چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

مي خواهم در مسير سير و سلوك قرار بگيرم، اما با آنكه پيش خداي خود اعتراف به گناه مي كنم باز هم مرتكب گناه مي شوم، از كجا شروع كنم؟


پاسخ :


اين مشكل بدين جهت است كه ما به خود نيامده و بيدار نگشته ايم؛ چرا كه اگر يقظه و بيداري بود ما به حقيقت گناه واقف شده و از آن دوري مي كرديم. براي آنكه حقيقت امر بيشتر روشن شود، توجه به مطالب ذيل ضروري است. (1)
از آثار يقظه، توجه به حقيقت گناه و خطر آن است. آثار يقظه، معرفت گناه و شناخت جرم و به دنبال آن، سعي در دوري از گناه و جرم است. با تابش نور يقظه در دل و جان و با بيداري از غفلت و جهل، مساله گناه و گناه كاري و خطر آن، تا حدودي براي سالك مورد توجه قرار مي گيرد و اهميت آن روشن مي شود. در مرحله بيداري و انتباه، با كنار رفتن پرده هاي جهل و غفلت و به لحاظ نوراني شدن عقل به نور يقظه، بزرگي گناه و جرم و خطر آن، به اندازه اي كه يقظه حاصل شده، معلوم مي گردد و خوف به خصوصي در دل او به وجود مي آيد كه او را وادار به دوري از آن و اجتناب از آن مهلكه مي كند.
گفتني است كه گناه و جرم ـ به معناي وسيع آن، از كفر و عناد و شرك جلي گرفته تا طغيان و عصيان با داشتن ايمان و مراتب ناپيداي شرك و گناه ـ چيزي نيست كه براي ارباب غفلت، آن چنان كه بايد، شناخته شود و تصور اين خطرات براي آنان معلوم گردد!!
اگر صاحبان غفلت در درجات مختلف ـ چه كافران و چه مومنان گناهكار ـ مي دانستند گناه يعني چه و كفر و عناد و شرك يعني چه و معصيت و مخالفت با حضرت حق و نيز مراتب خفيه شرك و گناه يعني چه و آن سوي اين قضايا چيست نه تنها به اين امور نزديك نمي شدند و از آنها دوري مي جستند بلكه از فرط خوف و وحشت حتي به تصور آنها راضي نمي بودند و از فكر و تصور ذهني آنها نيز وحشت داشته و فرار مي كردند!
حق همي گويد كه اي مغرور كور!
نز زنامم پاره پاره گشت طور
كه «لو انزلنا كتابا للجبل»
لا نصدع ثم انقطع ثم ارتحل
ار من از كوه احد واقف بدي
پاره گشتي و دلش پر خون شدي
از پدر وز مادر اين بشنيده اي
لاجرم غافل درين پيچيده اي (2)
اهميت و بزرگي هر گناه ـ چه به معناي معصيت و حرام و چه به معناي عميق تر و دقيق تر كه در منازل و مدارج مختلف عبوديت و براي ارباب مقامات مطرح است ـ در ايمان ابتدايي براي مومنان آن چنان كه بايد، روشن نيست. همان گونه كه اهميت و بزرگي و خطر بالاتر از تصور آن جرم و گناهي كه در منازل و مدارج عالي سير به تناسب همان منازل و مدارج هست، مانند اصل آن، براي صاحبان منازل ابتدايي و براي اهل مدارج پايين تر آنچنان كه بايد، روشن و معلوم نمي باشد.
پس به دليل اهميت و بزرگي گناه و خطر آن در ايمان ابتدايي چندان شناخته نيست، مي بينيم صاحبان ايمان ابتدايي ـ با اينكه به گناه و جزاي اخروي و خطرات آن ايمان دارند ـ به طور بايسته از گناه و جرم پرهيز نكرده و از آن وحشت نمي كنند و از آينده خود نگران و مضطرب و خائف نمي باشند و از يك سكون و اطمينان كاذب و مبتني بر جهل و غفلت بر خوردارند!
