چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

شيعه و بسيارى از علماى اهل تسنّن معتقدند كه آيه: «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الاِسْلامَ دِيناً; امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم»(1) در روز عيد غدير نازل شده; در صورتى كه آغاز و پايان آيه مربوط به بيان احكام گوشت هاى حلال و حرام است!! چطور ممكن است كه در اثناى يك آيه مطلبى گفته شود كه هیچ ارتباطى با قبل و بعد آيه نداشته باشد؟


پاسخ :
نزول آيه را در روز «غدير» بسيارى از اساتيد فنّ حديث و تاريخ مانند: طبرى، ابن مردويه، ابو نعيم اصفهانى، خطيب بغدادى، ابو سعيد سجستانى، ابوالحسن المغازلى، ابوالقاسم الحاكم الحسكانى، ابن عساكر دمشقى، خطيب خوارزمى، ابن جوزى، شيخ الاسلام حموينى، ابن كثير شامى و... كه عموماً از اساتيد طراز اوّل حديث و تاريخ اهل تسنّن مى باشند تصديق كرده اند; هرگاه به نقل اين گروه، روايات اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) ضميمه گردد، نزول آيه در روز غدير قطعى مى شود.
امّا مسأله ترتيب و نظم آيات كه مشكلى در بسيارى از مباحث براى مفسّران ايجاد كرده است چندان پيچيده نيست; زيرا ترتيب نزول سوره ها و آيات قرآن با ترتيب فعلى آن كاملا مغايرت دارد; مثلا سوره هايى است كه در مدينه نازل گرديده اند و قاعدتاً بايد جاى آنها پس از سوره هايى باشد كه «مكّه» نازل شده اند و عكس آن نيز چنين است، حتّى برخى از آيات يك سوره در مكّه و بعضى از آن در مدينه نازل گرديده است و چه بسا ميان نزول دو آيه از يك سوره سال ها فاصله شده است.
اگر ما شأن نزول آيات را به دقّت بخوانيم و يا لااقل آنچه را كه بالاى سوره هاى قرآن نوشته شده است ملاحظه كنيم از هرگونه توضيحى بى نياز مى شويم; سوره هايى است كه آنها را سوره مدنى مى نامند ولى بعضى آيات آن در «مكّه» نازل شده است، مانند سوره «انفال» كه تمام آن مدنى است مگر از آيه 20 تا 26 كه در مكّه نازل گرديده است و عكس آن نيز در قرآن فراوان است مانند سوره «شعراء» و «كهف» و امثال اينها.
بنابر اين، ترتيب و نظم آيات و روابط آنها هيچ گاه نمى تواند براى ما در برابر روايات و احاديث قطعى، سند محكمى باشد و روش دانشمندان اسلام در تفسير قرآن نيز همين بوده است و اين موضوع شواهد بسيارى دارد.
هرگز قرآن نظم تأليف بشرى را ندارد كه موضوعى را گرفته و تا آخر سوره آن را تعقيب كند; قرآن مجموعه آياتى است كه برحسب حوادث و پيشامدهاى گوناگون و هدف هاى مختلف، تدريجاً از طرف خداوند فرستاده شده است; چه بسا در يك سوره مقصدهاى مختلف و موضوعات گوناگون مورد بحث واقع شده است و به همين دليل نمى توان قبل و بعد آيه اى را گواه محكم بر چيزى گرفت و روابط آنها را حفظ نمود; گاهى تمام آيات يك سوره به صورت آياتى است كه مضامين آنها بسان حلقه زنجير به هم پيوسته وارد شده اند و گاهى ابداً به هم مربوط نيستند.
با توجّه به اين مطلب، مشكل بزرگى كه گاهى براى انسان پيش مى آيد، حل مى شود و آن اين كه بسيارى از آيات، در ميان سوره اى، كوچكترين تناسبى با قبل و بعد خود ندارد(2) گرچه بعضى از مفسّران زياد كوشش مى كنند كه تناسبى براى آنها در نظر بگيرند و ارتباط آنها را درست نمايند، ولى شايد اين كار يك زحمت بيهوده باشد; زيرا تمام آيات يك سوره - به فرض آن كه همه آنها در مدينه و يا مكّه نازل شده باشد - يكجا نازل نشده - بلكه به مناسبات و مقتضياتى نازل گرديده و هرچند آيه، برى خود شأن نزول جداگانه اى دارد، روى اين حساب هيچ دليلى ندارد كه تمام آيات يك سوره با هم مرتبط و مطالب آن به صورت حلقه زنجيرى جلوه كند.
