دوشنبه، 8 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

شبهه: پلوراليسم دينى از منابع دينى قابل استنباط هست و اسلام صراط هاي مستقيم را براي سعادت بشر تاييد مي نمايد.


پاسخ :
پيش از بيان جواب، ابتدا از باب مقدمه بايد به چند نكته توجه داشت:
1 ـ پلوراليسم يا كثرت گرايى در حوزه هاى مختلفى قابل طرح است; مثلاً در حوزه سياست، فرهنگ، فلسفه... و بالاخره دين. «كثرت انگارى نسبت به دين طرحى است كه برخى از دانشمندان و متكلمين غربى با تاثير پذيرى از ديدگاه فلسفى خاصى در پاسخ به بعضى مسائل عقيدتى و هم چنين براى حل برخى از مشكلات اجتماعى ارايه مى دهند».[1]
2 ـ كثرت گرايى دينى را بين دو يا چند دين، دو يا چند مذهب از يك دين و حتّى بين دو يا چند فرقه از يك مذهب مى توان مطرح كرد; هم چنين پلوراليسم دينى گاهى در عرصه عمل و تعاملات اجتماعى طرح مى شود و گاهى در حوزه نظر و معرفت.
3 ـ با مقوله ى پلوراليسم دينى، همانند بسيارى از مباحث و مقوله هاى ديگر دينى به دو روش كلى مى توان برخورد علمى كرد: الف) با روش و نگاه برون دينى; ب) با شيوه و استدلال درون دينى. با توجه به اين كه سؤال مورد نظر از منظر درون دينى طرح شده است، در پاسخ آن نيز فقط از روش درون دينى استفاده مى شود.
واژه ى پلوراليسم (Pluralism) مشتق از واژه ى پلورال (Plurl) مى باشد. پلورال به معناى جمع و كثرت و... است. پسوند ism (ايسم يا ايزم) دال بر گرايش و طرز فكرى است كه (در اين جا) قائل به كثرت تعدد در امرى است; بنابراين پلوراليسم[2] يعنى كثرت گرايى و پلوراليسم دينى يعنى مكتب و گرايشى كه به كثرت اديان معتقد است; به عبارت ديگر «كثرت گرايى دينى».
آن چه ذكر شد، معناى لغوى پلوراليسم و پلوراليسم دينى بود، اينك به بررسى معانى اصطلاحى آن مى پردازيم. درباره ى كثرت گرايى دينى، طرح ها و مدل هاى گوناگونى از سوى قائلين به آن ارايه شده است. در اين مختصر ابتدا به برخى از آن ها اشاره مى كنيم سپس با استفاده از ادله ى درون دينى(كتاب و سنت) به اختصار به ارزيابى آن ها مى پردازيم:
طرح اول: بيان طرح اول ـ كه در واقع ناظر به حوزه ى عمل و تعاملات اجتماعى است ـ اين است كه پيروان اديان يا مذاهب يا فرق مختلف در يك جامعه و در چارچوب مجموعه ى واحدى از قوانين حاكم، با يك ديگر هم زيستى مسالمت آميز داشته باشند، به حقوق يك ديگر احترام بگذارند، در پيش برد اهداف جامعه با يك ديگر هم كارى كنند و... در عين حال پيروان هر كدام، فقط آيين خود را حق مطلق دانسته آيين ديگران را باطل محض بدانند.[3]
بررسى طرح اول: اين مدل از كثرت گرايى دينى، به دلايل متعدد و فراوان از قرآن كريم، سنت و سيره ى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و ائمه ى هدى(عليهم السلام) از قطعيات اسلام است و از نظر علماى اسلام ـ اعم از شيعه و سنى ـ جاى هيچ شكى نسبت به آن وجود ندارد.
