چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

دخالت دادن پيش دانسته ها در تفسير قرآن تا چه اندازه رواست؟


پاسخ :
به طور كلى، اثرگذارى سه نوع پيش دانسته را در تفسير قرآن مى توان بررسى كرد. اين سه دسته عبارت است از:
1. پيش دانسته هايى كه اصل لزوم و امكان تفسير قرآن را توجيه مى كنند.
2. پيش دانسته هايى كه مانند ابزار و روش در تفسير قرآن، ايفاى نقش مى كنند.
3. پيش دانسته هايى علمى، فلسفى، عرفانى و... كه از نظر درون مايه، به مراد قرآن، شكل مى دهند و در حقيقت، خود را بر برداشت مفسر از آن، تحميل مى كنند.
نظريه و رأى صواب و مستقيم آن است كه وجود پيش دانسته هاى نوع اول و دوم در تفسير قرآن، لازم و ضرورى است، ولى وجود نوع سوم نه تنها ضرورتى ندارد، بلكه روايات، از آن به شدت نهى كرده است. در اين نوشتار برآنيم تا به استناد سخنان صاحب نظران در اين فن، مدعاى ياد شده را تبيين كنيم.
هر شاخه اى از علوم و معارف به اصول و قواعدى نياز دارد تا براساس آن ها معانى و مراد مسايل مطرح شده در آن علوم را به دست آورد.[1] فهم و تفسير معارف قرآن كريم نيز نيازمند اصول و قواعد و روش هاى ويژه اى است. اين اصول و قواعد را به دو بخش كلى مى توان تقسيم كرد:
الف ـ پيش دانسته ها و اصول موضوعه اى كه براى اثبات اصل لزوم و امكان تفسير قرآن كريم لازم هستند.
ب ـ قواعد و روش هاى ويژه اى كه براساس آن ها بايد آيات قرآنى را تفسير كرد.
اينك به تفصيل اين دو بخش مى پردازيم.
الف ـ اصول موضوعه[2] براى اثبات اصل لزوم و امكان تفسير
اصول موضوعه در اين زمينه بدين صورت است:
1. افزون بر درون مايه ى قرآن كريم، واژگان آن نيز كلام خداوند است نه كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم). برخى مى گويند پيامبر از رهگذر فرآيند وحى كه گونه اى تجربه و يافت حضورى خداوند است، درون مايه ى وحى را از خداوند گرفته و آن گاه خود، آن را در قالب واژگانى ريخته است. اين سخن نادرست است.
2. هدف خداوند از فرستادن كتاب هاى آسمانى به ويژه قرآن، هدايت انسان هاست; يعنى خداوند با همين معارف و مطالبى كه در قالب كتاب هاى آسمانى فرو فرستاده است، مى خواهد انسان را هدايت كند. براى دست يابى به چنين هدفى، بايد فهم اين كتاب هاى آسمانى براى انسان ها ممكن باشد.[3]
افزون بر اين دليل عقلى، صدها آيه و روايت وجود دارد كه بر اين حقيقت دلالت مى كند. براى نمونه به دو آيه اشاره مى كنيم: «هذا بيان للناس...»[4] و «نزل به الروح الامين.... بلسان عربى مبين»[5] كه مى گويند خداوند، قرآن را به زبان عربى آشكار فرو فرستاده است. گفتنى است اين فهم هنگامى به درستى پديد مى آيد كه دريابنده، اصول محاوره ى عقلانى را كاملاً رعايت كند.[6]
3. انسان هنگامى مى تواند درون مايه ى كتاب هاى آسمانى را بفهمد كه به زبان قابل فهم همان انسان ها و براساس اصول محاوره ى عقلانى فرستاده شده باشد. قرآن مجيد مى فرمايد:
«وما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم»[7];
ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا (حقايق را) براى آن ها آشكار سازد... .
به ديگر سخن، زبان قرآن، زبان واقع نماست نه از سنخ زبان اسطوره اى و نمادين. گفتنى است غربيان در برابر شبهه ها و اشكال هاى وارد آمده بر متون مقدس شان، به چنين نظريه ى زبان شناسانه اى درباره ى آن متون پناه برده اند[8] و زبان آن ها را از جنس زبان اسطوره اى دانسته اند.
