پرسش :
با توجه به گفته يكي از مورخان بزرگ كه تمدنها سه دوره دارند «كودكي، جواني و پيري» و در نهايت سقوط ميكنند، آيا اين در مورد اسلام نيز صدق مي كند؟
پاسخ :
تداوم وپويايى اسلام
هر پديدة اجتماعى و امر مربوط به انسان، داراى فرازى و فرودى است و پس از طى دوران اوج و فراز، مسير طبيعى خود را طى مى كند. از اين رو جامعه شناسان و فيلسوفان تاريخ، براى هر تمدن و فرهنگ و جامعه بشرى عمر معين، صعود و نزول، ظهور و سقوط، حالت تهاجمى و پويايى و حالت تدافعى قائل بوده و از ديدگاههاى مختلف به تبيين و توضيح اين پديده پرداخته اند به عنوان نمونه ويل دورانت بر اين باور است كه هر تمدنى از ارزشهايى آغاز مى شود ارزشهاى هدفمند و متعالى كه پس از مدتى زمينه ظهور و دانش و فنون را پديدار مى سازد. با رشد دانش، مردم به جاى توحيد و پرستش مبادى معنوى، به ستايش علم و عقل مىپردازند و از اين هنگام است كه جنگ ميان ارزش و دانش آغاز مىشود و در نتيجه موجب افول انگيزههاى اوليه كه انگيزههاى ارزشى است خواهد شد. بنابراين نيروى محرك جوامع كند شده، به تدريج متوقف مىگردد و در نتيجه دوره انحطاط تمدن نمايان مىشود.(1)
برعكس اين نظريه، ابن خلدون معتقد به گونه اى دور تمدنى است كه در سه مرحله خلاصه مىشود: مرحله پيكار و مبارزه اوليه، مرحله پيدايش خودكامگى و استبداد و سرانجام مرحله تجمل و فساد كه پايان اين دور به شمار مى رود.(2)
قرآن كريم در آيات متعددى از قطعيت سقوط فرهنگ ها، تمدنها و نظامهاى بشرى بحث مى كند و اين تغيير و تحوّل در ميان زندگى امتها را يكى از سنتهاى مهم و غير قابل تخلف دستگاه حكيمانه خلقت تلقى مىكند: « قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسيرُوا فِى اْلأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ، هذا بَيانٌ لِلنّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ، وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ» «پيش از شما سنتهايى وجود داشت، پس در روى زمين گردش كنيد و بنگريد سرانجام تكذيب كنندگان آيات خدا چگونه بوده است. اين بيانى است براى عموم مردم و هدايت و اندرزى است براى تقوا پيشگان و شما اى ايمان آوردگان سست نشويد و اندوهگين مگرديد كه شما برتريد اگر به راستى ايمان داشته باشيد»(3)
بررسى آية ياد شده اين واقعيت را نمايان مى سازد كه علت انحطاط تمدنها، دورى و فاصله گرفتن آنها از خداوند و تعاليم پيامبران الهى بوده است. اين آيه ضمن عبرتآموزى به مسلمانان، به آنها اميد مى دهد كه در صورت حفظ ايمان به خداوند و حركت در مسير هدايت او، نه تنها دچار انحطاط نمىشوند بلكه برترى و پيروزى از آن آنان است.
براساس يكى ديگر از سنتهاى الهى، بين دگرگونىهاى اجتماعى، با تحولات و تغييرات درونى جامعه و مردم همبستگى عميق وجود دارد. طبق اين ضابطه الهى تنها دگرگونى و تحول فكرى، عقيدتى، رفتارى و اخلاقى مطلوب و يا نامطلوب يك قوم و يك جامعه است كه مى تواند زمينه پرداز و علت دگرگونىها و تغييرات تكامل يا ارتجاعى در ابعاد و جوانب مختلف حيات آن قوم و نسل جامعه باشد: « إِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» «خداوند سرنوشت هيچ قوم و جامعه اى را دگرگون نخواهد ساخت مگر زمانى
كه خود آن جامعه حالشان را از درون دگرگون سازند».(4)
به طور خلاصه از ديدگاه اسلامى و با بررسى سرنوشت تمدنهايى كه دچار فروپاشى و انحطاط شده اند، مىتوان به اين جمع بندى دست يافت كه مهم ترين عامل سقوط تمدنها عبارت است از:
1. بشرى بودن آنان و عدم ارتباط با تعاليم الهى،
2. انحراف و انقطاع از تعاليم اصيل الهى.
