پرسش :
آيا پرستش خداوند متعال منافاتي با آزادي انسان دارد؟
پاسخ :
آزادي در لغت به معني قدرت انجام دادن يا عدم انجام كاري است. به عبارت ديگر آزادي به معناي تصميم گيرنده بودن فرد در محدوده مورد اختيار است.[1] پرستش يا عبوديت به معني تسليم در برابر خداوند و اطاعت از اوامر و نواهي او است.
انواع آزادي آزادي در يك تقسيم بندي به آزادي فردي و آزادي اجتماعي تقسيم مي شود. منظور از «آزادي فردي» همان «آزادي طبيعي» است. يعني انسان به عنوان يك موجود زنده و نه به عنوان موجود اجتماعي ـ داراي اختيارات و آزادي عمل است. مثلاً انساني كه به تنهايي در يك محيط طبيعي زندگي مي كند. ظاهراًداراي اختيارات زيادي است؛ اما همين انسان نيز داراي محدوديت هايي است. از جمله اين كه نياز او به غذا مانع از اين است كه او بتواند تمام وقت خود را در امور ديگر صرف كند.[2] منظور از «آزادي اجتماعي» (آزادي مدني) اين است كه فرد به عنوان عضوي از جامعه داراي اختياراتي است. ميزان اين آزادي به ميزان نفوذ قدرت شخص در جامعه بستگي دارد.[3]
در جامعه، انسان به خاطر ارتباط با ساير انسان ها حقوق ديگران را رعايت مي كند و اين چنين انساني قادر به انجام كارهايي مي شود كه در غير از اين برايش امكان ندارد. نياز بشر در جامعه به خصوص جامعه امروز به حدي زياد و پيچيده است كه يك نفر به تنهايي نمي تواند همة اين نيازها را برآورده كند. پس انسان در جامعه داراي اختيارات بيشتري مي شود. اما همين گستردگي اختيارات، محدوديت هايي را نيزبراي شهروندان جامعه به وجود مي آورد كه اين محدوديت ها را «قانون» تعيين مي كند. قانون از يك طرف اختيارات افراد جامعه را حفظ مي كند و از طرف ديگر اين اختيارات را محدود مي كند .
ارتباط آزادي فردي با پرستش همچنان كه گفتيم آزادي فردي براي خود محدوديت هايي دارد. انسان هاي ملحد و مادي گرا تنها مانع و محدوديت را در اين امر، محدوديت هاي مادي، فيزيكي و جسمي مي دانند. مثلاً آزادي در خوراك و پوشاك براي انسان ملحد به اين بستگي دارد كه وي چقدر از قدرت مالي برخوردار است. هر قدر از قدرت مالي بيشتري برخوردار باشد؛ به همان اندازه در انتخاب پوشاك و خوراك، آزادي عمل بيشتري دارد. در حالي كه براي يك انسان مؤمن و متدين، محدوديت هاي ديگري هم هست كه بايد رعايت كند. مثلاً در بحث تهية پوشاك و خوراك صرفاً به قدرت مالي خويش نگاه نمي كند بلكه به دستورهاي الهي نظر مي كند و حلال و حرام را در پوشاك و خوراك رعايت مي كند و از اسراف پرهيز مي كند و... از لحاظ شرع مقدس اسلام، انسان آزاد است؛ اما آزادي مؤمن، آزادي خاصي است كه با آزادي غير مؤمن منافات دارد. به عبارت ديگر از يك لحاظ آزادي با پرستش منافات دارد و از يك لحاظ منافات ندارد. «آزادي» اي كه در چارچوب شرع باشد. مورد تأييد دين و در غير اين صورت در تعارض با دين است. از نظرگاه دين مقدس اسلام «آزادمرد» كسي است كه بتواند اعتقادات، خلقيات ورفتارهاي خويش را با دين هماهنگ كند. به عبارت ديگر انسان مؤمن از لحاظ روحي، جسمي و فكري خدا را اطاعت مي كند. در همين رابطه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ پايبندي به عفت و حيا را نشانه آزادمردي مي شمارد.