اولین قیام پس از شهادت امام حسین علیه السلام
پرسش :
نخستین قیام پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) چه بود؟
پاسخ :
قیام توابین نخستین عکس العمل همگانی بود که در ارتباط با حادثه کربلا، توسّط مردم کوفه شکل گرفت؛ چرا که از یک سو، در کوفه شیعیان فراوانى زندگى مى کردند که به امیرمؤمنان(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) علاقمند بودند و از سوى دیگر، آنان با نامه هاى خود، آن حضرت را به عراق دعوت کردند، و سپس از یارى او سرباز زدند و در واقع اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و یارانش را تسلیم دشمن کردند و از سوى سوم، جمعى از همین مردم در آن حادثه هولناک مشارکت داشتند.
پس از ماجراى کربلا، شیعیان کوفه خود را بیش از دیگران مستحق ملامت مى دانستند و از عدم نصرت فرزند رسول خدا(صلى الله علیه و آله) احساس گناه و شرمسارى شدیدى مى کردند. آنان براى جبران این خطاى بزرگ، در پى قیام و شورش برآمدند، تا بتوانند این لکّه ننگ را از دامان خود شستشو دهند.
به همین منظور گروهى از شیعیان به نزد بزرگان شیعه در کوفه که عبارت بودند از: سلیمان بن صرد خزاعى، مسیّب بن نجبه فزارى، عبدالله بن سعد بن نُفَیل أزدى، عبدالله بن وال تمیمى و رِفاعة بن شدّاد بَجَلى رفتند و همگى در منزل سلیمان اجتماع کردند.
نخست، مسیّب بن نجبه شروع به سخن کرد و پس از بیان مقدّمه اى گفت: «... ما در ارتباط با امتحانى که خداوند ما را در مورد خاندان پیامبر(صلى الله علیه و آله) کرد، دروغگو از آب درآمدیم و از این امتحان سرشکسته خارج شدیم. نامه ها و فرستادگان آن حضرت پیش از آن به ما رسید و حجّت بر ما تمام کرده، و بارها، چه پنهان و چه آشکارا، از ما یارى خواسته بود؛ ولى ما از جانمان درباره او دریغ ورزیدیم. او در نزدیکى ما به شهادت رسید، ولى ما نه با دستانمان و نه با زبان و نه با اموال و عشیره خود او را کمک نکردیم. اکنون ما در پیشگاه خدا و پیامبرمان چه عذرى داریم؟!»
سپس ادامه داد: «لا وَاللهِ لا عُذْرَ دُونَ أَنْ تَقْتُلُوا قاتِلَهُ وَ الْمُوالِینَ عَلَیْهِ، أَوْ تُقْتَلُوا فِی طَلَبِ ذلِکَ، فَعَسى رَبُّنا یَرْضى عَنّا عِنْدَ ذلِکَ»؛ (نه به خدا سوگند! چاره اى نیست جز آن که قاتلان آن حضرت و همراهان آنان را به کیفر رسانید و یا در این راه کشته شوید؛ شاید با این کار خداوند از ما خشنود شود).
پس از وى رفاعة بن شدّاد و آنگاه عبدالله بن سعد رشته سخن را به دست گرفتند و پیشنهاد کردند رهبرى این گروه را سلیمان بن صرد که صحابى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و مرد مطمئن و شایسته اى است بر عهده گیرد.
پس از آن سلیمان شروع به سخن کرد و پس از مقدّماتى گفت: «... ما منتظر ورود خاندان پیامبر(صلى الله علیه و آله) بودیم، به آنان وعده یارى دادیم و او را براى آمدن به عراق تشویق کردیم، ولى هنگامى که آنان به سوى ما آمدند، سستى کرده و ناتوانى به خرج دادیم و منتظر (حوادث) نشستیم، تا آنجا که فرزند پیامبر و پاره تن او در میان ما کشته شد. هر چه فریاد کمک خواهى سر داد، به کمکش نشتافتیم؛ فاسقان او را هدف تیر و نیزه قرار دادند، آهنگ کشتن او کردند و به وى یورش بردند، ولى ما کارى انجام ندادیم».
آنگاه افزود: «أَلا إِنْهَضُوا، فَقَدْ سَخَطَ عَلَیْکُمْ رَبُّکُمْ، وَ لا تَرْجِعُوا إِلَى الْحَلائِلِ وَ الاَْبْناءِ حَتّى یَرْضَى اللهُ، وَاللهِ ما أَظُنُّهُ راضِیاً دُونَ أَنْ تُناجِزُوا مَنْ قَتَلَهُ»؛ (برخیزید و قیام کنید! چرا که خداوند بر شما خشمگین شده است، به سوى همسران و فرزندانتان باز نگردید، تا آنگاه که خداوند از شما راضى شود. به خدا سوگند! گمان نمى کنم خدا از شما راضى شود مگر آن که با قاتلان آن حضرت نبرد کنید و از آنان انتقام بگیرید).
سپس ادامه داد: «از مرگ نترسید؛ چرا که هر کس از مرگ بترسد ذلیل خواهد شد و همانند قوم بنى اسرائیل باشید (که به خاطر نافرمانى خداوند) پیامبرشان (موسى(علیه السلام)) به آنها گفت: «إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ»؛ (شما به خویشتن ستم کردید) و ادامه داد: «فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ»؛ (پس توبه کنید و به سوى خالق خود بازگردید و تن به کشتن دهید).(1)
سلیمان با سخنانى دیگر، مردم را براى قیام آماده کرد. پس از او خالد بن سعد بن نُفیل گفت: «به خدا سوگند! اگر من بدانم تنها به کشتن خود، مى توانم از گناهم نجات یابم و پروردگارم را خشنود سازم، حتماً چنین کارى خواهم کرد و تمام اموالم ـ به جز اسلحه خود را که مى خواهم با آن بجنگم ـ براى نبرد با فاسقان، در اختیار مسلمانان قرار مى دهم».
به دنبال این سخنان مقدمات این حرکت تاریخی پایه ریزی و حتمی گردید.
آنچه از بررسى این قیام به دست مى آید، آن است که شهادت امام حسین(علیه السلام) چنان تأثیرى در میان آنان گذاشت که به چیزى جز شستشوى لکّه ننگ بى وفایى و عدم نصرت آن حضرت فکر نمى کردند. آنها نه طالب فتح و پیروزى بودند و نه براى رسیدن به حکومت و غنایم پیکار مى کردند. آنها وقتى که از شهر و دیار خویش خارج شدند، مى دانستند که دیگر باز نخواهند گشت و همه اینها را جناب «سلیمان بن صرد خزاعى» به آنها گوشزد کرده بود و توّابین نیز در پاسخ سلیمان گفتند: «ما براى دنیا و رسیدن به حکومت قیام نمى کنیم و هدف ما توبه از گناهان خویش و خونخواهى فرزندان دختر رسول خداست».(2)
آنان در واقع مى خواستند با کشتن و کشته شدن، از عذابى که به روح و جانشان افتاده بود، رهایى یابند و گناهان خویش را شستشو دهند. به همین دلیل در همان زمان، مختار نیز براى جمع آورى نیرو جهت مبارزه و قیام علیه حکومت ستمگر تلاش مى کرد، ولى با این حال حاضر به همکارى با سلیمان نبود و مى گفت: «سلیمان مى خواهد با این قیام، خود و یارانش را به کشتن دهد، او مردى است که از آیین جنگ آگاهى ندارد».(3)
آنان در آغاز قیام کنار قبر امام حسین(علیه السلام) رفتند و نهضت خویش را از آنجا آغاز کردند و نخستین بار توسّط برخى از آنان شعار «یالَثاراتِ الْحُسَیْنِ» سر داده شد. همه این تلاش ها و جانبازى ها توسّط کسانى صورت مى گرفت که روزى در کوفه از تهدیدهاى «ابن زیاد» که با تعداد محدودى وارد کوفه شد، ترسیده بودند و مسلم بن عقیل(رحمه الله) سفیر امام حسین(علیه السلام) را تنها گذاشتند و شهر را تسلیم دشمن کردند؛ ولى پس از حادثه عاشورا، چنان روحیّه اى پیدا کردند که جان برکف دست به قیام زدند تا کشته شدند.
پینوشتها:
(1). سوره بقره، آیه 54.
(2). کامل ابن اثیر، ج 4، ص 176.
(3). کامل ابن اثیر، ج 4، ص 163.
منبع: عاشورا؛ ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، نویسندگان: سعید داودی و مهدی رستم نژاد (زیر نظر آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى دام ظله)، انتشارات امام على بن ابى طالب علیه السلام، قم، 1388 ه.ش.
قیام توابین نخستین عکس العمل همگانی بود که در ارتباط با حادثه کربلا، توسّط مردم کوفه شکل گرفت؛ چرا که از یک سو، در کوفه شیعیان فراوانى زندگى مى کردند که به امیرمؤمنان(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) علاقمند بودند و از سوى دیگر، آنان با نامه هاى خود، آن حضرت را به عراق دعوت کردند، و سپس از یارى او سرباز زدند و در واقع اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و یارانش را تسلیم دشمن کردند و از سوى سوم، جمعى از همین مردم در آن حادثه هولناک مشارکت داشتند.
پس از ماجراى کربلا، شیعیان کوفه خود را بیش از دیگران مستحق ملامت مى دانستند و از عدم نصرت فرزند رسول خدا(صلى الله علیه و آله) احساس گناه و شرمسارى شدیدى مى کردند. آنان براى جبران این خطاى بزرگ، در پى قیام و شورش برآمدند، تا بتوانند این لکّه ننگ را از دامان خود شستشو دهند.
به همین منظور گروهى از شیعیان به نزد بزرگان شیعه در کوفه که عبارت بودند از: سلیمان بن صرد خزاعى، مسیّب بن نجبه فزارى، عبدالله بن سعد بن نُفَیل أزدى، عبدالله بن وال تمیمى و رِفاعة بن شدّاد بَجَلى رفتند و همگى در منزل سلیمان اجتماع کردند.
نخست، مسیّب بن نجبه شروع به سخن کرد و پس از بیان مقدّمه اى گفت: «... ما در ارتباط با امتحانى که خداوند ما را در مورد خاندان پیامبر(صلى الله علیه و آله) کرد، دروغگو از آب درآمدیم و از این امتحان سرشکسته خارج شدیم. نامه ها و فرستادگان آن حضرت پیش از آن به ما رسید و حجّت بر ما تمام کرده، و بارها، چه پنهان و چه آشکارا، از ما یارى خواسته بود؛ ولى ما از جانمان درباره او دریغ ورزیدیم. او در نزدیکى ما به شهادت رسید، ولى ما نه با دستانمان و نه با زبان و نه با اموال و عشیره خود او را کمک نکردیم. اکنون ما در پیشگاه خدا و پیامبرمان چه عذرى داریم؟!»
سپس ادامه داد: «لا وَاللهِ لا عُذْرَ دُونَ أَنْ تَقْتُلُوا قاتِلَهُ وَ الْمُوالِینَ عَلَیْهِ، أَوْ تُقْتَلُوا فِی طَلَبِ ذلِکَ، فَعَسى رَبُّنا یَرْضى عَنّا عِنْدَ ذلِکَ»؛ (نه به خدا سوگند! چاره اى نیست جز آن که قاتلان آن حضرت و همراهان آنان را به کیفر رسانید و یا در این راه کشته شوید؛ شاید با این کار خداوند از ما خشنود شود).
پس از وى رفاعة بن شدّاد و آنگاه عبدالله بن سعد رشته سخن را به دست گرفتند و پیشنهاد کردند رهبرى این گروه را سلیمان بن صرد که صحابى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و مرد مطمئن و شایسته اى است بر عهده گیرد.
پس از آن سلیمان شروع به سخن کرد و پس از مقدّماتى گفت: «... ما منتظر ورود خاندان پیامبر(صلى الله علیه و آله) بودیم، به آنان وعده یارى دادیم و او را براى آمدن به عراق تشویق کردیم، ولى هنگامى که آنان به سوى ما آمدند، سستى کرده و ناتوانى به خرج دادیم و منتظر (حوادث) نشستیم، تا آنجا که فرزند پیامبر و پاره تن او در میان ما کشته شد. هر چه فریاد کمک خواهى سر داد، به کمکش نشتافتیم؛ فاسقان او را هدف تیر و نیزه قرار دادند، آهنگ کشتن او کردند و به وى یورش بردند، ولى ما کارى انجام ندادیم».
