پرسش :
شيعيان با بيان فضايل براي امامان خود چه هدفي دارند؟
پاسخ :
بيان فضايل و مقامات عالي، عرفاني و معنوي آنان با توجه به اينكه ما به مقام معرفت آنها دست نمييابيم، صحت و اعتباري ندارد، و آنها با سايرمسلمين فرقي ندارند.
اولاً، فضائل و مناقب امامان شيعه و ائمه ـ عليهم السّلام ـ تنها در منابع شيعه ذكر نشده است، بلكه بيش از شيعه، اهل سنّت به آن پرداخته، و در كتب معتبرروايي، تفسيري و تاريخي خود ذكركردهاند، و حتي در بعضي از كتب روايي باب فضائل علي بن ابيطالب را نيز آوردهاند. بنابراين ذكر فضائل و مناقب اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ به دوستداران اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ اختصاص ندارد، بلكه حتي بعضي ازكساني كه با حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و يا امامان شيعه نيز جنگ كردند (و از جمله معاويه) مناقب آن حضرت ـ عليه السّلام ـ را ذكر كرده است.[1]
و ثانياً اهل سنّت نيز محبت اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ را شرط ايمان ميدانند و در روايات آنان بر اين امر تأكيد شده است كه براي نمونه چند مورد از اين روايات نقل ميشود:
1. زمخشري كه از مفسران اهل سنّت است، ميگويد: «هنگامي كه آية شريفه مودت «قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودة في القربي» يعني بگو اي رسول ما كه اجر و پاداشي جز دوستي نزديكان را از شما نميخواهم، نازل شد از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ پرسيدند: مودت و دوستي چه كساني برما واجب شده است؟! فرمود: علي و فاطمه و فرزندان آن دو.[2]
2. همچنين زمخشري نقل ميكند كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «هر كس با محبت آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ از دنيا برود، شهيد و آمرزيده مرده است و چنين كسي با ايمان كامل و بر سنّت و جماعت از دنيا رفته است.»[3]
3. در صحيح مسلم روايت شده است كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «من دو گوهر گرانبها در ميان شما ميگذارم، يكي كتاب خدا كه نور و هدايتگر است، پس چنگ زنيد به آن و عمل كنيد، و اهل بيتم، توجه ميدهم شما را به خدا درباره اهل بيتم.» اين جمله را دوبار تكرار فرمودند.[4]
4. حاكم نيشابوري، در مورد شأن نزول آيه تطهيرو انحصار آن به پنج تن آل عبا ميگويد: «عبدالله بن جعفر از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ روايت ميكند كه آن حضرت به هنگام نزول رحمت الهي فرمودند: «به سوي من بخوانيد!» صفيه گفت: «چه كسي را؟» آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: «اهل بيتم را (علي و فاطمه و حسن وحسين)» وقتي آنان ـ عليهم السّلام ـ آمدند، آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ عباي خويش را بر روي آنان افكند، پس دستانش را بالا برد و عرض كرد: «خدايا! اينان اهل بيت من هستند، پس بر محمد و آل محمد صلوات فرستاد»، در اين هنگام آيه شريفه تطهير نازل شد.[5]
5. ام سلمه گويد: «آيه تطهيردر خانه من در حالي كه پنج تن آل عبا در آن بودند، نازل گرديد رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ آنان را با عبايي كه بر روي ايشان افكنده پوشانيد، پس عرضه داشت: «اينان اهل بيت من هستند، پروردگارا، رجس و پليدي را از آنان دور كن و ايشان را پاك و مطهر گردان».[6]
6. مسلم در صحيح خود، از زيد بن ارقم نقل ميكند كه پيغمبر فرمودند: «من در ميان شما دو گوهر گرانبها به جاي گذارم كتاب خدا كه ريسمان الهي است و هر كس از آن پيروي كند هدايت مييابد و كسي كه آن را رها كند به گمراهي خواهد رفت» عرضه داشتم آيا همسران پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ هم از اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ هستند؟ فرمود: «خير. اهل بيت من كساني هستند كه صدقه را بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بر خود حرام كردند.»[7]
در حديث ديگري پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «از آنان سبقت نگيريد كه هلاك ميشويد و در حق آنان كوتاهي نكنيد كه باز هلاك ميشويد از آنان بگيريد كه اعلم از شما ميباشند.»[8]
محمد عبده در شرح نهج البلاغه خود از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ اينگونه نقل ميكند كه حضرت ـ عليه السّلام ـ فرمود: «كجا هستند كساني كه گمان ميكنند راسخ در علم هستند، همانا آنان دروغ ميگويند و برما ستم كردند. چون خداوند ما را برگزيده و رفعت داد و به ما علم عطا كرد و بر آنان حرام نمود و ما را به اسرار داخل و آنان را خارج كرد و به وسيله ما هدايت رونق ميگيرد. و ائمه و پيشوايان از قريش ميباشند كه در اين بستر روئيدهاند و بنيهاشم شاخههاي آن ميباشند، كساني كه غير از آنان صلاحيت ندارند، و ولايت براي غير آنان مصلحت نيست.[9]
و آيه شريفه: «فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لاتعلمون»؛[10] يعني اگر نميدانيد از كساني كه ميدانند، سؤال كنيد. بنا به نقل اهل سنّت در شأن اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ نازل شده است.[11]
صاحب ينابيع الموده روايت كرده كه: «روزي فردي يهودي به نام «الاُعتل» خدمت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسيد و عرض كرد يا رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ در سينهام سؤالاتي دارم، اگر جواب دادي مسلمان ميشوم. وگرنه ايمان نميآورم. فرمود: «بپرس يا اباعماره، وي در ضمن سؤالاتي پرسيد: اي پيامبر خدا آنچه جواب دادي، راست گفتي، حال مرا آگاه كن از وصي و جانشين خود كه حتماً براي هر پيامبري جانشيني ميباشد و حضرت موسي بن عمران، يوشع بن نون را وصي كرد، حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: وصي و جانشين من علي بن ابيطالب است و بعد از آن دو فرزندش حسن و حسين ـ عليهم السّلام ـ . و در ادامه فرمود: نه نفر از ائمه ـ عليهم السّلام ـ از صلب فرزندم حسين ـ عليه السّلام ـ ميباشند. مرد يهودي گفت: نامشان را براي من بگو. فرمود: بعد از امام حسين ـ عليه السّلام ـ فرزندش علي بن الحسين و بعد از او فرزندش محمدباقر و بعد جعفر بن محمد و بعد موسي بن جعفر و بعد علي بن موسي و بعد محمد بن علي و بعد علي بن محمد و بعد حسن عسكري و بعد حضرت مهدي ـ عليهم السّلام ـ ميباشند...». يهودي ايمان آورد و حمد خداوند نمود.[12]
نتيجه اينكه، ذكر فضائل براي ائمه ـ عليهم السّلام ـ از طرف شيعيان براي اينست كه اولاً آنان برگزيده خداوند بودهاند و از ويژگي خاصي برخوردارند، كه دوست و دشمن به آن اعتراف دارند و ثانياً كتب اهل سنّت نيز بيشتر اين فضائل را ذكر كرده، و ثالثاً فضائل ساخته شيعه نيست كه اگر ساخته شيعه بود، چه دليلي داشت اهل سنّت در كتب خود بابهايي در فضائل آنان ذكر و احاديثي كه حاكي در فضائل و مناقب آنان است ذكر كنند؟! و براي آنان مقامات عرفاني و ويژگيهاي خاصي را بيان دارند؟ و رابعاً زيبنده نيست به صرف اين ادعا گفته شود كه چون ما به مقام آنان دسترسي نداريم، پس اين خضايل صحت ندارد پس اينكه برادران اهل سنّت در ذيل آياتي، شأن نزول را براي ائمه ـ عليهم السّلام ـ ميدانند، و رواياتي در شأن آنان از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل ميكنند، معلوم ميدارد كه اهل بيت(ع) هم مقاماتي خاص داشتهاند، و هم ساخته شيعه نيست و هم با ساير مسلمين فرق دارند، كه اگر فرقي نبود، چرا براي بقيه مسلمين اين همه روايات و كتب و مقالات نوشته و نقل نشده است؟!
پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «بزودي پس از من فتنهاي برپا خواهد شد، پس هنگامي كه چنين شد ملازم علي بن ابيطالب باشيد، زيرا او اوّل كسي است كه به من ايمان آورده و اوّل كسي باشدكه در روز قيامت با من مصافحه كند، او صديق اكبرو فاروق اين امت است، كه ميان حق و باطل جدائي افكند و او رهبرو پيشواي دين است.»[13]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. اسد الغابه، ابن اثيرجوزي، ج 5،
2. الاصابه في معرفه الصحابه، ابن حجر عسقلاني، ج 4
3. تاريخ دمشق، ابن عساكر دمشقي، بخش امام علي بن ابيطالب، ج 3
4. كفاية المطالب لمناقب علي بن ابيطالب، شيخ محمد حبيب الله شنفيطي.
5. ينابيع الموده، شيخ سليمان حنفي قندوزي.
[1] . حاكم نيشابوري، مستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 107، سنن بيهقي، ج 2، ص 150؛ صحيح مسلم، ج 5، ص 26؛ و مسند احمد، ج 4، ص 107؛ تفسيرفخر رازي، ج 6، ص 783؛ كتاب فضائل الصحابه، حديث 4425؛ در المنثور، ج 5، ص 198؛ نسائي، كتاب خصائص الامام علي ـ عليه السلام ـ .
[2] . زمخشري، كشاف، ذيل آيه شوري/23.
[3] . تفسير كشاف، همان.
[4] . صحيح مسلم، باب فضائل علي بن ابيطالب، چاپ بيروت، شرح نووي، ج 15 و 16.
[5] . مستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 147.
[6] . سنن بيهقي، ج 2، ص 150.
[7] . صحيح مسلم، ج 5، ص 26 و 27؛ مسند احمد، ج 4،ص 107؛ تفسيرفخر رازي، ج 6، ص 783.
[8] . لابن حجر الشافعي، الصواعق المحرقه، ص 148؛ للسيوطي، الدر المنثور، ج 2، ص 60؛ كنز العمال، ج 1، ص 168.
[9] . عبده، محمد، نهج البلاغه، ص 143، خطبه 143.
[10] . نحل/43.
[11] . تفسير الطبري، ج 14، ص 134؛ تفسيرابن كثير، ج 2، ص 570؛ تفسير قرطبي، ج 11، ص 272؛ شواهد التنزيل، للحسكاني، ج 1، ص 334.
[12] . القندوزي الحنفي، ينابيع الموده، چاپ اسلامبول، ص 440.
[13] . قرطبي، ابن عبدالله، الاستيعاب، چاپ مصر، ج 2، ص 657، ذيل ترجمه ابوليلي غفاري.
( اندیشه قم )
بيان فضايل و مقامات عالي، عرفاني و معنوي آنان با توجه به اينكه ما به مقام معرفت آنها دست نمييابيم، صحت و اعتباري ندارد، و آنها با سايرمسلمين فرقي ندارند.
اولاً، فضائل و مناقب امامان شيعه و ائمه ـ عليهم السّلام ـ تنها در منابع شيعه ذكر نشده است، بلكه بيش از شيعه، اهل سنّت به آن پرداخته، و در كتب معتبرروايي، تفسيري و تاريخي خود ذكركردهاند، و حتي در بعضي از كتب روايي باب فضائل علي بن ابيطالب را نيز آوردهاند. بنابراين ذكر فضائل و مناقب اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ به دوستداران اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ اختصاص ندارد، بلكه حتي بعضي ازكساني كه با حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و يا امامان شيعه نيز جنگ كردند (و از جمله معاويه) مناقب آن حضرت ـ عليه السّلام ـ را ذكر كرده است.[1]
و ثانياً اهل سنّت نيز محبت اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ را شرط ايمان ميدانند و در روايات آنان بر اين امر تأكيد شده است كه براي نمونه چند مورد از اين روايات نقل ميشود:
1. زمخشري كه از مفسران اهل سنّت است، ميگويد: «هنگامي كه آية شريفه مودت «قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودة في القربي» يعني بگو اي رسول ما كه اجر و پاداشي جز دوستي نزديكان را از شما نميخواهم، نازل شد از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ پرسيدند: مودت و دوستي چه كساني برما واجب شده است؟! فرمود: علي و فاطمه و فرزندان آن دو.[2]
2. همچنين زمخشري نقل ميكند كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «هر كس با محبت آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ از دنيا برود، شهيد و آمرزيده مرده است و چنين كسي با ايمان كامل و بر سنّت و جماعت از دنيا رفته است.»[3]
3. در صحيح مسلم روايت شده است كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «من دو گوهر گرانبها در ميان شما ميگذارم، يكي كتاب خدا كه نور و هدايتگر است، پس چنگ زنيد به آن و عمل كنيد، و اهل بيتم، توجه ميدهم شما را به خدا درباره اهل بيتم.» اين جمله را دوبار تكرار فرمودند.[4]
4. حاكم نيشابوري، در مورد شأن نزول آيه تطهيرو انحصار آن به پنج تن آل عبا ميگويد: «عبدالله بن جعفر از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ روايت ميكند كه آن حضرت به هنگام نزول رحمت الهي فرمودند: «به سوي من بخوانيد!» صفيه گفت: «چه كسي را؟» آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: «اهل بيتم را (علي و فاطمه و حسن وحسين)» وقتي آنان ـ عليهم السّلام ـ آمدند، آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ عباي خويش را بر روي آنان افكند، پس دستانش را بالا برد و عرض كرد: «خدايا! اينان اهل بيت من هستند، پس بر محمد و آل محمد صلوات فرستاد»، در اين هنگام آيه شريفه تطهير نازل شد.[5]
5. ام سلمه گويد: «آيه تطهيردر خانه من در حالي كه پنج تن آل عبا در آن بودند، نازل گرديد رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ آنان را با عبايي كه بر روي ايشان افكنده پوشانيد، پس عرضه داشت: «اينان اهل بيت من هستند، پروردگارا، رجس و پليدي را از آنان دور كن و ايشان را پاك و مطهر گردان».[6]
6. مسلم در صحيح خود، از زيد بن ارقم نقل ميكند كه پيغمبر فرمودند: «من در ميان شما دو گوهر گرانبها به جاي گذارم كتاب خدا كه ريسمان الهي است و هر كس از آن پيروي كند هدايت مييابد و كسي كه آن را رها كند به گمراهي خواهد رفت» عرضه داشتم آيا همسران پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ هم از اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ هستند؟ فرمود: «خير. اهل بيت من كساني هستند كه صدقه را بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بر خود حرام كردند.»[7]
در حديث ديگري پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «از آنان سبقت نگيريد كه هلاك ميشويد و در حق آنان كوتاهي نكنيد كه باز هلاك ميشويد از آنان بگيريد كه اعلم از شما ميباشند.»[8]
محمد عبده در شرح نهج البلاغه خود از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ اينگونه نقل ميكند كه حضرت ـ عليه السّلام ـ فرمود: «كجا هستند كساني كه گمان ميكنند راسخ در علم هستند، همانا آنان دروغ ميگويند و برما ستم كردند. چون خداوند ما را برگزيده و رفعت داد و به ما علم عطا كرد و بر آنان حرام نمود و ما را به اسرار داخل و آنان را خارج كرد و به وسيله ما هدايت رونق ميگيرد. و ائمه و پيشوايان از قريش ميباشند كه در اين بستر روئيدهاند و بنيهاشم شاخههاي آن ميباشند، كساني كه غير از آنان صلاحيت ندارند، و ولايت براي غير آنان مصلحت نيست.[9]
و آيه شريفه: «فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لاتعلمون»؛[10] يعني اگر نميدانيد از كساني كه ميدانند، سؤال كنيد. بنا به نقل اهل سنّت در شأن اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ نازل شده است.[11]
صاحب ينابيع الموده روايت كرده كه: «روزي فردي يهودي به نام «الاُعتل» خدمت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسيد و عرض كرد يا رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ در سينهام سؤالاتي دارم، اگر جواب دادي مسلمان ميشوم. وگرنه ايمان نميآورم. فرمود: «بپرس يا اباعماره، وي در ضمن سؤالاتي پرسيد: اي پيامبر خدا آنچه جواب دادي، راست گفتي، حال مرا آگاه كن از وصي و جانشين خود كه حتماً براي هر پيامبري جانشيني ميباشد و حضرت موسي بن عمران، يوشع بن نون را وصي كرد، حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: وصي و جانشين من علي بن ابيطالب است و بعد از آن دو فرزندش حسن و حسين ـ عليهم السّلام ـ . و در ادامه فرمود: نه نفر از ائمه ـ عليهم السّلام ـ از صلب فرزندم حسين ـ عليه السّلام ـ ميباشند. مرد يهودي گفت: نامشان را براي من بگو. فرمود: بعد از امام حسين ـ عليه السّلام ـ فرزندش علي بن الحسين و بعد از او فرزندش محمدباقر و بعد جعفر بن محمد و بعد موسي بن جعفر و بعد علي بن موسي و بعد محمد بن علي و بعد علي بن محمد و بعد حسن عسكري و بعد حضرت مهدي ـ عليهم السّلام ـ ميباشند...». يهودي ايمان آورد و حمد خداوند نمود.[12]
نتيجه اينكه، ذكر فضائل براي ائمه ـ عليهم السّلام ـ از طرف شيعيان براي اينست كه اولاً آنان برگزيده خداوند بودهاند و از ويژگي خاصي برخوردارند، كه دوست و دشمن به آن اعتراف دارند و ثانياً كتب اهل سنّت نيز بيشتر اين فضائل را ذكر كرده، و ثالثاً فضائل ساخته شيعه نيست كه اگر ساخته شيعه بود، چه دليلي داشت اهل سنّت در كتب خود بابهايي در فضائل آنان ذكر و احاديثي كه حاكي در فضائل و مناقب آنان است ذكر كنند؟! و براي آنان مقامات عرفاني و ويژگيهاي خاصي را بيان دارند؟ و رابعاً زيبنده نيست به صرف اين ادعا گفته شود كه چون ما به مقام آنان دسترسي نداريم، پس اين خضايل صحت ندارد پس اينكه برادران اهل سنّت در ذيل آياتي، شأن نزول را براي ائمه ـ عليهم السّلام ـ ميدانند، و رواياتي در شأن آنان از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل ميكنند، معلوم ميدارد كه اهل بيت(ع) هم مقاماتي خاص داشتهاند، و هم ساخته شيعه نيست و هم با ساير مسلمين فرق دارند، كه اگر فرقي نبود، چرا براي بقيه مسلمين اين همه روايات و كتب و مقالات نوشته و نقل نشده است؟!
پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «بزودي پس از من فتنهاي برپا خواهد شد، پس هنگامي كه چنين شد ملازم علي بن ابيطالب باشيد، زيرا او اوّل كسي است كه به من ايمان آورده و اوّل كسي باشدكه در روز قيامت با من مصافحه كند، او صديق اكبرو فاروق اين امت است، كه ميان حق و باطل جدائي افكند و او رهبرو پيشواي دين است.»[13]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. اسد الغابه، ابن اثيرجوزي، ج 5،
2. الاصابه في معرفه الصحابه، ابن حجر عسقلاني، ج 4
3. تاريخ دمشق، ابن عساكر دمشقي، بخش امام علي بن ابيطالب، ج 3
4. كفاية المطالب لمناقب علي بن ابيطالب، شيخ محمد حبيب الله شنفيطي.
5. ينابيع الموده، شيخ سليمان حنفي قندوزي.
[1] . حاكم نيشابوري، مستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 107، سنن بيهقي، ج 2، ص 150؛ صحيح مسلم، ج 5، ص 26؛ و مسند احمد، ج 4، ص 107؛ تفسيرفخر رازي، ج 6، ص 783؛ كتاب فضائل الصحابه، حديث 4425؛ در المنثور، ج 5، ص 198؛ نسائي، كتاب خصائص الامام علي ـ عليه السلام ـ .
[2] . زمخشري، كشاف، ذيل آيه شوري/23.
[3] . تفسير كشاف، همان.
[4] . صحيح مسلم، باب فضائل علي بن ابيطالب، چاپ بيروت، شرح نووي، ج 15 و 16.
[5] . مستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 147.
[6] . سنن بيهقي، ج 2، ص 150.
[7] . صحيح مسلم، ج 5، ص 26 و 27؛ مسند احمد، ج 4،ص 107؛ تفسيرفخر رازي، ج 6، ص 783.
[8] . لابن حجر الشافعي، الصواعق المحرقه، ص 148؛ للسيوطي، الدر المنثور، ج 2، ص 60؛ كنز العمال، ج 1، ص 168.
[9] . عبده، محمد، نهج البلاغه، ص 143، خطبه 143.
[10] . نحل/43.
[11] . تفسير الطبري، ج 14، ص 134؛ تفسيرابن كثير، ج 2، ص 570؛ تفسير قرطبي، ج 11، ص 272؛ شواهد التنزيل، للحسكاني، ج 1، ص 334.
[12] . القندوزي الحنفي، ينابيع الموده، چاپ اسلامبول، ص 440.
[13] . قرطبي، ابن عبدالله، الاستيعاب، چاپ مصر، ج 2، ص 657، ذيل ترجمه ابوليلي غفاري.
( اندیشه قم )