پرسش :
علّت نامگذاري دين موسي به يهود چيست؟ و از چه زماني به اين نام انتخاب شده، آيا اين نام با اسم "يَهُوَ" كه نام خدا در زبان يهود است ارتباط دارد؟
پاسخ :
پيرامون علت نامگذاري وجه تسميه دين موسي به يهود چند قول است: عدهاي معتقدند كه چون يكي از فرزندان يعقوب، نامش يهودا بود كه حضرت يعقوب علاقمند بود براي اتحاد بين فرزندانش وي را به عنوان سرپرست ديگر فرزندانش انتخاب كند، لذا دستور داد همه از او پيروي كنند، امّا فرزندان يعقوب با هم نساختند و اختلاف بين آنها ايجاد شد. گروهي به همان آداب و رسوم گذشتة پدري خويش ادامه دادند و گروهي از يهودا پيروي كردند و او را پيشواي خويش ساختند. بعداً ذال كلمة "يهودا" تبديل به دال شد و به پيروان يهودا، يهود اطلاق شد[1].
ولي عده اي معتقدند كه چون به موسي وحي شد كه يَهُوَ يعني پرستش خداي بزرگ را به قومت معرفي كن، لذا دين موسي به يهود نامگذاري شده است[2]. و اين قول به حقيقت نزديكتر است.
امّا تاريخ يهود و بنياسرائيل با ابراهيم شروع ميشود، وي دو هزار سال قبل از ميلاد از شهر اور واقع در بين النهرين به موجب حوادثي به همراه پيروانش راهي كنعان كه همان فلسطين يا اسرائيل امروزي است، شد و اين قوم از طرف ساكنان ديار كنعان به "عبري" يا عبرانيان خوانده شدند.
ابراهيم در كنعان با زني به نام هاجر كه كنيزي مصري بود ازدواج كرد كه حاصل اين ازدواج اسماعيل بود. و قبل از مادر اسماعيل با زني بنام ساره ازدواج كرده بود كه حاصل ازدواجش اسحاق بود.
اسحاق داراي دو پسر به نام عيسو و يعقوب بود، و يعقوب همان كسي است كه بعدها به اسرائيل معروف شد و فرزندان دوازدگانة او نيز به بنياسرائيل معروف شدند.
بني اسرائيل به زودي نسلشان چنان فزوني يافت كه قومي نيرومند و مقتدري را تشكيل دادند، لكن اينها سالهاي بسياري را مورد آزار و اذيت قرار گرفته بودند كه نهايتاً توسط حضرت موسي نجات يافتند.
از زمان حضرت موسي ـ عليه السلام ـ بنياسرائيل به تكاپو تلاش براي تأسيس يك دولت جديدي افتادند و زماني كه دولت تشكيل دادند كه تقريباً مصادف با دورة داود و سليمان نبي بود، از طرف اقوام ديگر به بنياسرائيل يا يهوديان شناخته شدند[3].
امّا يَهُوَه چيست؟ طبق اظهار نظر بعضي از تاريخ شناسان يهو خداي قوم يهود بود كه چندين مراحل را طي كرد. زيرا در يك عصر يَهُوَ خداي قهار بوده است و زماني ديگر يهوَ رب النوع تندر و طوفان بوده است و زماني رب النوع رعد و برق، امّا يهوه بعداً به مقامي كه برتر از خدايان ديگر بود، شناخته شد. لذا يَهُوَ تنها خداي واحد نبوده است.
پيش از زمان اشعياء، يهوديان در اين انديشه نبودهاند كه يهُوَ خداي همة قبائل و حتي همه عبرانيان باشد، بلكه هر قوم خدايي ويژه داشته است و بعداً براي اتحاد سياسي و ديني، يهُوَ را خداي اعظم و بزرگترين خدا معرفي كردند[4].
از آنجا كه قوم يهود به پرستش خدا از اول معتقد بودند و دين آنها هم در مرحلة يهُوَ پرستي از ديگر اديان آن عصر از لحاظ عظمت و نيرو و وحدت فلسفي و استحكام و تأثير اخلاقي برتري داشته است، لذا آن زمان به يهوديان معروف بودند كه به معناي پرستش كنندة خداي بزرگ ميباشد، بنابراين ميتوان گفت كه نام يهود كه امروزه بر سر زبانها است از همين يهوه كه نام خدا در زبان يهوديان ميباشد، اخذ شده است.
اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ :
انديشيدن همانند ديدن نيست، زيرا گاهي چشمها دروغ مينماياند، اما آن كس كه از عقل نصيحت خواهد به او خيانت نميكند.
(نهجالبلاغه ـ حكمت 281)
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . محسن بينا، موسي از ديدگاه قرآن، نشر سازمان تبليغات اسلامي، چ اول، 1370، ص 274، عفيف عبدالفتاح طياره، چهرة يهود در قرآن، ترجمة سيد مهدي آيت اللهي، قم، ص 27.
[2] . جان ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، چ سوم، 1354، نشر پيروز، تهران، ص 332.
[3] . هاشم رضي، اديان بزرگ جهان، نشر فروهر، چ پنجم، 1360، تهران، ص 403.
