پرسش :
فرق میان تفسیر به رای و تفکر و استنباط شخصی از قرآن چیست؟
پاسخ :
این پرسش، پرسش از سه موضوع مستقل است و پاسخ به آنها مجال و فرصتی فراتر از این را می طلبد، اما در این فرصت اندک به صورت مختصر به بیان آنها می پردازیم. بدیهی است با تعریفی که از این سه موضوع، یعنی تفسیر به رأی، تفکر و تفسیر ارائه خواهد شد، فرق میان آنها نیز روشن می شود.
1. تفسیر به رأی:
تفسیر به رأی به این معنا است که انسان آرا و نظریاتی را به عنوان پیش فرض های تردید ناپذیر مورد قبول قرار داده، سپس به قرآن کریم مراجعه نماید تا براساس مفهوم آیات الاهی بر نظریات خود مهر تأیید بزند. به بیان دیگر؛ انسان قبل از مراجعه به قرآن به عنوان منبع و کلام الاهی فرضیه ها و برداشت هایی را در موضوعات مختلف تصور می کند و به نتایج مورد نظرش می رسد، آن گاه برای این که نظریات خود را مستند به قرآن و کلام وحی کند به سراغ قرآن می رود و از ظاهر آیات برای دیدگاهای خود استفاده کرده و این نظر را به وحی و قرآن نسبت می دهد، که چنین چیزی در اصطلاح علوم قرآنی تفسیر به رأی نامیده می شود.
خطرات تفسیر به رأی:
یکی از کلیدهای فهم صحیح قرآن و درک درست مقاصد آن، پرهیز از پیشداوری است که حاصلی جز تفسیر به رأی نخواهد داشت. در واقع پیش داوری در مورد آیات قرآن، انسان را تا سر حد سقوط به دره هولناک تفسیر به رأی پیش میبرد. تفسیر به رأی یکی از خطرناک ترین برنامه ها در مورد قرآن مجید است که در روایات از آن منع شده است، و این خطری است که از همان آغاز مسلمانان را تهدید می نمود. معصومان (ع) بارها خطر این مسئله را یادآوری کردهاند. پیامبر اکرم (ص) درباره آن فرمود آنچه را پس از خود بیش از هر چیز نسبت به آن بر امت خود بیمناکم، تفسیر به رأی است. [1]
رسول اکرم (ص) همچنین میفرمایند: "مَنْ فَسَّرَ القرآن بِرَأیه فَلْیتَبوَّأ مقعَده مِنَ النار"؛ [2] کسی که قرآن را به رأی و نظر خود تفسیر کند، گناهش آتش دوزخ است.
بنابراین تفسیر به رأی، یعنی تفسیر قرآن بر خلاف موازین علم لغت، ادبیات عرب و فهم اهل زبان و تطبیق دادن آن بر پندارها و خیالات باطل و تمایلات شخصی و گروهی.
تفسیر به رای شاخه های متعددی دارد، که از جمله برخورد گزینشی با آیات قرآن است؛ به این معنا که انسان در بحثی؛ نظیر شفاعت، توحید، امامت و... تنها به سراغ آیاتی برود که در مسیر پیش داوری های او است و آیات دیگری را که با افکار او هماهنگ نیست، و می تواند مفسر آیات اولیه باشد را نادیده بگیرد، و یا بی اعتنا از کنار آنها به سادگی بگذرد.
نتیجه: همان گونه که جمود بر الفاظ قرآن مجید و عدم توجه به قراین عقلی و نقلی معتبر، نوعی انحراف است، تفسیر به رأی نیز انحراف دیگری است و هر دو باعث دور افتادن از تعلیمات والای قرآن و ارزش های آن است.
2. تفکر :
همان گونه که می دانیم؛ یکی از اصول تعلیمات قرآن کریم دعوت به تفکر و تدبر است. انسان متفکر از راه مشخصی مجهول خود را معلوم میکند؛ یعنی در گام نخست، مطلوب خود را بررسی میکند و میبیند برای او مجهول است، سپس سراغ مقدماتش میرود و آنها را از نظر ماده و صورت تنظیم میکند و از راه مقدمات تنظیم شده به مقصد میرسد. پس تفکر عبارت است از: سیر درونی یا حرکت از مقدمات به نتیجه و از معلوم برای به دست آوردن و شناخت مجهول، و اساس آن علم است. به بیان دیگر؛ تفکر نیرویی است که کارش استنباط و استنتاج براساس معلومات موجود است که به شناخت انسان منجر می شود.
قرآن کریم به شکل های مختلف جایگاه بلند متفکران و دانشمندان را تذکر داده است: بگو: "آیا کسانى که مىدانند با کسانى که نمىدانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر مىشوند"! [3] "همان کسانى که سخنان را مىشنوند و از نیکوترین آنها پیروى مىکنند آنان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند". [4]
قرآن انسان ها را از پیروی چیزی که دانشی نسبت به آن ندارند منع نموده است: "وَ لا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ"؛ [5] از چیزی که دانشی درباره آن نداری پیروی مکن.
