پرسش :
سه آيه؛ كاف، انه لمعجز، و ما كان لكم بمنذر، را خودم تنظيم كردم، آيا داراي اشكال است؟
پاسخ :
در چند آيه از آيات قرآن كريم دعوت به تحدّي و مبارزه طلبي شده است كه به آيات تحدّي معروفند و با بيان بسيار قاطع و صريح تمام جهانيان در همه زمانها و مكانها و كليه كساني را كه در پيوند آن با مبدأ جهان آفرينش ترديد داشتند را دعوت به مقابله به مثل كرده است و به گواه تاريخ مثلي را براي قرآن نياوردهاند.[1] و در نمونههاي عرضه شده كه تاريخ آنها را معرفي نموده است، در آن سستي آشكار است.
امّا اشكالات وارده بر اين چند جمله عبارتند از:
1. اين الفاظ، شبيه الفاظ قرآن است كه تنها گاهي به جابجائي مكاني اكتفاء شده است.
2. در آيات تحدّي، تحدّي به قرآن و يك سوره و ده سوره شده است و نتيجه ميدهد كه تحدّي قرآن به يك كلمه يا يك جمله نيست تا كسي ادّعا كند من ميتوانم مثل آن را بياورم.[2]
3. حروف مقطعه در صدر جمله فوق تنها به شبيه سازي لفظي با قرآن، اكتفاء شده است.
4. مرجع ضمير «انه» مشخص نشده است، اگر به «قرآن» راجع باشد نقض ادّعاي خودتان ميشود از يك طرف ميگوييد قرآن معجزه است كه يكي از شرايط اعجاز اين است كه بشر عادي نتواند مانند آن را بياورد و از طرف ديگر مانند قرآن را ميآوريد.
5. مفهوم جمله مشخص نيست كه چه مقصد و هدفي را دنبال ميكند و هيچ ارتباطي بين اين دو جمله نيست، اگر «ما» موصوله باشد احتياج به خبر دارد كه خبر آن نيامده است و اگر نافيه باشد كه ميگوييد قرآن براي شما انذاركننده نيست در حالي كه از شأن پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و آيات قرآن، انذار و تبشير است.
6. در قرآن كلمه «معجز» و كلمه «منذر» صفت قرآن كريم نيامده است.
7. پس از اين همه اشكالات، شايد بگوييد تمام اشكالات فوق قابل جواب است، که در اين صورت دو جواب ديگر كه جنبه عموميت (از لحاظ بلاغت و فصاحت و نظم و نثر) داشته باشد بدان گفته مي شود كه يكي از آنها از مرحوم آية الله خوئي در البيان است كه ميفرمايد:
الف) شبههاي را ابتداءً مطرح ميسازد مبني بر اينكه عارف و آشناي به لغات و واژههاي عربي قادر است كه مثل كلمات و جملات قرآن را بياورد، آنگاه در پاسخ ميفرمايند كه اين شبهه سزاوار ذكر نيست زيرا قدرت برآوردن به مانند كلمه اي از كلمات قرآن بلكه برآوردن بمثل جملهاي از جملات قرآن اقتضاء قدرت برآوردن بمثل قرآن يا به سورهاي از سوره قرآن نيست؛ زيرا قدرت بر مادّه (و الفاظ عربي) لازمهاش اين نيست كه بتواند اين تركيب قرآني را بياورد[3]
ب) ظاهر آيات تحدّي اين است كه بشر نميتواند چنين قالبي را بسازد نه اين كه خدا نميگذارد، بلكه منوط به اين كرده است كه قرآن با علم الهي نازل شده است، و استدلال به تحدّي، استدلال بر اين است كه قرآن از ناحيه خدا نازل شده نه اينكه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ آن را از خود تراشيده است.[4] چنانكه اين معنا در آيه 14 سوره هود آمده است: فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ «و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند بدانيد با علم الهي نازل شده».
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير موضوعي قرآن کريم ـ قرآن در قرآن ـ ، ج1، اثر استاد جوادي آملي.
2. الاتقان في علوم القرآن، اثر جلال الدين سيوطي، ج1 و 2.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1373، ج 1، ص 133.
[2] . مكارم شيرازي، ناصر، همان، ج 9، ص 44.
[3] . خوئي، سيد ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه احياء آثار الامام الخوئي، ص 83.