آنگاه افزود: «أَلا إِنْهَضُوا، فَقَدْ سَخَطَ عَلَیْکُمْ رَبُّکُمْ، وَ لا تَرْجِعُوا إِلَى الْحَلائِلِ وَ الاَْبْناءِ حَتّى یَرْضَى اللهُ، وَاللهِ ما أَظُنُّهُ راضِیاً دُونَ أَنْ تُناجِزُوا مَنْ قَتَلَهُ»؛ (برخیزید و قیام کنید! چرا که خداوند بر شما خشمگین شده است، به سوى همسران و فرزندانتان باز نگردید، تا آنگاه که خداوند از شما راضى شود. به خدا سوگند! گمان نمى کنم خدا از شما راضى شود مگر آن که با قاتلان آن حضرت نبرد کنید و از آنان انتقام بگیرید).
سپس ادامه داد: «از مرگ نترسید؛ چرا که هر کس از مرگ بترسد ذلیل خواهد شد و همانند قوم بنى اسرائیل باشید (که به خاطر نافرمانى خداوند) پیامبرشان (موسى(علیه السلام)) به آنها گفت: «إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ»؛ (شما به خویشتن ستم کردید) و ادامه داد: «فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ»؛ (پس توبه کنید و به سوى خالق خود بازگردید و تن به کشتن دهید).(1)
سلیمان با سخنانى دیگر، مردم را براى قیام آماده کرد. پس از او خالد بن سعد بن نُفیل گفت: «به خدا سوگند! اگر من بدانم تنها به کشتن خود، مى توانم از گناهم نجات یابم و پروردگارم را خشنود سازم، حتماً چنین کارى خواهم کرد و تمام اموالم ـ به جز اسلحه خود را که مى خواهم با آن بجنگم ـ براى نبرد با فاسقان، در اختیار مسلمانان قرار مى دهم».
به دنبال این سخنان مقدمات این حرکت تاریخی پایه ریزی و حتمی گردید.
آنچه از بررسى این قیام به دست مى آید، آن است که شهادت امام حسین(علیه السلام) چنان تأثیرى در میان آنان گذاشت که به چیزى جز شستشوى لکّه ننگ بى وفایى و عدم نصرت آن حضرت فکر نمى کردند. آنها نه طالب فتح و پیروزى بودند و نه براى رسیدن به حکومت و غنایم پیکار مى کردند. آنها وقتى که از شهر و دیار خویش خارج شدند، مى دانستند که دیگر باز نخواهند گشت و همه اینها را جناب «سلیمان بن صرد خزاعى» به آنها گوشزد کرده بود و توّابین نیز در پاسخ سلیمان گفتند: «ما براى دنیا و رسیدن به حکومت قیام نمى کنیم و هدف ما توبه از گناهان خویش و خونخواهى فرزندان دختر رسول خداست».(2)
آنان در واقع مى خواستند با کشتن و کشته شدن، از عذابى که به روح و جانشان افتاده بود، رهایى یابند و گناهان خویش را شستشو دهند. به همین دلیل در همان زمان، مختار نیز براى جمع آورى نیرو جهت مبارزه و قیام علیه حکومت ستمگر تلاش مى کرد، ولى با این حال حاضر به همکارى با سلیمان نبود و مى گفت: «سلیمان مى خواهد با این قیام، خود و یارانش را به کشتن دهد، او مردى است که از آیین جنگ آگاهى ندارد».(3)
آنان در آغاز قیام کنار قبر امام حسین(علیه السلام) رفتند و نهضت خویش را از آنجا آغاز کردند و نخستین بار توسّط برخى از آنان شعار «یالَثاراتِ الْحُسَیْنِ» سر داده شد. همه این تلاش ها و جانبازى ها توسّط کسانى صورت مى گرفت که روزى در کوفه از تهدیدهاى «ابن زیاد» که با تعداد محدودى وارد کوفه شد، ترسیده بودند و مسلم بن عقیل(رحمه الله) سفیر امام حسین(علیه السلام) را تنها گذاشتند و شهر را تسلیم دشمن کردند؛ ولى پس از حادثه عاشورا، چنان روحیّه اى پیدا کردند که جان برکف دست به قیام زدند تا کشته شدند.
پینوشتها:
(1). سوره بقره، آیه 54.
(2). کامل ابن اثیر، ج 4، ص 176.
(3). کامل ابن اثیر، ج 4، ص 163.
منبع: عاشورا؛ ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، نویسندگان: سعید داودی و مهدی رستم نژاد (زیر نظر آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى دام ظله)، انتشارات امام على بن ابى طالب علیه السلام، قم، 1388 ه.ش.