پرسش :
درباره خداشناسى مسيحى توضیحات کاملی ارایه نمایید.
پاسخ :
در مسيحيت مباحث مربوط به «خدا» تحت پنج عنوان مطرح مى شود:
«ذات خدا»، «صفات خدا»، «ماهيت خدا»، «مشيت خدا» و «كارهاى خدا».
1. ذات خدا
الف) حضرت عيسى(عليه السلام) فرموده: «خدا روح است»؛[1] يعنى داراى يك وجود روحانى است. از روح بودن خدا، چهار نتيجه حاصل مى شود:
1. خدا غير مادى و بدون جسم است. اگر در كتاب مقدس به اجزايى مثل دست و پا و سر و چشم و.... اشاره شده، جنبه ى تمثيلى و نمادين دارد.
2. خدا نامرئى است: «هيچ انسانى او را نديده و نتواند ديد.» (اول تيموتائوس، 6: 16)
«او خداى ناديده است». (كولسيان، 1: 15)
اگر در متون مقدس از ديدن خدا سخن به ميان آمده، به معناى ديدن آثار خدا و انعكاسى از جلال اوست.
3. خدا زنده است؛ يعنى احساسات و قدرت و فعاليت دارد. او نه تنها حىّ، بلكه سرچشمه و حافظ حيات است.
4. خدا يك شخصيت[2] است؛ چون روح است. همان طور كه روح انسان داراى شخصيت است، او نيز يك شخصيت است و الاّ از انسان پست تر مى شود. ذات شخصيت خدا خودآگاهى و خودمختارى است.
از كتاب مقدس مى فهميم كه خدا داراى خصوصيات روان شناسى شخصيت هم هست، كه از آن جمله است: عقل (اعمال، 15: 18)، احساسات (يوحنا، 3: 16)، اراده (يوحنا، 6: 38). كتاب مقدس، هم چنين خصوصيات و ارتباطات شخصيت را به خدا نسبت مى دهد؛ مانند سخن گفتن، ديدن، شنيدن، غمگين شدن، پشيمان شدن، خشمگين شدن، غيور بودن و رحيم بودن.[3]
ب) خدا قائم به ذات است.
«هستم آن كه هستم.» (فروج، 3: 14).
توماس آكوئيناس مى گويد: «خدا علة العلل است و خودش علت ندارد.» [4]
ج) خدا نامحدود است (اعمال رسولان، 17: 24 ـ 28).
د) خدا ابدى است.
خدا بارها در كتاب مقدس وجودى بى آغاز و بى انتها و سرمدى وازلى و ابدى خوانده شده است.
2. صفات خدا
منظور از صفات خدا در مسيحيت، كيفياتى است كه در ذات او وجود دارند؛ به عبارت ديگر: از تجزيه و تحليل ذات او به دست مى آيند.
تقسيم بندى هاى مختلفى در مورد صفات خدا وجود دارد؛ مثل تقسيم صفات خدا به ثبوتيه و منفى.[5]
در اين جا طبق يكى از اين تقسيمات به صفات خدا اشاره مى شود.
الف) صفاتى كه جنبه ى اخلاقى ندارند.
1. حضور مطلق: خدا در تمام خلقت خود حضور دارد، ولى محدود به آنها نيست بلكه او برتر و نامحدود است؛ «او در كائنات حضور دارد.» (اعمال، 7: 47).
2. علم مطلق: خدا خود و همه چيز و حوادث آينده را مى داند و مى شناسد.
پدر، پسر و روح القدس يكديگر را كامل مى شناسند (متى، 10: 3؛ نامه ى پولس به عبرانيان، 4: 13).
3. قدرت مطلق: هر كارى كه بخواهد و با كمالاتش هماهنگ باشد انجام مى دهد (مكاشفه، 4: 8).
4. تغيير ناپذيرى: چون خدا بسيط است و متشكل از روح و بدن نيست، تغييرى در او رخ نمى دهد (دوم قرنتيان، 1: 20).
ب) صفات اخلاقى خدا
1. قدوسيت: او از مخلوقاتش جدا و متعالى است و از پليدى هاى اخلاقى و گناه مبرا و منزه است.
از قدوسيت خدا سه نكته ى مهم مى توان فرا گرفت:
ـ بين خدا و انسان گناهكار جدائى وجود دارد.
