پرسش :
اين كه مدعي هستيم كه اسلام جامع اديان است، آيا در تمامي زمينههاي مورد نياز بشري (اعم از تجربي و انساني) دستورالعمل دارد؟ آيا در كليات يا در تمامي جزئيات حرف براي گفتن دارد؟ لطفاً به طور كامل به اين سؤال پاسخ دهيد.
پاسخ :
مقصود از جامعيت دين آن است كه در راستاي هدف و رسالت خود ـ تأمين سعادت واقعي انسان، يعني سعادت دنيا و آخرت ـ رئوس كلي همه معارف لازم را براي تحقق اين هدف در اختيار بشر قرار دهد. به گونهاي كه بشر با تطبيق آن اصول كلي به صورت نظاممند بتواند همه معارف و رهنمونهاي مورد نياز را براي رسيدن به سعادت خويش به دست آورد.[1]
با روشن شدن مفهوم جامعيت، در پاسخ به سؤال شما بايد بگوييم كه دين نميتواند در همة عرصههاي زندگي مادي و معنوي، همة مسايل نظري و عملي را در سطح كلان و جزيي بيان كند و جامع همة علوم و معارف بشري باشد و بتوان علوم انساني و تجربي را از دين استخراج نمود. چرا كه لازمة معارف بشري به علت تأثير محدوديتهاي تاريخي، اجتماعي، زباني و معرفتي انسان، خطاپذيري است. در حالي كه دين الهي كه از محدوديتهاي مذكور مصونيت داشته، داراي ويژگيحقانيت و خطاناپذيري است و لذا نميتواند با علوم و معارف بشري هم آهنگ و همراه باشد؛[2] زيرا در صورت بطلان فرضيهها و دادههاي عقلاني بشر يا بايد دين را تأويل برد و يا قايل به بطلان آن شد. افزون بر آن كه خود معارف و علوم بشري نيز با يكديگر ناسازگارهاي فراواني دارند. به عنوان نمونه برخي از دين داران ساده انديش براي اين كه به گمان خود از قافلة پرشتاب علم عقب نمانند، سعي در تطبيق باورهاي ديني بر دادههاي علوم تجربي ـ كه از سطح فرضيه فراتر نيستند ـ كردهاند. براي مثال، مراد از آسمانهاي هفتگانة مورد اشاره قرآن را فلكهاي نه گانة هيئت بطلميوس به شمار آورده، براي تكميل عدد، عرش و كرسي را نيز به آنها افزودهاند! باطل شدن فرضيههايي همچون فرضيه افلاك نه گانه، روشن كرد كه چنين تلاشهاي عجولانهاي براي هم آهنگ جلوه دادن دين و علم، بزرگترين ضربه را بر پيكرة دين وارد خواهد ساخت.[3]
از سوي ديگر اگر قايل شويم دين همه مسايل نظري و عملي را در سطح كلان و جزيي بيان كرده با جاودانگي آن در تضاد است؛ زيرا رمز جاودانگي كتاب آن است كه خود را در قالب مخصوص و برنامهاي محدود محصور نميسازد و جزييات و برداشت متناسب به زمان و مكان را به انديشمندان دين ميسپارد كه متناسب با شرايط و دگرگونيها، از آن قالبهاي كلي استخراج كنند.