قرآن كريم در اين رابطه خطاب به مؤمنين مى فرمايد: (اِنَّما الْمُؤمنُونَ اِخْوَةٌ)[4] و هم چنين به موحّدان عالم دستور صلح كل مى دهد و مى فرمايد: (قُلْ يا اَهْلَ الكتابِ تَعالَوْا اِلَى كَلمة سَوَآء بَيْنَنَا و بَيْنَكُمْ اَنْ لا نَعْبُدَ اِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً و لا يَتَخِّذَ بَعْضاً اَرْبا با مِنْ دون الله...); بگو: اى اهل كتاب ! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما يك سان است، كه جز خداوند يگانه را پرستيم و چيزى را همتاى او قرار ندهيم; و بعضى از ما بعض ديگر را ـ غير از خداى يگانه ـ به خدايى نپذيرد...»[5]
بلكه بالاتر از اين، در خطاب به انسان از آن جهت كه انسان است خواه مسلمان باشد يا مسيحى، كليمى باشد يا زرتشتى،... دستور زندگى مسالمت آميزِ جهان شمول مى دهد. دين اسلام به مسلمين مى گويد: نسبت به كسانى كه با شما قتال در دين نكردند و شما را از خانه هايتان بيرون نراندند، به نيكى و عدالت رفتار كنيد و نسبت به آن ها ظلم نكنيد; نسبت به آن ها رئوف و عطوف باشيد; حقوقشان را رعايت كنيد و نيازهايشان را تامين كنيد.
قرآن كريم در آيه ى هشتم از سوره ى ممتحنه در اين رابطه مى فرمايد: (لا يَنْها كُمُ اللهُ عَنِ الّذِينَ لَمْ يُقْاتِلوكُمْ فِى الدَّينِ و لَمْ يُخرِجوكُمْ مِنْ دِيرِكُمْ اِنَّ تَبَرُّوهُمْ و تُقْسِطُوا اِلَيْهِمْ اِنَّ اللّهَ يُحِبُ المُقْسِطِينَ); خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى كند، چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد».[6]
با توجه و دقت در اين دلايل و شواهد ـ كه به عنوان نمونه فقط به چند آيه اشاره شد ـ جاى هيچ شكى باقى نمى ماند در اين كه دين مبين اسلام كثرت گرايى دينى به اين معنى را كاملا قبول دارد.[7]
طرح دوم: تفسير دوم از كثرت گرايى دينى آن است كه دين حق يكى بيش نيست اما اين حقيقت مطلق واحد به طور تام و كامل به دست هيچ پيامبرى از پيامبران الهى نرسيده است; بلكه آن حقيقت مطلق به هر يك از ايشان به شكلى تجلى كرده است; به عبارت ديگر، هر يك از اديان اسلام، مسيحيت، يهوديت يا... جلوه اى از جلوه هاى آن حقيقت واحد هستند. اختلاف اين جلوه ها، اختلاف حق و باطل نيست; يعنى چنين نيست كه مثلا دين اسلام حق و ساير اديان باطل باشند; بلكه سرّ اختلاف بين اديان، اختلاف در نظر گاه است. يعنى هر پيامبرى از يك زاويه به آن دين واحد مطلق نگريسته و جلوه ى خاصى از آن را دريافت كرده است. بنا بر اين، همه ى اديان در حقانيت و تضمين سعادت بشر يك سان هستند.[8]
