پرسش :
اصطلاح روحاني از چه زماني وارد ادبيات ديني ما شده است با توجه به اينكه در متون ديني چنين كلمه اي نداريم! تمايز جامعه به روحاني و غير روحاني از چه زماني باب شد آيا از مسيحيت تقليد شده؟
پاسخ :
آفرينش انسان براي رسيدن به كمال معنوي است كه از طريق تعليم و تربيت صحيح و اصلاح اخلاقي بدست مي آيد و خداي متعال انبياي بزرگي براي اين منظور به سوي انسانها مبعوث نموده است:
«خداوند بر اهل ايمان منت گذاشت كه رسولي از خودشان در ميان آنان برانگيخت كه بر آنها آيات خدا را تلاوت كند و نفوس شان را از هر نقص و آلايش پاك گرداند و به آنها شريعت و حقايق حكمت بياموزد هر چند قبلا گمراهي آنان آشكار بود.»[1] پس از انبياي الهي هم اين وظيفه به عهده علماي دين گذاشته شده است كه در روايتي از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده:
العلماء ورثة الانبياء: علما ورثه و جانشينان پيامبرانند.[2]
اما در تاريخ مسيحيت مشاهده مي شود كه برخي از اين علما براي دنياطلبي و هواهاي نفساني، به جاي هدايت جامعه به سعادت، آنها را منحرف مي كردند و مردم هم چشم بسته دنباله رو آنها مي شدند، چنانچه خداي متعال درباره علماي يهود و نصاري مي فرمايند:
آنها دانشمندان و راهبان را معبودهائي در برابر خدا قرار دادند.[3]
از اين آيه استفاده مي شود كه يهود به جاي اينكه خدا را عامل مغفرت گناهان و سعادت آخرتشان بدانند، دنباله روي احبار يعني دانشمندان شدند و جامعه مسيحيت هم پيرو رهبانان گشتند و اينها را واسطه فيض بين خود و خدا دانستند.[4]
بر اثر همين انحرافات بود كه مسيحيت به جامعه روحاني و غير روحاني تقسيم شد به طوري كه مسيحيان هيچ عملي را بدون حضور روحاني قابل قبول نمي دانند و معتقدند شرائع مسيحيت زماني در پيشگاه خداوند قبول است كه روحاني با حضور خود آن را تائيد كند كه به چند نمونه اشاره مي كنيم:
1. نام گذاري نوزاد و غسل تعميد دادن: اگر كسي بخواهد به فرزندش نامي انتخاب كند بايد ببرد به كليسا و در حضور پدر روحاني او را غسل دهند و روحاني اسمي را براي آن بگذارد و گرنه آن فرزند نمي تواند به عنوان يك مسيحي وارد جامعه مسيحيت شود.
2. استغفار و اعتراف: اگر يك مسيحي بخواهد توبه كند بايد به كليسا رفته و نزد روحاني به همه گناهاني كه كرده اعتراف نمايد، تا روحاني براي او طلب مغفرت كرده و پولي هم بدهد تا بهشت را به او بفروشد.
3. ازدواج: بر خلاف ازدواج هاي اسلامي كه هر كسي بتواند صيغه عقد را بخواند مي تواند همسري اختيار كند، در جامعه مسيحيت هيچ ازدواجي بدون حضور پدر روحاني مشروعيت ندارد.[5]
اما در مكتب اسلام عالمان ديني يعني افرادي كه بعد از آگاه شدن به مسائل ديني، پاسخ گوي مشكلات مادي و معنوي مردم جامعه مي شوند و براي هيچ دسته و گروهي نيست. و يك فرد روحاني هيچ مزيتي بر يك فرد عادي ندارد چرا كه در نظر قرآن گرامي ترين فرد نزد خداوند پرهيزكارترين است.[6]
مقام روحاني از ديدگاه اسلام يك مقام متكي به نفس است كه نه با ارث به كسي منتقل مي گردد و نه انتصابي است و عمده شرايطي كه براي مقام عالم اسلامي منظور شده است چند شرط مي باشد:
1. خوش نامي خانوادگي
2. دارا بودن عقل سالم و هوشيار بودن.