[4] همچنين حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ شكيبايي بر بلاها و مصيبت ها را نشانه آزادگي و آزادمردي مي داند.[5] در آموزه هاي ديني ما پيروي از هواهاي نفساني، غضب، شهوت، حرص، طمع و... نه تنها آزادي قلمداد نمي شود بلكه برعكس نشانه حيوان صفتي و ذلت نفس است. چنين افرادي از نظر لفظي آزادند ولي در واقع بنده نفس اند. اميرالمؤمنين حضرت علي ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد: «العبد حرٌ ما قنع، الحرّعبدٌ ما طمع؛ بنده قانع آزاد است و آزاد طمعكار بنده.[6]
قرآن كريم نيز نتيجه پيروي كردن از پيامبر گرامي اسلام را برداشته شدن غل و زنجيرهاي انسانيت و آداب مادي گري بشر مي داند.[7] در همين زمينه شهيد مطهري داستاني را ذكر مي كند. روزي رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به ميان اصحاب صُفّه[8] رفتند. يكي از آنها گفت: يا رسول الله من در نفس خودم اين حالت را احساس مي كنم كه اصلاً تمام دنيا و ما فيها در دنظر من بي قيمت است. الآن در نظر من طلا و سنگ يكي است. يعني هيچ كدام از اينها نمي تواند مرا به سوي خودش بكشد. نمي خواهد بگويد كه استفاده من از طلا و از سنگ يك جور است. بلكه قدرت طلا و قدرت سنگ در اين كه مرا به سوي خودش بكشاند يكي است. رسول اكرم نگاهي به او كرد و فرمود: «إذاً أنتَ صرتَ حُرّاً: حالا من به تو بگويم كه مرد آزادي هستي.[9]
ارتباط بين آزادي اجتماعي و پرستش آزادي اجتماعي يعني آزادي افراد در جامعه. ترديدي نيست كه آزادي شهروندان نمي تواند بي حد و حصر باشد و بالاخره بايد محدود شود. آزادي بي حد و حصر به هرج و مرج مي انجامد. از اين رو در طول تاريخ همه جوامع از قوانين برخوردار بوده اند. همچنان كه گفتيم قانون محدوده اختيارات و آزادي افراد جامعه را معين مي كند. سؤالي كه در اين جا پيش مي آيد اين است كه «قانون» در خدمت كدام آزادي است؟ آزادي الهي يا آزادي مادي؟ اگر قوانين با دين ناسازگار باشند به گسترش هواهاي نفساني و اسارت افراد جامعه منجر خواهد شد و اگر قوانين برآمده از متن دين و هماهنگ با شرع باشند در خدمت اهداف الهي خواهند بود و آزادي معنوي را ترويج و تقويت خواهد كرد. تنها نظامي هم كه مي تواند آزادي اجتماعي از نوع الهي را ترويج كند، «نظام الهي و اسلامي» است كه به زعم ما حكومت ولايت فقيه چنين نظامي است.[10] جامعه اي كه بناي حكومت و قوانينش اسلامي نباشند. در ميدان عمل از عهدة تأمين بعضي از آزادي هاي اجتماعي مورد ادعاي خويش نيز برنخواهد آمد. نمونه روشن اين امر را ما در كشورهاي مدعي ليبراليسم به خوبي مي بينيم. مثلاً فرانسه با اين كه «مهد دموكراسي» است و دم از آزادي ليبرالي مي زند؛ عملاً مي بينيم كه تحمل حجاب يك مشت دختر مسلمان را ندارند و آنها را از مدارس اخراج مي كنند. باز در همين فرانسه و ديگر كشورهاي اروپايي با آن كه دم از «آزادي بيان» مي زنند، آقاي «روژه گارودي» را به خاطر انتشار كتاب «محاكمة صهيونيسم» به شدت كوبيدند و از طرف ديگر از «سلمان رشدي مرتد» به خاطر نوشتن «آيات شيطاني» حمايت كردند و حتي حاضر شدند كه در دفاع از او سفراي خويش را از تهران فراخوانند. در آمريكا نيز به بهانه حادثه ساختگي و مرموز يازدهم سپتامبر اخبار و گزارش كانال هاي تلويزيوني مورد سانسور قرار مي گيرد. مديران رسانه ها دائم به كاخ سفيد فراخوانده مي شوند... آنچه عملاً جوامع ليبرال دموكراسي در زمينة آزادي اجتماعي به مردم اعطا كرده اند آزادي جنسي است وگرنه ديگر آزادي هاي اجتماعي را نه تنها گسترش نداده اند بلكه تضييق هم كرده اند. در اين كشورها آزادي هاي سياسي از نوع شركت در انتخابات تنها يك بازي سياسي است. اين رسانه ها، كلان سرمايه داران، كارتل ها و شركت هاي بزرگ هستند كه عملاً نمايندگان مردم و رئيس جمهور را بر مي گزينند.
پس مي بينيم كه پرستش خداوند با آزادي اجتماعي هم ارتباط دارد. يعني حكومتي كه اساس و قوانين آن بر اساس اسلام نباشد به گسترش هواهاي نفساني خواهند پرداخت و بسياري از آزادي هاي اجتماعي كه در تضاد با منافع آن دولتمردان است محدود مي گردد. از طرف ديگر در نظام اسلامي آزادي هاي اجتماعي در جهت ترقي و رشد آزادي معنوي افراد است و اگر آزادي اجتماعي و سيله اي براي هتك حرمت و زيرپا گذاشتن ارزشهاي ديني شود در اين صورت اين نوع آزادي در اين خط قرمزها محدود مي گردد.[11]
---------------------------------------
[1] . ر. ك: نظام معقول، عليرضا پيروزمند، ص 225، انتشارات كيهان، چاپ اول، 1378.
[2] . همان، صص 233 ـ 230.
[3] . همان.
[4] . الامام علي ـ عليه السّلام ـ : إنّ الحياء والعفة من خلائق الايمان و انّهما لسجيّة الاحرار و شميمة الابرار: حيا و عفت از خصلت هاي ايمان است، اين دو سرشت و خوي نيكان است. ر. ك: ميزان الحكمة، محمدي ري شهري، واژه الحرّية.
[5] . حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ : آزاده در همه حال آزاده است. اگر بلا و سختي به او رسد شكيبايي ورزد و اگر مصيبت ها بر سرش فرو ريزند او را نشكنند؛ هر چند به اسيري افتد و مقهور شود و آسايش را از دست نهاده به سختي و تنگدستي افتد. چنان كه يوسف صديق امين، صلوات الله عليه به بندگي گرفته شد و مقهور و اسير گشت اما اين همه به آزادگي او آسيب نرساند. ر. ك: همان.
[6] . همان.
[7] . و يضع عنهم إصرهم والاغلال التي كانت عليهم، اعراف: 157.
[8] . اصحاب صُفّه عدّه اي از فقراي اصحاب پيغمبر بودند كه از اهل مدينه نبودند، از مهاجرين بودند و ثروت و زن و زندگي نداشتند. پيغمبر اسلام محل آنها را در يك سكويي پهلوي مسجد قرار داد.
[9] . آزادي معنوي، استاد شهيد مطهري، ص 35، انتشارات صدرا، چاپ بيست و هشتم، 1378.
[10] . نظام معقول، دكتر عليرضا پيروزمند، ص 236 ـ235، انتشارات كيهان.
[11] . ر. ك: نظرية سياسي اسلام، قانونگذاري، ج اول، استاد محمد تقي مصباح يزدي، ص 94،انتشارات مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ اول، تابستان 78.
