چهارشنبه، 24 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آيا دخالت دين در سياست وسيله اى نمى شود كه حاكمان ستمگر و هم دستان آنان اعمال نادرست و ظالمانه ى خود را به نام دين، زيبا و شرعى معرفى كنند و بدين ترتيب، هم دين بدنام و منفور گردد و هم دست حاكمان در تجاوزگرى بازتر شود؟


پاسخ :
توجه به نقش دين در تاريخ و تعاليم ستم ستيزانه ى دينى و خطرهاى ناشى از دين گريزى در زندگى آدميان و... ثابت مى كند كه نه تنها دخالت دين در سياست به سود ستمگران نيست بلكه مانع بزرگى است بر سر راه منفعت طلبى و تجاوزگرى آنان. اينك طى نكاتى به تبيين مطلب فوق مى پردازيم.
1. در ابتدا بايد بدانيم كه سوء استفاده ى عده اى از يك چيز، دليل بر نادرست و منفى بودن آن چيز نيست و نبايد آن را رها كرد. سوء استفاده از علم و قانون موجب نمى شود كه از كسب علم و اجراى قانون اجتناب كنيم. تاريخ گذشتگان و وضعيت كنونى جوامع بشرى شاهد سوء استفاده هاى بسيارى از علم و قانون بوده است. چه بسيار جنايت هاى فجيعى كه به كمك علم طراحى و انجام شده اند و چه بسيار ظلم ها و ستمگرى هاى ملى و بين المللى كه به نام قانون و حقوق بشر بر انسان ها روا داشته شده اند. جنگ جهانى اول و دوم بر اساس غرور صنعتى و با استفاده از محصولات علم اتفاق افتاد. نتيجه ى جنگ جهانى اول كه چهار سال به طول انجاميد، كشته و زخمى و اسير شدن حدود سى و هشت ميليون نفر بود و قريب به يك چهارم نيروى جوان كشورهاى اروپايى را نابود كرد. نتيجه ى جنگ جهانى دوم كه پنج سال و هشت ماه به طول انجاميد، كشته و مجروح شدن نزديك به سى ميليون نفر بود.[1] امروزه پنج كشور ابرقدرت، با امتياز حق وِتو، منافع خود را به نام حقوق بشر بر منافع جهان ترجيح مى دهند و با نام حقوق بشر ملت هايى را استعمار و آنان را تسليم خواسته هاى خويش مى نمايند. آيا اين سوء استفاده ها باعث مى شود كه اصل لزوم صنعت و علم و قانون و حقوق كنار نهاده شود؟ امروزه علم به جاى استفاده در جهت اهداف انسانى، در راستاى نظامى گرى و ارتش سالارى مورد استفاده قرار مى گيرد. در دهه ى 60 يكى از برندگان جايزه ى نوبل پزشكى گفت: 50% دانشمندان و مهندسان عالم در مؤسسات اسلحه سازى مشغول اند.[2] متأسفانه علم جديد كه بريده از معنويت حركت مى كند، بزرگ ترين تهديد براى آينده ى بشر به شمار مى رود. رنه گنون در اين باره مى گويد:
اختراعات كه امروزه به سرعت گسترش مى يابند، بسيار خطرناك اند؛ حتى نيروهايى را به كار مى اندازند كه ماهيت حقيقى شان به كلى بر كسانى كه آنها را به كار مى برند نيز ناشناس است؛ و اين بى خبرى خود بهترين گواه بر بطلان علم متجدد است، هم از نظر ارزش مبين آن و هم از نظر ارزش معرفتى، گرچه محدود به حوزه ى طبيعت باشد. در عين حال، اين واقعيت كه از استفاده هاى عملى علم به هيچ وجه به خاطر بى خبرى مذكور جلوگيرى نمى شود، نشان مى دهد كه اين علم به تمام معنا در جهتى غرض آلود و نفع پرستانه، يعنى در جهت صنعت كه يگانه غرض و هدف جميع پژوهش هاست راه مى سپارد. از آن جا كه خطر اختراعات، حتى اختراعاتى كه اگر نتايجشان فجايعى مرگبار براى نوع بشر نباشد، كمتر نيست ـ بدون در نظر آوردن اغتشاشاتى كه نمى توان حدس زد، ولى در روى كره ى زمين از آنها ناشى مى شود ـ بى شك تنها كارى كه خواهد كرد اين است كه موانع و مشكلاتى بيش از اندازه به بار خواهد آورد.[3]
نتيجه آن كه، سوء استفاده از علم، حقوق، قانون و دين موجب نمى گردد كه به كلى آنها را كنار بگذاريم؛ بايد دست سوء استفاده كنندگان را كنار زد و در جهت دهى آنها در راستاى حيات حقيقى تلاش كرد.