بنابراين مقصود از جامعيت دين آن نيست كه در همة عرصههاي زندگي مادي و معنوي، همه مسائل نظري و عملي را بيان كند و تعاليم آن ما را از هرگونه تلاش فكري در شناخت انسان و جهان و ابعاد مختلف زندگي بينياز كند.[4] و نبايد چنين پنداشت كه قرآن دايرة المعارفي از همة جزئيات تمام علوم و فنون ميباشد.[5] امّا از آن جا كه هدف دين، چنان كه قبلاً نيز متذكر شديم، تأمين سعادت واقعي انسان يعني سعادت دنيا و آخرت اوست و چون امور دنيوي و مناسبات اجتماعي همانند امور اخروي و روابط فردي تأثير شگرفي در روحيات و كمال انسان و تأمين سعادت واقعي وي دارند، دين خاتم بايد براي تمام آنها برنامهاي جامع ارايه دهد. و به عبارت ديگر دين بايد همه اموري كه انسان را به بهشت نزديك يا از جهنم دور ميسازد، بيان كند و از آن جا كه اين امور بسيار فراگير و شامل همه حيطههاي فردي و اجتماعي است. بر اين اساس دخالت دين در همه شئون فردي و اجتماعي ضرورت مييابد. پس بايد جامعيت دين را در زمينة هدف آن ملحوظ داشت نه فراتر يا فروتر از آن. و بايد از هرگونه افراط و تفريط در اين زمينه پرهيز كرد.[6]
قرآن برنامة سعادت انسان را بر خداشناسي و اعتقاد به يگانگي خدا بنا نهاده است؛ آن گاه اعتقاد به معاد را از آن نتيجه ميگيرد و سپس پيغمبر شناسي را از اصل معاد اخذ ميكند، چرا كه رسيدن به پاداش و جزاي اعمال نيك و بد، كه مهمترين فلسفه معاد است ممكن نيست، مگر آن كه نخست از راه وحي و نبوت از طاعت و معصيت آگاه شويم. پس از اين سه اصل اساسي، و علاوه بر اعتقادات ديگر به بيان اصول اخلاق نيكو و صفات حسنهاي ميپردازد كه مناسب با اصول مزبور باشد، و آن گاه قوانين عملي را كه در واقع حافظ سعادت حقيقي و پرورش دهنده اخلاق نيكو و بالاتر از آن، عامل رشد و ترقي اعتقادات درست و اصول اوليه ميباشند، پايه ريزي ميكند. بدين ترتيب قرآن مشتمل بر سه بخش كلي است: 1. اصول عقايد اسلامي، اعم از توحيد، نبوت، معاد و ساير اعتقادات متنوع بر آنها؛ 2. اخلاق پسنديده و نيك؛ 3. احكام شرعي و قوانين عملي، كه كليات آنها در قرآن آمده و تفاصيل و جزئياتشان به پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ واگذار شده است. و آن حضرت نيز بر اساس احاديث متواتري نظير حديث ثقلين، بيان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ را جايگزين بيان خود ساخته است.[7]
اين برنامه هم چنان كه با تأمل در محتواي آنها روشن است. مشتمل بر همة ابعاد زندگي انسان، اعم از فردي و اجتماعي و دنيوي و اخروي است. (اسلام) همان طور كه براي وظايف عبادي قانون دارد، براي امور اجتماعي و حكومتي (نيز) قانون و راه و رسم دارد».[8]
قرآن مجيد در آيات فراواني به ابعاد گوناگون زندگي اجتماعي انسان پرداخته است، براي مثال، قرآن از استفاده حرام از اموال و پرداخت رشوه در روابط اجتماعي و قضايي نهي كرده است. «و اموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد، و (به عنوان رشوه قسمتي از) آن را به قضات مدهيد تا بخشي از اموال مردم را به گناه بخوريد، در حالي كه خودتان (هم خوب) ميدانيد.»[9]
و همواره مردم را به احسان و نيكرفتاري در روابط اجتماعي و... دستور داده است؛ «و در راه خدا انفاق كنيد، و خود را با دست خود به هلاكت ميفكنيد، و نيكي كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست ميدارد».[10]
و مردم را به رعيات حقوق پدر و مادر، خويشاوندان، يتيمان، بينوايان، همسايگان، همنشينان و زيردستان توصيه كرده است: «و خدا را بپرستيد و چيزي را با او شريك مگردانيد و به پدر و مادر احسان كنيد و دربارة خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و همساية خويش و همسايه بيگانه و هم نشين و در راه مانده و بردگان خود (نيكي كنيد)، كه خدا كسي را كه متكبر و فخر فروش است دوست نميدارد».[11]
در بسياري از احكام خوراك و مأكولات به طور مفصل حكم داده و حيوانات حلال گوشت را از حرام گوشت جدا ساخته است.[12] مردم را از زير پا نهادن پيمانها، انذار داده است.[13]
هرگز از بيان حدود و مسائل حقوقي چشم پوشي نكرده و در زمينههاي مختلف از قبيل قصاص،[14] ارث،[15] طلاق،[16] وصيت[17] و... قانون ارايه كرده است.