اجتناب سخت و فرار از گناه، خوف و خشيت، نگراني و اضطراب ، ناله ها و گريه هاي سخت و جدي و بالاخره، بر خود پيچيدن ها و تضرع ها كه از بندگان خوب و از برخي صاحبان ايمان ـ در عين مجاهدت در عبوديت ـ مي شنويم و مي بينيم، در بيشتر صاحبان ايمان و در عموم مومنان نمي بينيم و نمي شنويم. گويا آنچه آنان از گناه و جرم و از خطر آنها فهميده و دانسته اند، غير از آن است كه اينها فهميده و دانسته اند و گويا آنان اموري يافته و به چيزهايي رسيده اند كه اينها نيافته و نرسيده اند و يا گويي آنان جدي گرفته اند و اينها جدي نگرفته اند.
و حال چرا خوبان از بندگان خدا، گناه و جرم را بهتر شناخته و به خطر آن بيشتر پي برده اند و از آن وحشت داشته و دارند اما عامه مومنان با داشتن ايمان آن شناخت و وحشت را ندارند؟! آيا آنان بيدار گشته اند و اينها در خوابند؟! و آيا هر كه بيدار تر، هشيار تر؟!
هر كه در خواب است بيداريش به
مست غفلت عين هشياريش به
چون به حق بيدار نبود جان ما
هست بيداري چو در بندان ما
جان همه روز از لگد كوب خيال
وز زيان و سود و از خوف زوال
ني صفا مي ماندش ني لطف و فر
ني به سوي آسمان راه سفر
خفته آن باشد كه او از هر خيال
دارد اميد و كند با او مقال (3)
جهل و غفلت و محبوس بودن در وادي اوهام، خيال ها، فريب ها و هواهاي حيات دنيوي است كه نمي گذارد ما و همه ارباب غفلت ـ در عين اينكه ايمان داريم ـ به لوازم ايمان خود پايبند باشيم و به حقيقت گناه و بزرگي و خطر آن پي ببريم، تا سعي در نجات از بند آن و تلاش در تطهير خود و دور كردن آن از خود بكنيم و خود را از خطر آن نجات دهيم.
اين جهل و غفلت آن چنان دامنگير است كه در عين قرار گرفتن در پرتگاه آتش و خسران، نه تنها خوف و نگراني و اضطرابي نداريم و نه تنها گريه و تضرعي نمي كنيم، بلكه به لحاظ همان ايمان ابتدايي و عمل جزئي، چنين گمان داريم كه در طريق هدايت و از نجات يافتگان هستيم: نه از گناهان و جرم هاي گذشته و حال در اضطرابيم، نه از مكر و استدراج مي ترسيم و نه از عاقبت امر خويش!. مثل اينكه گناهي نبوده و يا گناه ما مهم نبوده و يا از خداي متعال، قول حتمي بر بخشايش گناهان خود گرفته ايم، آن هم بدون توبه صحيح و مثل اينكه از مكر و استدراج در امان هستيم و از گذشته آگاهي داريم و به عاقبت نيز عالم هستيم.
قرآن مي فرمايد: (فريقا هدي و فريقا حق عليهم الضلالة انهم اتخذوا الشياطين اولياء من دون الله و يحسبون انهم مهتدون)؛ (4) (خداي متعال) دسته اي را هدايت فرموده و دسته اي هم ضلالت براي آنها ثابت گشته است؛ زيرا آنان (عوض اينكه) خود را تحت ولايت خدا قرار دهند، شياطين را اولياي خود اتخاذ نموده اند و از طرفي گمان مي كنند كه هدايت يافته هستند».