ـ اگر انسان بخواهد به خدا نزديك شود به واسطه احتياج دارد. واسطه مى تواند وجود مسيح يا هرگونه كفاره اى باشد:
«چون خدا قدوس است، پس كفاره لازم است و اين كار از طريق محبت الهى عملى مى گردد.» (نامه ى پولس به روميان، 5: 6).
ـ در موقع نزديك شدن به خدا بايد با خشوع و تقوا عمل كنيم (عبرانيان، 2: 28).
از درك قدوسيت خدا به گناهكار بودن خود پى مى بريم (يوحنا، 1: 5).
اين درك ما را به فروتنى و خرد شدن و اعتراف مى كشاند (لوقا، 5: 8، نامه ى اول يوحنا، 1: 5 ـ 7).[6]
2. عدالت: يعنى قدوسيت او در رفتارش با مخلوقات. ده ها آيه دلالت بر عدالت خدا دارد.[7]
3. نيكوئى: منظور از اين صفت، محبت، نيك خواهى، شفقت و لطف خداست.
ـ محبت خدا:
محبت خدا از كمالات الهى است كه ذاتاً در او وجود دارد و فقط يك انگيزه ى احساساتى نيست، بلكه عاطفه اى عقلانى و ارادى است و بر اساس قدّوسيت و حقيقت است و با انتخاب آزاد الهى ظاهر مى گردد...
كلام خدا، خدا را «خداى محبت» مى خواند (نامه ى دوم قرنتيان، 13: 11) و اعلام مى دارد كه او «محبت» است (نامه ى اول يوحنا، 4: 8 و 16)؛ خدا ذاتاً محبت مى نمايد و او شروع كننده ى محبت است (نامه ى اول يوحنا، 4: 10)؛... پدر پسر را محبت مى نمايد (متى، 3: 17) و پسر پدر را (يوحنا، 14: 31)؛ خدا جهان را محبت مى نمايد (يوحنا، 3: 16) و به فرزندان واقعى خود محبت دارد (يوحنا، 14: 23)؛ اطمينان در مورد محبت خدا باعث تسلى مؤمنان مى گردد (روميان، 8: 35 و 39).[8]
ـ نيك خواهى خدا: خدا با تمام مخلوقاتش با لطف و مهربانى رفتار مى كند و نيك خواهى او به مؤمنان محدود نمى گردد؛ «زيرا كه آفتاب خود را بر بدان و نيكان طالع مى سازد و باران خود را بر عادلان و ظالمان مى باراند.»[9]
ـ شفقت يا رحمت خدا: يعنى نيكويى او نسبت به كسانى كه در بدبختى و ناراحتى هستند. «خدا در رحمانيت دولتمند، (افسسيان، 2: 4) به غايت مهربان و كريم (يعقوب، 5: 11) و داراى رحمت عظيم است.» (نامه ى اول پطرس، 1: 3).
ـ لطف يا فيض خدا: يعنى نيكويى او نسبت به كسانى كه شايستگى آن را ندارند. خداوند نسبت به گناهكاران صبر دارد و مجازات آنها را به تأخير مى اندازد. (روميان، 2: 4؛ 3: 25 و 9: 22) به آنها نجات ارزانى مى دارد (نامه ى اول يوحنا، 1: 2) و كلام خود را به آنان عطا مى كند (هوشع 8: 12).
علاوه بر اين، خداوند فيض مخصوصى براى برگزيده شدگان دارد: اين ها كسانى هستند كه نجات مى يابند (اعمال، 18: 27)، تقديس كرده مى شوند (روميان، 5: 21)، پايدار مى مانند (نامه ى دوم قرنتيان، 12: 9)، خدمت مى كنند (روميان، 12: 6) و جلال مى يابند (نامه ى اول پطرس، 1: 13).
آيات فوق باعث شده كه برخى صاحب نظران تفاوت خداى مسيحى با يهودى را در اين بدانند كه «خداى مسيحى با «عشق» يكى است و او از طريق عيسى به مردم درس عشق و محبت مى دهد.
4. حقيقت:
خدا حقيقت است. علم و اظهار است و مظاهر او هميشه با حقيقت مطابقت دارد... خدا سرچشمه ى تمام حقايق است. اعتماد به اين كه حواس ما را فريب نمى دهند و آگاهى، قابل اطمينان است و اشيا و موجودات جهان همان هستند كه مى بينيم و اعتقاد به اين كه جهان خواب و خيال نيست، تمام اين ها بر اساس حقيقت بودن خدا قرار دارند.
حقيقت بودن خدا در ارتباط با مخلوقاتش از اين فهميده مى شود كه او صديق و امين است و تمام وعده هايش را انجام مى دهد.[10]
3. ماهيت خدا
در مسيحيت، خدا واحد و بسيط و منحصر به فرد و بى نظير و نامحدود و كامل است و تصور دو وجود نامحدود يا بيشتر خلاف عقل و منطق است... لكن وحدانيت الهى با تثليث وى تضادى ندارد؛ زيرا وحدانيت مانند يك عدد واحد بسيط نيست، در وحدانيت خدا در عين حال كه معتقد به يكى بودن او هستيم، وجود اقانيم ثلاثه در خداى واحد را قبول داريم. اعتقاد ما اين است كه در ذات الهى در عين وحدت تثليث هم وجود دارد. گروه هاى بدعت كار زيادى از مسيحيت اصيل جدا شده اند، زيرا تعليم در مورد تثليث اقدس و وحدانيت خدا را درك نكرده اند.[11]
4. مشيت خدا[12]
در اين رابطه ذكر توضيحاتى لازم است:
1. مشيت خدا عبارت است از هدف ابدى او. خدا در طول تاريخ بشر، نقشه ى خود را طرح نمى ريزد و آن را تغيير نمى دهد، بلكه از ازل برنامه ى خود را تعيين فرموده است.
2. مشيت خدا بر اساس اراده ى مقدس و حكيمانه ى او قرار دارد. خدا عالم مطلق است و مى داند چه چيزى نيكوست، و چون مقدس است نمى تواند هدف بدى داشته باشد.
3. مشيت الهى از اراده ى آزاد خدا سرچشمه مى گيرد و اهدافش را بر اساس صفات خودش انتخاب مى كند.
4. خدا قادر مطلق است و مى تواند هرچه مايل است انجام دهد.
5. منظور نهايى از اين مشيت عبارت است از «جلال خدا». منظور اصلى در وهله ى اول شادى مخلوقات و تكميل مقدسان نيست.
6. دو نوع مشيت وجود دارد؛ اولى را خود خدا اجرا مى كند، و دومى را اجازه مى دهد.
7. مشيت الهى تمام وقايعى است كه به وقوع مى پيوندد و شامل گذشته و حال و آينده مى شود.
به قول يكى از علماى الهيات: خدا با نيروى بى حدّ و با حكمت ابدى خود، از ازل مسير تمام حوادث را بدون استثنا تا ابد تعيين نموده است.[13]
5. اعمال خدا[14]
اعمال خدا در دو دسته ى اصلى قرار مى گيرند:
1. آفرينش، كه به دو شكل صورت مى گيرد:
ـ آفرينش مستقيم: كه عبارت است از عمل خداى تثليث كه در ابتداى امر براى جلال خود و بدون استفاده از مواد قبلى، تمام جهان مرئى و غيرمرئى را در يك فرمان به وجود آورد.
ـ آفرينش غيرمستقيم: آن دسته از كارهاى خدا كه چيزى را از نيستى به هستى نمى آورند، بلكه چيزهاى موجود را تغيير شكل مى دهند و تبديل مى نمايند.
2. فرمان روايى مطلق، كه شامل دو امر است:
ـ محافظت خدا.
ـ تدبير خدا.
پی نوشتها:
[1]. انجيل يوحنّا، 24: 4.
[2]. Personality
[3]. الهيات مسيحى، ص 75.
[4]. همان، ص 76.
[5]. همان، ص 77.
[6]. همان، ص 82.
[7]. براى نمونه ر.ك: انجيل متى، 25: 25 و عبرانيان، 6: 15 و....
[8]. الهيات مسيحى، ص 84.
[9]. انجيل متى، 5: 45، اعمال رسولان، 14: 17.
[10]. الهيات مسيحى، ص 85 ـ 86.
[11]. همان، ص 87.
[12]. The decrees of God
[13]. الهيات مسيحى، ص 99.
[14]. همان، برگرفته از فصل يازدهم و دوازدهم.
