پرسش :
فرهنگ اسلامي يعني چه ؟ ويژگيهاي فرهنگ اسلامي كدام است؟
پاسخ :
فرهنگ اسلامى:
برخى از انديشمندان اسلامى معاصر، «فرهنگ» را به معنايى عام به كار بردهاند كه شامل علوم عقلى (مانند رياضيات و منطق) علوم تجربى و علوم نقلى (مانند صرف و نحو و تاريخ) مىگردد. اركان آن عبارت است از: فلسفه، عرفان، دين، هنر، ادبيات، كلام (عقايد)، اخلاق، فقه، نظامهاى ارزشى حقوقى، اخلاقى و دينى، زيبا شناختى، عرف و عادات و آداب و رسوم.(1)
در يك تعريف كلى از فرهنگ دينى مىتوان گفت: «فرهنگ دينى عبارت است از عقايد، باورها، الگوها، روش و شيوههاى عمل جامعه اى كه به يكى از شريعتهاى الهى ايمان دارد و در اعتقادات و اعمال از پيامبر خدا پيروى و اطاعت مىكند».
بر اين اساس فرهنگ اسلامى عبارت است از: «مجموعه عقايد، باورها، ارزش ها، آداب و رسوم، الگوها، روش و شيوههاى عمل متخذ از قرآن كريم و سنت معصومين (ع)». حال فرهنگ هر يك از افراد و جوامعى كه دين رسمى آنان اسلام است، در صورتى اسلامى قلمداد مىشود كه همواره ياد شده بر كليه روابط چهارگانه ايشان با خدا، خود، طبيعت و جامعه حاكم باشد. از سوى ديگر هرگاه معناى فرهنگ به «دستاوردهاى بشر و ميراث اجتماعى» آن اطلاق شود، فرهنگ اسلامى عبارت از: «مجموع آثار مثبت مادى و غير مادى جوامع اسلامى كه افراد آن عقايد، باورها، ارزشها، آداب و رسوم، الگوهاو شيوههاى عمل خود را از قرآن كريم و سنت معصومين (ع) اخذ كرده و در پيروى از آن، هيچ گونه كوتاهى عمدى روا ندارند».
ويژگىهاى فرهنگ اسلامى:
اهم ويژگىهاى فرهنگ اسلامى عبارت است از:
1. منابع بنيادين فرهنگ اسلامى (قرآن كريم و سنت معصومين (ع)، در نوع خود بى نظير است.
2. اصول و مبانى فرهنگ اسلامى ثابت است و با نوآورى ها، خلاقيتها و ابتكارات مسلمين از بين نمىرود.
3. احكام، قوانين و الگوهاى ارائه شده در فرهنگ اسلامى، روشن و كامل است.
4. فرهنگ اسلامى انسان را به سوى آگاهى و آزادى مسئولانه سوق مىدهد و او را از اطاعت و تمكين كوركورانه قواعد اجتماعى و فرهنگهاى رشد نايافته باز مىدارد.
5. فرهنگ اسلامى قابليت جهانى شدن دارد.
6. انتقال فرهنگ اسلامى سريع و نافذ است. از آنجا كه فرهنگ اسلامى از سوى فطرت انسانها مورد تأييد واقع مىشود و دين اسلام، بعضى از رفتارها و رسوم را پذيرفته و تأييد مىكند، پذيرش فرهنگ اسلامى از سوى افراد و جوامع به آسانى صورت مىگيرد و به سرعت در اعماق قلبها جاى مىگيرد.
7. فرهنگ اسلامى در چهارچوب اصول و مبانى ثابت خود، به مبادله و ارتباط با فرهنگهاى ديگر مىپردازد.(2)
مقايسه فرهنگ اسلامى با فرهنگ غربى:
در مقايسه فرهنگ اسلامى با فرهنگ غربى، مىتوان به اين موارد اشاره كرد:
1. در فرهنگ اسلامى علاوه بر فضيلت محورى در انديشه، الگوهاى اخلاقى معنوى فراوانى وجود دارد كه هر يك براى تحولّ جامعه بشرى كفايت مىكند در حالى كه در فرهنگ غربى، اگر چه دانشمندان بسيارى بوده اند، اما هيچ يك از آنان انسان كامل و آيينه تمامنماى فضايل اخلاقى به شمار نمىآيند.
2. فرهنگ اسلامى مىتواند به دغدغه هميشگى انسان (معنا و مفهوم زندگى)، پاسخ دهد و به روشنى آن را تبيين كند در حالى كه فرهنگ غربى از پاسخ دادن به اين پرسش بنيادين ناتوان است.
3. در فرهنگ اسلامى، رابطهاى منطقى ميان دنيا و آخرت وجود دارد و بهرهگيرى مشروع از دنيا و توجه به آخرت، هر دو، توصيه شده است در حالى كه در فرهنگ غربى، اين دو با يكديگر در تضاد است و پيوستن به دنيا، لازمه پشت كردن به آخرت دانسته مىشود.
4. در فرهنگ اسلامى، بر اصل احترام به ملتها و استقلال و آزادى آنان تأكيد فراوان شده است در حالى كه در فرهنگ غربى، مفاهيمى نظير توسعه بىقيد و شرط، قدرتطلبى، استثمار ملتها و تحقير تودههاى مردمى ديگر جوامع، به چشم مىخورد.