[4] . ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 1، ترجمه احمد آرام و آريان پور، نشر آموزش انقلاب اسلامي، چ سوم، 1370، تهران، ص 365.
پيرامون علت نامگذاري وجه تسميه دين موسي به يهود چند قول است: عدهاي معتقدند كه چون يكي از فرزندان يعقوب، نامش يهودا بود كه حضرت يعقوب علاقمند بود براي اتحاد بين فرزندانش وي را به عنوان سرپرست ديگر فرزندانش انتخاب كند، لذا دستور داد همه از او پيروي كنند، امّا فرزندان يعقوب با هم نساختند و اختلاف بين آنها ايجاد شد. گروهي به همان آداب و رسوم گذشتة پدري خويش ادامه دادند و گروهي از يهودا پيروي كردند و او را پيشواي خويش ساختند. بعداً ذال كلمة "يهودا" تبديل به دال شد و به پيروان يهودا، يهود اطلاق شد[1].
ولي عده اي معتقدند كه چون به موسي وحي شد كه يَهُوَ يعني پرستش خداي بزرگ را به قومت معرفي كن، لذا دين موسي به يهود نامگذاري شده است[2]. و اين قول به حقيقت نزديكتر است.
امّا تاريخ يهود و بنياسرائيل با ابراهيم شروع ميشود، وي دو هزار سال قبل از ميلاد از شهر اور واقع در بين النهرين به موجب حوادثي به همراه پيروانش راهي كنعان كه همان فلسطين يا اسرائيل امروزي است، شد و اين قوم از طرف ساكنان ديار كنعان به "عبري" يا عبرانيان خوانده شدند.
ابراهيم در كنعان با زني به نام هاجر كه كنيزي مصري بود ازدواج كرد كه حاصل اين ازدواج اسماعيل بود. و قبل از مادر اسماعيل با زني بنام ساره ازدواج كرده بود كه حاصل ازدواجش اسحاق بود.
اسحاق داراي دو پسر به نام عيسو و يعقوب بود، و يعقوب همان كسي است كه بعدها به اسرائيل معروف شد و فرزندان دوازدگانة او نيز به بنياسرائيل معروف شدند.
بني اسرائيل به زودي نسلشان چنان فزوني يافت كه قومي نيرومند و مقتدري را تشكيل دادند، لكن اينها سالهاي بسياري را مورد آزار و اذيت قرار گرفته بودند كه نهايتاً توسط حضرت موسي نجات يافتند.
از زمان حضرت موسي ـ عليه السلام ـ بنياسرائيل به تكاپو تلاش براي تأسيس يك دولت جديدي افتادند و زماني كه دولت تشكيل دادند كه تقريباً مصادف با دورة داود و سليمان نبي بود، از طرف اقوام ديگر به بنياسرائيل يا يهوديان شناخته شدند[3].
امّا يَهُوَه چيست؟ طبق اظهار نظر بعضي از تاريخ شناسان يهو خداي قوم يهود بود كه چندين مراحل را طي كرد. زيرا در يك عصر يَهُوَ خداي قهار بوده است و زماني ديگر يهوَ رب النوع تندر و طوفان بوده است و زماني رب النوع رعد و برق، امّا يهوه بعداً به مقامي كه برتر از خدايان ديگر بود، شناخته شد. لذا يَهُوَ تنها خداي واحد نبوده است.
پيش از زمان اشعياء، يهوديان در اين انديشه نبودهاند كه يهُوَ خداي همة قبائل و حتي همه عبرانيان باشد، بلكه هر قوم خدايي ويژه داشته است و بعداً براي اتحاد سياسي و ديني، يهُوَ را خداي اعظم و بزرگترين خدا معرفي كردند[4].
از آنجا كه قوم يهود به پرستش خدا از اول معتقد بودند و دين آنها هم در مرحلة يهُوَ پرستي از ديگر اديان آن عصر از لحاظ عظمت و نيرو و وحدت فلسفي و استحكام و تأثير اخلاقي برتري داشته است، لذا آن زمان به يهوديان معروف بودند كه به معناي پرستش كنندة خداي بزرگ ميباشد، بنابراين ميتوان گفت كه نام يهود كه امروزه بر سر زبانها است از همين يهوه كه نام خدا در زبان يهوديان ميباشد، اخذ شده است.
اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ :
انديشيدن همانند ديدن نيست، زيرا گاهي چشمها دروغ مينماياند، اما آن كس كه از عقل نصيحت خواهد به او خيانت نميكند.
(نهجالبلاغه ـ حكمت 281)
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . محسن بينا، موسي از ديدگاه قرآن، نشر سازمان تبليغات اسلامي، چ اول، 1370، ص 274، عفيف عبدالفتاح طياره، چهرة يهود در قرآن، ترجمة سيد مهدي آيت اللهي، قم، ص 27.
[2] . جان ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، چ سوم، 1354، نشر پيروز، تهران، ص 332.
[3] . هاشم رضي، اديان بزرگ جهان، نشر فروهر، چ پنجم، 1360، تهران، ص 403.
[4] . ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 1، ترجمه احمد آرام و آريان پور، نشر آموزش انقلاب اسلامي، چ سوم، 1370، تهران، ص 365.