سه‌شنبه، 23 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

عوامل اجتماعى و اقتصادى و سياسى بروز نهضت پروتستان چیست؟


پاسخ :
اوضاع اسف بار قرون وسطى و فساد كليسا باعث عقب ماندگى و ضعف همه جانبه اى شده بود ولى عوامل مختلف فكرى، سياسى و اقتصادى، دست به دست هم داد و موجب ظهور يك خيزش شد.
«لسلى دانستن» در مورد عوامل فوق مى نويسد:
«هنگامى كه زندگى اقتصادى تغيير كرد و تجارت خارجى در شهرهاى اروپاى شمالى تمركز يافت، نه تنها ثروت را بلكه طبقه ى جديدى از مردم را به وجود آورد كه مى خواستند زندگى خود را مستقل از حمايت ديگران اداره كنند. از نظر سياسى، امپراطورى به دولت ها و ملت هايى تجزيه شد كه مدعى حقّ استقلال بودند و كم كم نظم سياسى جديدى به وجود آمد كه مردم آن را مطلوب يافتند، و اين باعث فروپاشى تدريجى فئوداليسم قرون وسطى شد... ظهور طبقات جديد مردم و ارتباطات جديد نياز به نظم جديد را آشكار مى ساخت: بردگان شهروند شدند و شهروندان استقلال يافتند و انسان هاى مستقل اختيار عمل را به دست آوردند. اشراف حاكم شدند و حاكمان با درك نياز به تماس با شهروندان، مجالس شورا و پارلمان ها و نهادهاى نمايندگى مشابه ديگرى تشكيل دادند».[1]
به نظر اين نويسنده علت اصلى عقب ماندگى ها اين بود كه انسان در هيچ يك از ابعاد زندگى اش استقلال و، در نتيجه، مسئوليت نداشت و همين تحول روحى او، باعث پيدايش عصر جديد شد. انسانى كه احساس كرد مى تواند و بايد مانند يك شخص مستقل و مسئول باشد، نمى توانست فشار خفقان آور كليساى كاتوليك را تحمل كند.
سپس مى نويسد:
«پس ما بايد شروع عصر جديد را نتيجه ى حركتى در روح انسان بدانيم... انسان از خود استقلالى نداشت، ارتباطش با حقيقت مستقيم نبود... اما هنگامى كه روح انسانى آگاهى خود را به عنوان يك شخص اظهار كرد، بر خود حاكم شد....
زندگى سياسى انسان را در نظر بگيريد، زمانى مردم بدون چون و چرا حاكميت پادشاهان و اربابان را مى پذيرفتند و هرگونه برخوردى را تحمل مى كردند، حتى اگر از سرنوشت خود ناراضى بودند، آن را «مقدّر» خود دانسته، آن را مى پذيرفتند. اما هنگامى كه انسان ها خود را يك «شخص» دانستند، بر ضد شرايط زندگى خود قيام كردند و با گذشت زمان نظم سياسى موجود را از بين بردند و نظم جديدى كه در آن به عنوان يك «شخص» شناخته مى شدند، به وجود آوردند».[2]
البته اصلاح دينى در انگلستان بيشتر نتيجه ى حوادث سياسى بود؛ به اين ترتيب كه «هنرى هشتم» پادشاه انگلستان تصميم به طلاق همسر خود، «كاترين»، و ازدواج مجدد گرفت، ولى پاپ اين عمل را تأييد نكرد، بلكه به او اخطار كرد كه در صورت ازدواج مجدّد مورد طعن و تكفير قرار خواهد گرفت.[3] لكن هنرى هشتم كه با طلاق دادن كاترين خود را در معرض تكفير شدن و طرد از كليسا قرار داده بود، تصميم گرفت براى مقابله با خطر فوق با اقداماتى، سيطره ى سياسى و دينى خود را بر انگلستان رسميت بخشد.
در سال 1534 م. مجموعه اى از قوانين وضع شد: «قانون جانشينى» اعلام كرد كه تاج پادشاهى متعلق به فرزندان «هنرى» خواهد بود؛ «قانون سيادت» اعلام داشت كه هنرى، «راهب عالى» كليساى انگلستان است؛ بر اساس «قانون خيانت»، انكار تفوّق هنرى، نوعى خيانت، و مجازات آن اعدام بود. با احساس خطرى كه هنرى از هجوم كشورهاى كاتوليك داشت، به منظور تأمين امنيت، قراردادهايى با لوترى هاى آلمان امضا كرد و همين باعث شد كه انديشه هاى لوتر به تدريج در دستورالعمل هاى دين رسمى راه يابد.[4]
پی نوشتها:
[1]. لسلى دانستن، آئين پروتستان، ص 51 ـ 52 (با اندكى تصرف و تلخيص).
[2]. همان، ص 55 ـ 56، (با اندكى تغيير و تلخيص).
[3]. اخطار پاپ نيز جنبه ى سياسى داشت، زيرا «رم» در آن زمان در محاصره ى ارتش «چارلز پنجم» پادشاه اسپانيا و برادرزاده ى «كاترين» بود، و پاپ نمى خواست كارى كند كه امپراطور خشمگين شود. ر.ك: آليستر مك گراث، مقدمه اى بر تفكر نهضت اصلاح دينى، ص 471.
[4]. همان، ص 472.
منبع: مسيحيت، سيد محمد اديب آل على، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.