5. در فرهنگ اسلامى، دين و سياست جلوههايى از يك حقيقت است در حالى كه در فرهنگ غربى، با تسلط سكولاريسم، دين از سياست جدا مىشود.(3)
پىنوشت
(1) محمد تقى مصباح يزدى، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 271
(2) ر. ك: شناخت فرهنگ، فرهنگ سازمانى و مديريت بر آن، همان، ص 46
(3) دكتر محمد رضا شرفى، پاسخ به سؤالات نسل جوان، ص 124
فرهنگ اسلامى:
برخى از انديشمندان اسلامى معاصر، «فرهنگ» را به معنايى عام به كار بردهاند كه شامل علوم عقلى (مانند رياضيات و منطق) علوم تجربى و علوم نقلى (مانند صرف و نحو و تاريخ) مىگردد. اركان آن عبارت است از: فلسفه، عرفان، دين، هنر، ادبيات، كلام (عقايد)، اخلاق، فقه، نظامهاى ارزشى حقوقى، اخلاقى و دينى، زيبا شناختى، عرف و عادات و آداب و رسوم.(1)
در يك تعريف كلى از فرهنگ دينى مىتوان گفت: «فرهنگ دينى عبارت است از عقايد، باورها، الگوها، روش و شيوههاى عمل جامعه اى كه به يكى از شريعتهاى الهى ايمان دارد و در اعتقادات و اعمال از پيامبر خدا پيروى و اطاعت مىكند».
بر اين اساس فرهنگ اسلامى عبارت است از: «مجموعه عقايد، باورها، ارزش ها، آداب و رسوم، الگوها، روش و شيوههاى عمل متخذ از قرآن كريم و سنت معصومين (ع)». حال فرهنگ هر يك از افراد و جوامعى كه دين رسمى آنان اسلام است، در صورتى اسلامى قلمداد مىشود كه همواره ياد شده بر كليه روابط چهارگانه ايشان با خدا، خود، طبيعت و جامعه حاكم باشد. از سوى ديگر هرگاه معناى فرهنگ به «دستاوردهاى بشر و ميراث اجتماعى» آن اطلاق شود، فرهنگ اسلامى عبارت از: «مجموع آثار مثبت مادى و غير مادى جوامع اسلامى كه افراد آن عقايد، باورها، ارزشها، آداب و رسوم، الگوهاو شيوههاى عمل خود را از قرآن كريم و سنت معصومين (ع) اخذ كرده و در پيروى از آن، هيچ گونه كوتاهى عمدى روا ندارند».
ويژگىهاى فرهنگ اسلامى:
اهم ويژگىهاى فرهنگ اسلامى عبارت است از:
1. منابع بنيادين فرهنگ اسلامى (قرآن كريم و سنت معصومين (ع)، در نوع خود بى نظير است.
2. اصول و مبانى فرهنگ اسلامى ثابت است و با نوآورى ها، خلاقيتها و ابتكارات مسلمين از بين نمىرود.
3. احكام، قوانين و الگوهاى ارائه شده در فرهنگ اسلامى، روشن و كامل است.
4. فرهنگ اسلامى انسان را به سوى آگاهى و آزادى مسئولانه سوق مىدهد و او را از اطاعت و تمكين كوركورانه قواعد اجتماعى و فرهنگهاى رشد نايافته باز مىدارد.
5. فرهنگ اسلامى قابليت جهانى شدن دارد.
6. انتقال فرهنگ اسلامى سريع و نافذ است. از آنجا كه فرهنگ اسلامى از سوى فطرت انسانها مورد تأييد واقع مىشود و دين اسلام، بعضى از رفتارها و رسوم را پذيرفته و تأييد مىكند، پذيرش فرهنگ اسلامى از سوى افراد و جوامع به آسانى صورت مىگيرد و به سرعت در اعماق قلبها جاى مىگيرد.
7. فرهنگ اسلامى در چهارچوب اصول و مبانى ثابت خود، به مبادله و ارتباط با فرهنگهاى ديگر مىپردازد.(2)
مقايسه فرهنگ اسلامى با فرهنگ غربى:
در مقايسه فرهنگ اسلامى با فرهنگ غربى، مىتوان به اين موارد اشاره كرد:
1. در فرهنگ اسلامى علاوه بر فضيلت محورى در انديشه، الگوهاى اخلاقى معنوى فراوانى وجود دارد كه هر يك براى تحولّ جامعه بشرى كفايت مىكند در حالى كه در فرهنگ غربى، اگر چه دانشمندان بسيارى بوده اند، اما هيچ يك از آنان انسان كامل و آيينه تمامنماى فضايل اخلاقى به شمار نمىآيند.
2. فرهنگ اسلامى مىتواند به دغدغه هميشگى انسان (معنا و مفهوم زندگى)، پاسخ دهد و به روشنى آن را تبيين كند در حالى كه فرهنگ غربى از پاسخ دادن به اين پرسش بنيادين ناتوان است.
3. در فرهنگ اسلامى، رابطهاى منطقى ميان دنيا و آخرت وجود دارد و بهرهگيرى مشروع از دنيا و توجه به آخرت، هر دو، توصيه شده است در حالى كه در فرهنگ غربى، اين دو با يكديگر در تضاد است و پيوستن به دنيا، لازمه پشت كردن به آخرت دانسته مىشود.
4. در فرهنگ اسلامى، بر اصل احترام به ملتها و استقلال و آزادى آنان تأكيد فراوان شده است در حالى كه در فرهنگ غربى، مفاهيمى نظير توسعه بىقيد و شرط، قدرتطلبى، استثمار ملتها و تحقير تودههاى مردمى ديگر جوامع، به چشم مىخورد.
5. در فرهنگ اسلامى، دين و سياست جلوههايى از يك حقيقت است در حالى كه در فرهنگ غربى، با تسلط سكولاريسم، دين از سياست جدا مىشود.(3)
پىنوشت
(1) محمد تقى مصباح يزدى، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 271
(2) ر. ك: شناخت فرهنگ، فرهنگ سازمانى و مديريت بر آن، همان، ص 46
(3) دكتر محمد رضا شرفى، پاسخ به سؤالات نسل جوان، ص 124