تقاضای رویت خداوند توسط حضرت موسی(ع)
پرسش :
اگر مشاهده خداوند محال است، چرا حضرت موسی(علیه السلام) تقاضای «رویت» کرد؟
پاسخ :
پاسخ این سؤال را از آیات قرآن به خوبى مى توان درک کرد، و آن این که: چنین تقاضایى از سوى جاهلان بنى اسرائیل _ که اکثریت آنها را تشکیل مى دادند _ صورت گرفته بود، چنانکه در آیه 155 سوره اعراف مى خوانیم بعد از این ماجرا، موسى(علیه السلام) عرض کرد: «أَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا»؛ (آیا ما را به آنچه بى خردان ما انجام داده اند، [مجازات و] هلاک مى کنى؟!). از این تعبیر استفاده مى شود که این تقاضا از سوى موسى(علیه السلام) صورت نگرفت؛ بلکه او در فشار بود تا تقاضاى گروه جاهل را مطرح کند و از پیشگاه خداوند جواب گیرد و به آنان بدهد.
از آیه 153 سوره نساء «یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَکْبَرَ مِنْ ذالِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ»؛ (و اهل کتاب از تو مى خواهند کتابى از آسمان [یکجا] بر آنها نازل کنى؛ [در حالى که این یک بهانه است] آنها از موسى، بزرگتر از این را خواستند و گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان ده! و بخاطر ظلم و ستمشان، صاعقه آنها را فرا گرفت).
نیز از آیه 55 سوره بقره که مى فرماید: «وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْنُؤْمِنَ لَکَ حَتّىنَرَى اللهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»؛ (و [نیز به یاد آورید] هنگامى را که گفتید: اى موسى! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد؛ مگر این که خدا را آشکارا [با چشم خود] ببینیم؛ پس صاعقه شما را گرفت؛ درحالى که تماشا مى کردید).
از این دو آیه به خوبى استفاده مى شود که این درخواست زشت و غلط از ناحیه بنى اسرائیل صورت گرفت و موسى(علیه السلام)، فقط بازگو کننده تقاضاى آنها بود تا جواب کوبنده الهى را بشنوند. اما اگر امثال «فخر رازى» اصرار دارند که بگویند این تقاضا از دل موسى(علیه السلام) برخاست و با توجّه به مقام معرفت موسى(علیه السلام) معلوم مى شود خداوند قابل مشاهده است؛ وگرنه پیامبر بزرگى مثل او چنین تقاضایى را نمى کرد، اصرار بیجا و نادرستى است که آیات فوق، به خوبى آن را نفى مى کند.
راستى عجیب است که آیه با صراحت مى گوید «لَنْ تَرانى» و با توجّه به این که «لن» براى نفى ابد است، مفهومش آن است که هرگز مرا نخواهى دید، و چنین تقاضایى را از سوى بنى اسرائیل زشت و ظالمانه مى شمرد و براى آن، مجازات صاعقه قرار مى دهد، باز گروهى از متعصّبین اصرار دارند که [بگویند] آیه هیچ دلالتى بر نفى رؤیت خداوند ندارد؛ بلکه به عکس! باید اعتراف کرد بلاى تعصّب بلاى عجیبى است، حتّى مى تواند دانشمند بزرگى را که گرفتار آن شده تا سرحد حرف هاى غیر منطقى تنزّل دهد.
نکته دیگر این که منظور از تجلّى الهى در این آیه، همان صاعقه است که مخلوقى از مخلوقات و پرتوى از افعال خداوند است. اشاره به این که وقتى شما توانایى مشاهده صاعقه را که جرقّه کوچکى در این دستگاه عظیم خلقت محسوب مى شود ندارید و چشمانتان را خیره مى کند، هول و وحشت و زلزله حاصل از آن همه را بر زمین فرو مى افکند و کوه را متلاشى مى سازد، چگونه انتظار دارید ذات بى مثال خدا را ببینید؟! در واقع این تجلّى الهى هم پاسخى براى آنها بود و هم مجازات!
آخرین سخن این که: چرا موسى(علیه السلام) بعد از آن که به هوش آمد تقاضاى توبه از پیشگاه الهى کرد؟ این تقاضا دو دلیل مى تواند داشته باشد: نخست این که همانطور که او تقاضاى رؤیت را به عنوان نمایندگى از سوی قوم بنى اسرائیل مطرح کرد، تقاضاى توبه را نیز به همین صورت اظهار داشت. دیگر این که: موسى(علیه السلام) نگران این بود که همین مقدار نمایندگى از بنى اسرائیل نیز ممکن است ساحت مقدّس ایمان او را آلوده کند؛ لذا براى قداست هرچه بیشتر، توبه کرد و اظهار ایمان نمود.
باز در اینجا مى بینیم «فخر رازى» در گردابِ تعصّب، غرق شده و نه تنها دلالت آیه را بر محال بودن رؤیت خداوند انکار کرده؛ بلکه اصرار دارد بگوید آیه از جهات مختلف دلیل بر جواز رؤیت است! سپس مطالبى عنوان نموده که به راستى نه صرف وقت براى طرح آن سزاوار است و نه نیازى به پاسخ دارد.
