يکشنبه، 28 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

شبهه: قائل شدن به پلوراليسم ديني و اين که همه اديان، انسان را به سعادت مي رسانند، نظريه خوبي است که با دين داري و ايمان به خدا و آموزه هاي اديان هم سازگاي دارد وهر کسي قانع مي شود که به دين خود اعتقاد داشته باشد.


پاسخ :
پلوراليسم ديني به معناي به رسميت شناختن دين هاي مختلف و اعتقاد به اين كه همه آنها داراي حقيقت مي باشند، لوازم و پيامدهاي منفي دارد، كه در اينجا به طور مختصر آورده مي شود.
1ـ اجتماع نقيضين:
طرفداران پلوراليسم چنين گفته اند كه «پلوراليسم (تكثر و تنوع را به رسميت شناختن و به تباين و ناكاستني و قياس ناپذيري فرهنگ ها و دين ها و تجربه هاي آدميان و فتوا دادن...) به شكل كنوني آن متعلق به عصر جديد است.»[1] به هر حال با تنوعي روبرو هستيم كه به هيچ رو قابل تحويل به امر واحد نيست و بايد اين تنوع را به حساب آوريم و ناديده نگيريم و براي حصول و حدوث تنوع نظريه داشته باشيم.»[2] پلوراليسم مثبت، معنا و ريشه ديگر هم دارد و آن اين كه بديل هاي موجود واقعاً كثير هستند يعني تباين ذاتي دارند.[3] اختلافات اين سه (مؤمن و گبر و جهود) اختلاف حق و باطل نيست، بلكه دقيقاً اختلاف نظرگاه، آن هم نه نظرگاه پيروان اديان بلكه نظرگاه انبياء ـ عليهم السلام ـ است[4].
با توجه به اين رويكرد هيچ مرز و حدّي براي اديان و تجربه هاي ديني و فهم ها و تفسيرهاي به رسميت شناخته شده، معتقد نمي باشند، و همه را «عين وحي حق» پنداشته و در نتيجه همه اديان را حق مي دانند.»[5] با توجه به اين كه تفاوت بسياري بين مدعيات اديان مي باشد و اديان با يكديگر تقابل دارند اين سؤال مطرح مي شود كه آيا مي توان قبول كرد كه طرفين نقيض حق و صحيح باشند؟ به عنوان نمونه اعتقاد به اقانيم سه گانه (نزد مسيحيان) و ثنويت (نزد زرتشتيان) و خداي يگانه (نزد مسلمانان و يهوديان) همه حق و صحيح است؟ اين مطلب روشن است كه نمي توان بر موضوع واحد محمولهاي متناقض را حمل كرد. زيرا مستلزم اجتماع نقيضين مي شود. از اين رو وقتي مي گوييم كه مبدأ يگانه و واحد است يعني؛ دوگانه و سه گانه نمي باشد و اگر بخواهيم تمام اين مدعيات را بپذيريم، اجتماع نقيضين را قبول كرده ايم كه بديهي البطلان مي باشد.
2ـ پلوراليسمِ خويش برانداز:
با توجه به ادعاي معتقدان پلوراليسم مي‌توان گفت كه پلوراليسم خود ويران ساز مي باشد، زيرا پذيرش اين نظريه مستلزم حق پنداشتن مرامهاي رقيب كه ناقض پلوراليزم اند، مي باشد.[6]
3ـ امتناع ايمان:
ايمان عقد قلبي مي باشد و بر يقين و نفي شك استوار است در صورتي كه بنابر مباني پلوراليسم، آنچه كه در نزد ما مي باشد «فهم و قشر» دين است نه بطن و متن آن و فهم ها نيز همگي مي توانند خطا و غلط باشند و اگر فهم درستي هم در ميان باشد به دليل «تبيين ذاتي فهم ها» همه آنها نمي توانند درست باشند و با تغيير در علم و فلسفه كه سيال هستند، پيش فرضهاي ما دگرگون شده، فهم ما نيز از متن صامت تغيير يافته و جاي خود را به فهم مغاير مي دهد، ‌از طرفي اگر فرض كنيم كه علم و فلسفه و به تبع آن فهم ما تا ابد ثابت بماند فهم صادق مصدّق ندارد، زيرا فهم ما، فهم متن وحياني و درك نفس الامر گزاره ها و آموزه هاي ديني نيست و فهم ما چيزي جز پژواك انتظارات و پرسشها و پيش فرض هاي ما نيست. اين گونه برخورد كردن با مسئله دين موجب شكاكيت مي شود كه با ايمان بر پايه يقين مي باشد سازگاري ندارد.
