سه‌شنبه، 23 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

تفاوت های خداشناسى اسلام و مسيحيت را بیان نمایید.


پاسخ :
سه دين بزرگ الهى، يعنى يهوديت و مسيحيت و اسلام به دليل انتسابشان به حضرت ابراهيم(عليه السلام) اديان ابراهيمى خوانده مى شوند. پيروان اين اديان خداى ابراهيم را مى پرستند و او را خالق خود و جهان مى دانند؛ بنابراين مى توان گفت خداى هر سه دين يكى است و اسامى مختلفى كه براى خدا مطرح مى كنند اشاره به يك وجود دارند؛ هر چند ممكن است در برخى تعابير و يا صفات يا بيان مربوط به مسائل خداشناسى با هم اختلاف داشته باشند، چنان كه فرقه هاى مختلف هر يك از اديان نيز كم و بيش اختلافاتى با هم دارند.
«الله» معروف ترين نام خدا در فرهنگ اسلام و قرآن است و چنين تعريف مى شود: «ذات مستجمع جميع صفات كمالى».[1]
در اسلام نيز بر نامحدود بودن خدا و ناتوانى عقل از درك كامل ذات او، و بر خداشناسى تنزيهى تأكيد مى شود. در آيات متعددى از قرآن، خدا از توصيف بندگان منزه شده است.[2]
صفات الهى در كتب مسلمانان تقسيم بندى هاى مختلفى دارد: برخى از صفات خدا مربوط به ذات او هستند (مانند علم، قدرت و حيات)؛ و برخى ديگرمربوط به فعل او، (هم چون خالقيت و رازقيت). در يك تقسيم بندى ديگر صفات خدا به ثبوتيه (صفات جلال و لايق به ذات او) و سلبيه (صفاتى كه لايق به ذات او نيستند مانند جهل و محدوديت) تقسيم مى شوند.
در مسيحيت دو صفت «تشخص خدا» و «نيكو بودن خدا» برجسته شده است. اگر «شخصوار» بودن خدا در مقابل «شىءوار» بودن اوست، يعنى خدايى كه بتوان با او صحبت كرد و به او عشق ورزيد و او نيز جواب مى دهد و محبت مى كند و حافظ و مراقب است، بايد گفت خداى اسلام هم يك خداى «شخص وار» است. هرچند چنين عنوانى در هيچ متن اسلامى و حتى نوشته هاى عالمان مسلمان ديده نمى شود. سراسر آيات قرآن و سخنان بزرگان اسلام گوياى «شخص وار»بودن خداوندند و با خدا به منزله ى يك «شخص» و نه يك «شىء» صحبت مى شود:
پروردگارتان گويد: مرا بخوانيد تا اجابت كنم شمار را.[3]
هرگاه بندگانم درباره ى من از تو پرسش كنند، (بگو): من نزديكم و دعاى دعا كننده را هرگاه مرا بخواند اجابت نمايم.[4]
به راستى كه انسان را آفريده ايم و مى دانيم كه نفسش به او چه وسوسه مى كند؛ و ما از رگ جان به او نزديك تريم.[5]
نكته اى كه در اين جا ذكرش لازم به نظر مى رسد اين است كه نبايد از «شخصوار» بودن خدا معناى «انسانوار» بودن برداشت شود؛ زيرا در هر دو دين اسلام و مسيحيت بر «تغييرناپذيرى» خدا تأكيد شده است. پس هرگاه از صفاتى هم چون «شخصواربودن» و حتى صفاتى هم چون «شادمانى»، «غضب»، «احساسات» و... سخن به ميان مى رود، آنان را به گونه اى بايد معنا نمود كه مناسب با ساحت قدس ربانى او باشد.
در قرآن «نيكويى خدا» و «خيرخواه بودن» او با دو صفت «رحمان» و «رحيم» كه در آغاز هر سوره به آنها اشاره شده است، پر رنگ شده، و علاوه بر آن، بارها خداوند خود را به صفاتى چون رئوف[6] و لطيف[7]، خوانده است. خدا گناهكارانى را كه به سوى او باز مى گردند دوست دارد و با آغوش باز آنان را پذيرا مى شود.