در اينجا ممكن است كسى بگويد: آنچه تا اينجا گفته شد راجع به روابط سوره ها با يكديگر و آيات با همديگر بود، ولى آيه مورد سؤال خصوصيّتى دارد كه با بيان گذشته حل نمى شود و آن اين كه:
بيان مزبور اثبات كرد كه لازم نيست آيات يك سوره كاملا با هم مربوط باشند، ولى هرگز نمى تواند جمله هاى يك آيه با هم مربوط نباشند و صدر و ذيل آيه اى مطلبى را و وسط آيه مطالب ديگرى را تعقيب كند.
اتّفاقاً آيه مورد بحث از اين قبيل است، اگر جمله «اًلْيَوْم اَكْمَلْتُ لَكُمْ» درباره ولايت على(عليه السلام) نازل شده باشد، ربط آن با آغاز و پايان آيه كه در مقام بيان احكام گوشت هاى حلال و حرام است بطور واضح قطع مى شود، از اين نظر توضيح گذشته براى رفع اين اشكال كافى به نظر نمى رسد.
براى توضيح پاسخ خود ناچاريم قبلا متن و ترجمه آيه را بنويسيم، سپس جواب خود را شرح دهيم; اينك متن و ترجمه آيه در سه قسمت (آغاز، وسط و پايان آيه):
1- «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ مَا اُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ بِهِ و الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقوذَةُ وَ الْمُتَرَدَّيَةُ وَ النَّطِيحِةُ وَ مَا اَكَلَ السَّبُعُ اِلاّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ اَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالاَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْق; گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيواناتى كه به غير نام خدا ذبح شوند، و حيوانات خفه شده و به زجر كشته شده، و آنها كه بر اثر پرت شدن از بلندى بميرند، و آنها كه به ضرب شاخ حيوان ديگرى مرده باشند، و باقيمانده صيد حيوان درنده - مگر آن كه (بموقع به آن حيوان برسيد و) آن را سر ببريد - و حيواناتى كه روى بت ها (يا در برابر آنها) ذبح مى شوند، (همه) بر شما حرام شده است و (همچنين) قسمت كردن گوشت حيوان به وسيله چوب هاى تير مخصوص بخت آزمايى; تمام اين اعمال، فسق و گناه است.»(3)
2- «اَلْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الاِسْلامَ دِيناً; امروز كافران از (زوال) آيين شما مأيوس شدند; بنابر اين، از آنها نترسيد و از (مخالفت) من بترسيد! امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم; و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) براى شما پذيرفتم.»(4)
3- «فَمَنِ اضْطُرَّ فِى مَخْمَصَة غَيْرَ مُتَجانِف لاِثْم فاِنَّ اللهَ غَفُور رَحيم; امّا آنها كه در حال گرسنگى، دستشان به غذاى ديگرى نرسد و متمايل به گناه نباشند، (مانعى ندارد كه از گوشت هاى ممنوع بخورند) خداوند، آمرزنده و مهربان است.»(5)
در اين سه قسمت، متن و ترجمه آيه روشن شد و منظور ما اين است كه قسمت دوم - خواه درباره على(عليه السلام) نازل شده باشد يا درباره موضوع ديگر، خواه در روز «غدير» نازل گرديده باشد يا در روز «عرفه» - خود كلامى است مستقل كه در وسط آيه اى قرار گرفته است.
اينك قراينى كه اين مطلب را تأييد مى كند:
1- اگر قسمت دوّم از اين سه قسمت برداشته شود كوچكترين لطمه اى به ارتباط قسمت اوّل و سوّم نمى زند - در متن و ترجمه آيه دقّت كنيد.
خلاصه، با ضميمه كردن ذيل آيه به صدر آن، يك آيه كامل به وجود مى آيد و با برداشتن قسمت دوّم كوچكترين لطمه اى به ارتباط آيه وارد نمى شود و اين خود گواه بر اين است كه قسمت مزبور كلامى است مستقل و جداگانه (درباره هر موضوعى نازل شده باشد) كه در وسط آيه واقع شده است.
2- مضمون همين آيه در سوره هاى «بقره»، «انعام» و «نحل» تكرار شده است و قسمت دوّم كه در اين آيه است، در سوره هاى فوق ديده نمى شود; اينك به عنوان نمونه يكى از آنها را نقل مى كنيم:
«اِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزيرِ وَ مَا اُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغ وَ لاَعَاد فَلا اِثْمَ عَلَيْهِ اِنَّ اللهَ غَفُور رَحيم; خداوند، تنها (گوشت) مردار، خون، گوشت خوك و آنچه را نام غير خدا به هنگام ذبح بر آن گفته شود، حرام كرده است; (ولى) آن كسى كه مجبور شود، در صورتى كه ستمگر و متجاوز نباشد، گناهى بر او نيست; (و مى تواند براى حفظ جان خود در موقع ضرورت، از آن بخورد;) خداوند بخشنده و مهربان است.»(6)
اين آيه بيشتر آنچه را كه در قسمت هاى اوّل و سوّم آيه مورد بحث مذكور است، در بر دارد; ولى اساساً از قسمت دوّم خبرى نيست و اين خود گواه بر اين است كه قسمت دوّم آيه مورد بحث، كلامى است مستقل كه از هيچ نظر با قبل و بعد خود ارتباط ندارد.
3- رواياتى كه متكفّل شأن نزول آيات هستند، قسمت دوّم را جداگانه بدون اين كه از صدر و ذيل آن سخن بگويند مورد بحث قرار داده اند; مثلا، مى گويند: آيه «اَلْيَوْمَ يَئسَ...» تا آخر، در روز غدير يا عرفه نازل شده است و اين خود دليل بر استقلال اين قسمت است كه به عللى در وسط آيه قرار گرفته است.
روى اين حساب، وقتى روايات صحيحى از طرف شيعه و سنّى بگويند كه اين قسمت در روز «غدير» درباره ولايت على(عليه السلام)نازل گرديده است، صدر و ذيل آيه نمى تواند ما را از اعتقاد به مضمون احاديث باز دارد; زيرا اين قسمت خود كلامى است مستقل كه درباره هر موضوعى وارد شده باشد با قبل و بعد خود ارتباط ندارد.
4- دقّت و تدبّر در مضمون آيه، بيش از هر دليل ما را به اين نكته هدايت مى كند كه مضمون آيه فقط درباره ولايت مى تواند صادق باشد و روابط جمله هاى قسمت دوّم با يكديگر در صورتى محفوظ مى شود كه شأن نزول آن را مورد امامت بدانيم.
قسمت دوّم آيه متضمّن دو مطلب است و آن اين كه: در يك روز معيّن، هم كافران از پيروزى بر مسلمانان مأيوس شدند و هم دين خدا تكميل گرديد، حالا بايد ملاحظه نمود آن روز كدام روز است كه اين دو حادثه در آن به وقوع پيوست؟ ما آنچه در تعيين اين روز گفته شده يا ممكن است به ذهن خطور كند از نظر مى گذرانيم:
1- روز بعثت: بطور مسلّم در روز بعثت اين دو حادثه به وقوع نپيوسته است، زيرا در آن روز نه كافران مأيوس بودند و نه دين بيان شده بود تا تكميل گردد.
2- روز فتح مكّه: اين احتمال نيز مانند احتمال سابق است، زيرا فتح مكّه در سال هشتم صورت گرفت در حالى كه بسيارى از پيمان هايى كه مسلمانان با كافران داشتند به قوّت خود باقى بود و مشركان مجاز بودند كه مانند جاهليّت رسوم حج را به جا آورند، از اين لحاظ يأس بر كافران مستولى نبود و دين خدا را در آن روز تكميل نشده بود، چه بسا احكامى داريم كه پس از فتح مكّه بيان شده است.
3- روزى كه اعلام بيزارى شد: يعنى روزى كه على(عليه السلام) سوره برائت را بر مشركان خواند.
در آن روز اگر چه مشركان شبه جزيره از هرگونه پيروزى مأيوس گشتند، ولى در آن روز دين از نظر بيان احكام كامل نگشته بود; چه بسا احكامى مانند «حدود و قصاص» كه در همين سوره مائده است بعداً نازل گرديده و ما بايد روزى را نشان بدهيم كه اين دو موضوع با هم در آن روز اتّفاق افتاده باشد.
4- روز «عرفه» از حجّة الوداع: بيشتر مفسّران اهل تسنّن اين احتمال را انتخاب كرده اند و رواياتى نيز نقل نموده اند، ولى ما تصوّر مى كنيم كه اين روز نيز ظرف اين دو حادثه خطير نبود; زيرا در اين صورت بايد ديد كافرانى كه از پيروزى بر مسلمانان مأيوس شدند چه كسانى بودند، اگر مقصود كفّار قريش يا عموم بت پرستان شبه جزيره باشد، بطور مسلّم روز يأس و نااميدى آنان غير اين روز بود; زيرا قريش در روز فتح «مكّه» و بقيّه پس از قرائت «سوره برائت» از هرگونه تفوّق مأيوس گشتند، نه در روز «عرفه»; و اگر مقصود مطلق كافران روى زمين باشد - خواه در جزيرة العرب و خواه در جاهاى ديگر - بطور قطع يك چنين يأس عمومى تا آخرين دقايق عمر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به وجود نيامده بود.
گذشته از اين، مقصود از تكميل دين چيست؟ آيا مقصود تعليم وظايف حجّ است؟ پر واضح است كه به ياد دادن واجبات يك عمل، دين كامل نمى شود; يا اين كه مراد بيان حلال و حرام است كه در اين سوره (مائده) بيان شده است؟ در حالى كه بسيارى از احكام مانند ارث بردن «كلاله» و احكام ربا، طبق گفته اهل تسنّن پس از روز «عرفه» در دسترس مسلمانان قرار گرفته است.
بنابر اين بايد اعتراف كرد كه منظور از يأس، نا اميدى مخصوص است كه توأم با تكميل دين مى باشد و اين دو موضوع با نصب وصى صورت مى گيرد و بس; زيرا بسيارى از آيات قرآنى به اين مطلب گواهى مى دهد كه همواره كافران چشم طمع در دين مسلمانان دوخته بودند و آخرين آرزوى آنان اين بود كه مسلمانان را از آيين خود باز دارند و به كيش نياكانشان برگردانند، چنان كه مى فرمايد: «ودَّ كَثِير مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِّنْ بَعْدِ اِيَمانِكُمْ كُفّاراً; بسيارى از اهل كتاب، از روى حسد - كه در وجود آنها ريشه دوانده - آرزو مى كردند شما را بعد از اسلام و ايمان به حال كفر باز گردانند.»(7) و آياتى به اين مضمون نيز داريم.
ولى مسلمانان روز به روز پيشرفت مى كردند و مشركان مكّه سنگرها را يكى پس از ديگرى از دست مى دادند و دايره اميد كافران ساعت به ساعت تنگ مى شد. آخرين پناهگاه خيالى و دژ موهوم آنان اين بود كه چون آورنده آيين جديد فرزندى ندارد كه پس از او زمامدار مسلمانان شود و حكومت جوان اسلام را رهبرى كند; از اين لحاظ كاخ حكومت و آيين اسلام پس از درگذشت وى فرو خواهد ريخت و چيزى طول نخواهد كشيد كه بر آنان پيروز خواهند شد و اوضاع به حال نخست بازگشت خواهد نمود.
قرآن، اين حقيقت را در آيه زير از مشركان نقل مى كند و مى فرمايد: «اَمْ يَقُولُونَ شَاعِر نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ; بلكه آنها مى گويند: او شاعرى است كه ما انتظار مرگش را مى كشيم (و با مرگ او نداى دعوت او نيز قطع مى شود)!»(8)
اين آخرين فكرى بود كه اميدوارى كافران را محقّق مى ساخت، ولى در روزى كه رسول خدا وصى و رهبر مسلمانان را پس از خود تعيين نمود، آن روز روزى بود كه شبحى از ترس و يأس برفراز آسمان زندگى مشركان سايه افكن شد و چشم طمع برداشتند; در آن روز علاوه بر اين كه يأس سراسر آنان را فرا گرفت، آيين اسلام به صورت يك دين ريشه دار و قابل بقاء در آمد و پيامبر با تحكيم و تثبيت علل استقرار و بقاء - يعنى تعيين رهبر - دين خود را تكميل نمود; با در نظر گرفتن اين معنا جمله هاى قسمت دوّم با هم كاملا مربوط و متناسب مى گردد.
-------------------------------------------------------------
1. سوره مائده، آيه 3.
2. به عنوان نمونه به سوره بقره، آيه هاى 238 و 239 مراجعه فرماييد; اين دو آيه پيرامون نماز گفتگو مى كند، در صورتى كه آيات ما قبل و ما بعد آن مربوط به وظايف و احكام زن است.
3. سوره مائده، آيه 3.
4. سوره مائده، آيه 3.
5. سوره مائده، آيه 3.
6. سوره بقره، آيه 173.
7. سوره بقره، آيه 109.
8. سوره طور، آيه 30.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما