چهارشنبه، 24 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آيا اسلام نظام سياسى و دستورالعمل خاصى براى حكومت ارائه داده، يا تأمين سياست دنيوى را شأن و وظيفه ى خود ندانسته است؟


پاسخ :
براى روشن شدن پاسخ پرسش مذكور به تبيين مفهوم حكومت مى پردازيم.
مفهوم حكومت
حكومت (government) به معانى مختلفى به كار رفته است:[1]
1. حكومت اشاره است به «فعاليت يا فرايند حكم راندن»؛ يعنى اعمال نظارت بر ديگران و واداشتن ديگران به عمل به شيوه هايى معين و مقتضى. رسم بر اين بود كه كاربرد اصطلاح حكومت منحصر به ارتباط بين دولت (كشور) و شهروندان آن باشد.
2. حكومت ممكن است دال باشد بر «وضعيتى كه اين فعاليت يا فرايند در آن يافت مى شود» كه همانا حكم فرمايىِ نظم يافته است. اين كاربرد در قرن هيجدهم متداول بود. در اين جا حكومت مترادف با «قدرت سياسى» آمده است كه امروزه در زبان فرانسه به «اقتدار مدنى» قابل ترجمه است.
3. حكومت ممكن است اشاره باشد به «آن هايى كه حكم مى رانند» (هيأت حاكمه)؛ و به طور اخص و بر حسب معمول بر شاخه ى اجرايى آنان يعنى قوه ى مجريه. روسو از نخستين كسانى است كه اصطلاح حكومت را به مفهوم قوه ى «مجريه» رواج داد.
4. حكومت ممكن است اشاره باشد به نظام يا نوع خاصى از حكومت، يعنى حكومت مبتنى بر قانون. مونتسكيو و روسو، هر دو، اصطلاح حكومت را به اين معنا به كار مى برند:
حكومت شاهى مزيت مهمى بر حكومت جمهورى دارد.
نظام سياسى اسلام
آيا اسلام ساختار خاصى براى حكومت تعيين كرده، يا تعيين شكل حكومت را بر عهده ى مردم نهاده است؟
واقعيت آن است كه اسلام شكل خاصى از حكومت را ارائه نكرده است؛ زيرا حكومت ممكن است در محدوده اى كوچك يا در جامعه اى چند ميليونى باشد و شكى نيست كه شرايط و وضعيت جامعه در هر دوره و محيطى اقتضاى شكل خاصى از حكومت را دارد؛ اما چنان نيست كه اسلام به طور كلى مردم را به حال خود رها كرده و به ساختار حكومت هيچ نظرى نداشته باشد. اسلام يك ساختار كلى از حكومت ارائه نموده است كه حكومت در درون آن ساختار مى تواند به تناسب شرايط و مقتضيات زمان شكل هاى متعدد خاصى به خود بگيرد و مراد از حكومت اسلامى يا نظام اسلامى، مخالف نبودن شكل خاصى از حكومت قابل اجرا با اين ساختار كلى است.
برخى مشخصات حكومت اسلامى
اكنون به برخى از مشخصات حكومت اسلامى و نظام سياسى اسلام كه در متون دينى بيان شده است نظرى اجمالى مى افكنيم:
1. مبناى مشروعيت حكومت
منظور از مشروعيت (legitimacy) اين است كه چه كسى حق حاكميت و در دست گرفتن قدرت و حكومت را دارد و مردم موظف اند از او اطاعت كنند.[2] ديدگاه هاى متعددى در باب مبناى مشروعيت وجود دارد، مانند نظريه ى قهر و غلبه، نظريه ى قرارداد اجتماعى، نظريه ى سنت ها و وراثت، نظريه ى ماركسيستى[3] و يا اراده ى تشريعى الهى كه مبناى مشروعيت در اسلام است؛ يعنى در نظام سياسى اسلام همه ى شؤون و اركان حكومت بايد مستند به اراده ى الهى باشد؛ حال يا به طور مستقيم، توسط قرآن و يا در كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام)و يا در عصر غيبت از جانب ولى فقيه اعلام گردد.
خداوند در اين باره مى فرمايد:
(أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ)؛[4] از خداوند و رسول خدا و صاحبان امر (ائمه ى اطهار(عليهم السلام)) اطاعت كنيد.
(إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ)؛[5] حكم و فرمان براى خداست كه حق را از باطل جدا مى كند.
و خداوند به پيامبر دستور مى دهد كه ميان مردم بر اساس كتاب خدا حكم كند:
(وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ)؛[6] ما اين كتاب را به حق بر تو فرو فرستاديم كه تصديق كننده ى همه ى كتاب هاى آسمانى پيشين و بر آنها چيره و مسلط است؛ پس حكم كن ميان آنها به آنچه خدا فرستاده است.