2. كنار نهادن دين به طور كلى، در حقيقت خدمت به ستمگران است و موجب مى شود كه دست ظالمان و ستمگران باز بماند و هر چه بخواهند انجام دهند؛ چنان كه روگردانى از اخلاق و قانون و حقوق چنين نتايجى دارد. اينك به برخى از نتايج منفى كنار نهادن دين در غرب اشاره مى شود.
گريفين در اين باره مى گويد:
در قرن هجده و نوزده، متفكران پيشرو، الحاد را - چنان كه انتظار مى رفت - خوب، و اعتقاد به خدا را به طور كلى تمايلى بد براى نژاد بشر به شمار مى آوردند؛ اما در قرن ما كه عصر حسرت ناميده شده است، متفكران پيشرو بيش تر بر نتايج منفىِ فقدان اعتقاد به خدا تأكيد دارند. آنان ديدند جهانى كه خدا را يكسره از دست بدهد بدتر از جهانى است كه به خدايى اعتقاد دارد كه نيچه و باقى مانده ى مدرنيته ى متأخر، آن را خوار مى دارند؛ چرا كه مرگ خدا، چنان كه نيچه و پس از او هيدگر بر آن تأكيد كردند، به معناى محرك همه ى هنجارهاى متعالى است و اگر خدايى وجود نداشته باشد، همه چيز روا خواهد بود كه در اين صورت گرفتار عصرى مى شويم كه به قول هانا آرنت «عصر وحشى گرى» ناميده مى شود و نتيجه ى منفى ديگر كنار نهادن خدا از زندگى، آن است كه مستلزم نفى قصد نهايى موجود در پس اين جهان، يعنى نفى آخرت (و جزاى اخروى) است و با اين نگرش، براى انسان ها راهى كه در زندگى طى مى كنند اهمّيّتى ندارد و مهم نيست كه به كجا بينجامد و با اين نگرش و با قدرت ويرانگر ترسناكى كه در سرانگشتان خود (به دليل پيشرفت علم و تكنولوژى) دارند به سوى يك جهان بسيار خطرناك پيش مى روند.[4] و به تعبير شهيد مطهرى، علم بدون ايمان تيغى است در كف زنگى مست و چراغى است در نيمه شب در دست دزد، براى گزيده تر بردن كالا؛ زيرا قدرت و توانايى علم از نوع قدرت و توانايى ابزار است، يعنى به اراده و فرمان انسان بستگى دارد و اگر حيوانيت انسان در پرتو ايمان مهار نشود و با تعاليم دينى كنترل نشود، در مقاصد حيوانى مورد بهره بردارى قرار مى گيرد.[5] و متأسفانه جهان غرب امروز كه فارغ از دين شكل گرفته است، چنين جهانى است. چنان كه رنه گنون در اين باره مى گويد:
غاية القصواى اين جهان «حيوان انسانى» است كه نيروى عضلانى خود را به حداكثر ممكن رشد و نمو داده باشد. قهرمانان اين جهان همان پهلوانان هستند، گر چه درنده خو و سبع باشند؛ و جهانى اين چنينى سخت دچار انحطاط شده و اين جهانى است كه عقل قدسى و خصلت هاى روحى و معنوى از آن رخت بربسته است.[6]
3. نه تعاليم دينى تشويق به ستم پذيرى مى كند و نه سيره ى انبيا و اولياى الهى ستم پذيرى بوده است. تعاليم دينى و سيره ى انبيا و اولياى الهى در طول تاريخ به ظلم ستيزى و مبارزه با طاغوت دعوت مى كنند و آن را از واجبات دين به شمار مى آورند. اينك به نمونه هايى از تعاليم اسلامى در اين زمينه اشاره مى شود.
الف) قرآن، مبارزه با طاغوت را هم رديف عبادت خداوند و شعار تمامى انبيا معرفى كرده و فرموده است:
(وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ)؛[7] ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد.
ب) پيشوايان دينى زندگى با ظالمان را زندگى ذلت بار خوانده اند. از باب نمونه، امام حسين(عليه السلام) فرمود:
فانّى لا ارى الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الاّ برما؛[8] من مرگ را جز سعادت نمى دانم و زندگى با ستمگران را جز بدبختى و فرومايگى نمى بينم.
