چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آثار و پيامدهاي خودفراموشي را بيان كنيد.


پاسخ :
1ـ عدم درك درست از زمان
عمر انسان كه تنها سرمايه اوست، همچون آب روان در سراشيبي تندي مي گذرد و هر روز كه مي گذرد به اندازه يك روز از سرمايه انسان مستهلك مي شود، بنابراين بايد نهايت توجه و وسواس را داشت تا در قبال اين رفتن سرمايه، توشه و كمالي كسب كنيم. نيروها، نشاط، سلامتي و بالاخره فرصت هاي مختلفي كه اكنون براي همه فراهم است، هميشه همين طور نمي ماند، بلكه روز به روز از مقدار آن كاسته مي شود. انسان عاقل آن است كه قبل از پايان يافتن فرصت ها، بارش را ببندد و كمال مطلوب خود را تحصيل كند. انسان خود فراموش، بدون هدف ساعات عمرش را سپري مي كند، بدون آن كه از آن استفاده بكند; ساعت هاي عمر خود را جلو آيينه مي گذارند و كمترين توجهي ندارد كه "الفرصة تمرّ مر السحاب فانتهزوا فرض الخير"[1] فرصت ها همچون ابر در گذرند و نبايد فرصت هاي شايسته و خوب را از دست داد.
بنابراين، بايد بيشترين بهره را از عمر خود برد و توجه داشت كه اين فرصت ها، عمر انسان است كه در گذر است و هر كدام كه از دست رفت ديگر بازگشتي براي آن نيست; علي(عليه السلام)مي فرمايد: "و لاكل فرصة نصاب"[2] هر فرصتي به دست نمي آيد. يعني فرصت ها هميشه به سراغ انسان ها نمي آيند، اكنون كه به سراغ تو آمده است و چند صباحي مهمان توست از آن نهايت بهره برداري را بكن، چرا كه هزاران اوضاع و شرايط جزئي و كلي دست به دست هم مي دهد. تا فرصتي براي كسي پيش آيد و با فقدان يكي از آن ها فرصت به دست آمده هم از ميان مي رود. لذا تا فرصت هست، تا سلامتي و نشاط هست، تا امكانات تحصيلي علم و كمال هست، بايد حداكثر نتيجه را از آن گرفت. وقت شناسي و آمادگي براي بهره برداري درست از شرايط و امكانات گوناگون، از اصول مورد تأكيد اسلام است. حضرت امير(عليه السلام)فرمودند: "بادر الفرصة قبل ان تكون غصة"[3] از فرصت قبل از آن كه (با رفتنش) غصه شود سبقت بگير. بنابراين، اولين پيامد خودفراموشي، اين است كه انسان زمان را دست درك نكرده و درست از آن استفاده نمي كند; يا اين كه استفاده از فرصت يكي از اصولي است كه با برنامه ريزي دقيق مي توان به آن دست يافت.
سعديا دي رفت، فردا همچنان موجود نيست *** در ميان اين و آن، فرصت شمار امروز را
2ـ هويت منفي
در اين حالت، جوان و نوجوان، نقش و وظايفي را كه به وسيله خانواده يا اجتماع براي وي مناسب تشخيص داده مي شود، با تمسخر يا پرخاش و حالتي خصمانه رد مي كند و ممكن است رفتاري غريب و نامأنوس يا اجتماع داشته باشد.[4]
بي ترديد هر جواني در زندگي خود در جستجوي سعادت و خوشبختي است; يكي اين سعادت را در كسب درآمد بيشتر مي جويد و ديگري در تعقيب تحصيلات عالي تر و سوّمي در آرزوي رسيدن به سكوي قهرماني و...، اما واقعيت اين است كه هيچ كدام از اين آرزوها، جوان را سيراب نمي سازد، زيرا او به دنبال "ناخود" از "خودِ" خويش، پيوسته دور مي شود و شخصيت انساني خود را رفته رفته به دست فراموشي مي سپارد و تمام شخصيت او، با چيزي كه در جستن آن بوده عجين مي شود:
من فاش كنم حقيقت مطلب را هر چيز كه در جستن آني، آني
ناگفته نماند كه اگر جواني به راستي استعدادهاي خود را بشناسد و ارزش خويش را آن چنان كه شايسته است دريابد، تحصيلات عالي، سكوي قهرماني و ديگر افتخارات، براي او ارزشمند خواهند بود و او بايد همه آن ها را پاس دارد و براي رسيدن به مراحل بعدي كمال، تلاش بيشتري انجام دهد.