قرآن کریم حتی موضوعات تفکر را مبهم نگذاشته، بلکه انسان ها را از دو راه به تفکر و اندیشیدن فرا میخواند. قرآن گاه با ذکر تفکر و تعقل انسان را به اندیشه و تفکر دعوت می کند؛ مانند این آیه: "إنّ فی خَلقِ السَّمواتِ وَ الارضِ وَ اختِلافِ اللَّیلِِ و النَّهارِ و الفُلکِ الَّتی تَجری فِی البَحرِ لَایاتٍ لقومٍ یَعقِلون"؛ [6] در همه اینها آیات و نشانههایی از حکمت وجود دارد، البته برای کسانی که تعقل کنند. و گاه بدون ذکر تعقل و تفکر، یعنی گاهی در یک آیه از عنوان تفکر و تعقل سخنی به میان نمیآید، ولی در آن برهان عقلی و فکری مطرح میشود که خود استدلال، نوعی تشویق به تفکر است. بنابراین لازم نیست از عبارت "اِنَّ فی ذلِکَ لَایاتٍ لِقَومٍ یَتفَکَّرون"،استفاده نماید. مانند: اگر در آسمان و زمین، جز «اللَّه» خدایان دیگرى بود، فاسد مىشدند (و نظام جهان به هم مىخورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصیفى که آنها مىکنند. [7]
در روایات هم این گونه است؛ یعنی مانند قرآن انسان ها فراوان دعوت به تفکر شده اند؛ مانند: "تفکر ساعة خیر من عبادة سنة"؛ [8] یک ساعت فکر کردن بالاتر از یک سال عبادت است.
تأکیدی که قرآن به پرورش نیروی عقل کرده است، نیز نشان میدهد که از نظر قرآن یک انسان رشد یافته کسی است که اهل فکر و تشخیص باشد. از نگاه قرآن اگر کسی فکر و اندیشه خود را به طرز صحیحی بکار گیرد و هدف او تنها درک حقیقت باشد، میتواند رستگاری را از گمراهی تشخیص دهد [9] و بر این اساس مشاهده می کنیم که پذیرش اصول دین، نتیجه تفکر صحیح است: "لا اِکراهَ فی الدّینِ قَد تَبیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ "؛ [10] در دین هیچ اجباری نیست، هدایت از گمراهی مشخص شده است. از این آیه بر میآید که عامل اصلی انحراف و گمراهی انسان ها به کار نگرفتن صحیح فکر و اندیشه است.
3. تفسیر:
استنباط شخصی، یا تفسیر قرآن، دانش خاصی است که دارای معیارها و فرمول های خاص خود است و کسی می تواند آیات قرآن را تفسیر کند و از آن استنباط داشته باشد که به آن آگاهی داشته باشد. در دنیای امروز به ویژه این مسئله قابل درک و پذیرش است؛ چراکه جهان امروز بیان هر غیر متخصص در یک رشته علمی را نمیپذیرد، و حتی در بعضی موارد جرم محسوب میشود؛ مانند این که شخصی که پزشک نیست اگر اقدام به معالجه و یا عمل جراحی نماید مجرم است، اگر چه اتفاقاً عمل او منجر به بهبودی بیمار شود.
برای تفسیر قرآن معیارها و قواعدی وجود دارد که بدون آنها نمی توان از قرآن برداشت شخصی نمود. در این جا برخی از مهم ترین آنها را به صورت فهرست بیان می کنیم.
معیارهای تفسیر درست عبارت اند از :
1. برداشت درست و صحیح آن است که مفسر دارای شرایط، آن تفسیر را بیان کند؛ یعنی فرد متخصص در علم تفسیر میتواند نظر دهد که مراد هر آیه از قرآن چیست.
2. پیروی از روش صحیح در تفسیر قرآن ؛ یک مفسر باید با استفاده و بهره گیری از علوم و ابزارهایی که انسان را به برداشت درست از مفاهیم قرآن رهنمون می کند به تفسیر قرآن بپردازد؛ چون روش های تفسیری گاهی ناقص و گاهی کامل است و بعضی روش ها صحیح و موجب کشف مراد آیه است و بعضی روش ها نادرست و حتی موجب انحراف در تفسیر قرآن است؛ مانند تفسیر به رأی. پس یک تفسیر وقتی معتبر است که از کانال صحیح گذشته و با روش صحیح استخراج شده باشد و به دست ما برسد .
3. رعایت عناصر مطلوب در تفسیر؛ تفسیر مطلوب باید دارای این عناصر باشد :
الف. کشف و پردهبرداری از ابهام یک لفظ یا آیه
ب. تبیین و توضیح مقاصد کلام و گوینده آن
ج. همان گونه که می دانیم، تفسیر بیان است، پس قرائت قرآن، یا علم تجوید و صحیح خوانی قرآن و ترجمه کلمه به کلمه قرآن (تحتاللفظی) و حتی تدبر و تفکر در آیات قرآن کریم (فهم قرآن)، تفسیر محسوب نمیشود؛ زیرا هیچکدام بیان نیستند .