3. مسلط بودن به هواهاي نفساني و پيروي از خدا، رسول و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ و دوري گزيدن از كارهاي ناشايست.
براي همين در اسلام، همه مسلمانان حق دارند در كار علما دقت و نظارت داشته باشند و هر گاه كوچك ترين خطائي را مشاهده كردند، از باب امر به معروف و نهي از منكر به او تذكر داده و خواستار اصلاح او گردند و در صورتي كه به تذكر مومنان گوش فرا ندهد بر همه واجب است از او دوري گزيند و پيروي از او جايز نمي باشد، بر خلاف مسيحيان كه روحاني را معصوم از خطا مي دانند، اما در اسلام، غير از انبيا و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ ، مسئله مصونيت و عصمت روحاني قابل قبول نيست، چرا كه موضوع عصمت با قرارداد يا قبول مردم تحقق پذير نيست و لذا هر مسلماني مي تواند بدون روحاني به عبادت خدا مشغول شود و اعتراف به گناه نزد روحاني و غير روحاني بر هيچ فرد مسلماني جايز نمي باشد و خريد و فروش بهشت را بوسيله علماي خود يك انحراف و دنياپرستي روحانيت مي دانند.[7]
بنابر اين در مكتب اسلام همه ي مردم يك قشرند و جامعه روحاني و غير روحاني وجود ندارد بلكه آنچه در روايات آمده عالم و فقيه است كه به عنوان متخصص و آگاه به مسائل ديني جوابگوي جامعه بر مبناي قرآن و روايت است اما عنوان هاي ديگر مانند: شيخ، ملا، آخوند و روحاني، اسم هايي هستند كه خود مردم بر طبق گفتار زباني خويش انتخاب كرده اند و لفظ روحاني بعد از دوران مشروطيت با گرفتن آن از آيين مسيحيت درميان جامعه ايران متداول گشت و جامعه مسيحيت چون معتقدند روحاني بايد از دنيا جدا باشد به علماي خود روحاني گفته اند.[8]
اگر شيعه به عالم ديني خود روحاني مي گويد، مراد اين نيست كه انتظاري مانند مسيحيت از پدر روحاني داشته باشد بلكه با توجه به سابقه رايج شدن كلمه «روحاني» كه پس از مبارزه علماي شيعه در دوران مشروطيت با حكومت ظلم و استبداد بود، بعيد نيست بگوئيم كه اصطلاح روحاني را آوردند تا بگويند روحانيت نبايد به مسائل اجتماعي اهميت بدهند و به فكر تشكيل حكومت اسلامي باشند! به هر حال امروزه شيعيان نه تنها مراد از كلمه روحاني را دوري از مسائل دنيوي نمي دانند بلكه تشكيل حكومت توسط روحانيت را از ضروريات اسلام مي دانند، علاوه بر اين، علماي اسلام وظايف ديگري هم دارند كه مي رساند واژه «روحاني» از هركجا آمده باشد، امروزه معنا و اصطلاح مسيحي خود را از دست داده و به افرادي اطلاق مي شود كه جامعه را به سوي سعادت دنيا و آخرت و معنويت روح، آرامش و آسايش مي برند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. رهبري در اسلام، محمدي ري شهري، محمد.
2. نهضت هاي اسلامي در صد سال اخير: مرتضي مطهري.
3. اصالت روح: جعفر سبحاني.
[1] . آل عمران/164 و جمعه/2.
[2] . كليني، محمد، كافي، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1365ه ش، ج1، ص32، باب صفه العلم و فضله و فضل العلماء.
[3] . توبه/31.
[4] . طباطبائي، محمد حسين، الميزان، ترجمه: محمد باقر موسوي همداني، قم: انتشارات اسلامي، 1363ه ش، ج9، ص340.
[5] . مولند، اينار، جهان مسيحيت، ترجمه: محمد باقر انصاري و مسيح مهاجري، تهران: امير كبير، چاپ دوم، 1381ه ش، ص57.
[6] . حجرات/13.
[7] . قرني گلپايگاني، حسين، موازنه بين اديان چهارگانه، قم: مؤسسة مطبوعاتي دارالكتب، سوم، 1371ه.ش، ص157.