3ـ گناه و شرمساري
جوان خودفراموش، بر اثر بيماري، دچار فرومايگي و پستي مي شود، انسانيت را از ياد مي برد، به نداي وجدان اخلاقي بي اعتنا مي گردد، به آساني تن به گناه و ناپاكي مي دهد و پيوسته در مسير سقوط حركت مي كند.
امام علي(عليه السلام) مي فرمايد: "قبيح بذي العقل ان يكون بهيمةً و قد امكنه ان يكون انساناً"[5] براي انسان خردمند و عاقل، ناپسند است كه داراي اخلاقي حيواني باشد، با آن كه مي تواند به حقيقت انسان باشد.
انساني كه مي تواند خود را به مرحله اي برساند كه امام فرشتگان بشود، انساني كه مي تواند خود را به مرحله اي برساند كه معبود ملائكة الله بشود، در اثر گناه به جايي مي رسد كه فرمود: "اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون"[6] حتي خود را به رده چارپايان مي رساند.
انسان خودفراموش هميشه احساس گناه و شرمساري مي كند و اين احساس همچون ضرباتي پي درپي او را مأيوس و نااميد مي كند.
4ـ خودباختگي
جواني كه هويت واقعي خويش را به دست فراموشي مي سپارد، در حقيقت به نوعي "خودباختگي" دچار مي گردد; زيرا در اين حال، تمام فكر و انديشه اش، در اختيار دشمنان انسانيت قرار خواهد گرفت و او كم كم مهره اي مي شود براي اجراي نقشه هاي شيطاني آنان.
اگر بيگانگان به استعدادها و لياقت هاي ذاتي جوان خودباخته پي ببرند، بي ترديد او را به تاريكي و ظلمت رهنمون خواهند ساخت و تمام توانش را در خدمت خويش خواهند گرفت. "جوان" هم خوشحال و سرمست است از اين كه كاري دارد و درسي خوانده و پولي به دست آورده است! ولي اين را نمي داند كه در تمام اين مدت در خدمت دشمنِ دوست نما بوده است! مگر لطف الهي شامل حالش شود و در يابد كه جواني، تلاش، تحصيلات و تمام زندگي اش را در كام بيگانه بيرون و درون فرو ريخته و به قول استاد شهيد مطهري "آن كه برايش كار نكرده، خودش است و آن كه برايش كار كرده او نبوده".[7] براي خود كاري انجام نداده، هر كاري كرده براي آن شخصيت پنداري و خيالي بوده كه هميشه به دنبالش بود. مولوي در اين زمينه تمثيل لطيف و زيبايي دارد، مي گويد:
فرض كنيد انسان زميني را جهت ساختمان براي خودش تهيه كرده، به هر علتي روزها نمي رود آن جا را ساختمان كند، هنگام شب، بنا و كارگر و مهندس و مصالح را مي فرستد، تا آن جا يك ساختمان بسازند، براي اين كه در آن سكونت بكند; پول ها خرج مي كند، خانه اي مي سازد مكمل و مجهز و او هم خاطرش جمع كه خانه خيلي خوبي براي خودش ساخته است. آن روزي كه حركت مي كند برود داخل خانه، وقتي نگاه مي كند مي بيند خانه را در زمين ديگران ساخته، خانه را ساخته، ولي نه در زمين خودش، در زمين ديگران! زمين خودش چطور؟ لخت و عريان آن جا مانده، چه حالي به انسان دست مي دهد؟ مي گويد اين حالتِ همان آدمي است كه وارد قيامت مي شود، خودش را مي بيند مثل يك زمين لخت و خالي; آن كه برايش كار نكرده خودش است.