در عرصه تصميم گيري اجتماعي و مربوط به امور عموم مردم همه را به مشورت در امور ترغيب كرده است... امرهم شوري بينهم.[18]
در عرصه روابط اقتصادي از بيان مهمترين مسائل آن نظير عدم ربا غفلت نورزيده است.[19] و از سوي ديگر همگان را به دادن قرض الحسنه تشويق كرده است.[20]
كانون گرم خانواده را ارج نهاده است[21] و چنان به مسائل آن اهميت داده است كه حتي از بيان مدت شيردادن به نوزاد نيز غفلت نكرده است.[22]
در عرصه سياست مردم را پس از پيامبر به اطاعت از اولي الامر دستور داده و هيچ گاه جامعه را بدون سرپرست نپسنديده است.[23]
در مسائل عبادي نيز مطلب بسيار روشني است. قرآن در همه احكام عبادي نظير نماز، روزه، حج و... نيز به گونهاي مفصل احكام مسائل مربوطه را بيان داشته است.
خلاصه آن كه اسلام تمام اعمال و رفتار انسان را كه در اين دنيا انجام ميدهد، مقدمه آخرت و پيوستة با آن ميبيند و معتقد است مجموعة اين رفتارها در تكامل و سعادت ابدي يا انحطاط و شقاوت او نقش دارند ودر واقع افعال انسان از همين جا و به دليل همين نقش و تأثير، رنگ ارزشي[24] به خود ميگيرد، و دين حق پيدا ميكند كه دربارة آنها قضاوت كند. بنابراين دين جنبة ارزشي همة افعال و جوانب زندگي انسان را در بر ميگيرد و راجع به اين بعد از اعمال و رفتار انسان نظر ميدهد.
امّا دربارة ماهيت و كيفيت[25] انجام افعال و يا ساختار و چگونگي چيزهايي كه اعمال انسان بر روي آنها صورت ميگيرد و بيان قوانين علمي و فلسفي و چگونگي كشف اين امور از جهان هستي و محيط پيرامون، سخن نميگويد و اظهار نظر در اين باره را به عقل و فهم و دستاوردهاي علمي بشر وا مينهد و هر چه بيشتر او را تشويق ميكند تا با به كارگيري قوة تعقل و انديشه و استعدادهاي خدادادي در صدد شناخت عالم و پديدههاي موجود در آن، و كيفيت بهتر انجام امور زندگي خود برآيد.
براي مطالعه بيشتر:
سيد محمد علي ايازي، جامعيت قرآن، رشت، كتاب مبين، 1378.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . علي رباني گلپايگاني، جامعيت و كمال دين، چ اول، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1379، ص 16.
[2] . احمد حسين شريفي، حسن يوسفيان، خردورزي و دين باوري، چ اول، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1379، ص 85.
[3] . محمد تقي مصباح يزدي، معارف قرآن، ج 1 ـ 3، قم، موسسه در راه حق، بيتا، صص 229 ـ 231.
[4] . علي رباني گلپايگاني، جامعيت و كمال دين، همان، ص 15.
[5] . ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، چ چهارم، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1361، ج 11، ص 36.
[6] . عبدالله جوادي آملي، شريعت در آينه معرفت، چ دوّم، قم، مركز نشر اسراء، 1378، ص 214.
[7] . محمد حسين طباطبايي، قرآن در اسلام، قم، هجرت، 1360، ص 11 ـ 13.
[8] . امام خميني، ولايت فقيه، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار، 1378، ص 9.
[9] . بقره، 188.
[10] . بقره، 195.
[11] . نساء، 36.
[12] . مائده، 3.
[13] . بقره، 100.
[14] . بقره، 179.
[15] . بقره، 180 و 182.
[16] . بقره، 227.
[17] . مائده، 106.
[18] . شوري، 38.
[19] . بقره، 275.
[20] . بقره، 245.
[21] . روم، 21.
[22] . بقره، 233.
[23] . نساء، 59.
[24] . به اين معنا كه برخي از افعال در تحصيل كمال و سعادت حقيقي نقش مثبت دارند كه آن افعال داراي ارزش مثبت و فضيلت شمرده ميشوند و برخي نتيجه منفي دارند و باعث بازدارندگي از سعادت ميشوند كه آنها داراي ارزش منفي و به عبارتي رذيلت شمرده ميشوند و برخي ديگر نه انسان را به سعادت نزديك و نه از آن دور ميكند كه در اصطلاح مباح محسوب ميشوند.
[25] . البته اين بدان معني نيست كه دين كيفيت انجام هيچ عملي را بيان نميكند؛ زيرا كيفيت انجام اعمال عبادي و حتي در مواردي كيفيت انجام نماز، مسح و يا دفن ميت را نيز بيان كرده است. چنان كه بعضا راه كارهايي براي پياده شدن ارزشهاي ديني در جامعه ارايه نموده است. به هر حال اين مسأله كليت ندارد و آن چه در تمام اعمال از سوي دين مورد توجه قرار ميگيرد همان جنبة ارزشي آنهاست.