منبع: مسيحيت، سيد محمد اديب آل على، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم
در مسيحيت مباحث مربوط به «خدا» تحت پنج عنوان مطرح مى شود:
«ذات خدا»، «صفات خدا»، «ماهيت خدا»، «مشيت خدا» و «كارهاى خدا».
1. ذات خدا
الف) حضرت عيسى(عليه السلام) فرموده: «خدا روح است»؛[1] يعنى داراى يك وجود روحانى است. از روح بودن خدا، چهار نتيجه حاصل مى شود:
1. خدا غير مادى و بدون جسم است. اگر در كتاب مقدس به اجزايى مثل دست و پا و سر و چشم و.... اشاره شده، جنبه ى تمثيلى و نمادين دارد.
2. خدا نامرئى است: «هيچ انسانى او را نديده و نتواند ديد.» (اول تيموتائوس، 6: 16)
«او خداى ناديده است». (كولسيان، 1: 15)
اگر در متون مقدس از ديدن خدا سخن به ميان آمده، به معناى ديدن آثار خدا و انعكاسى از جلال اوست.
3. خدا زنده است؛ يعنى احساسات و قدرت و فعاليت دارد. او نه تنها حىّ، بلكه سرچشمه و حافظ حيات است.
4. خدا يك شخصيت[2] است؛ چون روح است. همان طور كه روح انسان داراى شخصيت است، او نيز يك شخصيت است و الاّ از انسان پست تر مى شود. ذات شخصيت خدا خودآگاهى و خودمختارى است.
از كتاب مقدس مى فهميم كه خدا داراى خصوصيات روان شناسى شخصيت هم هست، كه از آن جمله است: عقل (اعمال، 15: 18)، احساسات (يوحنا، 3: 16)، اراده (يوحنا، 6: 38). كتاب مقدس، هم چنين خصوصيات و ارتباطات شخصيت را به خدا نسبت مى دهد؛ مانند سخن گفتن، ديدن، شنيدن، غمگين شدن، پشيمان شدن، خشمگين شدن، غيور بودن و رحيم بودن.[3]
ب) خدا قائم به ذات است.
«هستم آن كه هستم.» (فروج، 3: 14).
توماس آكوئيناس مى گويد: «خدا علة العلل است و خودش علت ندارد.» [4]
ج) خدا نامحدود است (اعمال رسولان، 17: 24 ـ 28).
د) خدا ابدى است.
خدا بارها در كتاب مقدس وجودى بى آغاز و بى انتها و سرمدى وازلى و ابدى خوانده شده است.
2. صفات خدا
منظور از صفات خدا در مسيحيت، كيفياتى است كه در ذات او وجود دارند؛ به عبارت ديگر: از تجزيه و تحليل ذات او به دست مى آيند.
تقسيم بندى هاى مختلفى در مورد صفات خدا وجود دارد؛ مثل تقسيم صفات خدا به ثبوتيه و منفى.[5]
در اين جا طبق يكى از اين تقسيمات به صفات خدا اشاره مى شود.
الف) صفاتى كه جنبه ى اخلاقى ندارند.
1. حضور مطلق: خدا در تمام خلقت خود حضور دارد، ولى محدود به آنها نيست بلكه او برتر و نامحدود است؛ «او در كائنات حضور دارد.» (اعمال، 7: 47).
2. علم مطلق: خدا خود و همه چيز و حوادث آينده را مى داند و مى شناسد.
پدر، پسر و روح القدس يكديگر را كامل مى شناسند (متى، 10: 3؛ نامه ى پولس به عبرانيان، 4: 13).
3. قدرت مطلق: هر كارى كه بخواهد و با كمالاتش هماهنگ باشد انجام مى دهد (مكاشفه، 4: 8).
4. تغيير ناپذيرى: چون خدا بسيط است و متشكل از روح و بدن نيست، تغييرى در او رخ نمى دهد (دوم قرنتيان، 1: 20).
ب) صفات اخلاقى خدا
1. قدوسيت: او از مخلوقاتش جدا و متعالى است و از پليدى هاى اخلاقى و گناه مبرا و منزه است.
از قدوسيت خدا سه نكته ى مهم مى توان فرا گرفت:
ـ بين خدا و انسان گناهكار جدائى وجود دارد.