( اندیشه قم )
آزادي در لغت به معني قدرت انجام دادن يا عدم انجام كاري است. به عبارت ديگر آزادي به معناي تصميم گيرنده بودن فرد در محدوده مورد اختيار است.[1] پرستش يا عبوديت به معني تسليم در برابر خداوند و اطاعت از اوامر و نواهي او است.
انواع آزادي آزادي در يك تقسيم بندي به آزادي فردي و آزادي اجتماعي تقسيم مي شود. منظور از «آزادي فردي» همان «آزادي طبيعي» است. يعني انسان به عنوان يك موجود زنده و نه به عنوان موجود اجتماعي ـ داراي اختيارات و آزادي عمل است. مثلاً انساني كه به تنهايي در يك محيط طبيعي زندگي مي كند. ظاهراًداراي اختيارات زيادي است؛ اما همين انسان نيز داراي محدوديت هايي است. از جمله اين كه نياز او به غذا مانع از اين است كه او بتواند تمام وقت خود را در امور ديگر صرف كند.[2] منظور از «آزادي اجتماعي» (آزادي مدني) اين است كه فرد به عنوان عضوي از جامعه داراي اختياراتي است. ميزان اين آزادي به ميزان نفوذ قدرت شخص در جامعه بستگي دارد.[3]
در جامعه، انسان به خاطر ارتباط با ساير انسان ها حقوق ديگران را رعايت مي كند و اين چنين انساني قادر به انجام كارهايي مي شود كه در غير از اين برايش امكان ندارد. نياز بشر در جامعه به خصوص جامعه امروز به حدي زياد و پيچيده است كه يك نفر به تنهايي نمي تواند همة اين نيازها را برآورده كند. پس انسان در جامعه داراي اختيارات بيشتري مي شود. اما همين گستردگي اختيارات، محدوديت هايي را نيزبراي شهروندان جامعه به وجود مي آورد كه اين محدوديت ها را «قانون» تعيين مي كند. قانون از يك طرف اختيارات افراد جامعه را حفظ مي كند و از طرف ديگر اين اختيارات را محدود مي كند .
ارتباط آزادي فردي با پرستش همچنان كه گفتيم آزادي فردي براي خود محدوديت هايي دارد. انسان هاي ملحد و مادي گرا تنها مانع و محدوديت را در اين امر، محدوديت هاي مادي، فيزيكي و جسمي مي دانند. مثلاً آزادي در خوراك و پوشاك براي انسان ملحد به اين بستگي دارد كه وي چقدر از قدرت مالي برخوردار است. هر قدر از قدرت مالي بيشتري برخوردار باشد؛ به همان اندازه در انتخاب پوشاك و خوراك، آزادي عمل بيشتري دارد. در حالي كه براي يك انسان مؤمن و متدين، محدوديت هاي ديگري هم هست كه بايد رعايت كند. مثلاً در بحث تهية پوشاك و خوراك صرفاً به قدرت مالي خويش نگاه نمي كند بلكه به دستورهاي الهي نظر مي كند و حلال و حرام را در پوشاك و خوراك رعايت مي كند و از اسراف پرهيز مي كند و... از لحاظ شرع مقدس اسلام، انسان آزاد است؛ اما آزادي مؤمن، آزادي خاصي است كه با آزادي غير مؤمن منافات دارد. به عبارت ديگر از يك لحاظ آزادي با پرستش منافات دارد و از يك لحاظ منافات ندارد. «آزادي» اي كه در چارچوب شرع باشد. مورد تأييد دين و در غير اين صورت در تعارض با دين است. از نظرگاه دين مقدس اسلام «آزادمرد» كسي است كه بتواند اعتقادات، خلقيات ورفتارهاي خويش را با دين هماهنگ كند. به عبارت ديگر انسان مؤمن از لحاظ روحي، جسمي و فكري خدا را اطاعت مي كند. در همين رابطه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ پايبندي به عفت و حيا را نشانه آزادمردي مي شمارد.[4] همچنين حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ شكيبايي بر بلاها و مصيبت ها را نشانه آزادگي و آزادمردي مي داند.[5] در آموزه هاي ديني ما پيروي از هواهاي نفساني، غضب، شهوت، حرص، طمع و... نه تنها آزادي قلمداد نمي شود بلكه برعكس نشانه حيوان صفتي و ذلت نفس است. چنين افرادي از نظر لفظي آزادند ولي در واقع بنده نفس اند. اميرالمؤمنين حضرت علي ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد: «العبد حرٌ ما قنع، الحرّعبدٌ ما طمع؛ بنده قانع آزاد است و آزاد طمعكار بنده.[6]