مقصود از جامعيت دين آن است كه در راستاي هدف و رسالت خود ـ تأمين سعادت واقعي انسان، يعني سعادت دنيا و آخرت ـ رئوس كلي همه معارف لازم را براي تحقق اين هدف در اختيار بشر قرار دهد. به گونهاي كه بشر با تطبيق آن اصول كلي به صورت نظاممند بتواند همه معارف و رهنمونهاي مورد نياز را براي رسيدن به سعادت خويش به دست آورد.[1]
با روشن شدن مفهوم جامعيت، در پاسخ به سؤال شما بايد بگوييم كه دين نميتواند در همة عرصههاي زندگي مادي و معنوي، همة مسايل نظري و عملي را در سطح كلان و جزيي بيان كند و جامع همة علوم و معارف بشري باشد و بتوان علوم انساني و تجربي را از دين استخراج نمود. چرا كه لازمة معارف بشري به علت تأثير محدوديتهاي تاريخي، اجتماعي، زباني و معرفتي انسان، خطاپذيري است. در حالي كه دين الهي كه از محدوديتهاي مذكور مصونيت داشته، داراي ويژگيحقانيت و خطاناپذيري است و لذا نميتواند با علوم و معارف بشري هم آهنگ و همراه باشد؛[2] زيرا در صورت بطلان فرضيهها و دادههاي عقلاني بشر يا بايد دين را تأويل برد و يا قايل به بطلان آن شد. افزون بر آن كه خود معارف و علوم بشري نيز با يكديگر ناسازگارهاي فراواني دارند. به عنوان نمونه برخي از دين داران ساده انديش براي اين كه به گمان خود از قافلة پرشتاب علم عقب نمانند، سعي در تطبيق باورهاي ديني بر دادههاي علوم تجربي ـ كه از سطح فرضيه فراتر نيستند ـ كردهاند. براي مثال، مراد از آسمانهاي هفتگانة مورد اشاره قرآن را فلكهاي نه گانة هيئت بطلميوس به شمار آورده، براي تكميل عدد، عرش و كرسي را نيز به آنها افزودهاند! باطل شدن فرضيههايي همچون فرضيه افلاك نه گانه، روشن كرد كه چنين تلاشهاي عجولانهاي براي هم آهنگ جلوه دادن دين و علم، بزرگترين ضربه را بر پيكرة دين وارد خواهد ساخت.[3]
از سوي ديگر اگر قايل شويم دين همه مسايل نظري و عملي را در سطح كلان و جزيي بيان كرده با جاودانگي آن در تضاد است؛ زيرا رمز جاودانگي كتاب آن است كه خود را در قالب مخصوص و برنامهاي محدود محصور نميسازد و جزييات و برداشت متناسب به زمان و مكان را به انديشمندان دين ميسپارد كه متناسب با شرايط و دگرگونيها، از آن قالبهاي كلي استخراج كنند.
بنابراين مقصود از جامعيت دين آن نيست كه در همة عرصههاي زندگي مادي و معنوي، همه مسائل نظري و عملي را بيان كند و تعاليم آن ما را از هرگونه تلاش فكري در شناخت انسان و جهان و ابعاد مختلف زندگي بينياز كند.[4] و نبايد چنين پنداشت كه قرآن دايرة المعارفي از همة جزئيات تمام علوم و فنون ميباشد.[5] امّا از آن جا كه هدف دين، چنان كه قبلاً نيز متذكر شديم، تأمين سعادت واقعي انسان يعني سعادت دنيا و آخرت اوست و چون امور دنيوي و مناسبات اجتماعي همانند امور اخروي و روابط فردي تأثير شگرفي در روحيات و كمال انسان و تأمين سعادت واقعي وي دارند، دين خاتم بايد براي تمام آنها برنامهاي جامع ارايه دهد. و به عبارت ديگر دين بايد همه اموري كه انسان را به بهشت نزديك يا از جهنم دور ميسازد، بيان كند و از آن جا كه اين امور بسيار فراگير و شامل همه حيطههاي فردي و اجتماعي است. بر اين اساس دخالت دين در همه شئون فردي و اجتماعي ضرورت مييابد. پس بايد جامعيت دين را در زمينة هدف آن ملحوظ داشت نه فراتر يا فروتر از آن. و بايد از هرگونه افراط و تفريط در اين زمينه پرهيز كرد.[6]
قرآن برنامة سعادت انسان را بر خداشناسي و اعتقاد به يگانگي خدا بنا نهاده است؛ آن گاه اعتقاد به معاد را از آن نتيجه ميگيرد و سپس پيغمبر شناسي را از اصل معاد اخذ ميكند، چرا كه رسيدن به پاداش و جزاي اعمال نيك و بد، كه مهمترين فلسفه معاد است ممكن نيست، مگر آن كه نخست از راه وحي و نبوت از طاعت و معصيت آگاه شويم. پس از اين سه اصل اساسي، و علاوه بر اعتقادات ديگر به بيان اصول اخلاق نيكو و صفات حسنهاي ميپردازد كه مناسب با اصول مزبور باشد، و آن گاه قوانين عملي را كه در واقع حافظ سعادت حقيقي و پرورش دهنده اخلاق نيكو و بالاتر از آن، عامل رشد و ترقي اعتقادات درست و اصول اوليه ميباشند، پايه ريزي ميكند. بدين ترتيب قرآن مشتمل بر سه بخش كلي است: 1. اصول عقايد اسلامي، اعم از توحيد، نبوت، معاد و ساير اعتقادات متنوع بر آنها؛ 2. اخلاق پسنديده و نيك؛ 3. احكام شرعي و قوانين عملي، كه كليات آنها در قرآن آمده و تفاصيل و جزئياتشان به پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ واگذار شده است. و آن حضرت نيز بر اساس احاديث متواتري نظير حديث ثقلين، بيان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ را جايگزين بيان خود ساخته است.[7]
اين برنامه هم چنان كه با تأمل در محتواي آنها روشن است. مشتمل بر همة ابعاد زندگي انسان، اعم از فردي و اجتماعي و دنيوي و اخروي است. (اسلام) همان طور كه براي وظايف عبادي قانون دارد، براي امور اجتماعي و حكومتي (نيز) قانون و راه و رسم دارد».[8]
قرآن مجيد در آيات فراواني به ابعاد گوناگون زندگي اجتماعي انسان پرداخته است، براي مثال، قرآن از استفاده حرام از اموال و پرداخت رشوه در روابط اجتماعي و قضايي نهي كرده است. «و اموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد، و (به عنوان رشوه قسمتي از) آن را به قضات مدهيد تا بخشي از اموال مردم را به گناه بخوريد، در حالي كه خودتان (هم خوب) ميدانيد.»[9]
و همواره مردم را به احسان و نيكرفتاري در روابط اجتماعي و... دستور داده است؛ «و در راه خدا انفاق كنيد، و خود را با دست خود به هلاكت ميفكنيد، و نيكي كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست ميدارد».[10]
و مردم را به رعيات حقوق پدر و مادر، خويشاوندان، يتيمان، بينوايان، همسايگان، همنشينان و زيردستان توصيه كرده است: «و خدا را بپرستيد و چيزي را با او شريك مگردانيد و به پدر و مادر احسان كنيد و دربارة خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و همساية خويش و همسايه بيگانه و هم نشين و در راه مانده و بردگان خود (نيكي كنيد)، كه خدا كسي را كه متكبر و فخر فروش است دوست نميدارد».[11]
در بسياري از احكام خوراك و مأكولات به طور مفصل حكم داده و حيوانات حلال گوشت را از حرام گوشت جدا ساخته است.[12] مردم را از زير پا نهادن پيمانها، انذار داده است.[13]
هرگز از بيان حدود و مسائل حقوقي چشم پوشي نكرده و در زمينههاي مختلف از قبيل قصاص،[14] ارث،[15] طلاق،[16] وصيت[17] و... قانون ارايه كرده است.
در عرصه تصميم گيري اجتماعي و مربوط به امور عموم مردم همه را به مشورت در امور ترغيب كرده است... امرهم شوري بينهم.[18]
در عرصه روابط اقتصادي از بيان مهمترين مسائل آن نظير عدم ربا غفلت نورزيده است.[19] و از سوي ديگر همگان را به دادن قرض الحسنه تشويق كرده است.[20]
كانون گرم خانواده را ارج نهاده است[21] و چنان به مسائل آن اهميت داده است كه حتي از بيان مدت شيردادن به نوزاد نيز غفلت نكرده است.[22]
در عرصه سياست مردم را پس از پيامبر به اطاعت از اولي الامر دستور داده و هيچ گاه جامعه را بدون سرپرست نپسنديده است.[23]
در مسائل عبادي نيز مطلب بسيار روشني است. قرآن در همه احكام عبادي نظير نماز، روزه، حج و... نيز به گونهاي مفصل احكام مسائل مربوطه را بيان داشته است.
