شنبه، 5 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آيا يهود و نصارى مشرك اند؟


پاسخ :
طبرسى در دو كتاب تفسيرش دو نظريه ى مختلف دارد. در تفسير جوامع الجامع در ذيل آيات 65 و 67 سوره ى آل عمران مى گويد:
ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى، بلكه موحد، پاك و خالص بود... مراد از مشركين يهود و نصارى هستند.[1]
ولى در تفسير مجمع البيان، در ذيل آيات فوق، در مشرك بودن يهودى و نصرانى تشكيك نموده و به «قيل» (قول ضعيف) نسبت داده است:
قيل: انّ هذا يتضمن كون اليهودية و النّصرانية شركاً.[2]
جمعى از فقها مثل شيخ طوسى، شيخ مفيد، ابن جنيد، آخوند خراسانى، آيت الله حكيم و برخى فقهاى معاصر، رأى به طهارت اهل كتاب داده اند. چون در آيه ى 105 سوره ى بقره، و آيه ى 1 سوره ى بيّنه، مشركان به اهل كتاب عطف شده است؛ لذا مفهوماً و مصداقاً با آنها فرق دارند.[3]
ابوحنيفه، از علماى اهل سنت نيز معتقد است كه مشركين فقط از حج تمتّع و عمره منع شده اند و مى توانند داخل مسجدالحرام و ساير مساجد شوند. اما شافعى و احمد و مالك معتقدند كه كافر (ذمّى يا مستأمن) نمى تواند داخل مسجدالحرام شود؛ حتى نماينده ى كفّار هم بايد، بيرون مسجد منتظر بماند تا بيايند و سخن او را بشنوند. شافعى دخول كافر به ساير مساجد را جايز مى داند، به خلاف مالك كه در هيچ مسجدى جايز نمى داند.[4]
در مورد مساجد مسلمين، فقيهان شيعه نظريّات و ديدگاه هاى مختلفى دارند كه شمه اى از آن عبارت است از:
1. هيچ غيرمسلمانى حقّ ورود به مساجد مسلمانان را ندارد.
2. غيرمسلمانان، تنها از ورود به مسجدالحرام بازداشته شده اند.
3. شيخ طبرسى نيز ممنوع بودن ورود كافران به مساجد را يك حكم حكومتى دانسته كه مربوط به هنگام حجّ و عمره است.[5]
مشهور در بين فقيهان شيعه اين است كه غيرمسلمان به هيچ عنوان نمى تواند داخل مسجد شود. شيخ طوسى در خلاف و مبسوط، محقّق در شرايع، علاّمه در تذكره و صاحب جواهر و علاّمه حلّى در تبصره المتعلّمين و... بر اين نظرند. ادله ى فقها عبارت است از:
كتاب (قرآن)، حديث، اجماع، سيره يا شهرت عملى و ديگر مؤيّدات.
ادله ى ناروايى ورود كافران به مساجد
1. قرآن:
مهم ترين دليل فقهاى شيعه و سنّى بر ناروايى ورود كافران به مسجدالحرام، اين آيه ى شريفه است:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا)؛[6] اى كسانى كه ايمان آورده ايد! مشركان ناپاك اند؛ پس نبايد بعد از امسال نزديك مسجدالحرام شوند.
بديهى است كه همه ساله در روزهاى حج، مشركان براى انجام مراسم بت پرستى و اعمال حج غيرتوحيدى به مسجدالحرام مى آمدند و اعمال مشركانه انجام مى دادند؛ همان گونه كه قرآن كريم مى فرمايد: (ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً)؛[7] نماز آنان در كنار كعبه، جز سوت و كف زدن نبود.
درست است كه مورد مخصّص نيست، ولى اين بدان معنا نيست كه گسترش دادن و يا الغاى خصّوصيت، نياز به دليل ندارد؛ به ويژه در اين آيه كه شواهدى براى اختصاصى بودن حكم نيز وجود دارد.
از كلمات فقها استفاده مى شود كه گسترش حكم از مشركان به ديگر كافران از دو راه صورت مى گيرد:
1. گسترش در معناى شرك؛
2. گسترش در علّت، كه در كتب استدلالى فقهى به طور مبسوط درباره ى آن بحث شده است.
آيا مى توان اين عمل مشركان را با عمل كافرى كه براى شنيدن كلام خدا و سخنان مبلّغان دين و يا ديدن آثار باستانى و جلوه هاى تمدّن اسلامى وارد مسجد مى شود برابر دانست؟!
يا آن كه جلوگيرى از ورود چنين انسانى، خلاف فلسفه ى وجودى نخستين مسجدى است كه در اسلام بنا شده است؟
2. روايات
در كتاب حدائق[8] دو روايت با يك مضمون ـ يكى از دعائم الاسلام و ديگرى از راوندى ـ نقل شده است كه هر دو روايت از نظر سند و دلالت ضعيف اند.
3. اجماع
به عقيده ى صاحب جواهر، اجماع مهم ترين دليل، بلكه تنها دليل بر سرايت حكم ناروايى ورود به مسجدالحرام از مشركان به ديگر كافران است.[9] با توجه به موقعيت ويژه ى مسجدالحرام در ميان ديگر اماكن مقدّسه، نمى توان به سادگى از كنار اتفاق نظرها گذشت؛ بنابراين، براى ناروايى كافران از ورود به مسجدالحرام، مى توان به اجماع مسلمانان ـ و حداقل شيعيان ـ تمسك كرد.
البته مى توان بر اين اجماع اشكال گرفت؛ زيرا شيخ طوسى در كتاب خلاف و مبسوط، به آن تمسّك نكرده است، با آن كه روش ايشان، خصوصاً در كتاب خلاف بر اين است كه به خاطر رويارويى با ديدگاه فقيهان اهل سنّت، همانند آنان به اجماع تمسّك جويد.
بعضى گفته اند كه در صدر اسلام ناروايى ورود كافران به مسجد، مشهور بوده؛ چنان كه علامه در كتاب تذكره شهرت را دليل قرار داده و شاهدى از تاريخ نيز بر آن ارائه كرده است و آن اين كه: ابوموسى با دفتر حساب رسى كارهايش بر عمر وارد مى شود. عمر مى گويد: نويسنده را بگو بيايد تا آن را بخواند. ابوموسى مى گويد: او به مسجد نمى آيد. عمر مى گويد: چرا؟ او مى گويد: چون مسيحى است. عمر ساكت مى شود. اين نشان دهنده ى شهرت ناروايى ورود كافران به مسجد، در ميان آنان است.
بايد گفت: اولاً، با توجه به اين كه اين جريان تاريخى فقط از طريق اهل سنّت نقل شده است، آيا مى تواند بيانگر شهرت حكمى در يك زمان باشد و آيا چنين شهرتى حجيّت دارد؟
ثانياً، چنين شهرتى با شهرت ديگرى كه با نقل هاى گوناگون از طريق شيعه و سنّى پشتيبانى شده ناسازگارى دارد.
در تاريخ نيز آمده است كه در زمان عمر و قبل و بعد از او مسيحيان و يهوديان به صورت گروهى (وفد) و فردى در مسجدالنبى حضور مى يافتند و با طرح پرسش هاى خود، پاسخ آن را از خليفه ى مسلمانان دريافت مى كردند.
پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله) بخشى از ساعات روز را به ديدار با غيرمسلمانان، ـ براى آشنا كردن آنان با اسلام و يا بستن پيمان ها ـ اختصاص مى داد، كه محل اين ديدارها مسجدالنبى بود.
به مرور زمان، تعداد اين ديدارها افزايش مى يافت، به طورى كه سال نهم هجرت را سال وفود (هيأت هاى نمايندگى) مى نامند. «اسطوانة الوفود» (ستون نمايندگان) كه هم اكنون نام يكى از ستون هاى داخل مسجدالنبى است، حكايت از جايگاه خاصّ اين ديدارها در داخل اين مسجد دارد.
امّا اين ادّعا كه حضور كافران در مسجدالنبى، تا پيش از نزول آيه ى شريفه (يعنى تا آخر سال نهم هجرى) بوده، يك ادعاى تاريخى است و تاريخ بايد آن را تأييد كند.
ابن اثير در تاريخ خود در رخدادهاى سال دهم هجرت، از سيزده هيأت نمايندگى نام مى برد كه تنها در سال دهم هجرت به مدينه آمده و به حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) شرف ياب شده بودند.
و آخرين هيأت نمايندگى وفد «نخع»، قبيله اى از يمن است كه در نيمه ى محرم سال يازدهم به حضور پيامبر رسيده بودند.[10]
بنابر روايات (شيعه و سنى) مهم ترين هيأتى كه ـ در مسجد النبى ـ به محضر پيامبر(صلى الله عليه وآله)مشرف شده، هيأت نمايندگى نصاراى نجران است كه در سال دهم هجرت به مدينه آمد. در اين هيأت شصت تن از علما و شخصيت هاى مسيحيان نجران حضور داشتند كه در پايان پيشنهاد مباهله كردند كه آيه ى 61 آل عمران، اشاره به همين واقعه دارد.[11]
پس از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز حضور غيرمسلمانان به مدينه ادامه يافت كه از باب نمونه مى توان به موارد زير اشاره نمود:
1. در زمان ابى بكر دو يهودى به مسجدالنبى داخل شدند و از على(عليه السلام)درخواست كردند كه به پرسش هاى آنان پاسخ دهد.[12]
2. عالمى يهودى به مسجدالنبى(صلى الله عليه وآله) وارد شد و از على(عليه السلام) خواست كه به پرسش هاى وى پاسخ دهد.[13]
3. هيأتى از مسيحيان نجران به همراه اسقف خود براى پرداخت جزيه و مناظره با عمر و دريافت پاسخ پرسش هاى خود از على(عليه السلام)، به مدينه آمدند.[14]
با مطالعه ى زندگى امامان معصوم(عليهم السلام) و اصحاب آن بزرگواران به دست مى آيد كه آنها نيز احتجاج ها و گفتوگوهاى علمى با غيرمسلمانان در مسجد داشته اند؛ از جمله، احتجاج امام صادق(عليه السلام) با ابن ابى العوجا كه از زنادقه بود.[15]
از برخى تفاسير و منابع فقهى اهل سنّت استفاده مى شود كه نخستين بار، ناروايى ورود كافران به مساجد، در زمان عمربن عبدالعزيز، به صورت يك فرمان حكومتى صادر شده بود كه بايد شرايط زمانى عمربن العزيز در نظر گرفته شود تا دليل چنين تصميمى معلوم شود.
از آنچه گفته شد مى توان نتيجه گرفت كه غيرمسلمان نيز مى تواند وارد مسجد شود، ولى اين بدان معنا نيست كه درب مسجد، بدون قاعده و برنامه، به روى هر غيرمسلمانى باز باشد. مسجد مكان عبادت، ارشاد و هدايت، تبليغ و ترويج دين است. انجام هر كارى كه با اين شأن و مقام ناسازگار باشد، در مسجد جايز نيست، حتى براى مسلمانان.
ورود غيرمسلمان به مسجد بايد انگيزه ى شرع پسند داشته باشد؛ مانند: آشنايى با معارف اسلامى، شنيدن سخن و آشنايى با آداب و رسوم عبادى مسلمانان و يا مشاهده ى آثار و تمدّن اسلامىِ بر جاى مانده در بناهاى مساجد.
از آنچه بيان شد، حكم ورود كافران به حرم امامان(عليهم السلام) و امام زادگان نيز روشن شد؛ زيرا اكثر فقها حرم امامان را از نظر احكام، به ويژه موضوع ورود غيرمسلمانان همانند مساجد دانسته اند.[16]
بعضى از فقها قايل اند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) گاهى به گروه هاى مذهبى غيرمسلمان اجازه مى داد به مسجد داخل شوند؛ مثلاً هيأت نمايندگى ثقيف را در مسجد به حضور پذيرفت و اجازه داد اسراى بنى قريظه و بنى نضير مدتى در مسجد نگه دارى شوند.
