پرسش :
آزادي يعني چه واسلام چه ديدگاهي نسبت به آن دارد؟
پاسخ :
آزادى
در تبيين و تفسير هر موضوعى، ابتدا بايد نوع رويكرد به آن را مشخص ساخت چرا كه هر رهيافتى، مبانى، پيشفرضها و روشهاى خاص خود را مىطلبد. براى مثال هيچگاه نمىتوان با روىكردى جامعهشناسانه، به تحليلى روانشناسانه رسيد و يا بالعكس. بنابراين، اگر آزادى از منظر اسلام بررسى و تشريح مىشود، بايد با پيشفرضهاى خود مبانى اسلامى پىگيرى شود. با عنايت به اين نكته، پيش از توضيح ديدگاه اسلام نسبت به مقوله «آزادى»، بايد چند مطلب به عنوان مبادى و مبانى پاسخ، مد نظر قرار گيرد:
يكم. واژه «آزادى» به معناى باز بودن راه انجام دادن و ترك كار است خواه آن فعل جنبه ارزشى داشته باشد يا خير خواه در حوزه تفكر باشد يا در حوزه سياسى در حوزه اخلاق باشد يا خير فردى باشد يا اجتماعى و معقول باشد يا غيرمعقول.
دوم. انسان بر حسب آفرينش ويژهاش، موجودى صاحب عقل و اراده است به صورتى كه در هر كارى مىتواند جانب انجام دادن آن را اختيار كند يا جانب ترك آن را برگزيند. براساس فطرت، آدمى در مورد انجام دادن و ترك فعل، مطلق العنان است و مقيد به يكى از دو طرف نشده است. اين نوع آزادى انسان را «آزادى تكوينى» مىنامند.
سوم. لازمة آزادى تكوينى، آزادى ديگرى است يعنى، امكان بهرهمندى آدمى از مواهب «آزادى تكوينى» بدون دخالت قوه قدرت و اراده قاهرى بيرون از نفس انسان. اين آزادى «آزادى حقوقى» نام دارد.(1)
چهارم. تعريف آزادى، ارتباط تنگاتنگى با تعريف انسان دارد چرا كه متعلق آزادى، خود انسان است. از اين رو هر تعريفى از انسان، در برداشت از آزادى و تعيين محدودههاى آن دخيل خواهد بود و بالاتر اينكه بدون ارائه تعريفى از انسان، تعريف آزادى ممكن نخواهد بود.
اكنون تعريف آزادى از منظر اسلام را با ديدگاه آن دربارة انسان، شروع مىكنيم:
انسان در نگرش اسلامى
1. انسان، كارگزار يا خليفه خداوند بر روى زمين و عبد او و در مقام عبوديت، مطيع خواست و اراده او است. اما در مقام كارگزارى، بر روى زمين بايد فعال باشد.(2)
2. انسان هم داراى عقل است و هم داراى اراده. اسلام مىخواهد انسان ارادهاش را تابع مشيت خداوند قرار دهد زيرا تنها در اين صورت است كه آدمى به زندگى توأم با سعادت و رستگارى در دنيا و آخرت، دست خواهد يافت.(3)
3. انسان از آن جهت كه به مستقيمترين وجه، منعكس كننده حكمت الهى و به كاملترين وجه، مظهر صفات او است، اشرف مخلوقات است.(4)
4. انسان قدرت دارد كه بر همه مخلوقات ديگر سلطه يابد اما مسئوليت نيز دارد كه از همه اين مخلوقات، مراقبت نمايد.(5)
5. انسان داراى دو ضلع وجودى است: طبيعت و فطرت، و از همينرو، نقطه صفرى است كه قابليت تا بىنهايت صعود يا سقوط را دارا است.(6) راز تعبيرات دوگانه و متضاد برخى آيات قرآن كريم از انسان، در همين خصوصيت نهفته است. (در برخى از آيات، انسان ضعيف و ناتوان،(7) ستمكار،(8) جهول(9) و بسيار نادان، ناسپاس،(10) و سركش،(11) و در بعضى آيات ديگر، خودآگاه،(12) حقگرا،(13) مسئوليتپذير(14) و خوانده شده است.
حاصل آنكه در يك برآيند كلى، اسلام آدمى را محدود در همين كه هست و تاكنون خود را نشان داده، نمىبيند بلكه براى او آرمانى فراتر از بينش طبيعى و مادى در نظر دارد. اسلام مىخواهد انسان آرمانى (ايدهآل) بسازد، نه انسان صرفاً معمولى (نرمال) كه تنها با جامعه بسازد و با ديگران هماهنگ باشد برخلاف نگرش ليبراليزم درباره انسان كه طبيعتگرا است و آدمى را همين مىبيند كه هست و تاكنون خود را نشان داده است
تو ز «كرّمنا بنىآدم» شهى هم به خشكى هم به دريا پا نهى
كه «حملناهم على البحر» ى به جان از «حملناهم على البر» پيش ران
مرملايك را سوى بر راه نيست جنس حيوان هم زبحر آگاه نيست
تو به تن حيوان، به جانى از ملك تاروى هم بر زمين هم بر فلك
تا به ظاهر «مثلكم» باشد بشر با دل «يوحى اليه» ديدهور
(15)
آزادى و مفهوم «انسان»
با توجه به همين دوگانگى وجودى انسان (طبيعت و فطرت سقوط و صعود) در نگرش اسلام است كه خداوند هم «آزادى تكوينى» به بشر اعطا فرموده و هم بر «آزادى تشريعى» اوصحّه گذاشته است تا در پرتو آن، آدمى بر ترميم كاستىها و ايجاد مصونيت از آسيبهاى ناشى از كژىهاى ضلع طبيعت خود توانا گردد و با شناخت و پرداخت آزادانه به ضلع فطرت خويش، مرتبه خلافت الهى و كارگزارى خداوند را به دست آورد. به
عبارت ديگر، اسلام انسان را واجد قابليتها و صلاحيتهايى مىداند كه سبب شايستگى و بايستگى بهرهمندى او از موهبت «آزادى» است. از همين رو، قرآن هدف نهايى بعثت پيامبر گرامى (ص) را تحقق آزادى تكوينى و تشريعى تلقّى كرده است: « وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتى كانَتْ عَلَيْهِمْ» «و از [دوش] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است، برمىدارد».(16) گويا با نبود آزادى، دعوت به دين و ديندارى، لغو و عبث است.
آزادى در اسلام
با توجه به مطالب پيش گفته، روشن مىشود كه تعريف آزادى در نگرش اسلام چيست؟ اسلام، هم آزادى تكوينى براى انسان قائل است و هم آزادى تشريعى. براساس آيات قرآن، انسان از آزادى تكوينى برخوردار است يعنى، مختار است كه كارى را انجام دهد يا ندهد و اين، آزادى فطرى بشر است. همچنين آزادى تشريعى كه در منظر اسلام امرى شايسته و بايسته است يعنى انسان آزاد است كه از آزادى تكوينى خود، در عمل و زندگى خويش بهرهمند شود و هيچكسى حق ندارد با فشار و زور و قدرت، از بهرهورى معقول او از آزادى تكوينى جلوگيرى كند. به فرمودة خداوند متعال: «برخى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا، به خدايى نگيريد».(17) و «هيچ بشرى را نسزد كه خدا به او كتاب و حكم و پيامبرى بدهد سپس او به مردم بگويد: به جاى خدا، بندگان من باشيد»(18)
اين همان آزادىاى است كه حضرت على (ع) در وصيت خود به فرزندش امام حسن (ع) سفارش كرد: «نفست را از هر پستى گرامىدار هر چند دنائت، تو را به خواهشهايت برساند چرا كه هرگز در برابر نفس [ارجمند] ت كه مىبخشى، چيز ارزندهاى به دست نخواهى آورد. بنده دگرى مباش زيرا خدايت آزاد آفريده است».(19) براساس روح توحيدى كه در نگرش اسلامى از جايگاه ويژهاى برخوردار است انسان تنها بايد بنده خداوند باشد، نه غير خدا و چنان كه گفته شد، اراده خود را تابع مشيت و اراده خداوند قرار دهد و آزادى تكوينى خود را محدود و مقيد به خواست خداوند گرداند: در اين صورت، به زندگى با سعادت در دنيا و آخرت بار خواهد يافت. اما همين انسان، در نگرش اسلامى حق ندارد بهرهورى از آزادى تكوينى خود را محدود به خواستهها و ارادههاى انسانهاى ديگر كند و خود را بنده ديگران سازد و عملًا خويش را از آزادى حقوقى و تشريعى محروم سازد. آزادى تشريعى با تعريفى كه از آن در ديدگاه قرآن ارائه شد حق مسلم و طبيعى بشر است و هيچ انسانى حق بازستانى و محدود ساختن آن را ندارد.
خلاصه آنكه: بندگى خداوند موجب آزادى و بندگى غير خداوند،
فقدان آزادى است چنان كه «همسر عمران [مادر مريم [گفت: پروردگار من نذر كردم كه آنچه در رحم من است، آزاد و در خدمت تو باشد».(20)
گفت اى صديق آخر گفتمت: كه مرا انباز كن در مكرمت
گفت: ما دو، بندگان كوى تو كردمش آزاد من بر روى تو
تو مرا مىدار بنده و يار غار هيچ آزادى نخواهم زينهار
كه مرا از بندگيت آزادى است بىتو بر من محنت و بىدادى است
(21)
حدود آزادى
انسانهاى ديگر نمىتوانند آزادى تشريعى را محدود سازند ولى از آنجا كه انسان موجودى اجتماعى است، به صورت طبيعى ملزم مىشود كه اراده خود را در اراده ديگران دخالت دهد و به بيان ديگر، اراده خود را در عرصه اجتماع، با اراده ديگران شريك سازد. از اين رو بايد در برابر قانونى كه حدودى براى ارادهها و آزادىهاى مردم معين نموده و آنها را تعديل كرده است، خضوع كند. پس همان طبيعتى كه به يك فرد انسان، آزادى اراده و عمل داده است، در عرصه اجتماع، اراده و عمل را محدود و آزادى تشريعى انسان را مقّيد مىسازد. در نگرش اسلامى از آن جهت كه قانون را براساس توحيد و سپس بر پاية اخلاق فاضله گذاشته و متعرّض همه اعمال فردى و اجتماعى، تحت عنوان ضوابط شرع شده است آزادى تشريعى در اين چهارچوب مرزبندى مىشود. با توجه به اين مطلب مهم، آزادى تشريعى از ديدگاه اسلام به اين معنا مىشود كه انسان آزاد و مختار است كه از تمامى حقوقى كه قوانين شرع براى او مشخص كردهاند، بهرهمند شود. براى مثال يكى از قوانين شرع آن است كه انسان مىتواند تا هر جا كه بخواهد، در عرصه علماندوزى پيش برود و در اين ساحت، آزاد است و حتى دولت اسلامى موظف است امكاناتى براى افراد فراهم كند تا
از اين حق بهرهمند شوند.(22) آزادى بيان و نوشتار، آزادى اجتماعى، آزادى بينش و آزادى انديشه (در ساحتهاى اقتصادى، فرهنگى و سياسى) همه در چهارچوب مقوله پيش، گفته معنا مىيابد و تحليل مىشود.
فرجام سخن اينكه اگر حاكميت ولايت فقيه را بپذيريم، بر اساس قوانين شرع و براى فراهم كردن زمينه رشد و تعالى انسانها است و محدوديتى هم كه براى آزادى ايجاد مىكند، در همان چهارچوبى است كه لازمة زندگى اجتماعى بشر است با اين تفاوت كه چگونگى اين حدود، برخاسته از دستورهاى خداوند است و نه صرفا به اقتضاى ضرورت اجتماعى يا خواست مردم.
پىنوشت
(1) الميزان، ج 10، ص 073
(2) بقره (2)، آيه 03
(3) احزاب، آيه 29 اسراء، آيه 91
(4) سوره اسراء، آيه 07
(5) براى آگاهى بيشتر، نگ: دكتر سيد حسين نصر، جوان مسلمان و دنياى متجدد، صص 63 66
(6) انسان، آية 3
(7) نساء، آيه 82
(8) ابراهيم، آيه 43
(9) احزاب، آيه 27
(10) عاديات، آيه 6
(11) علق، آيه 6
(12) قيامت، آيه 41
(13) زمر، آيه 81
(14) احزاب، آيه 27
(15) مثنوى معنوى، دفتر دوم، ابيات 3773 تا 7773.
(16) اعراف، آيه 751
(17) آل عمران (3)، آية 46
(18) همان، آية 97
(19) نهج البلاغه، نامه 13
(20) آل عمران (3)، آيه 53
(21) مثنوى معنوى، دفتر ششم، ابيات 1075 تا 8701.
(22) براى آگاهى بيشتر، نگ: علامه طباطبايى، الميزان، ج 10، صص 371 372 و ج 4، ص 116 ر. ك: نظريه حقوق اسلام، ج 1 مصباح يزدى، حقوق و سياست
آزادى
در تبيين و تفسير هر موضوعى، ابتدا بايد نوع رويكرد به آن را مشخص ساخت چرا كه هر رهيافتى، مبانى، پيشفرضها و روشهاى خاص خود را مىطلبد. براى مثال هيچگاه نمىتوان با روىكردى جامعهشناسانه، به تحليلى روانشناسانه رسيد و يا بالعكس. بنابراين، اگر آزادى از منظر اسلام بررسى و تشريح مىشود، بايد با پيشفرضهاى خود مبانى اسلامى پىگيرى شود. با عنايت به اين نكته، پيش از توضيح ديدگاه اسلام نسبت به مقوله «آزادى»، بايد چند مطلب به عنوان مبادى و مبانى پاسخ، مد نظر قرار گيرد:
يكم. واژه «آزادى» به معناى باز بودن راه انجام دادن و ترك كار است خواه آن فعل جنبه ارزشى داشته باشد يا خير خواه در حوزه تفكر باشد يا در حوزه سياسى در حوزه اخلاق باشد يا خير فردى باشد يا اجتماعى و معقول باشد يا غيرمعقول.
دوم. انسان بر حسب آفرينش ويژهاش، موجودى صاحب عقل و اراده است به صورتى كه در هر كارى مىتواند جانب انجام دادن آن را اختيار كند يا جانب ترك آن را برگزيند. براساس فطرت، آدمى در مورد انجام دادن و ترك فعل، مطلق العنان است و مقيد به يكى از دو طرف نشده است. اين نوع آزادى انسان را «آزادى تكوينى» مىنامند.
سوم. لازمة آزادى تكوينى، آزادى ديگرى است يعنى، امكان بهرهمندى آدمى از مواهب «آزادى تكوينى» بدون دخالت قوه قدرت و اراده قاهرى بيرون از نفس انسان. اين آزادى «آزادى حقوقى» نام دارد.(1)
چهارم. تعريف آزادى، ارتباط تنگاتنگى با تعريف انسان دارد چرا كه متعلق آزادى، خود انسان است. از اين رو هر تعريفى از انسان، در برداشت از آزادى و تعيين محدودههاى آن دخيل خواهد بود و بالاتر اينكه بدون ارائه تعريفى از انسان، تعريف آزادى ممكن نخواهد بود.
اكنون تعريف آزادى از منظر اسلام را با ديدگاه آن دربارة انسان، شروع مىكنيم:
انسان در نگرش اسلامى
1. انسان، كارگزار يا خليفه خداوند بر روى زمين و عبد او و در مقام عبوديت، مطيع خواست و اراده او است. اما در مقام كارگزارى، بر روى زمين بايد فعال باشد.(2)
2. انسان هم داراى عقل است و هم داراى اراده. اسلام مىخواهد انسان ارادهاش را تابع مشيت خداوند قرار دهد زيرا تنها در اين صورت است كه آدمى به زندگى توأم با سعادت و رستگارى در دنيا و آخرت، دست خواهد يافت.(3)
3. انسان از آن جهت كه به مستقيمترين وجه، منعكس كننده حكمت الهى و به كاملترين وجه، مظهر صفات او است، اشرف مخلوقات است.(4)
4. انسان قدرت دارد كه بر همه مخلوقات ديگر سلطه يابد اما مسئوليت نيز دارد كه از همه اين مخلوقات، مراقبت نمايد.(5)
5. انسان داراى دو ضلع وجودى است: طبيعت و فطرت، و از همينرو، نقطه صفرى است كه قابليت تا بىنهايت صعود يا سقوط را دارا است.(6) راز تعبيرات دوگانه و متضاد برخى آيات قرآن كريم از انسان، در همين خصوصيت نهفته است. (در برخى از آيات، انسان ضعيف و ناتوان،(7) ستمكار،(8) جهول(9) و بسيار نادان، ناسپاس،(10) و سركش،(11) و در بعضى آيات ديگر، خودآگاه،(12) حقگرا،(13) مسئوليتپذير(14) و خوانده شده است.
حاصل آنكه در يك برآيند كلى، اسلام آدمى را محدود در همين كه هست و تاكنون خود را نشان داده، نمىبيند بلكه براى او آرمانى فراتر از بينش طبيعى و مادى در نظر دارد. اسلام مىخواهد انسان آرمانى (ايدهآل) بسازد، نه انسان صرفاً معمولى (نرمال) كه تنها با جامعه بسازد و با ديگران هماهنگ باشد برخلاف نگرش ليبراليزم درباره انسان كه طبيعتگرا است و آدمى را همين مىبيند كه هست و تاكنون خود را نشان داده است
تو ز «كرّمنا بنىآدم» شهى هم به خشكى هم به دريا پا نهى
كه «حملناهم على البحر» ى به جان از «حملناهم على البر» پيش ران
مرملايك را سوى بر راه نيست جنس حيوان هم زبحر آگاه نيست
تو به تن حيوان، به جانى از ملك تاروى هم بر زمين هم بر فلك
تا به ظاهر «مثلكم» باشد بشر با دل «يوحى اليه» ديدهور
(15)
آزادى و مفهوم «انسان»
با توجه به همين دوگانگى وجودى انسان (طبيعت و فطرت سقوط و صعود) در نگرش اسلام است كه خداوند هم «آزادى تكوينى» به بشر اعطا فرموده و هم بر «آزادى تشريعى» اوصحّه گذاشته است تا در پرتو آن، آدمى بر ترميم كاستىها و ايجاد مصونيت از آسيبهاى ناشى از كژىهاى ضلع طبيعت خود توانا گردد و با شناخت و پرداخت آزادانه به ضلع فطرت خويش، مرتبه خلافت الهى و كارگزارى خداوند را به دست آورد. به
عبارت ديگر، اسلام انسان را واجد قابليتها و صلاحيتهايى مىداند كه سبب شايستگى و بايستگى بهرهمندى او از موهبت «آزادى» است. از همين رو، قرآن هدف نهايى بعثت پيامبر گرامى (ص) را تحقق آزادى تكوينى و تشريعى تلقّى كرده است: « وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتى كانَتْ عَلَيْهِمْ» «و از [دوش] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است، برمىدارد».(16) گويا با نبود آزادى، دعوت به دين و ديندارى، لغو و عبث است.
آزادى در اسلام
با توجه به مطالب پيش گفته، روشن مىشود كه تعريف آزادى در نگرش اسلام چيست؟ اسلام، هم آزادى تكوينى براى انسان قائل است و هم آزادى تشريعى. براساس آيات قرآن، انسان از آزادى تكوينى برخوردار است يعنى، مختار است كه كارى را انجام دهد يا ندهد و اين، آزادى فطرى بشر است. همچنين آزادى تشريعى كه در منظر اسلام امرى شايسته و بايسته است يعنى انسان آزاد است كه از آزادى تكوينى خود، در عمل و زندگى خويش بهرهمند شود و هيچكسى حق ندارد با فشار و زور و قدرت، از بهرهورى معقول او از آزادى تكوينى جلوگيرى كند. به فرمودة خداوند متعال: «برخى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا، به خدايى نگيريد».(17) و «هيچ بشرى را نسزد كه خدا به او كتاب و حكم و پيامبرى بدهد سپس او به مردم بگويد: به جاى خدا، بندگان من باشيد»(18)
اين همان آزادىاى است كه حضرت على (ع) در وصيت خود به فرزندش امام حسن (ع) سفارش كرد: «نفست را از هر پستى گرامىدار هر چند دنائت، تو را به خواهشهايت برساند چرا كه هرگز در برابر نفس [ارجمند] ت كه مىبخشى، چيز ارزندهاى به دست نخواهى آورد. بنده دگرى مباش زيرا خدايت آزاد آفريده است».(19) براساس روح توحيدى كه در نگرش اسلامى از جايگاه ويژهاى برخوردار است انسان تنها بايد بنده خداوند باشد، نه غير خدا و چنان كه گفته شد، اراده خود را تابع مشيت و اراده خداوند قرار دهد و آزادى تكوينى خود را محدود و مقيد به خواست خداوند گرداند: در اين صورت، به زندگى با سعادت در دنيا و آخرت بار خواهد يافت. اما همين انسان، در نگرش اسلامى حق ندارد بهرهورى از آزادى تكوينى خود را محدود به خواستهها و ارادههاى انسانهاى ديگر كند و خود را بنده ديگران سازد و عملًا خويش را از آزادى حقوقى و تشريعى محروم سازد. آزادى تشريعى با تعريفى كه از آن در ديدگاه قرآن ارائه شد حق مسلم و طبيعى بشر است و هيچ انسانى حق بازستانى و محدود ساختن آن را ندارد.
خلاصه آنكه: بندگى خداوند موجب آزادى و بندگى غير خداوند،
فقدان آزادى است چنان كه «همسر عمران [مادر مريم [گفت: پروردگار من نذر كردم كه آنچه در رحم من است، آزاد و در خدمت تو باشد».(20)
گفت اى صديق آخر گفتمت: كه مرا انباز كن در مكرمت
گفت: ما دو، بندگان كوى تو كردمش آزاد من بر روى تو
تو مرا مىدار بنده و يار غار هيچ آزادى نخواهم زينهار
كه مرا از بندگيت آزادى است بىتو بر من محنت و بىدادى است
(21)
حدود آزادى
انسانهاى ديگر نمىتوانند آزادى تشريعى را محدود سازند ولى از آنجا كه انسان موجودى اجتماعى است، به صورت طبيعى ملزم مىشود كه اراده خود را در اراده ديگران دخالت دهد و به بيان ديگر، اراده خود را در عرصه اجتماع، با اراده ديگران شريك سازد. از اين رو بايد در برابر قانونى كه حدودى براى ارادهها و آزادىهاى مردم معين نموده و آنها را تعديل كرده است، خضوع كند. پس همان طبيعتى كه به يك فرد انسان، آزادى اراده و عمل داده است، در عرصه اجتماع، اراده و عمل را محدود و آزادى تشريعى انسان را مقّيد مىسازد. در نگرش اسلامى از آن جهت كه قانون را براساس توحيد و سپس بر پاية اخلاق فاضله گذاشته و متعرّض همه اعمال فردى و اجتماعى، تحت عنوان ضوابط شرع شده است آزادى تشريعى در اين چهارچوب مرزبندى مىشود. با توجه به اين مطلب مهم، آزادى تشريعى از ديدگاه اسلام به اين معنا مىشود كه انسان آزاد و مختار است كه از تمامى حقوقى كه قوانين شرع براى او مشخص كردهاند، بهرهمند شود. براى مثال يكى از قوانين شرع آن است كه انسان مىتواند تا هر جا كه بخواهد، در عرصه علماندوزى پيش برود و در اين ساحت، آزاد است و حتى دولت اسلامى موظف است امكاناتى براى افراد فراهم كند تا
از اين حق بهرهمند شوند.(22) آزادى بيان و نوشتار، آزادى اجتماعى، آزادى بينش و آزادى انديشه (در ساحتهاى اقتصادى، فرهنگى و سياسى) همه در چهارچوب مقوله پيش، گفته معنا مىيابد و تحليل مىشود.
فرجام سخن اينكه اگر حاكميت ولايت فقيه را بپذيريم، بر اساس قوانين شرع و براى فراهم كردن زمينه رشد و تعالى انسانها است و محدوديتى هم كه براى آزادى ايجاد مىكند، در همان چهارچوبى است كه لازمة زندگى اجتماعى بشر است با اين تفاوت كه چگونگى اين حدود، برخاسته از دستورهاى خداوند است و نه صرفا به اقتضاى ضرورت اجتماعى يا خواست مردم.
پىنوشت
(1) الميزان، ج 10، ص 073
(2) بقره (2)، آيه 03
(3) احزاب، آيه 29 اسراء، آيه 91
(4) سوره اسراء، آيه 07
(5) براى آگاهى بيشتر، نگ: دكتر سيد حسين نصر، جوان مسلمان و دنياى متجدد، صص 63 66
(6) انسان، آية 3
(7) نساء، آيه 82
(8) ابراهيم، آيه 43
(9) احزاب، آيه 27
(10) عاديات، آيه 6
(11) علق، آيه 6
(12) قيامت، آيه 41
(13) زمر، آيه 81
(14) احزاب، آيه 27
(15) مثنوى معنوى، دفتر دوم، ابيات 3773 تا 7773.
(16) اعراف، آيه 751
(17) آل عمران (3)، آية 46
(18) همان، آية 97
(19) نهج البلاغه، نامه 13
(20) آل عمران (3)، آيه 53
(21) مثنوى معنوى، دفتر ششم، ابيات 1075 تا 8701.
(22) براى آگاهى بيشتر، نگ: علامه طباطبايى، الميزان، ج 10، صص 371 372 و ج 4، ص 116 ر. ك: نظريه حقوق اسلام، ج 1 مصباح يزدى، حقوق و سياست