چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

كلام جديد را به صورت دقيق و متفق عليه تعريف كنيد فرق علم كلام با كلام جديد چيست؟ مگر مباحث كلام جديد همان مباحث اعتقادي ديني نيست آيا نوعي ازمباحث اعتقادي داريم كه منوط به زمان نشود و كلام قديم و جديد بر آن صدق نكند ودر واقع كلام بي‌زمان چيست؟


پاسخ :
در گام نخست از اين نكته نبايد غافل شد كه با توجه به رويكرد‌هاي متفاوت نسبت به كلام جديد ارائه‌ي تعريفي متفق‌عليه كه مورد پذيرش همه‌ي نظريه‌ها باشد امري دشوار مي‌نمايد اما مي‌توان پس از بررسي اين نظريه‌ها و برگزيدن يكي از آنها تعريفي را ارائه نمود. با توجه به تعدد رويكرد‌ها نسبت به كلام جديد كه بيان آنها از حوصله‌ي اين مقاله خارج است، مي‌توان آنها را در دو قالب كلي دسته‌بندي كرد:
1. برخي معتقدند كه كلام جديد تفاوت ماهوي و بنيادين با كلام قديم دارد براي اين كه فضاي تفكر به طور كلي در اين روزگار تغيير كرده و جازميت علمي و فلسفي رخت بربسته است، اثبات عقلي و يقيني عقايد حقه كه هدف كلام سنتي به شمار مي‌رفت نا ممكن گشته است و در يك كلام سؤال‌ها و پرسش‌هاي جديد و روش‌ها و مباني و مبادي و فضاي ديگري حاكم شده است؛ بنابراين به ناچار بايد به شيوه‌ي ديگري از خدا و نبوت و انسان و معاد و وحي سخن گفته شود.
اين رويكرد گرفتار نوعي سنت ستيزي و اسير تحولات غربي شده است و با متاثر شدن از فلسفه‌ي نقادي كانت و نسبيت انگاري جديد و مباني هرمنوتيكي‌ها هايدگر و گادامر، تلقي خاصي از وحي و كلام پيدا كرده است.[1]
2. در مقابل، رويكردهاي متعددي وجود دارد كه تفاوت ميان كلام جديد و قديم را جوهري نمي‌دانند اما برخي تجدد و نوشدن را وصف متكلمان دانسته و معتقدند به جاي تقسيم علم كلام به قديم و جديد بايد متكلمان را به قديم و جديد تقسيم كرد.[2] برخي ديگر تجدد را وصف شبهات و ابزار معرفي مي‌كنند و گروهي ديگر تجدد را وصف مسايل كلامي دانسته و عده‌اي جديد بودن را وصف دلايل و يا مؤيدات مي‌دانند.
مقاسية كلام قديم و جديد
در مقايسه‌ي كلام قديم و جديد دو محور كلي يافت مي‌شود: يكي محور ثبات و ديگري محور تغير و طبعاً كلام جديد بر محور تغير مي‌چرخد و همراه و همپاي آن تحول مي‌يابد و در نتيجه تجدد در علم كلام امري است نسبي و در زمانهاي مختلف تحول خواهد يافت ، گرچه معيار تحول آن تغير زماني نيست بلكه يك رشته اموري است كه در زمان رخ مي‌دهند پس زمان ظرف تحول و تجدد كلام است و نه معيار و ملاك آن.
الف: محورهاي ثبات در علم كلام
1. موضوع علم كلام كه عبارت است از معتقدات ديني و بازگشت آنها به اعتقاد به وجود خداوند و صفات جمال و جلال اوست اعم از صفات ذاتي و فعلي، تكويني و تشريعي. با تامل و تدبر روشن مي‌شود كه همه‌ي مسايل و مباحث كلامي اعم از قديم و جديد به مطلب فوق باز مي‌گردند و بحث درباره‌ي معجزه، وحي، ضرورت و قلمرو دين، انتظار بشر از دين، شرور، سكولاريسم، پلوراليزم ديني، دين و حقوق بشر، اسلام و حقوق زن و ... در حقيقت بحث درباره‌ي عالمانه و حكيمانه بودن دستگاه تكوين و تشريع است كه همگي فعل خداوند متعال است.
2. اهداف و رسالتهاي علم كلام كه سه قلمرو دارد: يكي معرفت جويي كه مربوط به خود متكلم است ديگري تعليم و آموزش و ارشاد و هدايت كه مربوط به افراد ديگر است و سوم تبيين، اثبات، تحكيم و دفاع كه مربوط به عقايد و آموزه‌هاي ديني است.
3. روشهاي كلي بحث و استدلال كه همان روشهاي منطقي‌اند.[3]
ب)محورهاي تجدد
گاه تجدد در مسايل به گونه‌ي تجدد در نگرشها و رويكردهاي جديد به مسايل پيشين است يعني موضوع يا مساله‌ي جديدي مطرح نشده است بلكه مسئله‌ي سابق با نگرش و رويكردي جديد مورد بحث قرار گرفته است مثلاً بحث درباره‌ي شرور در گذشته بيشتر از جنبه‌ي توحيد و سپس عدل الهي مورد اهتمام بود و اكنون از اين جهت كه معترضان از آن به عنوان يك‌ پا‌را‌دوكس در حوزه‌ي عقايد ديني ياد مي‌كنند. به گمان آنان پديد‌ي شرور با اعتقاد به قدرت مطلقه و خيرخواه بودن خدا ناسازگار است. قسم ديگر از تجدد در مسايل اين است كه واقعاً مساله‌ي جديدي مطرح شده كه در گذشته نبوده است مانندبحث اسلام و حقوق بشر يا رابطه‌ي علم و دين.
