چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آيا نظام ولايت فقيه توانسته است مانند حكومت رسول اكرم (ص) و حضرت ‏امير (ع) عمل كند؟‎


پاسخ :
گرچه انبياء عظام و اولياي كرام و امامان معصوم (عليهم‌السلام) كه رهبري حكومت‌هاي ديني را بر ‏عهده داشتند، با هيچ فرد ديگري قابل قياس نيستند، ليكن مردم هر عصري را مي‌توان با مردم عصر ديگر و نيز ‏نظام حكومتيِ هر امت را مي‌شود با نظام حكومتي امت ديگر سنجيد. مثلا ً وجود مبارك پيامبر اكرم (صلي الله ‏عليه و آله و سلم) هشتاد جنگ را براي حكومت در مدت ده سال تحمّل كرد، ولي تمام احكام دين در زمان آن ‏حضرت اجرا نشد. يك سوم مردم مدينه در آن زمان در برابر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) منافقانه عمل ‏مي‌كردند؛ چون در جنگ اُحد، هزار نفر ظاهراً براي جهاد از مدينه حركت كردند و بيش از سيصد نفر آنان منافق ‏بودند و در بين راه برگشتند، تقريباً يك سوم مردم مدينه منافق بودند، ولي آن حضرت به صراحت اسامي آنان را ‏اعلام نمي‌كرد(1). هيچ شخصي غير از پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از اولين و آخرين انسان‌ها، به ‏رتبه و درجه حضرت اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) نمي‌رسد و اگر حكومت ايشان را با حكومت جمهوري اسلامي ‏بسنجيم، مي‌بينيم كه مردم مسلمان در اين حكومت اسلامي ما، موفق‌تر از مردم در حكومت آن حضرت عمل ‏كرده است. البته همان‌گونه كه اشاره شد، خود حضرت امير (عليه‌السلام) را با هيچ كس نمي‌توان سنجيد، ‏ولي حكومت اسلامي معاصر را مي‌توان با حكومت صدر اسلام سنجيد و مقايسه كرد. اوضاع حكومت آن ‏حضرت را با نامه‌ها و بخش‌نامه‌هائي كه در جوامع و مجامع روائي مانند نهج‌البلاغه آمده است، مي‌توان فهميد ‏كه چه بوده است.‏‎ ‎كارگزاران حضرت امير (عليه‌السلام) سه گروه بودند؛ يك عده نظير مالك اشتر (رض) كه اينها بسيار كم ‏هستند. مالك يك فقيه جامع الشرايط بود، فرمانده لشكر بود، مدير و مدبّر بود و مصر پهناور را خوب مي‌توانست ‏اداره كند. علي (عليه‌السلام) درباره او مي‌گويد: «مالك وما مالك، واللهِ لو كان جَبَلا ً لكان فِنْداً ولو كان حجراً ‏لكان صَلْداً لا يرتقيه الحافر ولا يُوفي عليه الطائر»(2)؛ به خدا سوگند اگر مالك اشتر كوه بود، كوه يگانه و ‏بي‌بديل بود و اگر مالك سنگ بود، سرسخت و نستوه و مقاوم و مستحكم بود؛ هيچ مركبي نمي‌توانست از ‏قامت افراشته‌اش بالا رود و هيچ پرنده‌اي توان اوج‌گيري در فضاي او را نداشت.‏‎ ‎گروه دوم، افرادي هستند مثل كميل (رض). كميل، از عارفان عاليقدر اصحاب حضرت علي (عليه‌السلام) بود. ‏خيلي‌ها علاقه‌مند بودند كه با وجود مبارك اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) مصاحبتي داشته باشند، ولي ديدار ‏خصوصي و وقت اختصاصي نصيب آنان نمي‌شد، ولي آن حضرت، دست كميل را گرفت و از مسجد جامع كوفه ‏بيرون برد؛ خودش به او وقت خصوصي داد و آن حديث بلند «يا كميل بن زياد إنّ هذه القلوب أوعية فخيرها ‏أوعاها»(3) و ده‌ها مطلب ديگر را به او آموخت؛ آن دعاي خضر (عليه‌السلام) را كه به دعاي كميل معروف ‏شده، به او آموخت.‏‎ ‎در نهج‌البلاغه دارد كه آن حضرت، كميل را به منطقه‌اي به نام «هيت» كه انبار مهمات و مصالح جنگي و وسائل ‏دفاعي ديگر داشت فرستاد و مسؤوليت آن منطقه را به او سپرد، ولي غارتگران اُموي حمله نمودند و همه چيز ‏را غارت كردند. نامه اعتراض‌آميز و گلايه اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) به كميل رسيد كه خلاصه‌اش اين است: ‏سهل‌انگاري انسان نسبت به تعهدات اجتماعي و همت گماشتن بر انجام چيزي كه بر عهده او نيست، عجز ‏نقد و ناتواني روش مي‌باشد: «امّا بعد فإن تضييع المرء ما وُلّي وتكلّفه ما كُفِى لعجز حاضرٌ ورأى مُتَبَر وإن ‏تعاطيك الغارةَ علي أهل قرقيسيا…»(4).‏‎ ‎گروه سوم كارگزاران آن حضرت، برخي افراد بد سابقه و بد عمل بودند و آن حضرت نامه‌هاي گلايه‌آميز و ‏تهديدآميزي به آنان نوشته كه برخي از آنها در نهج البلاغه آمده است. يكي از آن نامه‌ها، براي زياد بن ابيه ‏است كه معاون استانداري بصره بود. اين استانداري در آن زمان، شامل خود بصره و فلات اطرافش تا اهواز با ‏همه منطقه اطراف آن و تا كرمان و حواشي‌اش مي‌شد. از بصره تا كرمان، در حقيقت يك كشور است كه در آن ‏وقت، مسؤول و استاندارش ابن عباس بود و معاون رسمي او نيز زياد بن ابيه، يكي از بدنام‌ترين افراد آن عصر ‏بود. آن حضرت به او نامه مي‌نويسد و او را تهديد مي‌كند كه اگر به من گزارش داده شود كه تو بيت المال ‏خيانت كرده‌اي، اگر چنين كرده باشي، من بر تو سخت خواهم گرفت: «وانّى أقسم بالله قسماً صادقاً، لئن ‏بَلَغَنى أنّك خُنتَ من فىء المسلمين شيئاً صغيراً أو كبيراً لأشدّنّ عليك شدّةً تُدَعُك قليلَ الوَفْر ثقيلَ الظَهْر ضئيلَ ‏الأمر والسلام»(5).‏‎ ‎سرّ موعظت‌ناپذيري كارگزاران حكومت علوي، همانا دنيازدگي آنان بود كه رأس هر گناه مي‌باشد. البته مردمي ‏كه نيرنگ امويان از يك سو، و سوء رفتار عدّه‌اي از كارمندان گذشته از سوي ديگر، مانع اتّعاظ و پندپذيري آنان ‏شده است، كمتر به نصايح خالصانه حضرت علي (عليه‌السلام) گوش مي‌دادند و كشتار و تبعيد و زندان كردن ‏آنان نه تنها مشكل را حلّ نمي‌كرد، كه سبب افزايش مُعْضِل مي‌شد؛ لذا خود آن حضرت فرمود: «ما زلت ‏مظلوماً»(6)؛ از آن روزي كه من سِمَت حكومت را به دست گرفتم، مرتّباً بر من ظلم مي‌شود. ايشان اولين ‏مظلوم است؛ آن وقتي كه خانه‌نشين بود مظلوم بود و آن پنج سال حكومت نيز در مظلوميّت با آنان كشور را ‏اداره كرد.‏‎ ‎اكنون وقتي كه نظام جمهوري اسلامي و مردم مسلمان ايران را با مردم عصر حكومت علوي مقايسه ‏مي‌كنيم، روشن مي‌شود كه كدام يك از آن دو، بهتر و موفق‌تر بوده است. مردمي كه اكنون در كشور اسلامي ‏ايران هستند، در صدر اسلام به اين وفور و كثرت نبودند. مردم ما هميشه در صحنه اسلام و انقلاب حاضرند؛ ‏هر زمان كه نظام اسلامي نيازمند حضور مردمي از لحاظ ايثار نفيس و نثار نفس باشد، خواه در صحنه تظاهرات ‏يا انتخابات، خواه در جبهه دفاع مقدس يا سازندگي كشور، مردم به دعوت رهبران ديني پاسخ مثبت مي‌دهند ‏و چيزي مانع از امتثال دستورهاي‌ الهي نخواهد بود.‏‎ ‎البته روشن است كه فضيلت مردم، نشان‌دهنده برجستگي نظام و اصول پايدار آن خواهد بود؛ زيرا مردم فقط ‏آنچه نظام اسلامي ارائه نموده است عمل كرده‌اند و تجربه نشان داد كه حكومت اسلامي اگر مورد آزمايش ‏قرار گيرد، سرافراز خواهد شد و كاميابي مردم، سند قطعي موفقيت نظام اسلامي است.‏‎ ‎‏

‏(1) نهاية الأرب؛ ج 2، ص 83.‏
‏(2) نهج‌البلاغه، حكمت 443.‏
‏(3) همان، حكمت 147.‏
‏(4) همان، نامه‎ ‎‏61.‏
‏(5) همان، حكمت 20.‏
‏(6) شرح ابن ابي الحديد؛ ج 9، ص 201.‏

‏‏ مأخذ: ( آیةالله جوادی آملی ، ولايت فقيه، ص 364، 368)‏


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.