ج) مبارزه ى انبيا با طاغوت ها شاهد ديگرى بر مبارزه با ستمگرى است. قرآن مى فرمايد: وقتى موسى(عليه السلام) با فرعون مباحثه مى كرد، فرعون به او گفت: تو همان كسى هستى كه در خانه ى ما و بر سر سفره ى ما بزرگ شده اى؛ تو همان كسى هستى كه وقتى بزرگ شدى، آن جنايت را انجام دادى (البته به تعبير فرعون) و آن آدم را كشتى. موسى به او گفت:
(وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيلَ)[9]؛ آيا اين منّتى است كه تو بر من مى گذارى كه بنى اسرائيل را برده ى خود ساخته اى؟!
يعنى چون من در خانه ى تو بزرگ شدم بايد در مقابل اين كه تو قوم مرا برده و بنده ى خودت قرار داده اى سكوت كنم؟ من آمده ام كه اين بردگان را نجات بدهم.
يكى از مقاصد انبيا به طور كلى تأمين آزادى اجتماعى و مبارزه با انواع بندگى ها و بردگى هاى اجتماعى است[10] و اسلام كه دين كامل است، مبارزه با ستمگر را بهترين جهاد مى داند؛ چنان كه حضرت على(عليه السلام)مى فرمايد:
افضل الجهاد كلمة عدل عند امام جائر؛[11] بهترين مبارزه كلمه ى عدل در حضور رهبر ستمكار است.
و نكته ى بسيار مهم ديگر آن است كه رهبرى بيش تر نهضت هاى آزادى بخش را، عالمان دينى به عهده داشته اند؛ مانند انقلاب اسلامى و نهضت تنباكو و نهضت جنگل و مشروطيت در ايران.
4. تعاليم دينى كه بر اساس عدل و حكمت شكل گرفته است، نه تنها موجب ستمگرى نمى شود، بلكه بهترين معيار عدالت و حقوق انسان ها و مانع بزرگى براى خواست هاى تجاوزگرانه ى ستمگران است و از اين رو مخالفان اصلى دين، منفعت طلبان، ستمگران و سودجويان اند. خداوند در قرآن در اين باره مى فرمايد:
(لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)؛[12] ما انبيا را پى درپى همراه حجت و كتاب آسمانى و ميزان فرستاديم، تا مردم -با عمل به آنها-، به عدل و قسط قيام كنند.
و حقيقت آن است كه دين ستيزى هاى امروز در راستاى توسعه ى سرمايه دارى و سلطه گرى و ستمگرى استعمار سرمايه دارى بر جهان است؛ بنابراين، دين نه تنها بستر ستمگرى را فراهم نمى كند، بلكه مانعى بر راه ستمكاران است و براى جلوگيرى از سوء استفاده از دين، بايد زمانه را شناخت و حق گويان و دين طلبان واقعى را تشخيص داد و اين همان نكته اى است كه پيشوايان دينى ما هم متذكر شده اند:
العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس؛[13] كسى كه به روزگارش آگاه باشد، مورد هجوم شبهات قرار نمى گيرد.
چنين كسى فريب نمى خورد و دين دار واقعى را از منافق و ستمگر تشخيص مى دهد.
پی نوشتها:
[1]. محمود طلوعى، تاريخ و تصوير، ص 109، به نقل از: احمد رهنما، غرب شناسى، ص 223.
[2].مهدى گلشنى، فصلنامه ى حوزه و دانشگاه، ش 16 و 17، ص 8.
[3]. رنه گنون، بحران دنياى متجدد، ص 141.
[4]. ديويد رى گريفين، خدا و دين در جهان پسا مدرن، ترجمه ى حميدرضا آيت اللهى، ص 131 ـ 133.
[5]. مرتضى مطهرى، انسان و ايمان، ص 31 - 23.
[6]. رنه گنون، همان، ص 144-145.
[7]. سوره ى نحل، آيه ى 36.
[8]. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 192 و 381 و ج 75، ص 116.
[9]. سوره ى شعرا، آيه ى 22.
[10]. حسين يزدى، آزادى از ديدگاه استاد مطهرى، ص 145-146.
[11]. محمد باقر مجلسى، همان، ج 100، ص 75.
[12]. سوره ى حديد، آيه ى 25.
[13]. كلينى، همان، ج 1، ص 26، ح 29.
منبع: تبيين و تحليل سكولاريسم، سيد محمد على داعى نژاد، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1382) .


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.