2. تجدد در روش
بايد توجه داشت كه روشهاي كلي و منطقي بحث و استدلال ثابتند با اين حال تطبيق آن روشها بر موارد خاص و كاربرد آنها در شرايط مختلف، متفاوت و متغير است فرهنگ امروزي بشر به روشهاي نظري محض چندان اعتنايي ندارد و به استفاده از روش استقراء، تجربه و تمثيل و فايده انديشي در مسايل ديني تمايل بيشتري دارد چنانكه زبده‌نگر و خلاصه گرا نيز هست.
3. تجدد در زبان
بدون ترديد متكلم نقش واسطه‌اي ميان وحي ومخاطبان وحي دارد. بدون ترديد تحول در ذهن مخاطبان وحي، مستلزم تحول در زبان متلكم است به همين جهت ممكن است گفته شود كه تجدد در كلام به معناي بيان عصر انديشه‌هاي ديني است كلام جديد؛ يعني كلام معاصر به معناي هم زباني متكلم با مخاطبان معاصر است كه ذهن و زبان كاملاً نويني يافته‌اند.[4]
از مطالب ياد شده روشن مي‌شود كه كلام جديد با كلام قديم تفاوت ماهوي ندارد زيرا تفاوت ماهوي در يك علم درگرو تغيير موضوع يا اغراض و يا روش‌هاي كلي آن است و اين سه در علم كلام ثابتند البته اگر همه مسايل يك علم يا اكثريت آنها به كلي تغيير كنند قهراً آن علم نو خواهد شد ولي اين مطلب فرضيه‌اي بيش نيست و تاكنون در علم كلاك جامة عمل نپوشيده است پس كلام جديد چيزي جز تكامل يافته همان كلام قديم نبوده كه عبارت است«از مجموعه بحث‌ها و استدلالهايي كه در دفاع از محتويات متون ديني انجام مي‌گيرد» و تنها برخي تجددها را برتافته است و بسياري از مسايل آن با فلسفه‌ي دين اشتراك دارد.
تفاوتهاي كلام قديم و جديد
با توجه به گفتار گذشته قلمرو و حدود تفاوت كلام قديم و جديد روشن شد اما مي‌توان تفاوتهاي ديگري را نيز كه بعضاً برآيند تفاوتهاي سابق است را بيان كرد.
الف: توجيه گزاره‌هاي ديني با توجه به مشكلات عملي
رويكرد متكلمان قديم به مسايل كلامي صرفاً نظري بود و آنان به پي‌آمدهاي عملي گزاره‌هاي ديني چندان توجهي نداشتند اما امروزه پاره‌اي از شهبات كه متوجه باورهاي اعتقادي اخلاقي و حقوقي دين است، ناظر به پي‌آمدهاي عملي آنهاست؛ في‌المثل ممكن است در مورد حكمي اخلاقي يا حقوقي (فقهي) اشكال شود كه التزام به اجراي آن در اوضاع و احوال كنوني يا ممكن نيست يا پي‌آمدهاي ناگواري دربر دارد .
ب) نحوه برخورد با متكلمان اديان ديگر
متكلمان قديم صرفاً در صدد اشكال تراشي براي مخالفان خود بودند اما امروزه متكلمان براي آموختن و كسب نقاط قوت به اديان ديگر نزديك شده و در صدد شناسايي آن اديان برآمده‌اند زيرا در برهه‌ي فعلي اصل دين مورد هجوم خصمانه ملحدان قرار گرفته است.
ج) انتظار از متكلم
انتظاري كه نوعاً در گذشته از متكلمان مي‌رفت صرفاً دفاع و مناظره بود اما امروزه بيشتر انتظار مي‌رود كه آنان نسخه‌اي براي درمان دردهاي صعب‌العلاجي چون ترس از مرگ و احساس تنهايي و معنا‌داري زندگي و غيره ارائه دهند[5] نتيجه آنكه كلام قديم و جديد تفاوت‌ ماهوي نداشته ولي در عين حال يكسري تجددها را در زبان و روش و مسايل كلام جديد مشاهده مي‌كنيم كه باعث جعل اصطلاح كلام جديد شده است.
با توجه به گفتار سابق روشن مي‌شود كه مباحث اعتقادي چيزي خارج از علم كلام نبوده و در نتيجه خارج از محدود‌ي كلام قديم و يا جديد نمي‌باشند و تفاوت اين دو نيز امري ماهوي نبوده بلكه تجدد در محورهاي ياد شده وصف جديد را آفريده است وگرنه فارغ از محورهاي تجدد نفس زمان هيچ گونه دخالتي در تفاوت كلام قديم و جديد ندارد از اين رواست كه سخن پرسشگر محترم كه از كلام بي‌زمان سؤال كرده‌اند معناي كامل و دقيقي نخواهد داشت.
براي مطالعه بيشتر به كتاب زير مراجعه كنيد:
1. فرامرز ملكي، احد، هندسه معرفتي كلام جديد، بخش اول و دوم، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چ1، 1378.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . خسرو پناه، عبدالحسين،كلام جديد، ص17، مركز مطالعات و پژوهشاي فرهنگي حوزة علميه، چ1، 1379.
[2] . جوادي آملي، عبدالله، ر،ك قبسات، سال اول، شماره‌ي دوم، ص 63.
[3] . رباني گلپايگاني، درآمدي بر علم كلام ص 149،150، دارالفكر، قم، چ1، 1378.
[4] . اوجبي، علي، كلام جديد، ص110، موسسه فرهنگي انديشه معاصر، چ1، 1375.
[5] . فنايي، ابوالقاسم، درآمدي بر فلسفه‌ي دين و كلام جديد، ص97، 95، اشراق، چ1، 1375.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.