قرآن كريم نيز نتيجه پيروي كردن از پيامبر گرامي اسلام را برداشته شدن غل و زنجيرهاي انسانيت و آداب مادي گري بشر مي داند.[7] در همين زمينه شهيد مطهري داستاني را ذكر مي كند. روزي رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به ميان اصحاب صُفّه[8] رفتند. يكي از آنها گفت: يا رسول الله من در نفس خودم اين حالت را احساس مي كنم كه اصلاً تمام دنيا و ما فيها در دنظر من بي قيمت است. الآن در نظر من طلا و سنگ يكي است. يعني هيچ كدام از اينها نمي تواند مرا به سوي خودش بكشد. نمي خواهد بگويد كه استفاده من از طلا و از سنگ يك جور است. بلكه قدرت طلا و قدرت سنگ در اين كه مرا به سوي خودش بكشاند يكي است. رسول اكرم نگاهي به او كرد و فرمود: «إذاً أنتَ صرتَ حُرّاً: حالا من به تو بگويم كه مرد آزادي هستي.[9]
ارتباط بين آزادي اجتماعي و پرستش آزادي اجتماعي يعني آزادي افراد در جامعه. ترديدي نيست كه آزادي شهروندان نمي تواند بي حد و حصر باشد و بالاخره بايد محدود شود. آزادي بي حد و حصر به هرج و مرج مي انجامد. از اين رو در طول تاريخ همه جوامع از قوانين برخوردار بوده اند. همچنان كه گفتيم قانون محدوده اختيارات و آزادي افراد جامعه را معين مي كند. سؤالي كه در اين جا پيش مي آيد اين است كه «قانون» در خدمت كدام آزادي است؟ آزادي الهي يا آزادي مادي؟ اگر قوانين با دين ناسازگار باشند به گسترش هواهاي نفساني و اسارت افراد جامعه منجر خواهد شد و اگر قوانين برآمده از متن دين و هماهنگ با شرع باشند در خدمت اهداف الهي خواهند بود و آزادي معنوي را ترويج و تقويت خواهد كرد. تنها نظامي هم كه مي تواند آزادي اجتماعي از نوع الهي را ترويج كند، «نظام الهي و اسلامي» است كه به زعم ما حكومت ولايت فقيه چنين نظامي است.[10] جامعه اي كه بناي حكومت و قوانينش اسلامي نباشند. در ميدان عمل از عهدة تأمين بعضي از آزادي هاي اجتماعي مورد ادعاي خويش نيز برنخواهد آمد. نمونه روشن اين امر را ما در كشورهاي مدعي ليبراليسم به خوبي مي بينيم. مثلاً فرانسه با اين كه «مهد دموكراسي» است و دم از آزادي ليبرالي مي زند؛ عملاً مي بينيم كه تحمل حجاب يك مشت دختر مسلمان را ندارند و آنها را از مدارس اخراج مي كنند. باز در همين فرانسه و ديگر كشورهاي اروپايي با آن كه دم از «آزادي بيان» مي زنند، آقاي «روژه گارودي» را به خاطر انتشار كتاب «محاكمة صهيونيسم» به شدت كوبيدند و از طرف ديگر از «سلمان رشدي مرتد» به خاطر نوشتن «آيات شيطاني» حمايت كردند و حتي حاضر شدند كه در دفاع از او سفراي خويش را از تهران فراخوانند. در آمريكا نيز به بهانه حادثه ساختگي و مرموز يازدهم سپتامبر اخبار و گزارش كانال هاي تلويزيوني مورد سانسور قرار مي گيرد. مديران رسانه ها دائم به كاخ سفيد فراخوانده مي شوند... آنچه عملاً جوامع ليبرال دموكراسي در زمينة آزادي اجتماعي به مردم اعطا كرده اند آزادي جنسي است وگرنه ديگر آزادي هاي اجتماعي را نه تنها گسترش نداده اند بلكه تضييق هم كرده اند. در اين كشورها آزادي هاي سياسي از نوع شركت در انتخابات تنها يك بازي سياسي است. اين رسانه ها، كلان سرمايه داران، كارتل ها و شركت هاي بزرگ هستند كه عملاً نمايندگان مردم و رئيس جمهور را بر مي گزينند.
