چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آزادي يعني چه واسلام چه ديدگاهي نسبت به آن دارد؟


پاسخ :
آزادى
در تبيين و تفسير هر موضوعى، ابتدا بايد نوع رويكرد به آن را مشخص ساخت چرا كه هر رهيافتى، مبانى، پيش‏فرض‏ها و روش‏هاى خاص خود را مى‏طلبد. براى مثال هيچ‏گاه نمى‏توان با روى‏كردى جامعه‏شناسانه، به تحليلى روان‏شناسانه رسيد و يا بالعكس. بنابراين، اگر آزادى از منظر اسلام بررسى و تشريح مى‏شود، بايد با پيش‏فرض‏هاى خود مبانى اسلامى پى‏گيرى شود. با عنايت به اين نكته، پيش از توضيح ديدگاه اسلام نسبت به مقوله «آزادى»، بايد چند مطلب به عنوان مبادى و مبانى پاسخ، مد نظر قرار گيرد:
يكم. واژه «آزادى» به معناى باز بودن راه انجام دادن و ترك كار است خواه آن فعل جنبه ارزشى داشته باشد يا خير خواه در حوزه تفكر باشد يا در حوزه سياسى در حوزه اخلاق باشد يا خير فردى باشد يا اجتماعى و معقول باشد يا غيرمعقول.
دوم. انسان بر حسب آفرينش ويژه‏اش، موجودى صاحب عقل و اراده است به صورتى كه در هر كارى مى‏تواند جانب انجام دادن آن را اختيار كند يا جانب ترك آن را برگزيند. براساس فطرت، آدمى در مورد انجام دادن و ترك فعل، مطلق العنان است و مقيد به يكى از دو طرف نشده است. اين نوع آزادى انسان را «آزادى تكوينى» مى‏نامند.
سوم. لازمة آزادى تكوينى، آزادى ديگرى است يعنى، امكان بهره‏مندى آدمى از مواهب «آزادى تكوينى» بدون دخالت قوه قدرت و اراده قاهرى بيرون از نفس انسان. اين آزادى «آزادى حقوقى» نام دارد.(1)
چهارم. تعريف آزادى، ارتباط تنگاتنگى با تعريف انسان دارد چرا كه متعلق آزادى، خود انسان است. از اين رو هر تعريفى از انسان، در برداشت از آزادى و تعيين محدوده‏هاى آن دخيل خواهد بود و بالاتر اينكه بدون ارائه تعريفى از انسان، تعريف آزادى ممكن نخواهد بود.
اكنون تعريف آزادى از منظر اسلام را با ديدگاه آن دربارة انسان، شروع مى‏كنيم:
انسان در نگرش اسلامى
1. انسان، كارگزار يا خليفه خداوند بر روى زمين و عبد او و در مقام عبوديت، مطيع خواست و اراده او است. اما در مقام كارگزارى، بر روى زمين بايد فعال باشد.(2)
2. انسان هم داراى عقل است و هم داراى اراده. اسلام مى‏خواهد انسان اراده‏اش را تابع مشيت خداوند قرار دهد زيرا تنها در اين صورت است كه آدمى به زندگى توأم با سعادت و رستگارى در دنيا و آخرت، دست خواهد يافت.(3)
3. انسان از آن جهت كه به مستقيم‏ترين وجه، منعكس كننده حكمت الهى و به كامل‏ترين وجه، مظهر صفات او است، اشرف مخلوقات است.(4)
4. انسان قدرت دارد كه بر همه مخلوقات ديگر سلطه يابد اما مسئوليت نيز دارد كه از همه اين مخلوقات، مراقبت نمايد.(5)
5. انسان داراى دو ضلع وجودى است: طبيعت و فطرت، و از همين‏رو، نقطه صفرى است كه قابليت تا بى‏نهايت صعود يا سقوط را دارا است.(6) راز تعبيرات دوگانه و متضاد برخى آيات قرآن كريم از انسان، در همين خصوصيت نهفته است. (در برخى از آيات، انسان ضعيف و ناتوان،(7) ستمكار،(8) جهول(9) و بسيار نادان، ناسپاس،(10) و سركش،(11) و در بعضى آيات ديگر، خودآگاه،(12) حق‏گرا،(13) مسئوليت‏پذير(14) و خوانده شده است.
حاصل آنكه در يك برآيند كلى، اسلام آدمى را محدود در همين كه هست و تاكنون خود را نشان داده، نمى‏بيند بلكه براى او آرمانى فراتر از بينش طبيعى و مادى در نظر دارد. اسلام مى‏خواهد انسان آرمانى (ايده‏آل) بسازد، نه انسان صرفاً معمولى (نرمال) كه تنها با جامعه بسازد و با ديگران هماهنگ باشد برخلاف نگرش ليبراليزم درباره انسان كه طبيعت‏گرا است و آدمى را همين مى‏بيند كه هست و تاكنون خود را نشان داده است
تو ز «كرّمنا بنى‏آدم» شهى هم به خشكى هم به دريا پا نهى‏
كه «حملناهم على البحر» ى به جان از «حملناهم على البر» پيش ران‏
مرملايك را سوى بر راه نيست جنس حيوان هم زبحر آگاه نيست‏
تو به تن حيوان، به جانى از ملك تاروى هم بر زمين هم بر فلك‏
تا به ظاهر «مثلكم» باشد بشر با دل «يوحى اليه» ديده‏ور
(15)
آزادى و مفهوم «انسان»
با توجه به همين دوگانگى وجودى انسان (طبيعت و فطرت سقوط و صعود) در نگرش اسلام است كه خداوند هم «آزادى تكوينى» به بشر اعطا فرموده و هم بر «آزادى تشريعى» اوصحّه گذاشته است تا در پرتو آن، آدمى بر ترميم كاستى‏ها و ايجاد مصونيت از آسيب‏هاى ناشى از كژى‏هاى ضلع طبيعت خود توانا گردد و با شناخت و پرداخت آزادانه به ضلع فطرت خويش، مرتبه خلافت الهى و كارگزارى خداوند را به دست آورد. به
عبارت ديگر، اسلام انسان را واجد قابليت‏ها و صلاحيت‏هايى مى‏داند كه سبب شايستگى و بايستگى بهره‏مندى او از موهبت «آزادى» است. از همين رو، قرآن هدف نهايى بعثت پيامبر گرامى (ص) را تحقق آزادى تكوينى و تشريعى تلقّى كرده است: « وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتى كانَتْ عَلَيْهِمْ» «و از [دوش‏] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است، برمى‏دارد».(16) گويا با نبود آزادى، دعوت به دين و دين‏دارى، لغو و عبث است.
آزادى در اسلام
با توجه به مطالب پيش گفته، روشن مى‏شود كه تعريف آزادى در نگرش اسلام چيست؟ اسلام، هم آزادى تكوينى براى انسان قائل است و هم آزادى تشريعى. براساس آيات قرآن، انسان از آزادى تكوينى برخوردار است يعنى، مختار است كه كارى را انجام دهد يا ندهد و اين، آزادى فطرى بشر است. همچنين آزادى تشريعى كه در منظر اسلام امرى شايسته و بايسته است يعنى انسان آزاد است كه از آزادى تكوينى خود، در عمل و زندگى خويش بهره‏مند شود و هيچ‏كسى حق ندارد با فشار و زور و قدرت، از بهره‏ورى معقول او از آزادى تكوينى جلوگيرى كند. به فرمودة خداوند متعال: «برخى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا، به خدايى نگيريد».(17) و «هيچ بشرى را نسزد كه خدا به او كتاب و حكم و پيامبرى بدهد سپس او به مردم بگويد: به جاى خدا، بندگان من باشيد»(18)
اين همان آزادى‏اى است كه حضرت على (ع) در وصيت خود به فرزندش امام حسن (ع) سفارش كرد: «نفست را از هر پستى گرامى‏دار هر چند دنائت، تو را به خواهش‏هايت برساند چرا كه هرگز در برابر نفس [ارجمند] ت كه مى‏بخشى، چيز ارزنده‏اى به دست نخواهى آورد. بنده دگرى مباش زيرا خدايت آزاد آفريده است».(19) براساس روح توحيدى كه در نگرش اسلامى از جايگاه ويژه‏اى برخوردار است انسان تنها بايد بنده خداوند باشد، نه غير خدا و چنان كه گفته شد، اراده خود را تابع مشيت و اراده خداوند قرار دهد و آزادى تكوينى خود را محدود و مقيد به خواست خداوند گرداند: در اين صورت، به زندگى با سعادت در دنيا و آخرت بار خواهد يافت. اما همين انسان، در نگرش اسلامى حق ندارد بهره‏ورى از آزادى تكوينى خود را محدود به خواسته‏ها و اراده‏هاى انسان‏هاى ديگر كند و خود را بنده ديگران سازد و عملًا خويش را از آزادى حقوقى و تشريعى محروم سازد. آزادى تشريعى با تعريفى كه از آن در ديدگاه قرآن ارائه شد حق مسلم و طبيعى بشر است و هيچ انسانى حق بازستانى و محدود ساختن آن را ندارد.
خلاصه آنكه: بندگى خداوند موجب آزادى و بندگى غير خداوند،
فقدان آزادى است چنان كه «همسر عمران [مادر مريم [گفت: پروردگار من نذر كردم كه آنچه در رحم من است، آزاد و در خدمت تو باشد».(20)
گفت اى صديق آخر گفتمت: كه مرا انباز كن در مكرمت‏
گفت: ما دو، بندگان كوى تو كردمش آزاد من بر روى تو
تو مرا مى‏دار بنده و يار غار هيچ آزادى نخواهم زينهار
كه مرا از بندگيت آزادى است بى‏تو بر من محنت و بى‏دادى است‏
(21)
حدود آزادى
انسان‏هاى ديگر نمى‏توانند آزادى تشريعى را محدود سازند ولى از آنجا كه انسان موجودى اجتماعى است، به صورت طبيعى ملزم مى‏شود كه اراده خود را در اراده ديگران دخالت دهد و به بيان ديگر، اراده خود را در عرصه اجتماع، با اراده ديگران شريك سازد. از اين رو بايد در برابر قانونى كه حدودى براى اراده‏ها و آزادى‏هاى مردم معين نموده و آنها را تعديل كرده است، خضوع كند. پس همان طبيعتى كه به يك فرد انسان، آزادى اراده و عمل داده است، در عرصه اجتماع، اراده و عمل را محدود و آزادى تشريعى انسان را مقّيد مى‏سازد. در نگرش اسلامى از آن جهت كه قانون را براساس توحيد و سپس بر پاية اخلاق فاضله گذاشته و متعرّض همه اعمال فردى و اجتماعى، تحت عنوان ضوابط شرع شده است آزادى تشريعى در اين چهارچوب مرزبندى مى‏شود. با توجه به اين مطلب مهم، آزادى تشريعى از ديدگاه اسلام به اين معنا مى‏شود كه انسان آزاد و مختار است كه از تمامى حقوقى كه قوانين شرع براى او مشخص كرده‏اند، بهره‏مند شود. براى مثال يكى از قوانين شرع آن است كه انسان مى‏تواند تا هر جا كه بخواهد، در عرصه علم‏اندوزى پيش برود و در اين ساحت، آزاد است و حتى دولت اسلامى موظف است امكاناتى براى افراد فراهم كند تا
از اين حق بهره‏مند شوند.(22) آزادى بيان و نوشتار، آزادى اجتماعى، آزادى بينش و آزادى انديشه (در ساحت‏هاى اقتصادى، فرهنگى و سياسى) همه در چهارچوب مقوله پيش، گفته معنا مى‏يابد و تحليل مى‏شود.
فرجام سخن اينكه اگر حاكميت ولايت فقيه را بپذيريم، بر اساس قوانين شرع و براى فراهم كردن زمينه رشد و تعالى انسان‏ها است و محدوديتى هم كه براى آزادى ايجاد مى‏كند، در همان چهارچوبى است كه لازمة زندگى اجتماعى بشر است با اين تفاوت كه چگونگى اين حدود، برخاسته از دستورهاى خداوند است و نه صرفا به اقتضاى ضرورت اجتماعى يا خواست مردم.
پى‏نوشت‏
(1) الميزان، ج 10، ص 073
(2) بقره (2)، آيه 03
(3) احزاب، آيه 29 اسراء، آيه 91
(4) سوره اسراء، آيه 07
(5) براى آگاهى بيش‏تر، نگ: دكتر سيد حسين نصر، جوان مسلمان و دنياى متجدد، صص 63 66
(6) انسان، آية 3
(7) نساء، آيه 82
(8) ابراهيم، آيه 43
(9) احزاب، آيه 27
(10) عاديات، آيه 6
(11) علق، آيه 6
(12) قيامت، آيه 41
(13) زمر، آيه 81
(14) احزاب، آيه 27
(15) مثنوى معنوى، دفتر دوم، ابيات 3773 تا 7773.
(16) اعراف، آيه 751
(17) آل عمران (3)، آية 46
(18) همان، آية 97
(19) نهج البلاغه، نامه 13
(20) آل عمران (3)، آيه 53
(21) مثنوى معنوى، دفتر ششم، ابيات 1075 تا 8701.
(22) براى آگاهى بيش‏تر، نگ: علامه طباطبايى، الميزان، ج 10، صص 371 372 و ج 4، ص 116 ر. ك: نظريه حقوق اسلام، ج 1 مصباح يزدى، حقوق و سياست‏



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.