[4] . طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ترجمهي سيد محمد باقر موسوي همداني، قم، دارالعلم، ج 1، ص 132.
در چند آيه از آيات قرآن كريم دعوت به تحدّي و مبارزه طلبي شده است كه به آيات تحدّي معروفند و با بيان بسيار قاطع و صريح تمام جهانيان در همه زمانها و مكانها و كليه كساني را كه در پيوند آن با مبدأ جهان آفرينش ترديد داشتند را دعوت به مقابله به مثل كرده است و به گواه تاريخ مثلي را براي قرآن نياوردهاند.[1] و در نمونههاي عرضه شده كه تاريخ آنها را معرفي نموده است، در آن سستي آشكار است.
امّا اشكالات وارده بر اين چند جمله عبارتند از:
1. اين الفاظ، شبيه الفاظ قرآن است كه تنها گاهي به جابجائي مكاني اكتفاء شده است.
2. در آيات تحدّي، تحدّي به قرآن و يك سوره و ده سوره شده است و نتيجه ميدهد كه تحدّي قرآن به يك كلمه يا يك جمله نيست تا كسي ادّعا كند من ميتوانم مثل آن را بياورم.[2]
3. حروف مقطعه در صدر جمله فوق تنها به شبيه سازي لفظي با قرآن، اكتفاء شده است.
4. مرجع ضمير «انه» مشخص نشده است، اگر به «قرآن» راجع باشد نقض ادّعاي خودتان ميشود از يك طرف ميگوييد قرآن معجزه است كه يكي از شرايط اعجاز اين است كه بشر عادي نتواند مانند آن را بياورد و از طرف ديگر مانند قرآن را ميآوريد.
5. مفهوم جمله مشخص نيست كه چه مقصد و هدفي را دنبال ميكند و هيچ ارتباطي بين اين دو جمله نيست، اگر «ما» موصوله باشد احتياج به خبر دارد كه خبر آن نيامده است و اگر نافيه باشد كه ميگوييد قرآن براي شما انذاركننده نيست در حالي كه از شأن پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و آيات قرآن، انذار و تبشير است.
6. در قرآن كلمه «معجز» و كلمه «منذر» صفت قرآن كريم نيامده است.
7. پس از اين همه اشكالات، شايد بگوييد تمام اشكالات فوق قابل جواب است، که در اين صورت دو جواب ديگر كه جنبه عموميت (از لحاظ بلاغت و فصاحت و نظم و نثر) داشته باشد بدان گفته مي شود كه يكي از آنها از مرحوم آية الله خوئي در البيان است كه ميفرمايد:
الف) شبههاي را ابتداءً مطرح ميسازد مبني بر اينكه عارف و آشناي به لغات و واژههاي عربي قادر است كه مثل كلمات و جملات قرآن را بياورد، آنگاه در پاسخ ميفرمايند كه اين شبهه سزاوار ذكر نيست زيرا قدرت برآوردن به مانند كلمه اي از كلمات قرآن بلكه برآوردن بمثل جملهاي از جملات قرآن اقتضاء قدرت برآوردن بمثل قرآن يا به سورهاي از سوره قرآن نيست؛ زيرا قدرت بر مادّه (و الفاظ عربي) لازمهاش اين نيست كه بتواند اين تركيب قرآني را بياورد[3]
ب) ظاهر آيات تحدّي اين است كه بشر نميتواند چنين قالبي را بسازد نه اين كه خدا نميگذارد، بلكه منوط به اين كرده است كه قرآن با علم الهي نازل شده است، و استدلال به تحدّي، استدلال بر اين است كه قرآن از ناحيه خدا نازل شده نه اينكه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ آن را از خود تراشيده است.[4] چنانكه اين معنا در آيه 14 سوره هود آمده است: فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ «و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند بدانيد با علم الهي نازل شده».
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير موضوعي قرآن کريم ـ قرآن در قرآن ـ ، ج1، اثر استاد جوادي آملي.
2. الاتقان في علوم القرآن، اثر جلال الدين سيوطي، ج1 و 2.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1373، ج 1، ص 133.
[2] . مكارم شيرازي، ناصر، همان، ج 9، ص 44.
[3] . خوئي، سيد ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه احياء آثار الامام الخوئي، ص 83.
[4] . طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ترجمهي سيد محمد باقر موسوي همداني، قم، دارالعلم، ج 1، ص 132.