پس مي بينيم كه پرستش خداوند با آزادي اجتماعي هم ارتباط دارد. يعني حكومتي كه اساس و قوانين آن بر اساس اسلام نباشد به گسترش هواهاي نفساني خواهند پرداخت و بسياري از آزادي هاي اجتماعي كه در تضاد با منافع آن دولتمردان است محدود مي گردد. از طرف ديگر در نظام اسلامي آزادي هاي اجتماعي در جهت ترقي و رشد آزادي معنوي افراد است و اگر آزادي اجتماعي و سيله اي براي هتك حرمت و زيرپا گذاشتن ارزشهاي ديني شود در اين صورت اين نوع آزادي در اين خط قرمزها محدود مي گردد.[11]
---------------------------------------
[1] . ر. ك: نظام معقول، عليرضا پيروزمند، ص 225، انتشارات كيهان، چاپ اول، 1378.
[2] . همان، صص 233 ـ 230.
[3] . همان.
[4] . الامام علي ـ عليه السّلام ـ : إنّ الحياء والعفة من خلائق الايمان و انّهما لسجيّة الاحرار و شميمة الابرار: حيا و عفت از خصلت هاي ايمان است، اين دو سرشت و خوي نيكان است. ر. ك: ميزان الحكمة، محمدي ري شهري، واژه الحرّية.
[5] . حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ : آزاده در همه حال آزاده است. اگر بلا و سختي به او رسد شكيبايي ورزد و اگر مصيبت ها بر سرش فرو ريزند او را نشكنند؛ هر چند به اسيري افتد و مقهور شود و آسايش را از دست نهاده به سختي و تنگدستي افتد. چنان كه يوسف صديق امين، صلوات الله عليه به بندگي گرفته شد و مقهور و اسير گشت اما اين همه به آزادگي او آسيب نرساند. ر. ك: همان.
[6] . همان.
[7] . و يضع عنهم إصرهم والاغلال التي كانت عليهم، اعراف: 157.
[8] . اصحاب صُفّه عدّه اي از فقراي اصحاب پيغمبر بودند كه از اهل مدينه نبودند، از مهاجرين بودند و ثروت و زن و زندگي نداشتند. پيغمبر اسلام محل آنها را در يك سكويي پهلوي مسجد قرار داد.
[9] . آزادي معنوي، استاد شهيد مطهري، ص 35، انتشارات صدرا، چاپ بيست و هشتم، 1378.
[10] . نظام معقول، دكتر عليرضا پيروزمند، ص 236 ـ235، انتشارات كيهان.
[11] . ر. ك: نظرية سياسي اسلام، قانونگذاري، ج اول، استاد محمد تقي مصباح يزدي، ص 94،انتشارات مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ اول، تابستان 78.
( اندیشه قم )