پرسش :
عشق مجازي و كاذب چه عشقي است؟
پاسخ :
عارفان و فيلسوفان در برابر عشق حقيقي، عشق مجازي و عشق كاذب يا دروغين را مطرح كرده اند. اين دو عشق، اصلي و اصيل نيستند؛ بلكه نام گذاري «عشق» ، بر عشق دروغين، خيانت به محتوا و عمق اين واژه پاك است.
پيروان عرفان و عشق حقيقي، از آنجا كه جهان هستي، از جمله انسان را مظهر، آيات و نشان حضرت حق مي دانند؛ عشق به مظاهر و آفريده هاي او را عشق مجازي و در طول عشق به ذات پروردگار ـ كه عشق حقيقي است ـ مي دانند.
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم ازوست (1)
عشق مجازي همچون نردبان، پل و مسير و رودي به عالم عشق حقيقي است. عشق مجازي ، ريشه در عشق حقيقي دارد زيرا عشق ما بر معشوق راستين، متمركز است و به هر آنچه كه از او است و بوي او را مي دهد و آيت او است، عشق مي ورزيم. عشق مجازي، عشق به نمود است، نه عشق به بود؛ از اين رو توقف و ماندگاري در اين عشق ، هر چند بهتر از نداشتن عشق است؛ ولي نتايج عشق حقيقي و راستين را ندارد.
عاشقي گر زين سر و گرز آن سراست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست
گفت معشوقم: تو بودستي نه آن
ليك كار از كار خيزد در جهان
عاشق آن وهم اگر صادق بود
آن مجازش تا حقيقت مي رود. (2)
در روايتي آمده است: نوجواني كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود. به پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام كرد و از خوشحالي ديدن ايشان، چهره اش گشاد شد و لبخند زد. حضرت به او فرمود: اي جوان! مرا دوست داري؟ گفت: اي رسول خدا!! به خدا قسم آري. فرمود: همچون خودت؟ گفت: اي رسول خدا! به خدا قسم بيشتر. فرمود: همچون پروردگارت؟ گفت: خدا را، خدا را، اي رسول خدا! اين مقام نه براي تو است و نه ديگري. در حقيقت تو را براي دوستي خدا دوست مي دارم. در اين هنگام رسول خدا به همراهان خويش روي كرد و فرمود: اين گونه باشيد؛ خدا را به سبب احسان و نيكي اش به شما دوست بداريد و مرا براي دوستي خدا دوست بداريد. (3)
در حسن رخ خوبان، پيدا همه او ديدم
در چشم تكورويان، زيبا همه او ديدم
در ديده هر عاشق ، او بود همه لايق
ور نه ز نظر وامق، عذرا همه او ديدم
ديدم همه پيش و پس، جز دوست نديدم كس
او بود همه او بس، تنها همه او ديدم (4)
گاه از عشق مجازي به عشق اصغر ياد مي شود كه همان عشق به انسان است؛ زيرا مجموعه اي از لطايف عالم هستي و آيينه اي از صفات حق و راهنماي قلوب و معرفت باري تعالي است.
گاه از آن به عشق اوسط نيز نام مي برند كه همان اشتياق و محبت نسبت به همه اجزاي عالم است؛ از آن رو كه مظاهر صفات الهي است و يا عشق به عالماني است كه ناظر به حقايق موجوداتند و در آفرينش آسمان ها و زمين به تفكر مي پردازند. (5) گاهي نيز به آن «عشق نفساني يا عفيف» نيز اطلاق مي گردد كه همان عشق و محبت به صفات روحي و ملكات اخلاقي انسان ها است. (6)
اما عشق كاذب و دروغين، داراي منشا جنسي و شهواني است. در اين عشق، عاشق به صورت ظاهري معشوق و رنگ و روي او متوجه است. اين نوع عشق ـ كه به جفا، نام عشق بر آن نهاده اند ـ موجب تسلط نفس اماره و تقويت آن و حكومت شهوت بر قوه عاقله و در نتيجه خاموش شدن نور عقل مي شود. (7)
عشق هايي كز پي رنگي بود
عشق نبود عاقبت ننگي بود
عاشقان از درد زان ناليده اند
كه نظر ناجايگه ماليده اند (8)
عشق دروغين، جز طغيان شهوت نيست. عشقي كه از مبادي جنسي و حيواني سرچشمه مي گيرد، به همان نيز خاتمه مي يابد و افزايش و كاهش آن بيشتر به فعاليت هاي فيزيولوژيكي دستگاه تناسلي بستگي دارد كه قهرا در سنين جواني بيشتر بروز مي كند و با پا گذاشتن به سن، از يك طرف و اشباع آن از سوي ديگر، كاهش مي يابد و منتفي مي شود. اين گونه عشق ها به سرعت مي آيد و مي رود و خطرناك و فضيلت كش است.