در زمين ديگران خانه مكن كار خود كن كار بيگانه مكن
كيست بيگانه، تن خاكي تو كز براي اوست غمناكي تو
تا تو تن را چرب و شيرين مي دهي گوهر جان را نبيني فربهي
گر ميان مشك، تن را جا شود وقت مردن گند او پيدا شود
مشك را بر تن مزن بر جان بمال مشك چبود؟ نام پاك ذوالجلال[8]
5ـ سرگرداني و احساس پوچي
اكنون جوان خودفراموش و خودباخته، كه گفتار و كردار و پندارش اثري از انسانيت ندارد و خود را به همه چيز جز خودش مشغول داشته، در اين دنياي بزرگ مات و مبهوت مانده است. در اين جاست كه زندگي براي او بي معنا، پوچ و بي حاصل جلوه مي كند و خود را تنهاي تنها مي پندارد.
امام علي(عليه السلام) چه نيكو مي فرمايند: "من شَغَل نفسه بغير نفسه تحيّر في الظلمات و ارتبك في الهلكات"[9] هر كس خودش را به غير خويشتن سرگرم سازد، در تاريكي ها سرگردان مي ماند و به هلاكت ها در مي افتد.
كلام آخر اين كه حضرت امير(عليه السلام) با اشاره به آثار خودفراموشي مي فرمايند: اگر انسان خود را فراموش كند، باعث گمراهي و هلاكت خويش مي شود و در اثر سهل انگاري، شقاوت ابدي را براي خود مي خرد. فرمود: "عباد الله، الله الله في اعز الانفس عليكم و حبّها اليكم فان الله قد اوضح لكم سبيل الحق و انار طرقه فشقوة لازمة او سعادة دائمة فتزودوا في ايام الفناء لايام البقاء..."[10] بندگان خدا به فكر خويش باشيد، چون هر كس خويشتن را از هر كسي دوست تر و ارجمندتر مي دارند. راه نيك و بد را خدا در قرآن به شما بيان فرمود: "و تزودوا فان خير الزاد التقوي، و اتقون يا اولي الالباب".[11]
منابع جهت مطالعه
1ـ محمدعلي سادات، اخلاِ اسلامي، تهران، انتشارات سمت، 1372.
2ـ محمدتقي فلسفي، اخلاِ، ج2، تهران، هيأت نشر معارف اسلامي، 1359.
3ـ مرتضي مطهري، فلسفه اخلاِ، تهران، انتشارات صدرا، 1374.
4ـ محمدرضا مهدوي كني، نقطه هاي آغازين در اخلاِ عملي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي،
5ـ مرتضي مطهري، سيري در نهج البلاغه، قم، دارالتبليغ الاسلامي، 1354.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . نهج البلاغه، كلمه 20، نهج البلاغه نسخه المعجم المفهرس، چاپ دوم، 1314هـ.
[2] . نهج البلاغه، نامه 31، نهج البلاغه نسخه المعجم المفهرس، چاپ دوم، ذيحجه 1413هـ. ص 128.
[3] . همان، ص 129.
[4] . احمدي، سيداحمد، روانشناسي نوجوانان و جوانان، اصفهان، انتشارات مشعل، 1368، ص 30
[5] . فلسفي، محمدتقي، اخلاِ، ج2، تهران، هيأت نشر معارف اسلامي، 1359، ص 81
[6] . اعراف، 74
[7] . مطهري، مرتضي، فلسفه اخلاِ، چاپ چهاردهم، تهران، صدرا، 1374، ص179
[8] . مولوي، مثنوي معنوي، دفتر دوم، تهران، اسلاميه، ص 118، س4
[9] . نهج البلاغه، خطبه 157، نسخه المعجم المفهرس، چاپ دوم، ذيحجه 1413هـ
[10] . همان
[11] . بقره، 197


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.