خلاصه آن كه اسلام تمام اعمال و رفتار انسان را كه در اين دنيا انجام ميدهد، مقدمه آخرت و پيوستة با آن ميبيند و معتقد است مجموعة اين رفتارها در تكامل و سعادت ابدي يا انحطاط و شقاوت او نقش دارند ودر واقع افعال انسان از همين جا و به دليل همين نقش و تأثير، رنگ ارزشي[24] به خود ميگيرد، و دين حق پيدا ميكند كه دربارة آنها قضاوت كند. بنابراين دين جنبة ارزشي همة افعال و جوانب زندگي انسان را در بر ميگيرد و راجع به اين بعد از اعمال و رفتار انسان نظر ميدهد.
امّا دربارة ماهيت و كيفيت[25] انجام افعال و يا ساختار و چگونگي چيزهايي كه اعمال انسان بر روي آنها صورت ميگيرد و بيان قوانين علمي و فلسفي و چگونگي كشف اين امور از جهان هستي و محيط پيرامون، سخن نميگويد و اظهار نظر در اين باره را به عقل و فهم و دستاوردهاي علمي بشر وا مينهد و هر چه بيشتر او را تشويق ميكند تا با به كارگيري قوة تعقل و انديشه و استعدادهاي خدادادي در صدد شناخت عالم و پديدههاي موجود در آن، و كيفيت بهتر انجام امور زندگي خود برآيد.
براي مطالعه بيشتر:
سيد محمد علي ايازي، جامعيت قرآن، رشت، كتاب مبين، 1378.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . علي رباني گلپايگاني، جامعيت و كمال دين، چ اول، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1379، ص 16.
[2] . احمد حسين شريفي، حسن يوسفيان، خردورزي و دين باوري، چ اول، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1379، ص 85.
[3] . محمد تقي مصباح يزدي، معارف قرآن، ج 1 ـ 3، قم، موسسه در راه حق، بيتا، صص 229 ـ 231.
[4] . علي رباني گلپايگاني، جامعيت و كمال دين، همان، ص 15.
[5] . ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، چ چهارم، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1361، ج 11، ص 36.
[6] . عبدالله جوادي آملي، شريعت در آينه معرفت، چ دوّم، قم، مركز نشر اسراء، 1378، ص 214.
[7] . محمد حسين طباطبايي، قرآن در اسلام، قم، هجرت، 1360، ص 11 ـ 13.
[8] . امام خميني، ولايت فقيه، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار، 1378، ص 9.
[9] . بقره، 188.
[10] . بقره، 195.
[11] . نساء، 36.
[12] . مائده، 3.
[13] . بقره، 100.
[14] . بقره، 179.
[15] . بقره، 180 و 182.
[16] . بقره، 227.
[17] . مائده، 106.
[18] . شوري، 38.
[19] . بقره، 275.
[20] . بقره، 245.
[21] . روم، 21.
[22] . بقره، 233.
[23] . نساء، 59.
[24] . به اين معنا كه برخي از افعال در تحصيل كمال و سعادت حقيقي نقش مثبت دارند كه آن افعال داراي ارزش مثبت و فضيلت شمرده ميشوند و برخي نتيجه منفي دارند و باعث بازدارندگي از سعادت ميشوند كه آنها داراي ارزش منفي و به عبارتي رذيلت شمرده ميشوند و برخي ديگر نه انسان را به سعادت نزديك و نه از آن دور ميكند كه در اصطلاح مباح محسوب ميشوند.
[25] . البته اين بدان معني نيست كه دين كيفيت انجام هيچ عملي را بيان نميكند؛ زيرا كيفيت انجام اعمال عبادي و حتي در مواردي كيفيت انجام نماز، مسح و يا دفن ميت را نيز بيان كرده است. چنان كه بعضا راه كارهايي براي پياده شدن ارزشهاي ديني در جامعه ارايه نموده است. به هر حال اين مسأله كليت ندارد و آن چه در تمام اعمال از سوي دين مورد توجه قرار ميگيرد همان جنبة ارزشي آنهاست.