انسان آن گاه كه تحت تاثير شهوات خويش است، خود را مي پرستد. شخص مورد علاقه را براي خود مي خواهد و در اين انديشه است كه از وصال او بهره مند شود و حداكثر تمتع را از او ببرد. بديهي است كه چنين عشقي نمي تواند مكمل و مربي روح انسان باشد و آن را تهذيب نمايد. (9) اين نوع عشق، منشا خشونت، جنايت، زبون كننده و ناپايدار است و همان است كه وصالش، مدفنش به شمار مي آيد. ملاصدراي شيرازي مي گويد: «كساني كه شيئي از اشياي دنيايي را دوست دارند و فقط به ظاهر آن دل خوش كرده اند، وقتي به وصال محبوب رسيدند، بعد از مدت اندكي همان محبوب، براي آنها وبال شده، موجب زحمتشان مي گردد، لذا حلاوتي را كه در حالت عشق و حب داشتند ، از دست مي دهند (10)».
عشق ، آينه بلند نور است
شهوت ز حساب عشق دور است
سعديا! عشق نياميزد و شهوت با هم
پيش تسبيح ملايك نرود ديو رجيم
امام صادق (علیه السلام) مي فرمايد: «من وضع حبه في غير موضعه فقد تعرض للقطيعة»؛ (11)
«هر كس محبتش را در غير جاي خويش قرار دهد (به جاي رابطه و پيوند) خود را در معرض جدايي قرار داده است».
عشق چون آينه است كه در آن، حالات و درجات استعداد هر عاشقي، نمودار مي گردد. دوام عشق، به دوام و پايداري معشوق وابسته است. عشق آب و رنگ و حس صوري، چون ثبات ندارد، پايدار نمي ماند. اين عشق ها نوعي هوسراني و بازي خيال است كه فرجامي جز ننگ و رسوايي ندارد.
اگر زيبايي ظاهري، ذاتي آدمي بود، نبايد از ميان مي رفت؛ زيرا «لذاتي لا يختلف و لا يتخلف» «ذاتي، اختلاف و تخلف نمي پذيرد». پس با زوال زيبايي ظاهري ، بايد متوجه شويم كه رخ زيباي آدمي، عرضي او است:
عشق بر مرده نباشد پايدار
عشق را بر حي جان افزاي دار (12)
معشوق، صورت نيست؛ بلكه وصف معني و حقيقت است و چون حسن، كمال و معني معشوق نهايتي ندارد؛ سوز و گداز دل عاشقان راه حقيقت نيز پايان نمي پذيرد و هيچ گاه عاشقان از نثار عشق سير و بي نياز نمي گردند.
عشق بينايان بود بر كان زر
هر زماني لاجرم شد بيشتر
عشق رباني است خورشيد كمال
امر نور اوست خلقان چون ضلال(13)
پی نوشتها:
1- سعدي.
2- مثنوي معنوي، دفتر 1، ابيات 76 و 111 و دفتر 3، بيت 1345.
3- ارشاد القلوب، ديلمي، ص 161، ح 898.
4- عراقي.
5- ر. ك: اسفار، ج 7، ص 184؛ دامادي، سيد محمد، شرح عشق و عاشقي هم عشق گفت، صص 97 و 98.
6- محمد بن محمد بن الحسن ، نصير الدين الطوسي، شرح الاشارات و التنبيهات، نمط نهم، فصل هفتم و هشتم.
7- همان.
8- مثنوي معنوي، دفتر 1، بيت 205 و دفتر بيت 229.
9- ر. ك: مطهري ، مرتضي، اخلاق جنسي در اسلام و جهان غرب، صص 83-94.
10- اسفار، ج 7، ص 186.
11- بحار الانوار، ج 74، ص 183.
12- مثنوي معنوي ، دفتر 5، ابيات 3272.
13- همان، ابيات 982 و 983.
عارفان و فيلسوفان در برابر عشق حقيقي، عشق مجازي و عشق كاذب يا دروغين را مطرح كرده اند. اين دو عشق، اصلي و اصيل نيستند؛ بلكه نام گذاري «عشق» ، بر عشق دروغين، خيانت به محتوا و عمق اين واژه پاك است.
پيروان عرفان و عشق حقيقي، از آنجا كه جهان هستي، از جمله انسان را مظهر، آيات و نشان حضرت حق مي دانند؛ عشق به مظاهر و آفريده هاي او را عشق مجازي و در طول عشق به ذات پروردگار ـ كه عشق حقيقي است ـ مي دانند.
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم ازوست (1)
عشق مجازي همچون نردبان، پل و مسير و رودي به عالم عشق حقيقي است. عشق مجازي ، ريشه در عشق حقيقي دارد زيرا عشق ما بر معشوق راستين، متمركز است و به هر آنچه كه از او است و بوي او را مي دهد و آيت او است، عشق مي ورزيم. عشق مجازي، عشق به نمود است، نه عشق به بود؛ از اين رو توقف و ماندگاري در اين عشق ، هر چند بهتر از نداشتن عشق است؛ ولي نتايج عشق حقيقي و راستين را ندارد.
عاشقي گر زين سر و گرز آن سراست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست
گفت معشوقم: تو بودستي نه آن
ليك كار از كار خيزد در جهان
عاشق آن وهم اگر صادق بود
آن مجازش تا حقيقت مي رود. (2)
در روايتي آمده است: نوجواني كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود. به پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام كرد و از خوشحالي ديدن ايشان، چهره اش گشاد شد و لبخند زد. حضرت به او فرمود: اي جوان! مرا دوست داري؟ گفت: اي رسول خدا!! به خدا قسم آري. فرمود: همچون خودت؟ گفت: اي رسول خدا! به خدا قسم بيشتر. فرمود: همچون پروردگارت؟ گفت: خدا را، خدا را، اي رسول خدا! اين مقام نه براي تو است و نه ديگري. در حقيقت تو را براي دوستي خدا دوست مي دارم. در اين هنگام رسول خدا به همراهان خويش روي كرد و فرمود: اين گونه باشيد؛ خدا را به سبب احسان و نيكي اش به شما دوست بداريد و مرا براي دوستي خدا دوست بداريد. (3)
در حسن رخ خوبان، پيدا همه او ديدم
در چشم تكورويان، زيبا همه او ديدم
در ديده هر عاشق ، او بود همه لايق
ور نه ز نظر وامق، عذرا همه او ديدم
ديدم همه پيش و پس، جز دوست نديدم كس
او بود همه او بس، تنها همه او ديدم (4)
گاه از عشق مجازي به عشق اصغر ياد مي شود كه همان عشق به انسان است؛ زيرا مجموعه اي از لطايف عالم هستي و آيينه اي از صفات حق و راهنماي قلوب و معرفت باري تعالي است.
گاه از آن به عشق اوسط نيز نام مي برند كه همان اشتياق و محبت نسبت به همه اجزاي عالم است؛ از آن رو كه مظاهر صفات الهي است و يا عشق به عالماني است كه ناظر به حقايق موجوداتند و در آفرينش آسمان ها و زمين به تفكر مي پردازند. (5) گاهي نيز به آن «عشق نفساني يا عفيف» نيز اطلاق مي گردد كه همان عشق و محبت به صفات روحي و ملكات اخلاقي انسان ها است. (6)
اما عشق كاذب و دروغين، داراي منشا جنسي و شهواني است. در اين عشق، عاشق به صورت ظاهري معشوق و رنگ و روي او متوجه است. اين نوع عشق ـ كه به جفا، نام عشق بر آن نهاده اند ـ موجب تسلط نفس اماره و تقويت آن و حكومت شهوت بر قوه عاقله و در نتيجه خاموش شدن نور عقل مي شود. (7)
عشق هايي كز پي رنگي بود
عشق نبود عاقبت ننگي بود
عاشقان از درد زان ناليده اند
كه نظر ناجايگه ماليده اند (8)
عشق دروغين، جز طغيان شهوت نيست. عشقي كه از مبادي جنسي و حيواني سرچشمه مي گيرد، به همان نيز خاتمه مي يابد و افزايش و كاهش آن بيشتر به فعاليت هاي فيزيولوژيكي دستگاه تناسلي بستگي دارد كه قهرا در سنين جواني بيشتر بروز مي كند و با پا گذاشتن به سن، از يك طرف و اشباع آن از سوي ديگر، كاهش مي يابد و منتفي مي شود. اين گونه عشق ها به سرعت مي آيد و مي رود و خطرناك و فضيلت كش است.
انسان آن گاه كه تحت تاثير شهوات خويش است، خود را مي پرستد. شخص مورد علاقه را براي خود مي خواهد و در اين انديشه است كه از وصال او بهره مند شود و حداكثر تمتع را از او ببرد. بديهي است كه چنين عشقي نمي تواند مكمل و مربي روح انسان باشد و آن را تهذيب نمايد. (9) اين نوع عشق، منشا خشونت، جنايت، زبون كننده و ناپايدار است و همان است كه وصالش، مدفنش به شمار مي آيد. ملاصدراي شيرازي مي گويد: «كساني كه شيئي از اشياي دنيايي را دوست دارند و فقط به ظاهر آن دل خوش كرده اند، وقتي به وصال محبوب رسيدند، بعد از مدت اندكي همان محبوب، براي آنها وبال شده، موجب زحمتشان مي گردد، لذا حلاوتي را كه در حالت عشق و حب داشتند ، از دست مي دهند (10)».
عشق ، آينه بلند نور است
شهوت ز حساب عشق دور است
سعديا! عشق نياميزد و شهوت با هم
پيش تسبيح ملايك نرود ديو رجيم
امام صادق (علیه السلام) مي فرمايد: «من وضع حبه في غير موضعه فقد تعرض للقطيعة»؛ (11)
«هر كس محبتش را در غير جاي خويش قرار دهد (به جاي رابطه و پيوند) خود را در معرض جدايي قرار داده است».
عشق چون آينه است كه در آن، حالات و درجات استعداد هر عاشقي، نمودار مي گردد. دوام عشق، به دوام و پايداري معشوق وابسته است. عشق آب و رنگ و حس صوري، چون ثبات ندارد، پايدار نمي ماند. اين عشق ها نوعي هوسراني و بازي خيال است كه فرجامي جز ننگ و رسوايي ندارد.
اگر زيبايي ظاهري، ذاتي آدمي بود، نبايد از ميان مي رفت؛ زيرا «لذاتي لا يختلف و لا يتخلف» «ذاتي، اختلاف و تخلف نمي پذيرد». پس با زوال زيبايي ظاهري ، بايد متوجه شويم كه رخ زيباي آدمي، عرضي او است:
عشق بر مرده نباشد پايدار
عشق را بر حي جان افزاي دار (12)
معشوق، صورت نيست؛ بلكه وصف معني و حقيقت است و چون حسن، كمال و معني معشوق نهايتي ندارد؛ سوز و گداز دل عاشقان راه حقيقت نيز پايان نمي پذيرد و هيچ گاه عاشقان از نثار عشق سير و بي نياز نمي گردند.
عشق بينايان بود بر كان زر
هر زماني لاجرم شد بيشتر
عشق رباني است خورشيد كمال
امر نور اوست خلقان چون ضلال(13)
پی نوشتها:
1- سعدي.
2- مثنوي معنوي، دفتر 1، ابيات 76 و 111 و دفتر 3، بيت 1345.
3- ارشاد القلوب، ديلمي، ص 161، ح 898.
4- عراقي.
5- ر. ك: اسفار، ج 7، ص 184؛ دامادي، سيد محمد، شرح عشق و عاشقي هم عشق گفت، صص 97 و 98.
6- محمد بن محمد بن الحسن ، نصير الدين الطوسي، شرح الاشارات و التنبيهات، نمط نهم، فصل هفتم و هشتم.
7- همان.
8- مثنوي معنوي، دفتر 1، بيت 205 و دفتر بيت 229.
9- ر. ك: مطهري ، مرتضي، اخلاق جنسي در اسلام و جهان غرب، صص 83-94.
10- اسفار، ج 7، ص 186.
11- بحار الانوار، ج 74، ص 183.
12- مثنوي معنوي ، دفتر 5، ابيات 3272.
13- همان، ابيات 982 و 983.