[8] . مطهري، مرتضي، خاتميت، 106، بي جا، صدرا، 1370ه ش، و همان، امدادهاي غيبي، بي جا، صدرا، 1369ه ش، ص47.
( اندیشه قم )
آفرينش انسان براي رسيدن به كمال معنوي است كه از طريق تعليم و تربيت صحيح و اصلاح اخلاقي بدست مي آيد و خداي متعال انبياي بزرگي براي اين منظور به سوي انسانها مبعوث نموده است:
«خداوند بر اهل ايمان منت گذاشت كه رسولي از خودشان در ميان آنان برانگيخت كه بر آنها آيات خدا را تلاوت كند و نفوس شان را از هر نقص و آلايش پاك گرداند و به آنها شريعت و حقايق حكمت بياموزد هر چند قبلا گمراهي آنان آشكار بود.»[1] پس از انبياي الهي هم اين وظيفه به عهده علماي دين گذاشته شده است كه در روايتي از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده:
العلماء ورثة الانبياء: علما ورثه و جانشينان پيامبرانند.[2]
اما در تاريخ مسيحيت مشاهده مي شود كه برخي از اين علما براي دنياطلبي و هواهاي نفساني، به جاي هدايت جامعه به سعادت، آنها را منحرف مي كردند و مردم هم چشم بسته دنباله رو آنها مي شدند، چنانچه خداي متعال درباره علماي يهود و نصاري مي فرمايند:
آنها دانشمندان و راهبان را معبودهائي در برابر خدا قرار دادند.[3]
از اين آيه استفاده مي شود كه يهود به جاي اينكه خدا را عامل مغفرت گناهان و سعادت آخرتشان بدانند، دنباله روي احبار يعني دانشمندان شدند و جامعه مسيحيت هم پيرو رهبانان گشتند و اينها را واسطه فيض بين خود و خدا دانستند.[4]
بر اثر همين انحرافات بود كه مسيحيت به جامعه روحاني و غير روحاني تقسيم شد به طوري كه مسيحيان هيچ عملي را بدون حضور روحاني قابل قبول نمي دانند و معتقدند شرائع مسيحيت زماني در پيشگاه خداوند قبول است كه روحاني با حضور خود آن را تائيد كند كه به چند نمونه اشاره مي كنيم:
1. نام گذاري نوزاد و غسل تعميد دادن: اگر كسي بخواهد به فرزندش نامي انتخاب كند بايد ببرد به كليسا و در حضور پدر روحاني او را غسل دهند و روحاني اسمي را براي آن بگذارد و گرنه آن فرزند نمي تواند به عنوان يك مسيحي وارد جامعه مسيحيت شود.
2. استغفار و اعتراف: اگر يك مسيحي بخواهد توبه كند بايد به كليسا رفته و نزد روحاني به همه گناهاني كه كرده اعتراف نمايد، تا روحاني براي او طلب مغفرت كرده و پولي هم بدهد تا بهشت را به او بفروشد.
3. ازدواج: بر خلاف ازدواج هاي اسلامي كه هر كسي بتواند صيغه عقد را بخواند مي تواند همسري اختيار كند، در جامعه مسيحيت هيچ ازدواجي بدون حضور پدر روحاني مشروعيت ندارد.[5]
اما در مكتب اسلام عالمان ديني يعني افرادي كه بعد از آگاه شدن به مسائل ديني، پاسخ گوي مشكلات مادي و معنوي مردم جامعه مي شوند و براي هيچ دسته و گروهي نيست. و يك فرد روحاني هيچ مزيتي بر يك فرد عادي ندارد چرا كه در نظر قرآن گرامي ترين فرد نزد خداوند پرهيزكارترين است.[6]
مقام روحاني از ديدگاه اسلام يك مقام متكي به نفس است كه نه با ارث به كسي منتقل مي گردد و نه انتصابي است و عمده شرايطي كه براي مقام عالم اسلامي منظور شده است چند شرط مي باشد:
1. خوش نامي خانوادگي
2. دارا بودن عقل سالم و هوشيار بودن.
3. مسلط بودن به هواهاي نفساني و پيروي از خدا، رسول و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ و دوري گزيدن از كارهاي ناشايست.