4. برخى علماى اسلامى با استناد به برخى روايات چنين پنداشته اند كه فهم و تفسير قرآن كريم مخصوص پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمه ى معصومين(عليهم السلام) است و ديگران توانايى و حق تفسير قرآن را بدون استناد به روايات ايشان ندارند. در مقابل، بيشتر علماى شيعه و مفسران نامدار با رد اين سخن، اثبات كرده اند كه هر كس، اصول محاوره ى عقلانى را كه كليد فهم قرآن است،به درستى به كار برد و نفس خود را نيز از ناراستى هاى اخلاقى بپيرايد، مى تواند مراد قرآن را درك كند. در اين صورت، فهمى كه ره آورد فرآيند روش مند و كارشناسانه از تفسير قرآن باشد، حجت خواهد بود.[9]
موارد ياد شده، برخى از اصول موضوعه و پيش دانسته هايى هستند كه در تبيين و تثبيت اصل لزوم و امكان تفسير قرآن نقش اساسى دارند.
ب. قواعد و اصول محاوره ى عقلايى كه براى فهم قرآن را فهميد.
با يك نگاه دقيق مى توان گفت كه روش فهم و تفسير قرآن، يكى بيش نيست و آن همان روش عقلايى فهم است كه خردمندان در فهم گفتار و نوشتار ديگران به كار مى برند و از آن به اصول عقلايى محاوره ياد مى كنند. اين روش بخش ها و مراحلى دارد كه در فرآيند يك تفسير روش مند و كارشناسانه بايد به دقّت رعايت شود.[10] اين مراحل بدين شرح است:
1. چون قرآن به «لسان عربى مبين» نازل شده است، براساس اصول عقلايى محاوره، نخستين گام در فهم درست قرآن آن است كه انسان، ادبيات زبان عربى ـ علوم لغت صرف، نحو، معانى، بيان و... ـ را به خوبى بداند.
2. زبان پديده اى است پويا كه در طول تاريخ، دگرگونى هاى بسيارى يافته است. به يقين، زبان عربى كنونى نيز با زبان عربى عصر نزول قرآن بسيار تفاوت دارد. بنابراين، مى توان گفت امروزه بعضى واژگان قرآنى با معانى عصر نزول قرآن، معناى متفاوتى يافته است. بنابراين، براى فهم دقيق قرآن افزون بر آشنايى كامل با ادبيات زبان عربى، آشنايى با زبان عربى عصر نزول قرآن لازم است.
3. براى رسيدن به فهمى درست از آيات قرآن بايد به قرينه هاى پيوسته در كلام و سياق متن آيات، توجه كرد.
4. قرينه هاى لفظى ناپيوسته در قرآن در فهم درست آيات نقش بسزايى دارند.
5. كاربرد قرينه هاى تاريخى،مقامى و فضاى مخاطب در سامان دهى فهم و تفسير درست، ضرورتى تام دارد.
6. توجه به شأن نزول و ويژگى هاى زمانى و مكانى نزول، ضرورى است.
7. شناخت متشابهات و محكمات قرآن، ارجاع متشابهات به محكمات، شناخت ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقيد و... در آيات قرآن كريم از ضرورت هاى يك فهم درست است.
8. توجه به برهان هاى قطعى عقلى و بديهيات عقلى، لازم است. اگر برداشتى از آيه اى برخلاف برهان قطعى عقلى يا يك اصل بديهى عقلى باشد، آن برهان يا اصل بديهى دليلى خواهد بود بر نادرستى آن برداشت. براى نمونه، در آيات متشابهى كه ظاهر آن ها جسمانى بودن خداوند را ثابت مى كند، برهان قطعى عقلى بر جسمانى نبودن خداوند، دليلى بر نادرست بودن اين برداشت ظاهرى است.
9. رجوع به روايات تفسيرى كه از زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمه ى معصومين(عليهم السلام) به ما رسيده، پناه گاهى است براى يك مفسر. رجوع به اين روايات دست كم در تفصيل مجملات، فهم درون مايه ى قرآن و آيات متشابه لازم است.[11]
گونه ى سوم از پيش دانسته ها كه در مقدمه به آن اشاره شد، ذهنيات و علوم بشرى است كه روايات و علماى اسلامى، دخالت دادن آن ها را در فرآيند تفسير به شدت نكوهش كرده اند. هر چند در طول تاريخ، نحله هاى گوناگون فلسفى، كلامى، عرفانى و... اين اشتباه بزرگ را مرتكب شده اند، ولى اين كار همان تفسير به رأى است كه مفسر واقعى بايد از آن دورى كند.