ـ اگر انسان بخواهد به خدا نزديك شود به واسطه احتياج دارد. واسطه مى تواند وجود مسيح يا هرگونه كفاره اى باشد:
«چون خدا قدوس است، پس كفاره لازم است و اين كار از طريق محبت الهى عملى مى گردد.» (نامه ى پولس به روميان، 5: 6).
ـ در موقع نزديك شدن به خدا بايد با خشوع و تقوا عمل كنيم (عبرانيان، 2: 28).
از درك قدوسيت خدا به گناهكار بودن خود پى مى بريم (يوحنا، 1: 5).
اين درك ما را به فروتنى و خرد شدن و اعتراف مى كشاند (لوقا، 5: 8، نامه ى اول يوحنا، 1: 5 ـ 7).[6]
2. عدالت: يعنى قدوسيت او در رفتارش با مخلوقات. ده ها آيه دلالت بر عدالت خدا دارد.[7]
3. نيكوئى: منظور از اين صفت، محبت، نيك خواهى، شفقت و لطف خداست.
ـ محبت خدا:
محبت خدا از كمالات الهى است كه ذاتاً در او وجود دارد و فقط يك انگيزه ى احساساتى نيست، بلكه عاطفه اى عقلانى و ارادى است و بر اساس قدّوسيت و حقيقت است و با انتخاب آزاد الهى ظاهر مى گردد...
كلام خدا، خدا را «خداى محبت» مى خواند (نامه ى دوم قرنتيان، 13: 11) و اعلام مى دارد كه او «محبت» است (نامه ى اول يوحنا، 4: 8 و 16)؛ خدا ذاتاً محبت مى نمايد و او شروع كننده ى محبت است (نامه ى اول يوحنا، 4: 10)؛... پدر پسر را محبت مى نمايد (متى، 3: 17) و پسر پدر را (يوحنا، 14: 31)؛ خدا جهان را محبت مى نمايد (يوحنا، 3: 16) و به فرزندان واقعى خود محبت دارد (يوحنا، 14: 23)؛ اطمينان در مورد محبت خدا باعث تسلى مؤمنان مى گردد (روميان، 8: 35 و 39).[8]
ـ نيك خواهى خدا: خدا با تمام مخلوقاتش با لطف و مهربانى رفتار مى كند و نيك خواهى او به مؤمنان محدود نمى گردد؛ «زيرا كه آفتاب خود را بر بدان و نيكان طالع مى سازد و باران خود را بر عادلان و ظالمان مى باراند.»[9]
ـ شفقت يا رحمت خدا: يعنى نيكويى او نسبت به كسانى كه در بدبختى و ناراحتى هستند. «خدا در رحمانيت دولتمند، (افسسيان، 2: 4) به غايت مهربان و كريم (يعقوب، 5: 11) و داراى رحمت عظيم است.» (نامه ى اول پطرس، 1: 3).
ـ لطف يا فيض خدا: يعنى نيكويى او نسبت به كسانى كه شايستگى آن را ندارند. خداوند نسبت به گناهكاران صبر دارد و مجازات آنها را به تأخير مى اندازد. (روميان، 2: 4؛ 3: 25 و 9: 22) به آنها نجات ارزانى مى دارد (نامه ى اول يوحنا، 1: 2) و كلام خود را به آنان عطا مى كند (هوشع 8: 12).
علاوه بر اين، خداوند فيض مخصوصى براى برگزيده شدگان دارد: اين ها كسانى هستند كه نجات مى يابند (اعمال، 18: 27)، تقديس كرده مى شوند (روميان، 5: 21)، پايدار مى مانند (نامه ى دوم قرنتيان، 12: 9)، خدمت مى كنند (روميان، 12: 6) و جلال مى يابند (نامه ى اول پطرس، 1: 13).
آيات فوق باعث شده كه برخى صاحب نظران تفاوت خداى مسيحى با يهودى را در اين بدانند كه «خداى مسيحى با «عشق» يكى است و او از طريق عيسى به مردم درس عشق و محبت مى دهد.
4. حقيقت:
خدا حقيقت است. علم و اظهار است و مظاهر او هميشه با حقيقت مطابقت دارد... خدا سرچشمه ى تمام حقايق است. اعتماد به اين كه حواس ما را فريب نمى دهند و آگاهى، قابل اطمينان است و اشيا و موجودات جهان همان هستند كه مى بينيم و اعتقاد به اين كه جهان خواب و خيال نيست، تمام اين ها بر اساس حقيقت بودن خدا قرار دارند.