اگر تمدنى از اين دو خصوصيت مبرا باشد يعنى، بر پايه تعاليم اصيل الهى شكل گرفته باشد و به صورت مستمر در اين راه باقى بماند، به هيچ وجه زوال و نابودى در آن راه ندارد زيرا هر امرى كه صبغة الهى داشته باشد، جاودانى است: « وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» «اگر مردم آبادىها ايمان مىآوردند و راه توحيد و تقوا را پيش مىگرفتند، بى ترديد براى آنها بركتهايى از آسمان و زمين مىگشوديم. اما آنان راه تكذيب و انكار لجوجانه حق را در پيش گرفتند پس به خاطر كارهايى كه انجام دادند آنان را مؤاخذه كرديم».(5)
همچنين در آيه اى ديگر مى فرمايد: « وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا» «و اگر اينان راه مستقيم توحيد و تقوا را ادامه دهند،
ما آنان را از روزى و نعمتهاى فراوان سيراب مىسازيم».(6)
واپسين نكته اينكه ما بايد بين تمدن اسلامى، با اسلام تفاوت قائل شويم تمدن مقوله اى بشرى است كه مىتواند براساس فرهنگها و آموزههاى مختلف اعم از مادى يا وحيانى شكل بگيرد. اما اسلام دينى است كه تنها جنبة وحيانى دارد، از اين رو هر چند احتمال انحطاط در تمدنها حتى تمدنهاى مبتنى بر آموزههاى وحيانى به دنبال انحراف آنان، وجود دارد ولى اصل دين اسلام نه تنها به هيچ وجه انحطاط پذير نيست، بلكه خداوند متعال وعدة برترى و سيطره كامل آن را داده است: « وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى اْلأَرْضِ».(7)
پيامبر اكرم (ص) مى فرمايد: «الاسلام يعلوا ولا يعلى عليه». (8)(9)(10)(11)
پىنوشت
(1) ويل دورانت، ج 1، ص 68
(2) مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادى، صص 713- 023
(3) آل عمران (3)، آية 137 تا 931
(4) رعد (13)، آية 11
(5) اعراف (7)، آية 69
(6) جن (72)، آية 61
(7) نور (24)، آية 55
(8) جهت مطالعه بيشتر پيرامون اين موضوع ر. ك:
(9) الف. على اكبر ولايتى، پوياى فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، مركز اسناد و خدمات پژوهشى 1382.
(10) ب. نصرت الله جمالى، عوامل سقوط حكومتها در قرآن و نهج البلاغه، انتشارات نهاوندى، 1378.
(11) ج. على كرمى، ظهور و سقوط تمدنها از ديدگاه قرآن، قم، نشر مرتضى 0731.
تداوم وپويايى اسلام
هر پديدة اجتماعى و امر مربوط به انسان، داراى فرازى و فرودى است و پس از طى دوران اوج و فراز، مسير طبيعى خود را طى مى كند. از اين رو جامعه شناسان و فيلسوفان تاريخ، براى هر تمدن و فرهنگ و جامعه بشرى عمر معين، صعود و نزول، ظهور و سقوط، حالت تهاجمى و پويايى و حالت تدافعى قائل بوده و از ديدگاههاى مختلف به تبيين و توضيح اين پديده پرداخته اند به عنوان نمونه ويل دورانت بر اين باور است كه هر تمدنى از ارزشهايى آغاز مى شود ارزشهاى هدفمند و متعالى كه پس از مدتى زمينه ظهور و دانش و فنون را پديدار مى سازد. با رشد دانش، مردم به جاى توحيد و پرستش مبادى معنوى، به ستايش علم و عقل مىپردازند و از اين هنگام است كه جنگ ميان ارزش و دانش آغاز مىشود و در نتيجه موجب افول انگيزههاى اوليه كه انگيزههاى ارزشى است خواهد شد. بنابراين نيروى محرك جوامع كند شده، به تدريج متوقف مىگردد و در نتيجه دوره انحطاط تمدن نمايان مىشود.(1)
برعكس اين نظريه، ابن خلدون معتقد به گونه اى دور تمدنى است كه در سه مرحله خلاصه مىشود: مرحله پيكار و مبارزه اوليه، مرحله پيدايش خودكامگى و استبداد و سرانجام مرحله تجمل و فساد كه پايان اين دور به شمار مى رود.(2)
قرآن كريم در آيات متعددى از قطعيت سقوط فرهنگ ها، تمدنها و نظامهاى بشرى بحث مى كند و اين تغيير و تحوّل در ميان زندگى امتها را يكى از سنتهاى مهم و غير قابل تخلف دستگاه حكيمانه خلقت تلقى مىكند: « قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسيرُوا فِى اْلأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ، هذا بَيانٌ لِلنّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ، وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ» «پيش از شما سنتهايى وجود داشت، پس در روى زمين گردش كنيد و بنگريد سرانجام تكذيب كنندگان آيات خدا چگونه بوده است. اين بيانى است براى عموم مردم و هدايت و اندرزى است براى تقوا پيشگان و شما اى ايمان آوردگان سست نشويد و اندوهگين مگرديد كه شما برتريد اگر به راستى ايمان داشته باشيد»(3)
بررسى آية ياد شده اين واقعيت را نمايان مى سازد كه علت انحطاط تمدنها، دورى و فاصله گرفتن آنها از خداوند و تعاليم پيامبران الهى بوده است. اين آيه ضمن عبرتآموزى به مسلمانان، به آنها اميد مى دهد كه در صورت حفظ ايمان به خداوند و حركت در مسير هدايت او، نه تنها دچار انحطاط نمىشوند بلكه برترى و پيروزى از آن آنان است.