بررسى طرح دوم: استاد مطهرى در اين رابطه مى گويد: «در سراسر قرآن اصرار عجيبى هست كه دين از اول تا آخر جهان يكى بيش نيست و همه ى پيامبران، بشر را به يك دين دعوت كرده اند. در سوره ى شورى آيه ى 13 چنين آمده است: (شَرَعَ لَكُمْ من الدّين ما وَصّى بِه نوحاً وَ الّذى أوحَينا إلَيكَ وَ مَا وَصَّينا بِه ابراهيمَ و موسى و عيسى...)[9] قرآن در همه جا نام دينى را كه پيامبران از آدم تا خاتم مردم را بدان دعوت مى كرده اند اسلام مى نهد. (ان الدين عند الله الاسلام)[10] مقصود اين نيست كه در همه ى زمان ها به اين نام خوانده مى شده است، مقصود اين است كه دين داراى حقيقت و ماهيتى است كه بهترين معرف آن لفظ اسلام است».[11]
اين عبارت و استشهاد استاد به آيات قرآن با صراحت تمام چنين مى نمايد كه اولا، حقيقت تمام اديان الهى يكى بوده است; ثانياً، آن حقيقت واحد به همه ى پيامبران صاحب شريعت ارايه شده و تجلى كرده است; لذا همه ى ايشان پيروان خود را به آن حقيقت واحد ـ كه همان توحيد و تسليم در برابر خداوند يكتا است ـ دعوت كرده اند; بنا بر اين، چنين نيست كه حقيقت اديان به طور كامل در دست رس پيامبران نبوده باشد و بر ايشان كاملا تجلى نكرده باشد. اگر اختلاف و تفاوتى در ميان اديان الهى ديده مى شود به علت اختلاف نظرگاه پيامبران و تعدد جلوه هاى آن حقيقت واحد نيست; بلكه سرّ اين اختلافات را بايد در جاى ديگرى جست.[12]
«قرآن در عين اين كه دين را واحد مى داند، اختلاف شرايع و قوانين را در پاره اى مسائل مى پذيرد. در سوره مائده، آيه 48 مى فرمايد: (لِكُلِّ جَعَلنا مِنْكُمْ شِرعَةً وَ مِنْهاجاً); براى هر كدام (هر قوم و امت) يك راه ورود و يك طريقه ى خاص قرار داديم».[13]
با توجه به اين بيان نيز صريحاً تعدد شرايع و مناهج استفاده مى شود. بايد توجه داشت كه اولا، سرّ اختلاف و تعدد شرايع در اين است كه ميزان رشد استعدادها، شرايط اجتماعى و فرهنگى، نيازها و حالات حيات انسانى مختلف بوده است. هم چنين اختلاف پيروان شرايع پيشين و وقوع تحريف در آن ها علل ديگرى براى تجديد شرايع بوده است.[14]
ثانياً، اين شرايع متعدد در طول يك ديگر بوده اند نه در عرض هم. «تفاوت تعليمات انبيا با يك ديگر از نوع تفاوت تعليمات كلاس هاى عالى تر با كلاس هاى دانى تر... بوده است[15]». بنا بر اين، هر شريعتى مكمل شريعت پيش از خود و كامل تر از آن بوده است. لذا در هر زمانى پيروى از آخرين شريعت الهى مجاز و تضمين كننده ى سعادت بشر است. بنا بر اين حال كه دين مبين اسلام به تصريحِ قرآن كريم آخرين دين الهى[16] و ناسخ[17] همه ى شرايع پيش از خود مى باشد. هم چنين رسالت آن جهانى[18] و پيام او كامل[19] و جامع است. از سوى ديگر ساير شرايع به دست پيروان خود تحريف شده اند[20]، پس تنها راه حق و تنها شريعت واجب الاطاعة دين مبين اسلام است[21] و ساير شرايع موجود تحريف شده و باطل هستند[22] و تبيعت از آن ها موجب رستگارى و سعادت نخواهد شد.
