها را باطل می کرد، تا این که ناچار از او فاصله گرفتند. مأمون نیز ده هزار درهم جایزه برای او فرستاد. فضل بن سهل وزیر مأمون نیز اموال و مرکبی برای او ارسال داشت.(2)

پی‌نوشت‌ها:
(1). این تعبیر ممکن است اشاره به این باشد که خداوند در آغاز، مواد اصلی تشکیل دهندة عالم را که حکم الفبای عالم هستی را دارند، ایجاد کرد. این مواد به طور جداگانه بیانگر نظامی نیستند، امّا از ترکیب آن ها با یکدیگر موجودات مختلف پا به عرصة وجود می گذارند، همان گونه که از ترکیب الفبا لغات گوناگون به وجود می آید.(دقت کنید)
(2). عیون أخبار الرضا(علیه السلام)‏، ابن بابویه، محمد بن على‏، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى‏، نشر جهان‏، تهران،‏ 1378 قمری‏، چاپ اول‏، ج ‏1، ص 155، باب (ذکر مجلس الرضا ع مع أهل الأدیان و أصحاب المقالات فی التوحید عند المأمون). کار مأمون و وزیرش سهل مسلماً برای حفظ ظاهر بود.

منبع: مناظرات تاریخى امام رضا (علیه السلام)، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى‏ آستان قدس رضوى، مشهد، ‏1388 ش.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
پرسش و پاسخ مرتبط