چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

الف ـ چرا پيامبر اسلام (ص) در ميان مسلمين خوب را از بد معرّفى نكرده حال آنكه تمامشان را مى شناخت؟ تا ديگران مشكلاتى كه پس از درگذشت آن بزرگوار پيش آمد بروز نكند. ب ـ چرا حضرت على(ع) پس از پيامبر نتوانست حكومت مستقلى تشكيل دهد؟ ج ـ و چرا هنگامى كه حكومت به آنان رسيد آن مشكلات پديد آمد، تا جائى كه او را در محراب كشتند، و پيوسته با غم و اندوه به مردم مى گفت: شما دلم را خون كرديد؟ و چرا اوامر اميرالمؤمنين (ع) را در زمينه جهاد اطاعت نمى كردند، با وجودى كه در حال حاضر ارتشها به مجرد اشاره رئيس دولت حرمت مى كنند؟ آيا حضرت على(ع) حتى در حدود رئيس يك دولت فعلى هم سياست نمى دانست؟


پاسخ :
اول: پيامبر اسلام (ص)، منافقين را به خوبى مى شناختند، امّا چون اسلام در برابر دو امپراطورى فارس و روم دست نشاندگان آن دو، جديدالتأسيس و تازه نشأت گرفته بود، امكان نداشت كه مسلمين را از يكديگر جدا ساخته، و ميان آنان اختلاف و خونريزى به راه اندازد، و اگر چنين مى شد، آن دو امپراطورى بزرگ و ديگر دشمنان اسلام فرصت را غنيمت شمرده و به اسلام يورش برده و مسلمين را نابود مى ساختند.
امير مؤمنان حضرت على(ع) در جواب صديقه طاهره حضرت فاطمه(ع) فرمود: اگر عليه منافقين و منحرفين شمشير به دست گيرم ديگر براى اين نام هيچ اثرى باقى نخواهد ماند ـ يعنى نام محمد(ص) ـ و كدام بهتر بود اينكه تمام اسلام نابود شود، يا اينكه مسلمانان مخلص در كنار غير مخلص تا مدّتى بمانند و اسلام همچنان زنده باشد؟
دوم: از پاسخ به سؤال اوّل جواب سؤال دوّم نيز به دست مى آيد، كه سكوت على(ع) و زنده ماندن او و ساير مسلمين بهتر از اختلاف و نزاع بود كه سرانجامش اضمحلال و نابودى اسلام به دست دو امپراطورى نيرومند باشد.
سوم: و پديدارى مشكلات در دوران حكومت امير مؤمنان على(ع) نيز طبيعى بود، زيرا كه امر داير بود در اينكه امام در همان خط منحرف دوران عثمان سير كند، كه در نتيجه آن اسلام همانند دين يهود و مسيحيان به انحراف كشيده مى شد، يا اينكه در آن خطّى سير كند كه دينى آميخته با دنياى مادّى عارضش گردد كه هدف فرماندهان جنگ جمل بود يا از دين خشك و منحرفى پيروى كند كه خواسته جنگ افروزان نهروان بود و يا اينكه تنها و تنها دنيا را بر همه چيز مقدم دارد كه آن هم هدف فرماندهان جنگ صفّين بود.
حضرت على(ع) هيچكدام از اين راهها را نپذيرفت، بلكه گام به گام به جاى پاى رسول خدا(ص) قدم نهاد، و در همه چيز از آن حضرت پيروى كرد، از جمله اينكه:
1 ـ على بن ابى طالب (ع) هيچگاه مهاجم نبود، جنگ آفندى نداشت، بلكه در تمام جنگهاى دوران حكومتش مدافع بود، و حالت پدافندى داشت، و همان طوري كه پيامبر (ص) پيوسته از خودشان دفاع مى كردند، و هركس كه با آن حضرت از در ستيز در مى آمد، پيامبر بزرگ (ص) در برابر او تنها حالت پدافندى و دفاعى به خود مى گرفتند و على(ع) نيز چنين كرد.
2 ـ پيامبر بزرگ اسلام(ص) هرگاه در جنگى غلبه يافته و پيروز مى شد، مقصرين و گناهكاران را عفو نموده و مى بخشيد، و على(ع) چنين بود،، او در جنگهايش پس از ظفر و پيروزى از تقصير كاران مى گذشت.