طرح سوم: بر خلاف تفسير دوم از كثرت گرايى دينى يك حقيقت واحد را مى پذيرفت و اديان مختلف را جلوه هاى آن حقيقت واحد مى دانست ـ بيان سوم آن، پا را از اين فراتر كه نهاده مدعى تعدد و كثرت حقايق است. همه ى اديان بلكه مكاتب بشرى را حق مى داند و حقيقت هر دينى را غير از حقيقت ديگرى مى داند به عبارت ديگر، قائل به يك «صراط مستقيم» نيست; بلكه معتقد به «صراط هاى مستقيم» است;بنا بر اين، همه ى اديان و مكاتب بشرى را در عرض يك ديگر، داراى حقانيت و تضمين كننده ى سعادت و رستگارى بشرى مى داند.[23]
بررسى طرح سوم: بيانى كه در بررسى طرح دوّم گذشت در بررسى اين طرح نيز مى آيد. با اين حال در اين جا با ذكر برخى از آيات ديگر قرآن كريم، نشان مى دهيم كه «صراط مستقيم» يكى بيش نيست و غير از آن هر چه هست ضلالت و گم راهى است.
به دليل آيات بسيارى از قرآن كريم، «صراط مستقيم» و شاه راه هدايت و نجات يكى بيش نيست و آن راه همه ى انبيا، صديقين، شهدا و صالحين است. حقيقت اين راه توحيد، تسليم در برابر خداوند و يكتا پرستى است و هر راهى غير از اين، ضلالت و گم راهى است; البته همان طور كه گذشت شرايع الهى متعدد بوده است ليكن در هر زمانى آخرين شريعت معتبر بوده است و ناسخ شرايع پيشين بوده است.
در سوره ى فاتحه آيه ى 6 و 7 مى فرمايد:(اِهدِنَا الصّراطَ الْمُستقيم * صِراطَ الَّذيَن أَنْعَمْتَ عَليهِم); ما را به راه راست هدايت كن، راه كسانى كه آنان را مشمول نعمت خود ساختى. سپس درباره ى «نعمت داده شدگان»، در سوره ى نساء، آيه ى 69 مى فرمايد: (وَ مَنْ يُطع اللّهَ وَ الرّسولَ فَاولئكَ مَع الِّذيَن أَنعَمَ اللهُ عَلَيهِم مِنَ النبيّين و... ); و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند (در روز رستاخيز) هم نشين كسانى خواهد بود كه خداوند نعمت خود را بر آنان تمام كرده، از پيامبران و صديقان و هداء و صالحان....
يعنى آن راه معلوم و معهودى كه در سوره ى فاتحه ذكر شده است، همين راه انبيا، صديقين، شهدا و صالحين است. سرّ استقامت راه ايشان در اطاعت از خدا و رسول نهفته است كه از ابتداى آيه استفاده مى شود. به عبارت ديگر، حقيقت «صراط مستقيم» همان اطاعت و بندگى خداوند است; لذا در آيه ى 36 سوره ى مريم مى فرمايد:( و اِنَّ اللّهَ رَبّى و رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوه هذا صراطٌ مُستقيم); و خداوند پروردگار من و پروردگار شماست; او را پرستش كنيد; اين است راه راست.
هم چنين در آيه ى 56 سوره ى ذاريات مى فرمايد:(وَ ما خَلقُت الْجنَّ وَ الانسِ اِلا لِيَعبُدون); من جن و انس را نيافريدم جز براى اين كه عبادتم كنند.
يعنى هدف از خلقت ايشان، همانا عبادت خداوند است.
هم چنين در آيات 83 تا 90 سوره ى انعام پس از ذكر نام هيجده تن از انبياى بزرگ در آيه ى 87 مى فرمايد:(.... و هَدَيْنَهم الى صِراط مُستقيم); و ايشان را به صراط مستقيم هدايت كرديم.
آن گاه در آيه ى بعد مى فرمايد:(ذلِكَ هُدَى اللّه يهدى به مَنْ يَشاءُ مِنْ عباده...); اين هدايت خداست كه هر كس از بندگان خود را بخواهد به آن راهنمايى مى كند....
يعنى آن صراط مستقيم همين هدايت خداوند است و بالاخره در آيه ى 90 خطاب به رسول اكرم (صلى الله عليه وآله)مى فرمايد:(اُولئك الذين هَدَى اللّه فَبِهُدهُمُ اقْتَدِه...); آن ها كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده; پس به هدايت آنان اقتدا كن...