منبع: پیام قرآن، مکارم شیرازى، ناصر، با همکاری جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 ش، چاپ نهم، ج 4، ص 252.
پاسخ این سؤال را از آیات قرآن به خوبى مى توان درک کرد، و آن این که: چنین تقاضایى از سوى جاهلان بنى اسرائیل _ که اکثریت آنها را تشکیل مى دادند _ صورت گرفته بود، چنانکه در آیه 155 سوره اعراف مى خوانیم بعد از این ماجرا، موسى(علیه السلام) عرض کرد: «أَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا»؛ (آیا ما را به آنچه بى خردان ما انجام داده اند، [مجازات و] هلاک مى کنى؟!). از این تعبیر استفاده مى شود که این تقاضا از سوى موسى(علیه السلام) صورت نگرفت؛ بلکه او در فشار بود تا تقاضاى گروه جاهل را مطرح کند و از پیشگاه خداوند جواب گیرد و به آنان بدهد.
از آیه 153 سوره نساء «یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَکْبَرَ مِنْ ذالِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ»؛ (و اهل کتاب از تو مى خواهند کتابى از آسمان [یکجا] بر آنها نازل کنى؛ [در حالى که این یک بهانه است] آنها از موسى، بزرگتر از این را خواستند و گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان ده! و بخاطر ظلم و ستمشان، صاعقه آنها را فرا گرفت).
نیز از آیه 55 سوره بقره که مى فرماید: «وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْنُؤْمِنَ لَکَ حَتّىنَرَى اللهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»؛ (و [نیز به یاد آورید] هنگامى را که گفتید: اى موسى! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد؛ مگر این که خدا را آشکارا [با چشم خود] ببینیم؛ پس صاعقه شما را گرفت؛ درحالى که تماشا مى کردید).
از این دو آیه به خوبى استفاده مى شود که این درخواست زشت و غلط از ناحیه بنى اسرائیل صورت گرفت و موسى(علیه السلام)، فقط بازگو کننده تقاضاى آنها بود تا جواب کوبنده الهى را بشنوند. اما اگر امثال «فخر رازى» اصرار دارند که بگویند این تقاضا از دل موسى(علیه السلام) برخاست و با توجّه به مقام معرفت موسى(علیه السلام) معلوم مى شود خداوند قابل مشاهده است؛ وگرنه پیامبر بزرگى مثل او چنین تقاضایى را نمى کرد، اصرار بیجا و نادرستى است که آیات فوق، به خوبى آن را نفى مى کند.
راستى عجیب است که آیه با صراحت مى گوید «لَنْ تَرانى» و با توجّه به این که «لن» براى نفى ابد است، مفهومش آن است که هرگز مرا نخواهى دید، و چنین تقاضایى را از سوى بنى اسرائیل زشت و ظالمانه مى شمرد و براى آن، مجازات صاعقه قرار مى دهد، باز گروهى از متعصّبین اصرار دارند که [بگویند] آیه هیچ دلالتى بر نفى رؤیت خداوند ندارد؛ بلکه به عکس! باید اعتراف کرد بلاى تعصّب بلاى عجیبى است، حتّى مى تواند دانشمند بزرگى را که گرفتار آن شده تا سرحد حرف هاى غیر منطقى تنزّل دهد.
نکته دیگر این که منظور از تجلّى الهى در این آیه، همان صاعقه است که مخلوقى از مخلوقات و پرتوى از افعال خداوند است. اشاره به این که وقتى شما توانایى مشاهده صاعقه را که جرقّه کوچکى در این دستگاه عظیم خلقت محسوب مى شود ندارید و چشمانتان را خیره مى کند، هول و وحشت و زلزله حاصل از آن همه را بر زمین فرو مى افکند و کوه را متلاشى مى سازد، چگونه انتظار دارید ذات بى مثال خدا را ببینید؟! در واقع این تجلّى الهى هم پاسخى براى آنها بود و هم مجازات!
آخرین سخن این که: چرا موسى(علیه السلام) بعد از آن که به هوش آمد تقاضاى توبه از پیشگاه الهى کرد؟ این تقاضا دو دلیل مى تواند داشته باشد: نخست این که همانطور که او تقاضاى رؤیت را به عنوان نمایندگى از سوی قوم بنى اسرائیل مطرح کرد، تقاضاى توبه را نیز به همین صورت اظهار داشت. دیگر این که: موسى(علیه السلام) نگران این بود که همین مقدار نمایندگى از بنى اسرائیل نیز ممکن است ساحت مقدّس ایمان او را آلوده کند؛ لذا براى قداست هرچه بیشتر، توبه کرد و اظهار ایمان نمود.
باز در اینجا مى بینیم «فخر رازى» در گردابِ تعصّب، غرق شده و نه تنها دلالت آیه را بر محال بودن رؤیت خداوند انکار کرده؛ بلکه اصرار دارد بگوید آیه از جهات مختلف دلیل بر جواز رؤیت است! سپس مطالبى عنوان نموده که به راستى نه صرف وقت براى طرح آن سزاوار است و نه نیازى به پاسخ دارد.
منبع: پیام قرآن، مکارم شیرازى، ناصر، با همکاری جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 ش، چاپ نهم، ج 4، ص 252.