3 ـ رهبر اسلام مى توانست با اشاره اى ارتش را بسيج كند، و با قدرت و خونريزى همه را سركوب نمايد، چنانكه شاهان و تزارهاى قديم، و فرمانروايان امروز مى كرده و مى كنند، امّا بزرگان اسلام مى خواستند كه در ميان مردم باشند، بحث كنند، و ارشاد نمايند، تا مفاهيم و تعاليم عاليه اسلامى براى هميشه راهنماى امّتها باشد، و لذا تا به امروز آثار اسلامى همانند خورشيد پرفروغى مى درخشد، نور مى فشاند و همه را روشن، آگاه و راهنمائى مى كند، حال آنكه آثار شاهنشاهان و تزارها نابود گشته، و هرچه بوده در زمان خودشان موقّت بوده، يعنى هر اثرى در پناه سرنيزه و زور تا زمانى باقى است كه آن زور و سرنيزه باقى باشد، و زمانى كه زور، سرنيزه و سلاح از كار افتاد آثار آن به دست فراموشى سپرده مى شود، لذا در حال حاضر هيچ نام و نشانى از رؤسا و پادشاهان قديم به چشم نمى خورد، مگر آنكه داستان سرايان و تاريخ نويسان صفحات تاريخ را از رفتار و كردارشان رنگين ساخته، تا مايه عبرت براى ديگران گردند.
و خلاصه مكتب مقدّس اسلام به بهترين وجهى شوراى اسلامى را به مرحله اجرا در آورد، و اگر پادشاهان ارتشى را با اشاره اى به جنگ مى خوانده، و هر مخالفى را محكوم به حبس، اعدام و يا پرداخت جريمه اى سنگين مى نموده اند، اسلام چنين نبود، و پيامبر (ص) و امام(ع) اين گونه رفتارى نداشتند.
و لذا در يكى از جنگها هنگامى كه (300) نفر فرمان پيامبر را اطاعت نكرده و به جنگ نرفتند، پيامبر بزرگ اسلام (ص) آزادشان نهاد و فشارى بر آنان وارد نساخت.
و جانشين پيامبر حضرت على(ع) نيز چنين بود، لذا در تاريخ جنگ صفين آمده كه اگر امام سربازى از سربازان لشكر معاويه را اسير مى كردند، او را سوگند مى دادند كه ديگر از اين به بعد معاويه را كمك نكند و آنگاه آزادش مى ساختند، و همچنين در جنگ جمل و نهروان امام از مجازات مخالفين گذشته و آنان را عفو فرمودند.
چهارم: آنچه اهميت و ضرورت داشت اين بود كه حضرت على(ع) بر حسب علم و قدرت ظاهريش عمل كند همانند ساير پيامبران و امامان (مگر در مورد معجزات) تا اينكه پيامبران و امامان الگو و اسوه مردم باشند، و يكى از سنّتهاى خداوند متعال اين است كه علم و قدرت خارق العاده را نمى دهد، مگر به كسى كه بتواند آن را كنترل كرده و در همه جا به كار نبرد.
و الاّ همين سؤال در باره پيامبر (ص) پيش مى آيد كه چرا آن حضرت شهيدان برومندى همچون حمزه، عبيده و جعفر را در جنگها از دست دادند، با وجودى كه قبلاً مى دانستند اينان كشته خواهند شد؟ و چرا حضرت عيسى مسيح عليه السلام فرار نكرد، با وجودى كه مى دانست دشمنان در جستجوى اويند؟ و همچنين ساير پيامبران چرا فرار نكرده، بلكه ماندند تا اينكه كشته شدند؟
قرآن مجيد در اين باره خطاب به يهوديان مى فرمايد: (پس چرا پيامبران خدا را از پيش مى كشتيد؟)((فلم تقتلون أنبياءالله من قبل)؟ سوره بقره، آيه85).
بنابراين على(ع) در اوج سياست، مديريّت و حسن تدبير بود، لكن امر داير بود بين حفظ مكتب كه در آينده ميلياردها انسان را نجات مى دهد، و بين حفظ حكومت كه موجب سقوط مكتب است، كارى كه معاويه انجام داد، و در طول تاريخ مورد لعن و نفرين قرار گرفت، و اين علاوه بر گمراه كردن انسانها بود.


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.