از اين آيه به روشنى استفاده مى شود كه صراط همه ى پيامبران يكى بوده است.
از اين آيات و آيات بسيار ديگر و هم چنين از روايات فراوانى كه در اين باب وارد شده است به طور روشن و قطع، وجود يك و فقط يك صراط مستقيم كه ضامن سعادت و رستگارى بشر است استفاده مى شود.[24]
هم چنين آيات فراوانى بر بطلان و ضلات راه هايى كه در مقابل اين صراط مستقيم هستند، دلالت مى كند.[25]
با وجود اين همه ادله ى صريح قرآنى و روايى، چگونه مى توان معتقد به وجود «صراط هاى مستقيم» شد؟!
پی نوشتها:
[1]- حميد پارسانيا، فصل نامه ى كتاب نقد: زمينه هاى عقيدتى و اجتماعى پلوراليسم، سال اول، شماره ى 4، ص 55.
[2]- محمد رضا جعفرى، فرهنگ فشرده ى انگليسى ـ انگليسى، انگليسى ـ فارسى، (تهران: تنوير، چاپ سوم، 1377) ج 2، ص 921.
[3]- كتاب نقد: سال اول، شماره ى 4، ص 133 و 334.
[4]- «مومنان برادر يكديگرند» سوره ى حجرات، آيه ى 10.
[5]- سوره ى آل عمران، آيه ى 64.
[6]- آيت الله عبدالله جوادى آملى، كتاب نقد: آية الله علامه جوادى آملى و پلوراليسم دينى، سال اول، شماره ى 4، ص 352.
[7]- براى مطالعه ى بيش تر رجوع كنيد به كتاب نقد: سال اول، شماره ى 4، صص 116، 195 تا 198، 335، 336، 352، 353.
[8]- كتاب نقد: سال اول، شماره ى 4، صص 111، 133، 139،336، 337.
[9]- «آيينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود; و آن چه را بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم اين بود كه دين را بر پا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد...».
[10]- دين در نزد خدا اسلام (و تسليم بودن در برابر حق) است...» سوره ى آل عمران، آيه ى 19.
[11]- مرتضى مطهرى، مجموعه آثار/ ختم نبوت، (تهران: انتشارات صدرا، چاپ سوم، 22 بهمن 1372)، ج 3، صص 157 و 158.
[12]- كتاب نقد: سال اول، شماره ى 4، صص 111 تا 114 و 139 و 140.
[13]ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، همان ، ج 3، ص 158.
[14]ـ همان، صص 154 تا 157; كتاب تولد: سال اول، شماره ى 4، ص 112، 113، 140)
[15]ـ همان، ص 159.
[16]ـ سوره ى احزاب، آيه ى 40.
[17]ـ سوره ى توبه آيه ى 33 و فتح، آيه ى 28.
[18]ـ سوره ى سبأ، آيه ى 28; انبياء، آيه ى 107; انعام، آيه ى 19; فرقان، آيه ى 1 و تكوير، آيه ى 27.
[19]ـ سوره ى مائده، 3; نحل، آيه ى 89.
[20]ـ سوره ى مائده، آيه ى 15 و بقره، آيه ى 79.
[21]ـ سوره ى آل عمران، آيه ى 85.
[22]ـ كتاب نقد: سال اول، شماره ى 4، صص 111 تا 114 و 337 و 338 و 140.
[23]ـ همان، ص 158 و 249 و 328.
[24]ـ كتاب نقد: سال اول، شماره ى 4، صص 159 تا 164، 250 تا 261، 339 تا 343، 349 تا 351.
[25]ـ سوره ى بقره، آيات 120، 136 و 137; آل عمران، آيات 69 تا 73; نساء، آيات 153، 171; توبه، آيات 30 تا 34; شورى،آيه ى 21.
eporsesh.com


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.