حقيقت بودن خدا در ارتباط با مخلوقاتش از اين فهميده مى شود كه او صديق و امين است و تمام وعده هايش را انجام مى دهد.[10]
3. ماهيت خدا
در مسيحيت، خدا واحد و بسيط و منحصر به فرد و بى نظير و نامحدود و كامل است و تصور دو وجود نامحدود يا بيشتر خلاف عقل و منطق است... لكن وحدانيت الهى با تثليث وى تضادى ندارد؛ زيرا وحدانيت مانند يك عدد واحد بسيط نيست، در وحدانيت خدا در عين حال كه معتقد به يكى بودن او هستيم، وجود اقانيم ثلاثه در خداى واحد را قبول داريم. اعتقاد ما اين است كه در ذات الهى در عين وحدت تثليث هم وجود دارد. گروه هاى بدعت كار زيادى از مسيحيت اصيل جدا شده اند، زيرا تعليم در مورد تثليث اقدس و وحدانيت خدا را درك نكرده اند.[11]
4. مشيت خدا[12]
در اين رابطه ذكر توضيحاتى لازم است:
1. مشيت خدا عبارت است از هدف ابدى او. خدا در طول تاريخ بشر، نقشه ى خود را طرح نمى ريزد و آن را تغيير نمى دهد، بلكه از ازل برنامه ى خود را تعيين فرموده است.
2. مشيت خدا بر اساس اراده ى مقدس و حكيمانه ى او قرار دارد. خدا عالم مطلق است و مى داند چه چيزى نيكوست، و چون مقدس است نمى تواند هدف بدى داشته باشد.
3. مشيت الهى از اراده ى آزاد خدا سرچشمه مى گيرد و اهدافش را بر اساس صفات خودش انتخاب مى كند.
4. خدا قادر مطلق است و مى تواند هرچه مايل است انجام دهد.
5. منظور نهايى از اين مشيت عبارت است از «جلال خدا». منظور اصلى در وهله ى اول شادى مخلوقات و تكميل مقدسان نيست.
6. دو نوع مشيت وجود دارد؛ اولى را خود خدا اجرا مى كند، و دومى را اجازه مى دهد.
7. مشيت الهى تمام وقايعى است كه به وقوع مى پيوندد و شامل گذشته و حال و آينده مى شود.
به قول يكى از علماى الهيات: خدا با نيروى بى حدّ و با حكمت ابدى خود، از ازل مسير تمام حوادث را بدون استثنا تا ابد تعيين نموده است.[13]
5. اعمال خدا[14]
اعمال خدا در دو دسته ى اصلى قرار مى گيرند:
1. آفرينش، كه به دو شكل صورت مى گيرد:
ـ آفرينش مستقيم: كه عبارت است از عمل خداى تثليث كه در ابتداى امر براى جلال خود و بدون استفاده از مواد قبلى، تمام جهان مرئى و غيرمرئى را در يك فرمان به وجود آورد.
ـ آفرينش غيرمستقيم: آن دسته از كارهاى خدا كه چيزى را از نيستى به هستى نمى آورند، بلكه چيزهاى موجود را تغيير شكل مى دهند و تبديل مى نمايند.
2. فرمان روايى مطلق، كه شامل دو امر است:
ـ محافظت خدا.
ـ تدبير خدا.
پی نوشتها:
[1]. انجيل يوحنّا، 24: 4.
[2]. Personality
[3]. الهيات مسيحى، ص 75.
[4]. همان، ص 76.
[5]. همان، ص 77.
[6]. همان، ص 82.
[7]. براى نمونه ر.ك: انجيل متى، 25: 25 و عبرانيان، 6: 15 و....
[8]. الهيات مسيحى، ص 84.
[9]. انجيل متى، 5: 45، اعمال رسولان، 14: 17.
[10]. الهيات مسيحى، ص 85 ـ 86.
[11]. همان، ص 87.
[12]. The decrees of God
[13]. الهيات مسيحى، ص 99.
[14]. همان، برگرفته از فصل يازدهم و دوازدهم.
منبع: مسيحيت، سيد محمد اديب آل على، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم