چهارشنبه، 2 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آيا لازمه ى دموكراسى، عرفى شدن است؟


پاسخ :
گى ارمه، طى گفتار نيمه مفصلى در اين باب، مى خواهد ميان ارزش هاى كهن دينى با ارزش هاى دموكراسى رنسانسى و جديد، هم آشتى و هم قهر برقرار كند، كه در صورت اخير به نظر او پيروزى با دموكراسى است. او كه هنوز منظورش از دين، فقط مسيحيت است، گاه از نزديكى زياده از حد اين دو (دين و دموكراسى)، يا وحدت ارزش هاى دينى و مدنى، اظهار خطر نموده، قصه ى پاپ ها و قرون وسطا را هشدار مى دهد[1] و گاه بر اين نكته كه مذاهبى مى توانند ارزش هاى ايمانى و ارزش هاى دموكراسى را به طور جداگانه تأكيد كنند، صحه گذاشته، معتقد است هيچ دينى به طور مطلق، استقلال لااقل نسبى قدرت سياسى را نهى نمى كند، امّا در سطحى ديگر مشكل دارد.[2] ارمه بر اين باور است كه در همه جاى جهان سوم، از يك طرف سنت گرايان و از سوى ديگر سنت ستيزان يا كسانى كه طرف دار تفسيرى بازتر و متحول تر هستند درگير مبارزه اند! كه البته فرجام مهم و نهايى آن استقرار يا عدم استقرار دموكراسى است.
در عين حال، بدون شك در كشورهاى اسلامى مبارزه ى شديدترى وجود دارد و ظاهراً آزادى، وضع دشوارترى براى تحقق خود خواهد داشت.[3]
اين نظريه ى ارمه و امثال او، با نگاهى اجمالى به وضع موجود كشورهاى اسلامى است؛ در حالى كه آنان از وضعيت مطلوب مسلمانان بى خبرند و اطلاعات دقيق و مطالعات عميق ندارند. سرانجام او نظر محمّد شريف و برخى از تحركات كسانى چون ابن رشد و ابن خلدون، و بعد از آن ها، طاهر حداد، قاسم امين، على عبدالرزاق، احسان نراقى و ... را بر اين نكته بار مى كند كه فرهنگ اسلامى، بنابر ذات خود چيزى راكد و ايستا نيست.[4] بنابراين به نظر اين نويسنده، عرفى شدن، عنصر جدايى ناپذير دموكراسى به شمار نمى رود.
عرفى شدن را مى توان به گونه ى ديگرى نيز معنا كرد كه با اسلام هيچ مشكل جدى اى نداشته باشد. احسان نراقى زمينه و ضميمه هاى عرفى شدن را اين گونه تعريف مى كند:
عرفى شدن با ضميمه ى الزامى آن عبارت است از اجراى مشخص دموكراسى توسط تمام شهروندان، امتناع از اخراج، كاهش امتيازات و بى عدالتى هاى اجتماعى، و احترام به آزادى انديشه... .[5]
روشن است كه اين همه، در متن اسلام و جزو سفارش هاى هميشگى آن است؛ زيرا اسلام يك دين حماسى و ظلم ستيز است.
بعضى مى گويند:
دين به اين شرط دموكراتيك مى شود كه كل آن به رابطه ى انسان و خدا فرو كاسته شود.[6]
اينان مى خواهند ميان دين اسلام و حكومت اسلامى جدايى قايل شده، عرفى شدن حكومت دينى را بپذيرند؛[7] در حالى كه به نظر مى رسد ايشان چيزى فراتر از فروكاسته شدن دين به رابطه ى فردى انسان با خدا قايل نيستند كه در اين صورت همان عرفى نمودن دين و سكولاريزه كردن آن است.
شهيد مطهرى نيز لازمه ى دموكراسى شدن را عرفى شدن به معناى بى دين و بى اعتقاد شدن مردم نمى داند. به عقيده ى او اصول دموكراسى هيچ گاه ايجاب نمى كند كه ايدئولوژى و مكتب بر يك جامعه حاكم نباشد. چنان كه احزاب موجود در جهان معمولاً داراى ايدئولوژى معينى هستند و با دموكراسى هم جمع مى شوند؛ پس كسانى كه اسلامى بودن جمهورى را با روح دموكراسى ناسازگار مى دانند، دموكراسى مورد قبولشان هنوز همان دموكراسى قرن هيجدهم است كه در آن، حقوق انسان در حد مسائل مربوط به زندگى مادى و خوراك و پوشاك و مسكن و آزادى و انتخاب خلاصه مى شد.[8]
به عبارت ديگر، دموكراسى قبلا ارزش تلقى مى شد ولى الآن روش و شكلى براى حاكميت؛ يعنى قالبى است كه محتوايى بايد آن را پر كند.
بنابراين دانستيم، دموكراسى به معناى غربى آن با اسلام جمع نمى شود، امّا اگر به معناى آزادى و مشاركت مردمى و بعضى از اين اصطلاحات باشد، هيچ مانعى براى جمع آن با اسلام وجود ندارد. اكنون مى خواهيم ببينيم آيا دموكراسى به خودى خود يك ارزش است؟
پی نوشتها:
[1]. گى ارمه، فرهنگ و دموكراسى، ص 96.
[2]. همان ، ص 98.
[3]. همان.
[4]. همان، ص 99.
[5]. همان، ص 100.
[6]. عبدالكريم سروش، مدارا و مديريت، ص 19 و 20.
[7]. همان.
[8]. مرتضى مطهرى، پيرامون انقلاب اسلامى، ص 65.
منبع: اسلام و دموكراسى، نصرالله سخاوتى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383)


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.