براي همين در اسلام، همه مسلمانان حق دارند در كار علما دقت و نظارت داشته باشند و هر گاه كوچك ترين خطائي را مشاهده كردند، از باب امر به معروف و نهي از منكر به او تذكر داده و خواستار اصلاح او گردند و در صورتي كه به تذكر مومنان گوش فرا ندهد بر همه واجب است از او دوري گزيند و پيروي از او جايز نمي باشد، بر خلاف مسيحيان كه روحاني را معصوم از خطا مي دانند، اما در اسلام، غير از انبيا و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ ، مسئله مصونيت و عصمت روحاني قابل قبول نيست، چرا كه موضوع عصمت با قرارداد يا قبول مردم تحقق پذير نيست و لذا هر مسلماني مي تواند بدون روحاني به عبادت خدا مشغول شود و اعتراف به گناه نزد روحاني و غير روحاني بر هيچ فرد مسلماني جايز نمي باشد و خريد و فروش بهشت را بوسيله علماي خود يك انحراف و دنياپرستي روحانيت مي دانند.[7]
بنابر اين در مكتب اسلام همه ي مردم يك قشرند و جامعه روحاني و غير روحاني وجود ندارد بلكه آنچه در روايات آمده عالم و فقيه است كه به عنوان متخصص و آگاه به مسائل ديني جوابگوي جامعه بر مبناي قرآن و روايت است اما عنوان هاي ديگر مانند: شيخ، ملا، آخوند و روحاني، اسم هايي هستند كه خود مردم بر طبق گفتار زباني خويش انتخاب كرده اند و لفظ روحاني بعد از دوران مشروطيت با گرفتن آن از آيين مسيحيت درميان جامعه ايران متداول گشت و جامعه مسيحيت چون معتقدند روحاني بايد از دنيا جدا باشد به علماي خود روحاني گفته اند.[8]
اگر شيعه به عالم ديني خود روحاني مي گويد، مراد اين نيست كه انتظاري مانند مسيحيت از پدر روحاني داشته باشد بلكه با توجه به سابقه رايج شدن كلمه «روحاني» كه پس از مبارزه علماي شيعه در دوران مشروطيت با حكومت ظلم و استبداد بود، بعيد نيست بگوئيم كه اصطلاح روحاني را آوردند تا بگويند روحانيت نبايد به مسائل اجتماعي اهميت بدهند و به فكر تشكيل حكومت اسلامي باشند! به هر حال امروزه شيعيان نه تنها مراد از كلمه روحاني را دوري از مسائل دنيوي نمي دانند بلكه تشكيل حكومت توسط روحانيت را از ضروريات اسلام مي دانند، علاوه بر اين، علماي اسلام وظايف ديگري هم دارند كه مي رساند واژه «روحاني» از هركجا آمده باشد، امروزه معنا و اصطلاح مسيحي خود را از دست داده و به افرادي اطلاق مي شود كه جامعه را به سوي سعادت دنيا و آخرت و معنويت روح، آرامش و آسايش مي برند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. رهبري در اسلام، محمدي ري شهري، محمد.
2. نهضت هاي اسلامي در صد سال اخير: مرتضي مطهري.
3. اصالت روح: جعفر سبحاني.
[1] . آل عمران/164 و جمعه/2.
[2] . كليني، محمد، كافي، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1365ه ش، ج1، ص32، باب صفه العلم و فضله و فضل العلماء.
[3] . توبه/31.
[4] . طباطبائي، محمد حسين، الميزان، ترجمه: محمد باقر موسوي همداني، قم: انتشارات اسلامي، 1363ه ش، ج9، ص340.
[5] . مولند، اينار، جهان مسيحيت، ترجمه: محمد باقر انصاري و مسيح مهاجري، تهران: امير كبير، چاپ دوم، 1381ه ش، ص57.
[6] . حجرات/13.
[7] . قرني گلپايگاني، حسين، موازنه بين اديان چهارگانه، قم: مؤسسة مطبوعاتي دارالكتب، سوم، 1371ه.ش، ص157.
[8] . مطهري، مرتضي، خاتميت، 106، بي جا، صدرا، 1370ه ش، و همان، امدادهاي غيبي، بي جا، صدرا، 1369ه ش، ص47.
( اندیشه قم )