شايد در صدر اسلام ضرورت آن را ايجاب مى نموده، لذا مورد استفتاى فقاى شيعه قرار نگرفته است.[17]
آقاى حسن رهبرى در بحثى تحت عنوان «مسجد و غيرمسلمانان»[18]بعد از بيان نظريّه ها و ادّله، مواردى را برمى شمارند كه كفّار و اهل كتاب در عصر نبوى(صلى الله عليه وآله) به مساجد وارد شدند و از ورود آنان منعى به عمل نيامد. سپس در خاتمه مى گويد: اگر دستور و نصّ صريح اسلام است سمعاً و طاعةً، امّا اگر در استخراج و استدراك پيام قرآنى مسامحه شده است، بعد از اين ديگر نشايد و چنين روندى نبايد از جانب فرزانگان آگاه به زمان پى گرفته شود.
امام خمينى(رحمه الله) توانست نقطه ى عطفى در تاريخ فقه جعفرى پديد آورد و پويايى اسلام اصيل را به اثبات برساند. ايشان هرچند در اواخر عمر شريف خود و از رهگذر پيوند با عالى ترين منصب حكومت اسلامى توانست به اعلام صريح چند نظريّه ى جديد بپردازد، به هر حال اين راه را گشود. چنان كه در پاسخ به اين سؤال كه «آيا داخل شدن يهودى در مسجد مسلمانان جايز است يا خير؟» مى فرمايد:
اگر موجب هتك يا تلويث مسجد نباشد، مانع ندارد.[19]
طبق اين فتوا، در صورتى كه ورود اهل كتاب به مساجد توأم با رعايت عرف جامعه ى اسلامى بوده باشد، مسلمانان در جلوگيرى از ورود آنان به مسجد تكليفى ندارند؛ امّا اگر رفتارشان خلاف اين باشد، نه تنها يهودى و اهل كتاب، بلكه مسلمان نيز در صورت هتك احترام مسجد، حق ورود به مسجد را ندارد.
اين مسئله به طور كامل در جاى خود بايد مورد بحث و بررسى قرار گيرد تا انسان ناخواسته دچار افراط و تفريط نگردد و اگر احياناً در جايى از ورود غيرمسلمان به مساجد جلوگيرى شد نبايد سلب آزادى آنان تلقّى گردد.
پی نوشتها:
[1]. طبرسى، جوامع الجامع، ترجمه ى شادمهرى، ج 1، ص 431.
[2]. طبرسى، مجمع البيان، ج 2، ص 318.
[3]. خرمشاهى، ترجمه ى قرآن كريم، ص 191.
[4]. آلوسى، روح المعانى، ج 9 ـ 10، ص 77.
[5]. طبرسى، مجمع البيان، ج 3، جزء دهم، ص 43.
[6]. سوره ى توبه، آيه ى 28.
[7]. سوره ى انفال، آيه ى 35.
[8]. شيخ يوسف بحرانى، حدائق، ج 7، ص 279.
[9]. شيخ محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، ج 21، ص 278.
[10]. ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 1، ص 260.
[11]. همان، ج 1، ص 267؛ جعفر سبحانى، فروغ ابديت، ج 2، ص 431 ـ 433.
[12]. شيخ صدوق، خصال، ص 595؛ محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 10، ص 1.
[13]. طبرسى، احتجاج، ج 1، ص 314؛ بحارالانوار، ج 16، ص 341.
[14]. همان، ج 52، ص 53، باب 3، ح 1.
[15]. همان، ج 1، ص 209.
[16]. محمد حسن نجفى، «ورود كافران به مسجدها و مكان هاى مقدس» مجله ى فقه، ش 10، زمستان 1375، (تلخيص).
[17]. شيخ طوسى، مبسوط، ج 2، ص 47؛ علامه حلّى، تذكرة الفقهاء، ج 2، ص 432؛ و شيخ محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، كتاب جهاد.
[18]. مؤسسه ى تنظيم و نشر آثار امام خمينى(رحمه الله)، مسائل مستحدثه، ، ج 13-14، ص 101.
[19]. استفتائات منتشر نشده از امام خمينىـ قدس سره ـ به نقل از: سيماى مسجد، ج 1، ص 311.
منبع: اسلام و اقليّت هاى مذهبى، محمد باقر طاهرى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1384).


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.