4ـ عدم حجيت نصوص و متون ديني و لغو شدن عمل به گزاره هاي ديني:
بنابر آنچه كه در بحث قبل گفته شد، ظواهر متون و نصوص ديني از حجيت ساقط مي شود، زيرا آنچه دريافت ما از نصوص گمان مي شود، چيزي جز فرآورده تعاطي ذهن و عين و يا انعكاس انتظارت، پرسش ها و پيش فرض هاي ما نمي باشد و در هر صورت دريافت ما از متن مي باشد و هرگز حجت نخواهد بود و بر همين اساس عمل به گزاره هاي ديني لغو خواهد بود زيرا؛ پلوراليسم به تباين فرو ناكاستني و قياس ناپذيري فرهنگ ها و دين ها و زبان ها و تجربه هاي آدميان فتوا دادن و همه را اهل فلاح و صلاح پنداشتن مي باشد. بر اين مبنا نمي توان براي نجات و سعادت مناط و ملاكي ارائه داد، در صورتي كه ارزش ايمان در ارتباط با «متعلق» آن مي باشد و صرف باور داشتن به چيزي ارزش نمي باشد.
5ـ نقش هدايت گرايانه دين:
مباني پلوراليسم با نقش هدايت گري دين و خداوند سازگاري ندارد زيرا؛ اگر فهم هاي آدميان از متون ديني بالمرّه متنوع و متباين است (اين يكي از مباني است) و اگر تفسيرهاي مواجهان با تجارت ديني نيز يكسره متكثر و متضاد است (مبناي ديگر مي باشد) و دين و تجربه تفسير ناشده ايي نداريم و همه اديان و تجربه ها دستخوش تفسيرها و احياناً‌ به يكسان تحريف شده اند.[7]و اگر پس انتظار دسترسي به حاقّ دين و دين حق و عبث است و اين،‌يعني انسداد باب هدايت و بي مسمّي و مصداق شدن اسم هادي حق تعالي و تبعاً‌فرض وصال شاهد سعادت ساده لوحي و گمان وصول به ساحل نجات نيز خيال خام در سر پروراندن است،[8] اين سؤال مطرح مي شود كه چرا خداوند براي هدايت مردم پيامبران را فرستاده است؟ در صورتي كه مي دانسته كه ممكن است وحي حق ذهن آلوده شده، و گرفتار «نظرها و منظرها» گرديده و تحت تأثير شرايط قومي و ذهني و روحي شخص انبياء و سپس به سبب پيش فرض هاي مفسران مختلف دستخوش «قبض و بسط تئوريك» گرديده،[9] و در گام امواج،‌ اقيانوس تفسيرهاي متباين و متناقض و صحيح و سقيم فرو مي رود.
6ـ جواز بدعت و تعطيلي شريعت:
بنابر مباني پلوراليسم، معرفت ديني همچون هر معرفت بشري ديگر، قول هيچ كس حجت تعبدي براي كس ديگر نيست هيچ فهمي مقدس و فوق چون و چرا نيست[10] و اين به معني جواز «بدعت» و ظهور پياپي پيامبران كاذب مي باشد، و بر همين اساس، شرايع تعطيل مي گردند زيرا؛ آنچه در اينجا راهزني مي كند عناوين كافر و مؤمن است كه عناويني صرفاً‌ فقهي،‌دنيوي است (و نظايرش در همه شرايع و مسالك وجود دارد) و ما را از ديدن باطن امور،غافل و عاجز مي دارد،[11] و اين عناوين، تمايزات ظاهري است كه بايد از ميان برداشته شود...[12].
[1]- صراط هاي مستقيم، ص 2، مجله كيان.
[2]- همان، ص 5.
[3]- همان،‌ ص 10.
[4]- ر. ك: همان، ص 6.
[5]- رجوع كنيد به تحليل و نقد پلوراليسم ديني، علي رباني گلپايگاني، ص 73، 71.
[6]- مجله كتاب نقد، مقاله پلوراليسم ديني، علي اكبر رشاد.
[7]- صراط هاي مستقيم،‌ ص 4.
[8]- همان.
[9]-رجوع كنيد: كتاب تحليل و نقد پلوراليسم ديني،‌ص 124، 122.
[10]- صراط هاي مستقيم، ص 4.
[11]- همان،‌12.
[12]- كتاب نقد،‌ج 4،‌مقاله پلوراليسم ديني.
www.andisheqom.com


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.