و امام على(عليه السلام) در تبيين مفهوم ولايت مى فرمايد:
فالولاية هى حفظ الثغور و تدبير الامور و تعديد الايام و الشهور؛[7] همانا ولايت، براى حفظ مرزها و اداره كردن امور و مشخص كردن روزها و ماه هاست.
و دليل آن كه در عصر غيبت حاكميت از آنِ فقيه عادل است اين است كه فرمود:
انّ احقّ الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامر الله فيه؛[8]سزاوارترين مردم به امر خلافت، تواناترين آنان به آن و داناترين آنها نسبت به دستورهاى خداوند در امور مربوط به خلافت و رهبرى است.
از همين روست كه امامان(عليهم السلام) مردم را به فقيهان ارجاع داده اند؛ از باب نمونه، امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:
من كان منكم قد روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكما فأنّى قد جعلته عليكم حاكماً ...؛[9] هر كس از شما كه راوى حديث ما باشد و در حلال و حرام ما بنگرد و صاحب نظر باشد و احكام ما را بشناسد و او را به عنوان حاكم بپذيرند، همانا من او را بر شما حاكم قرار دادم.
اين اجمالى بود از مبناى مشروعيت در اسلام كه از اراده ى تشريعى الهى كه در قرآن تجلى يافته است شروع مى شود و تا اطاعت از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)و ائمه ى اطهار(عليهم السلام) و پيروى از ولى فقيه در عصر غيبت استمرار مى يابد.
2. اهداف حكومت اسلامى
الف) استقرار توحيد و خدا پرستى؛ خداوند مى فرمايد:
(وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ)؛[10] ما در هر امتى پيامبرى فرستاديم كه خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد.
ب) رشد و تعالى علمى و عملى مردم؛ قرآن در اين باره مى فرمايد:
(هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلال مُبِين)؛[11] او خدايى است كه در ميان توده ى مردم درس نخوانده پيامبرى از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنها بخواند و آنها را تزكيه كند و به آنان كتاب و حكمت بياموزد؛ هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.
ج) آزادسازى انسان ها؛ خداوند مى فرمايد:
(وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ)؛[12] و بارهاى سنگين و زنجيرهايى را كه بر آنها بود برمى دارد.
د) تحقق قسط و عدل: قرآن مى فرمايد:
(لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)؛[13] ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم، تا مردم به برپايى عدل و قسط قيام كنند.
و در پايان به برخى از سفارش ها در باب حكومت اشاره مى كنيم:
ــ امام على(عليه السلام) مى فرمايد:
بهترين چيز براى حاكمان، اقامه ى عدالت و ظهور محبت مردم است و به درستى محبت مردم ظاهر نمى شود مگر به سلامت سينه هايشان.[14]
اين روايت بر جايگاه مهم مردم در حاكميت دلالت مى كند.
ــ نقش حاكمان در صلاح مردم؛ امام على(عليه السلام) مى فرمايد:
فليست تصلُحُ الرعية الابصَلاح الولاةِ؛[15] كار مردم جز به شايستگى زمام داران سامان نمى يابد.
ــ تخصص؛ امام على(عليه السلام) مى فرمايد:
آفة الاعمال عجز العمال؛[16] آفت كارها ناتوانى كارگزاران است.
لذا مى فرمايد:
الاعمال بالخبره؛[17] كارها به كار آزمودگى است.
از بررسى اجمالى منابع اسلامى درمى يابيم كه اسلام داراى شاخصه ها و اصولى كلى است و نظام سياسى مطابق با آن شاخصه ها و اصول را مى پذيرد و دستورالعمل هاى متعددى براى حاكمان و كارگزاران و مردم و نظام سياسى دارد.
پی نوشتها:
[1]. جوليوس گولد، ويليام ل. كولب، همان، ص 365.
[2]. محمدجواد نوروزى، نظام سياسى اسلام، ص 139.
[3]. همو، فلسفه ى سياست، ص 125 - 128.
[4]. سوره ى نساء، آيه ى 59.
[5]. سوره ى انعام، آيه ى 57.
[6]. سوره ى مائده، آيه ى 47.
[7]. محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 25، ص 170، باب صفات لحام و شرائط لحامة.
[8]. نهج البلاغه، نسخه ى صبحى صالح، خطبه ى 173، ص 247 - 248.
[9]. كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 67؛ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 18، ص 98.
[10]. سوره ى نحل، آيه ى 36.
[11]. سوره ى جمعه، آيه ى 2.
[12]. سوره ى اعراف، آيه ى 157.
[13]. سوره ى حديد، آيه ى 25.
[14]. على اكبر عليخانى، توسعه ى سياسى از ديدگاه امام على(عليه السلام)، ص 8.
[15]. نهج البلاغه، خطبه ى 216.
[16]. على اكبر عليخانى، همان، ص 25.
[17]. همان.
منبع: تبيين و تحليل سكولاريسم، سيد محمد على داعى نژاد، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1382).


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.