براساس يكى ديگر از سنتهاى الهى، بين دگرگونىهاى اجتماعى، با تحولات و تغييرات درونى جامعه و مردم همبستگى عميق وجود دارد. طبق اين ضابطه الهى تنها دگرگونى و تحول فكرى، عقيدتى، رفتارى و اخلاقى مطلوب و يا نامطلوب يك قوم و يك جامعه است كه مى تواند زمينه پرداز و علت دگرگونىها و تغييرات تكامل يا ارتجاعى در ابعاد و جوانب مختلف حيات آن قوم و نسل جامعه باشد: « إِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» «خداوند سرنوشت هيچ قوم و جامعه اى را دگرگون نخواهد ساخت مگر زمانى
كه خود آن جامعه حالشان را از درون دگرگون سازند».(4)
به طور خلاصه از ديدگاه اسلامى و با بررسى سرنوشت تمدنهايى كه دچار فروپاشى و انحطاط شده اند، مىتوان به اين جمع بندى دست يافت كه مهم ترين عامل سقوط تمدنها عبارت است از:
1. بشرى بودن آنان و عدم ارتباط با تعاليم الهى،
2. انحراف و انقطاع از تعاليم اصيل الهى.
اگر تمدنى از اين دو خصوصيت مبرا باشد يعنى، بر پايه تعاليم اصيل الهى شكل گرفته باشد و به صورت مستمر در اين راه باقى بماند، به هيچ وجه زوال و نابودى در آن راه ندارد زيرا هر امرى كه صبغة الهى داشته باشد، جاودانى است: « وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» «اگر مردم آبادىها ايمان مىآوردند و راه توحيد و تقوا را پيش مىگرفتند، بى ترديد براى آنها بركتهايى از آسمان و زمين مىگشوديم. اما آنان راه تكذيب و انكار لجوجانه حق را در پيش گرفتند پس به خاطر كارهايى كه انجام دادند آنان را مؤاخذه كرديم».(5)
همچنين در آيه اى ديگر مى فرمايد: « وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا» «و اگر اينان راه مستقيم توحيد و تقوا را ادامه دهند،
ما آنان را از روزى و نعمتهاى فراوان سيراب مىسازيم».(6)
واپسين نكته اينكه ما بايد بين تمدن اسلامى، با اسلام تفاوت قائل شويم تمدن مقوله اى بشرى است كه مىتواند براساس فرهنگها و آموزههاى مختلف اعم از مادى يا وحيانى شكل بگيرد. اما اسلام دينى است كه تنها جنبة وحيانى دارد، از اين رو هر چند احتمال انحطاط در تمدنها حتى تمدنهاى مبتنى بر آموزههاى وحيانى به دنبال انحراف آنان، وجود دارد ولى اصل دين اسلام نه تنها به هيچ وجه انحطاط پذير نيست، بلكه خداوند متعال وعدة برترى و سيطره كامل آن را داده است: « وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى اْلأَرْضِ».(7)
پيامبر اكرم (ص) مى فرمايد: «الاسلام يعلوا ولا يعلى عليه». (8)(9)(10)(11)
پىنوشت
(1) ويل دورانت، ج 1، ص 68
(2) مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادى، صص 713- 023
(3) آل عمران (3)، آية 137 تا 931
(4) رعد (13)، آية 11
(5) اعراف (7)، آية 69
(6) جن (72)، آية 61
(7) نور (24)، آية 55
(8) جهت مطالعه بيشتر پيرامون اين موضوع ر. ك:
(9) الف. على اكبر ولايتى، پوياى فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، مركز اسناد و خدمات پژوهشى 1382.
(10) ب. نصرت الله جمالى، عوامل سقوط حكومتها در قرآن و نهج البلاغه، انتشارات نهاوندى، 1378.
(11) ج. على كرمى، ظهور و سقوط تمدنها از ديدگاه قرآن، قم، نشر مرتضى 0731.