كسي كه گناه مي كند و در طريق هوا و هوس است ـ اگر چه ايمان هم داشته باشد و بعضي از لوازم آن هم به جا آورد ـ به همان اندازه كه در طريق مخالفت با حق و در طريق هواها است، تحت ولايت شيطان و جنود او است و بعيد نيست كه مشمول همين آيه باشد. و چه بسا در حيات دنيوي خويش از نظر مال و فرزند و ساير امور دنيوي نيز در رفاه و آسايش باشد و بر اساس گمان نادرست ، اين امور را به نفع خويش و تفضل حق ببيند و چنين تصور كند كه قرار دادن اين امور در اختيار او، از جانب خداي متعال، از باب لطف و عنايت است. در حالي كه اين چنين نبوده و آنچه براي آزمايش به او عطا شده، به لحاظ استفاده وي در طريق گناه و هواها، به ضرر او در جهت هلاكت او بوده و براي او نقمت باشد و بدون اينكه متوجه شود، در مكر و استدراج افتاده و گرفتار خسران گردد:
قرآن می فرماید: (قدرهم فی غمرتهم حتی حین ایحسبون انما نمدهم به من مال و بنین نسارع لهم فی الخیرات بل لا یشعرون) (5)؛ «بگذار آنان در غفلت خود تا وقت معینی غوطه ور باشند. آیا گمان می کنند آنچه به آنان از مال و فرزندان می دهیم از باب این است که می خواهیم خیرها و نعمت ها را از هر سو به آنها برسانیم ؟! چنین نیست بلکه آنان شعور به حقیقت امر ندارند».
ارباب غفلت با وضعی که دارند، به حکم غفلت و بی خبری ، نظر خاصی به اعمال و عبادات خود دارند و طاعت هایشان همیشه در نظرشان بوده و در باطن خویش تکیه و امید به خصوصی به آنها دارند! این طاعت ها و عبادت ها با توجه به معنای صحیح طاعت و عبادت نه تنها کارهای خوبی نیستند بلکه با قطع نظر از به جا آوردن دستور خدای متعال نوعی خلاف ادب نیز می باشند.
برای مثال نمازی که ارباب غفلت به جا می آورند از نظر خوبان به جای خود یک نوع گناه و خلاف ادب است و آنان چنین نمازی را نفاق و دروغ و دعوی بی حقیقت می بینند و همین طور هم هست. آنان هرگز به چنین طاعت و عبادتی راضی نمی شوند و از آن شرم دارند و از به جا آوردن چنین نمازی وجودشان متزلزل می گردد؛ نمازی که حرکات ظاهری در آن درست نقطه مقابل حرکات درونی و قلبی است و قلب با حرکات ظاهری هم گام نیست. این نماز دعوی محض است و همه حرکات و سکنات ظاهری و باطنی در غیر وقت نماز بر خلاف ادعاهایی است که در نماز هست.
یک جمله از آن این است: (ایاک نعبد)؛ «فقط از تو طاعت می بریم و تویی معبود مطلوب ما»، در صورتی که از غیر او و از نفس خود طاعت برده و غیر او معبود و مطلوب دل ما است!!
جمله دیگر آن این است : ( اهدنا اصراط المستقیم)؛ «خدایا ما را به صراط مستقیم در عبودیت هدایت بفرما» در حالی که سعی ما در همه ساعات در مسیر خلاف و در طریق هوا و شیطان است.
یکی از حرکات ما در این نماز سجده است و ظاهر ما نیز نشان می دهد که از غیر او فرار به سوی او اقبال می کنیم ـ آن هم با تذلل و فنا ـ در صورتی که قلب ما از این فرار کاملا بی خبر و بلکه در فرار از حق به سوی اغیار است!... و خلاصه اگر نبود دستور خدای متعال و اگر نبود رافت و رحمت و عفو او این نماز چندان طبق دستور واجب حضرت حق با همین حال و با همین خصوصیات نیز باید آن را به جا آورد و سر این دستور واجب را نیز خود او می داند. تا این اندازه برای ما معلوم است که رافت و رحمت خاصی از جانب او، در این هست که به انسان غافل و جاهل هم می گوید: باز به سوی ما روی بیاور که عفو و آمرزش ما گسترده و رحمت ما شامل و بی نهایت است.
عدم توجه به سر این دستور است که ارباب غفلت را در خود فریفتگی به این گونه نمازها و عبادت های دیگر به اشتباه بیشتر انداخته و در نتیجه نظرشان به طاعاتشان معطوف گشته است و خیال می کنند از اهل عبادت هستند و عبادتی انجام داده اند!!
رو مکن زشتی که نیکی های ما
زشت آید پیش آن زیبای ما
خدمت خود را سزا پنداشتی
تو لوای جرم از آن افراشتی
ون تو را ذکر و دعا دستور شد
زان دعا کردن دلت مغرور شد
همسخن دیدی تو خود را با خدا
ای بسا کس زین گمان افتد جدا
گرچه با توشه نشیند بر زمین
خویشتن بشناس و نیکورتر نشین (6)
حضرت سید الشهدا حسین بن علی (علیه السلام) ـ با آن منزلت عبودی که داشت ـ به تناسب و به اقتضای مرتبت خویش، در قسمتی از مناجات روز عرفه می گوید: «الهی! من کانت محاسنه مساوی فکیف لاتکون مساویه مساوی و من کانت حقایقه دعاوی فکیف لا تکون دعاویه دعاوی»؛ «ای خدا: کسی که خوبی هایش بدی ها است، پس چگونه بدی های وی بد نخواهد بود و کسی که حقیقت های وی دعوی های باطل است، پس چگونه دعوی های بی حقیقت وی، دعوی باطل نخواهد بود!؟» .
البته فهم مقاصد والای امام حسین (علیه السلام) ـ با توجه به مقام و منزلت آن حضرت و مقام محمود ولایت مطلقه ـ برای عقول نارسای ما قابل درک و هضم نیست. همین قدر می دانیم هر مقامی برای خود وظایفی دارد و گفتار آن حضرت ، به تناسب منزلت عبودی خود او است.
عقل جزو او رمز این آگاه نیست
واقف این سر به جز الله نیست
عقل را خود با چنین سودا چه کار
کر ما در زاد را سرنا چه کار (7)
با این بیان روشن شد که ارباب غفلت و آن که بیدار نگشته اند، به حقیقت گناه و بزرگی آن و خطر فراوان آن، آگاهی ندارند و این، یقظه و بیداری است که چنین آگاهی و شناختی را به وجود می آورند و انسان را وادار به تطهیر خود از گناهان گذشته و حال و آینده و دوری از گناه و جرم می کند. یقظه در مراتب مختلف حقیقت گناه و جرم را در درجات مختلف و در منازل متنوع، برای سالک می شناساند و خطر آن را در هر مرحله ای معلوم نموده و به دوری از آن وادار می کند.
امام علی (علیه السلام) می فرماید: «طوبی لنفس ادت الی ربها فرضها و عرکت بجنبها بؤسها و هجرت فی اللیل غمضها، حتی اذا غلت الکری علیها افترشت ارضها و توسدت کفها، فی معشر اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت بذکر ربهم شفاهم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم، اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون» (8) «خوشا نفسی که آنچه را از پروردگارش بر او واجب گردیده، ادا کند و بر سختی ها و مجاهدت ها بردبار باشد و در شب ، خواب خود را ترک کند و آن وقت که خواب بر او غلبه کرد، زمین را فرش و دست خویش را بالش قرار دهد، در آن جمعی که خوف بازگشت به سوی خدا، چشم های آنان را شب ها بیدار داشته است و پهلوهای آنان از خوابگاه هایشان دور گشته و لب هایشان آهسته به ذکر و یاد پروردگارشان مشغول شده است و بر اثر استغفار و توجه به گناهان و تعمق در آنها، گناهان و جرایم آنان در نظرشان بزرگ و بزرگ تر و افزون و افزون تر گردیده است. آنان هستند حزب خدای متعال و حزب خدا همان هایند که نجات یافتگانند».
خواجه عبدالله در منازل السائرین در این زمینه می گوید:
«و الثانی مطالعة الجنایة و الوقوف علی الخطر فیها و التشمر لتدارکها و التخلص من ربقها و طلب النجاة بتمحیصها»؛ یعنی و امر دوم از یقظه ، مطالعه جنایت است و وقوف بر خطر در آن و سرعت برای چاره کردن آن و رهانیدن خود از بند آن و نجات جستن با دور کردن و کنار زدن آن . (9)
پی نوشتها:
1- بر گرفته از : مقالات، نوشته استاد محمد شجاعي.
2- مثنوي معنوي، دفتر دوم.
3- همان، دفتر اول.
4- اعراف (7)، آيه 30.
5- مومنون (23)، آیات 54-56.
6- مثنوی معنوی، دفتر دوم.
7- همان.
8- نهج البلاغه، تحقیق محمد عبده، ج 3، ص 75.
9- مقالات، ج 2، ص 50-44.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.