دو تفاوت اساسى در خداشناسى اسلام و مسيحيت
1. در باب اسما و صفات الهى مسيحى، صفت «ابوت» يا «پدر بودن» به خدا نسبت داده مى شود كه در اسلام به شدت از اتصاف خدا به اين صفت نهى شده است.
«پدر بودن» در عهد جديد دو كاربرد دارد: گاه خدا پدر همه ى مردم يا همه ى مسيحيان شمرده شده است[8] و گاه پدر بودن خدا ويژه ى حضرت عيسى (عليه السلام)است.[9] در كاربرد اول پدر بودن خدا صرفاً يك معناى تشريفى مجازى است و دلالت بر دوستى خدا نسبت به بندگان و اطاعت بندگان نسبت به خدا دارد: اين مطلب از مطالعه ى كتاب مقدس نيز برداشت مى شود.[10]
اما در كاربرد دوم به نظر مى رسد كه پدر بودن خدا براى شخص حضرت عيسى(عليه السلام) به يك معنا نيست. در اناجيل هم نوا (متى، مرقس، لوقا) پسر خدا بودن عيسى و پدر بودن خدا به همان معناى مجازى است، اما در بخش ديگر عهد جديد كه مروّج الهيات «عيسى خدايى» است، خدا حقيقتاً به صفت «پدر بودن» و عيسى حقيقتاً به صفت «پسر بودن» و «هم ذاتى» با خدا متصف مى گردد.[11]
در قرآن مجيد «پدر بودن» خدا در هر دو معنا رد شده است و اين كتاب به كار بردن آن را مجاز نمى داند:
يهود و نصارى گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستيم. بگو: پس چرا به خاطر گناهانتان شما را عذاب مى كند؟ بلكه شما بشرى هستيد هم چون ديگر كسانى كه خلق كرده است.[12]
در اين آيه معلوم است كه يهود و نصارى به معناى تشريفى خود را «پسر خدا» مى خوانند و عطف كلمه ى «دوستان» اين امر را به خوبى نشان مى دهد، با اين حال قرآن اين نوع سخن گويى را رد مى كند و مى گويد: شما مخلوق خداييد و مخلوق نبايد خدا را پدر خود بخواند و رابطه ى خدا با مخلوقات رابطه ى پدر و فرزندى نيست.
و اگر به صورت تشريفى و مجازى، خدا را نبايد «پدر» ناميد، پدر خواندن خدا به صورت حقيقى و واقعى به طريق اولى محكوم و مردود مى گردد؛ و لذا در قرآن «پسر خواندن عيسى»، «كفر» شمرده شده است.[13]
2. تفاوت دوم در توحيد است كه در مسيحيت در كنار آن «تثليث» مطرح است و سعى در جمع كردن بين اين دو آموزه دارند، اما به نظر مى رسد كه هيچ بيانى از تثليث مورد قبول قرآن نباشد.
پی نوشتها:
[1]. محمد تقى مصباح يزدى، مجموعه معارف قرآن (خداشناسى)، ص 25؛ ناصر مكارم شيرازى و ديگران،تفسير نمونه، ج 1، ص 27.
[2]. از جمله: سوره هاى انبياء: 22، مومنون: 91، صافات: 159 و 180 و انعام: 100.
[3]. سوره ى غافر، آيه ى 60.
[4]. سوره ى بقره، آيه ى 186.
[5]. سوره ى ق، آيه ى 16.
[6]. سوره ى بقره، آيه ى 27.
[7]. سوره ى انعام، آيه ى 27.
[8]. مانند انجيل متى، 6: 9.
[9]. مانند: نامه ى اول انجيل يوحنّا، 4: 9.
[10]. براى نمونه ر.ك: انجيل يوحنّا، 8: 27 ـ 43.
[11]. براى نمونه ر.ك: انجيل يوحنّا، 10: 14، 19 و 31.
[12]. سوره ى مائده، آيه ى 18.
[13]. توبه، 9: 30. براى مطالعه بيشتر ر.ك: عبدالرحيم سليمانى اردستانى، درآمدى بر الهيات تطبيقى اسلام و مسيحيت، ص 115 ـ 118.
منبع: مسيحيت، سيد محمد اديب آل على، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.