پرسش :
نقش سنت در تفسير قرآن چيست؟
پاسخ :
خداوند كه خود عهدهدار تلاوت آيات، تعليم كتاب و حكمت و تبيين معارف الهي و تزكيه نفوس است، همان را بر عهده انبياي خود و نيز بر عهده خصوص حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گذاشته است. خداوند خود را تالي آيات معرفي ميكند: "نتلوا عليك من نبأ موسي وفرعون بالحق لقوم يُؤمنون"(١) و نيز خود را مبيّن آيات و هادي سنّتها(٢) و همچنين مزكّي نفوس معرفي كرده است.(٣)
آنگاه همين اوصاف سهگانه را به رسول خود اسناد ميدهد(٤)؛ چنانكه تبيين را به نحو عموم از خصايص نبوّت عام ميداند: "وما أرسلنا من رسولٍ إلاّ بلسان قومه ليبيّن لهم"(٥) و همين معنا را به نحو خصوص به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مأموريت داده، در نتيجه وظيفه علمي مردم را هم روشن ميكند: "وأنزلنا إليك الذكر لتبيّن للناس ما نزّل إليهم"(٦)، "وما أنزلنا عليك الكتاب إلاّ لتبيّن لهم الّذي اختلفوا فيه"(٧)؛ چنانكه لزوم تبيين آيات و احكام الهي را بر عهده عالمان دين قرار ميدهد: "وإذ أخذ الله ميثاق الّذين أوتوا الكتاب لتبيّننّه للناس".(٨)
يكي از بهترين و لازمترين راههاي شناخت قرآن، تفسير آن به سنت معصومين (عليهمالسلام) است. سنت معصومين، چنانكه گذشت، يكي از منابع علم تفسير و اصول بررسي و تحقيق براي دستيابي به معارف قرآني است. عترت طاهرين (عليهمالسلام) بر اساس حديث متواتر ثقلين همتاي قرآن بوده، تمسك به يكي از آن دو بدون ديگري مساوي با ترك هر دو ثقل است و براي دستيابي به دين كامل اعتصام به هر كدام بايد همراه با تمسك به ديگري باشد.
تفسير قرآن به سنّت گرچه لازم و ضروري است، ليكن چنين تفسيري در قبال تفسير قرآن به قرآن، همانند ثَقَل اصغر است در ساحت ثَقَل اكبر؛ يعني در طول آن است، نه در عرض آن و معيّت آن دو با هم به نحو لازم و ملزوم است، نه به نحو ملازم و به نهج طولي است، نه عَرْضي تا سنّت ابتدا در عرض قرآن باشد و بتواند متعرّض آن گردد و بر آن اعتراض كند و معارض آن شود؛ همان طور كه دو حديثْ همتاي يكديگر است و هر كدام نسبت به ديگري حق تعرّض، اعتراض و معارضه دارد و سرانجامِ چنين تعارضي توقّف يا تخيير يا ترجيح يكي بر ديگري است؛ بلكه آنچه اولا ً حجّت است كلام خداست و آنچه را كه ثانياً خداوند در قرآن حجت قرار داد، يعني سنّت معصومين (عليهمالسلام)، مديون حجيّت قرآن است. البته پس از استقرار حجيّت، حدوثاً و بقاءً، آنگاه سنت و قرآن متلازم يكديگر است. البته ممكن است رسالت نبي اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با معجزه ديگري غير از قرآن ثابت شود كه در اين صورت حجّيتِ سنّت فرع بر حجّيت قرآن و برابر رهنمود قرآن نخواهد بود؛ ليكن لزوم عَرْضِ بر قرآن و پرهيز از تعارض و تباين با قرآن در خصوص سنّت غير قطعي در هر حال ضروري است.
آنچه هم اكنون بحث ميشود دو چيز است: يكي عترت، يعني انسانهاي كامل، معصوم و خليفةالله و ديگري سنّت بهجا مانده از آن ذوات نوري (عليهمالسلام). اما خود عترت گرچه در حديثِ قطعي ثَقَلين، به عنوان ثَقَل اصغر ياد شدهاند، ليكن همان طور كه در رساله جداگانه بحث شد(٩)، در نشئه وحدت، هرگز حقيقت انسانِ كاملِ معصومْ از حقيقت قرآن مجيد جدا نيست و به هيچ وجه نميتوان اثبات كرد كه قرآن، يعني كلام خدا، بر حقيقت خليفه تامّ الهي كه او هم كلمه علياي خداست برتري دارد؛ چنانكه فقيه نامور اماميه كاشف الغطاء (قدّسسرّه) به گوشهاي از اين مبحث اشاره كرده است(١٠)، نه به اوج آن؛ چون تحرير چنان مطلبِ سميك، رفيع، عريق، انيق و عميقي در دسترس چنين فقيهي هم نيست؛ "لو كان لبان". به هر تقدير، بحث كنوني درباره بررسي قرآن و عترت نيست، بلكه درباره قرآن و سنت است.
اما سنّت معصومين (عليهمالسلام) لازم است توجه شود كه اولا ً، خداوند سبحانْ كلامِ اصيل و غير محرّفِ خود را به عنوان "نور"، "تبيان" و مانند آن معرفي ميكند و اين اوصافْ اختصاصي به قرآن كريم ندارد؛ چنانكه درباره خصوصِ كتابِ حضرتِ موساي كليم (عليهالسلام) ميفرمايد: "قل من أنزل الكتاب الذي جاء به موسي نوراً وهديً للناس"(١١)، "واتيناهما الكتاب المستبين"(١٢)، "ثم اتينا موسي الكتاب تماماً علي الذي أحسن وتفصيلا ً لكل شيء"(١٣)، "... وتفصيلا ً لكل شيء"(١٤). چيزي كه نور، مستبين و تفصيل همه چيز است، حتماً درباره خودش نيز روشن، آشكار، مفصّل و مبسوط است و نيز درباره پيامبران ديگر بدون اختصاص به رسول خاص ميفرمايد: "... جاءُوا بالبينات والزبر والكتاب المنير"(١٥)؛ هر پيامبري كه به همراه خود كتاب آورد، آن كتاب روشن و روشنگر است و هيچ ابهامي در آن نيست؛ مگر آن كه تيرگي تحريف و تاريكي تبديلِ بشري در آن راه يابد كه چنين رَخنه باطل و تيرگي نابجا هرگز به قرآن كريم ره نيافته و نخواهد يافت: "لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه".(١٦)
ثانياً، خداوند سبحان پيامبر خود را اعم از خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) و غير خاتم به عنوان مُبَيِّنِ رهآوردِ وحي و شارحِ رهتوشه الهام و مُعَلّمِ كتاب و حكمت معرفي ميكند: "وما أرسلنا من رسولٍ إلاّ بلسان قومه ليُبيّن لهم فيضلّ الله من يشاء ويهدي من يشاء وهو العزيز الحكيم"(١٧)، "... ولكن كونوا ربانيّين بما كنتم تعلّمون الكتاب..."(١٨) و درباره خصوص رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گذشته از عنوانِ مُبَيّن و معلّم كتاب و حكمت(١٩)، وصف ممتاز "سراج منير" را نيز ياد ميكند: "يا أيّها النبي إنّا أرسلناك شاهداً ومبشراً ونذيراً * وداعياً إلي الله بإذنه وسراجاً منيراً".(٢٠)
سنت هيچ پيامبري، مباين، معارض و مخالف با متن كتاب آسماني او نيست و اين مطلب هم اختصاصي به سنّتِ پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) ندارد؛ زيرا عقل برهاني كه سلطان و مرجع قطعي اين معارف است چنين فتوا ميدهد كه هرگز خداوند سبحان سخنان متباين، متعارض و متخالف ندارد و اين مطلب از احكام نبوّت عام است، نه ويژه پيامبر خاتم؛ چنانكه فتواي سنّت قطعي معصومين (عليهمالسلام) نيز امضاي فتواي عقل است؛ زيرا رهآورد يقيني سنّت اسلامي، لزوم عَرْضَه حديث بر قرآن است، تا مخالف آن مطرود و غير مخالف آن مأخوذ گردد.
١ ـ سوره قصص، آيه 3. نيز ر.ك سورهبقره، آيه252؛ سورهآلعمران، آيه58و108 و سورهجاثيه، آيه6.
٢ ـ سوره نساء، آيات 26، 176، و....
٣ ـ سوره نساء، آيه 49.
٤ ـ سوره بقره، آيات 129، 151؛ سوره آلعمران، آيه164؛ سورهجمعه، آيه 2....
٥ ـ سوره ابراهيم، آيه 4.
٦ ـ سوره نحل، آيه 44.
٧ ـ سوره نحل، آيه 64.
٨ ـ سوره آل عمران، آيه 187.
٩ ـ علىبن موسي الرضا والقرآن الحكيم، ص41.
١٠ ـ كشف الغطاء، كتابالقرآن، ص 298.
١١ ـ سوره انعام، آيه 91.
١٢ ـ سوره صافات، آيه 117.
١٣ ـ سوره انعام، آيه 154.
١٤ ـ سوره اعراف، آيه 145.
١٥ ـ سوره آل عمران، آيه 184.
١٦ ـ سوره فصّلت، آيه 42.
١٧ ـ سوره ابراهيم، آيه 4.
١٨ ـ سوره آل عمران، آيه 79.
١٩ ـ سوره جمعه، آيه 2.
٢٠ ـ سوره احزاب، آيه 46.
مأخذ: ( تفسیر تسنيم، ج ١، ص ١٣١)
خداوند كه خود عهدهدار تلاوت آيات، تعليم كتاب و حكمت و تبيين معارف الهي و تزكيه نفوس است، همان را بر عهده انبياي خود و نيز بر عهده خصوص حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گذاشته است. خداوند خود را تالي آيات معرفي ميكند: "نتلوا عليك من نبأ موسي وفرعون بالحق لقوم يُؤمنون"(١) و نيز خود را مبيّن آيات و هادي سنّتها(٢) و همچنين مزكّي نفوس معرفي كرده است.(٣)
آنگاه همين اوصاف سهگانه را به رسول خود اسناد ميدهد(٤)؛ چنانكه تبيين را به نحو عموم از خصايص نبوّت عام ميداند: "وما أرسلنا من رسولٍ إلاّ بلسان قومه ليبيّن لهم"(٥) و همين معنا را به نحو خصوص به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مأموريت داده، در نتيجه وظيفه علمي مردم را هم روشن ميكند: "وأنزلنا إليك الذكر لتبيّن للناس ما نزّل إليهم"(٦)، "وما أنزلنا عليك الكتاب إلاّ لتبيّن لهم الّذي اختلفوا فيه"(٧)؛ چنانكه لزوم تبيين آيات و احكام الهي را بر عهده عالمان دين قرار ميدهد: "وإذ أخذ الله ميثاق الّذين أوتوا الكتاب لتبيّننّه للناس".(٨)
يكي از بهترين و لازمترين راههاي شناخت قرآن، تفسير آن به سنت معصومين (عليهمالسلام) است. سنت معصومين، چنانكه گذشت، يكي از منابع علم تفسير و اصول بررسي و تحقيق براي دستيابي به معارف قرآني است. عترت طاهرين (عليهمالسلام) بر اساس حديث متواتر ثقلين همتاي قرآن بوده، تمسك به يكي از آن دو بدون ديگري مساوي با ترك هر دو ثقل است و براي دستيابي به دين كامل اعتصام به هر كدام بايد همراه با تمسك به ديگري باشد.
تفسير قرآن به سنّت گرچه لازم و ضروري است، ليكن چنين تفسيري در قبال تفسير قرآن به قرآن، همانند ثَقَل اصغر است در ساحت ثَقَل اكبر؛ يعني در طول آن است، نه در عرض آن و معيّت آن دو با هم به نحو لازم و ملزوم است، نه به نحو ملازم و به نهج طولي است، نه عَرْضي تا سنّت ابتدا در عرض قرآن باشد و بتواند متعرّض آن گردد و بر آن اعتراض كند و معارض آن شود؛ همان طور كه دو حديثْ همتاي يكديگر است و هر كدام نسبت به ديگري حق تعرّض، اعتراض و معارضه دارد و سرانجامِ چنين تعارضي توقّف يا تخيير يا ترجيح يكي بر ديگري است؛ بلكه آنچه اولا ً حجّت است كلام خداست و آنچه را كه ثانياً خداوند در قرآن حجت قرار داد، يعني سنّت معصومين (عليهمالسلام)، مديون حجيّت قرآن است. البته پس از استقرار حجيّت، حدوثاً و بقاءً، آنگاه سنت و قرآن متلازم يكديگر است. البته ممكن است رسالت نبي اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با معجزه ديگري غير از قرآن ثابت شود كه در اين صورت حجّيتِ سنّت فرع بر حجّيت قرآن و برابر رهنمود قرآن نخواهد بود؛ ليكن لزوم عَرْضِ بر قرآن و پرهيز از تعارض و تباين با قرآن در خصوص سنّت غير قطعي در هر حال ضروري است.
آنچه هم اكنون بحث ميشود دو چيز است: يكي عترت، يعني انسانهاي كامل، معصوم و خليفةالله و ديگري سنّت بهجا مانده از آن ذوات نوري (عليهمالسلام). اما خود عترت گرچه در حديثِ قطعي ثَقَلين، به عنوان ثَقَل اصغر ياد شدهاند، ليكن همان طور كه در رساله جداگانه بحث شد(٩)، در نشئه وحدت، هرگز حقيقت انسانِ كاملِ معصومْ از حقيقت قرآن مجيد جدا نيست و به هيچ وجه نميتوان اثبات كرد كه قرآن، يعني كلام خدا، بر حقيقت خليفه تامّ الهي كه او هم كلمه علياي خداست برتري دارد؛ چنانكه فقيه نامور اماميه كاشف الغطاء (قدّسسرّه) به گوشهاي از اين مبحث اشاره كرده است(١٠)، نه به اوج آن؛ چون تحرير چنان مطلبِ سميك، رفيع، عريق، انيق و عميقي در دسترس چنين فقيهي هم نيست؛ "لو كان لبان". به هر تقدير، بحث كنوني درباره بررسي قرآن و عترت نيست، بلكه درباره قرآن و سنت است.
اما سنّت معصومين (عليهمالسلام) لازم است توجه شود كه اولا ً، خداوند سبحانْ كلامِ اصيل و غير محرّفِ خود را به عنوان "نور"، "تبيان" و مانند آن معرفي ميكند و اين اوصافْ اختصاصي به قرآن كريم ندارد؛ چنانكه درباره خصوصِ كتابِ حضرتِ موساي كليم (عليهالسلام) ميفرمايد: "قل من أنزل الكتاب الذي جاء به موسي نوراً وهديً للناس"(١١)، "واتيناهما الكتاب المستبين"(١٢)، "ثم اتينا موسي الكتاب تماماً علي الذي أحسن وتفصيلا ً لكل شيء"(١٣)، "... وتفصيلا ً لكل شيء"(١٤). چيزي كه نور، مستبين و تفصيل همه چيز است، حتماً درباره خودش نيز روشن، آشكار، مفصّل و مبسوط است و نيز درباره پيامبران ديگر بدون اختصاص به رسول خاص ميفرمايد: "... جاءُوا بالبينات والزبر والكتاب المنير"(١٥)؛ هر پيامبري كه به همراه خود كتاب آورد، آن كتاب روشن و روشنگر است و هيچ ابهامي در آن نيست؛ مگر آن كه تيرگي تحريف و تاريكي تبديلِ بشري در آن راه يابد كه چنين رَخنه باطل و تيرگي نابجا هرگز به قرآن كريم ره نيافته و نخواهد يافت: "لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه".(١٦)
ثانياً، خداوند سبحان پيامبر خود را اعم از خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) و غير خاتم به عنوان مُبَيِّنِ رهآوردِ وحي و شارحِ رهتوشه الهام و مُعَلّمِ كتاب و حكمت معرفي ميكند: "وما أرسلنا من رسولٍ إلاّ بلسان قومه ليُبيّن لهم فيضلّ الله من يشاء ويهدي من يشاء وهو العزيز الحكيم"(١٧)، "... ولكن كونوا ربانيّين بما كنتم تعلّمون الكتاب..."(١٨) و درباره خصوص رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گذشته از عنوانِ مُبَيّن و معلّم كتاب و حكمت(١٩)، وصف ممتاز "سراج منير" را نيز ياد ميكند: "يا أيّها النبي إنّا أرسلناك شاهداً ومبشراً ونذيراً * وداعياً إلي الله بإذنه وسراجاً منيراً".(٢٠)
سنت هيچ پيامبري، مباين، معارض و مخالف با متن كتاب آسماني او نيست و اين مطلب هم اختصاصي به سنّتِ پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) ندارد؛ زيرا عقل برهاني كه سلطان و مرجع قطعي اين معارف است چنين فتوا ميدهد كه هرگز خداوند سبحان سخنان متباين، متعارض و متخالف ندارد و اين مطلب از احكام نبوّت عام است، نه ويژه پيامبر خاتم؛ چنانكه فتواي سنّت قطعي معصومين (عليهمالسلام) نيز امضاي فتواي عقل است؛ زيرا رهآورد يقيني سنّت اسلامي، لزوم عَرْضَه حديث بر قرآن است، تا مخالف آن مطرود و غير مخالف آن مأخوذ گردد.
١ ـ سوره قصص، آيه 3. نيز ر.ك سورهبقره، آيه252؛ سورهآلعمران، آيه58و108 و سورهجاثيه، آيه6.
٢ ـ سوره نساء، آيات 26، 176، و....
٣ ـ سوره نساء، آيه 49.
٤ ـ سوره بقره، آيات 129، 151؛ سوره آلعمران، آيه164؛ سورهجمعه، آيه 2....
٥ ـ سوره ابراهيم، آيه 4.
٦ ـ سوره نحل، آيه 44.
٧ ـ سوره نحل، آيه 64.
٨ ـ سوره آل عمران، آيه 187.
٩ ـ علىبن موسي الرضا والقرآن الحكيم، ص41.
١٠ ـ كشف الغطاء، كتابالقرآن، ص 298.
١١ ـ سوره انعام، آيه 91.
١٢ ـ سوره صافات، آيه 117.
١٣ ـ سوره انعام، آيه 154.
١٤ ـ سوره اعراف، آيه 145.
١٥ ـ سوره آل عمران، آيه 184.
١٦ ـ سوره فصّلت، آيه 42.
١٧ ـ سوره ابراهيم، آيه 4.
١٨ ـ سوره آل عمران، آيه 79.
١٩ ـ سوره جمعه، آيه 2.
٢٠ ـ سوره احزاب، آيه 46.
مأخذ: ( تفسیر تسنيم، ج ١، ص ١٣١)