براى آگاهى خواننده ى محترم از چگونگى تفسير به رأى، يك مثال ساده از اين خطاى روش شناختى را بيان مى كنيم. در هيأت بطلميوسى، زمين را مركز جهان مى دانستند و براى آن نه فلك برمى شمردند. برخى مفسران تحت تأثير فضاى علمى آن زمان، سماوات سبع قرآن را همان افلاك پنداشتند. سپس براى تطبيق عدد افلاك با مفاد آيات قرآن افزودند كه در قرآن افزون بر اين هفت آسمان، از عرش و كرسى نيز ياد شده است. بنابراين كرسى را فلك هشتم يا فلك البروج و عرش را فلك نهم يا فلك اطلس پنداشتند. حال آن كه در واقع، چنين نظريه اى در ستاره شناسى از اساس، باطل بوده است.[12]
اين مثال، نمونه ى آشكارى از تفسير به رأى است; يعنى به جاى اين كه مفسر از آغاز بدون دخالت دادن چنين اطلاعاتى در فرآيند تفسير، درصدد فهم قرآن براساس اصول محاوره اى عقلايى باشد، مى كوشد نظريه اى علمى را بر آيات قرآن، تطبيق و تحميل كند. گروهى از بعضى سخنان علامه طباطبايى(رحمه الله) در كتاب «شيعه در اسلام» چنين برداشت كرده اند كه ايشان دخالت معارف فلسفى و عقلى را در تفسير قرآن جايز مى شمارند. گفتنى است با دقت در سخنان ايشان در آن كتاب و تفسير الميزان، به روشنى ثابت مى شود كه مقصود ايشان نه تنها تحميل آرا و نظريه هاى فلسفى بر معانى آيات قرآن نيست، بلكه در مقدمه ى جلد نخست الميزان، با صراحت چنين روشى را مردود شمرده اند. فشرده ى كلام ايشان در آن كتاب چنين است:
با تأمل در روش كار نحله هاى محدثين، متكلمين، فلاسفه، متصوفه و... به روشنى مى توان يافت كه همه ى اين گروه ها در يك نقص و اشتباه هولناك روش شناختى گرفتار آمده اند و آن، تحميل نتايج بحث هاى علمى مورد نظر آن ها بر مداليل و معانى آيات قرآن است و به اين ترتيب، تفسير در واقع همان تطبيق،تأويل و تحميل آرا و نظرات بشرى بر آيات قرآن شده است.[13]
گفتنى است ايشان، بهره گيرى از روش برهانى و عقلى را در فهم قرآن و معارف دين يكى از راه هايى مى داند كه خود قرآن به انسان معرفى مى كند و بر آن تأكيد مىورزد. هم چنين قرينه بودن برهان هاى قطعى را براى درستى يا نادرستى برداشت هاى مفسر به عنوان اصلى از اصول عقلايى محاوره مى پذيرد.[14] با اين حال روشن است كه اين دو امر به معناى تفسير به رأى نيست.[15]
پی نوشتها:
[1].قبسات، ش 18، ص 27.
[2]. اصول موضوعه، مبانى، پيش دانسته ها و اصولى است كه مورد توافق همگان باشد.
[3]. قبسات، ش 18، ص 28.
[4]. آل عمران، 138.
[5]. شعرا، 193 ـ 195.
[6]. بيان تفصيل اين مطلب در بند (ب) خواهد آمد.
[7]. ابراهيم، 4.
[8]. قبسات، ش 18، صص 28 و 29.
[9]. نك: روش شناسى فهم قرآن، محمود رجبى، تهران، انتشارات سمت، 1379، صص 50 ـ 55.
[10]. معرفت، ش 24، ص 10.
[11]. قبسات، ش 18، صص 30 ـ 34; معرفت، ش 24، صص 8، 10، 13، 17، 19.
[12]. معارف قرآن، جهان شناسى، محمد تقى مصباح يزدى، قم، مؤسسه ى در راه حق، صص 229 ـ 231.
[13]. الميزان، سيدمحمد حسين طباطبايى، قم، مؤسسه ى مطبوعاتى اسماعيليان، 1370، چ 5، ص 8.
[14]. شيعه در اسلام، سيد محمدحسين طباطبايى، بى جا، بنياد علمى و فرهنگى علامه طباطبايى، پاييز 1362، صص 41 و 53.
[15]. براى آگاهى بيشتر نك: فصل نامه ى معرفت، ش 26; فصل نامه ى پژوهش هاى قرآنى، ش 109، صص 20 و 21; كتاب نقد، ش 5 و 6; مبانى كلامى اجتهاد در برداشت از قرآن كريم، مهدى هادوى تهرانى، قم، مؤسسه ى فرهنگى خانه ى خرد، 1377; مبانى و روش هاى تفسير قرآن، عباس على عميد زنجانى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سازمان چاپ و انتشارات، 1366.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.