4. تفسیر قرآن نباید منافات با سنت قطعی (خبر متواتر یا خبر واحد همراه با قرینه) داشته باشد؛ زیرا پیامبر و ائمه (ع) مبین قرآن هستند .
در مورد این شرط صاحب قاموس القرآن بعد از آن که تفسیر را به معنای ایضاح و تبیین معنا کرده، می گوید: تفسیر قرآن نیز از این معنا است که مراد خدا را بیان و روشن میکند، و آن اگر مبتنی بر قرآن و سنت قطعی باشد؛ یعنی قرآن را با قرآن و حدیث مقطوع تفسیر کند درست و صحیح است. [11]
5. تفسیر قرآن بدون پیشداوری و پیشفرضهای غیرضروری؛ در تفسیر هر کلامی احتیاج به پیشفرضهای ضروری است که غالباً کسی به آنها توجهی ندارد، مثل اینکه صاحب این سخن فرد عاقل بوده و از گفته خود هدفی داشته است و ظهور آن حجت است، مگر آن که قرینهای بر خلاف آن آورده شود. اما بعضی پیشفرضها هستند که ممکن است در معنا اثر بگذارد، در حالی که گوینده سخن با توجه به اصالة الظهور (فهم عرفی از الفاظ و ترکیبهای زبان رایج) سخن گوید، ولی ممکن است مفسر آن را بدون هیچگونه قرینهای به یک معنا که موافق پیشفرض های خاص او است تفسیر کند .
لذا در شرایط مفسر می گویند [12] که مفسر باید افکار و عقاید شخصی و تمایلات خود را بر معنای کلام تحمیل نکند؛ زیرا همان گونه که در بخش اول پاسخ بیان شد، این تفسیر به رأی است که شرعاً حرام است و در نظر عقلا هم مذموم است، بنابراین تفسیری معتبر است که با ظهور و نصوص کلام گوینده هماهنگ باشد، مگر آن که به وسیله یک قرینه قطعی یا روایت قطعی، معنای خلاف ظاهری را به گوینده نسبت دهند. و اگر یک مفسر اعتقادات مذهبی خاص خود و یا نظریهای علمی که مورد پسند او است را بر آیهای تحمیل کند، و سعی در تطبیق آنها (بدون شاهد و موافقت ظاهر لفظ بماید) این تفسیر معتبر نخواهد بود.
6. تفسیر یک آیه نباید مخالف با آیات دیگر قرآن باشد؛ منظور از مخالف در این جا، مخالف به معنای متناقض و متضاد است، نه مخالف به معنای ناهماهنگ که با اصل مطلب قابل جمع عرفی است، به عنوان مثال یک معنای خاص با یک معنای عام با هم مخالف هستند، لکن قابل جمع عرفی هستند؛ به این صورت که عام را با خاص تخصیص بزنیم . مانند همه انسان ها باید روزه بگیرند، مریضها نباید روزه بگیرند .
جمع این دو جمله ناسازگار و مخالف به این است که بگوییم: همه انسان های غیر مریض باید روزه بگیرند .
7. تفسیر قرآن نباید مخالف حکم قطعی عقل باشد؛ چون پیامبران حجت ظاهری و عقل حجت باطنی است، پس اگر عقل انسان یک حکم قطعی داد که تمام عقلا آن را بپذیرند شرع هم آن را میپذیرد و از همین رو است که میگویند: "کلما حکم به العقل حکم به الشرع"؛ هر چه را عقل به آن حکم کند دین هم آن حکم را میکند. البته عکس این قاعده هم صحیح است؛ چون هر چه را شارع مقدس حکم میکند، عقل هم حکم میکند (البته در مورد این قاعده معانی دیگری هم شده است) لکن گاهی عقل انسان نمیتواند آن مطلب را درک کند؛ چون عقل انسان در حال رشد و تحول است و ممکن است با پیشرفت علوم بشری آن را دریابد، و لذا بسیاری از دستورات بهداشتی اسلام و قرآن با گذشت زمان مورد قبول همه دانشمندان علم پزشکی قرار گرفت، با این که در محیط جاهلیت عرب که این احکام در آن عصر نازل شد عقل انسان آن روزگار از درک آنها عاجز بود .
پس تفسیر قرآن نمیتواند نتیجهای بدهد که مخالف حکم قطعی عقل باشد؛ چون خداوند حکیم و عاقل است و شخص عاقل حکم خلاف عقل نمیدهد .
8. تفسیر قرآن باید براساس منابع صحیح تفسیر باشد؛ یعنی تفسیری معتبر است که براساس دلیل عقلی یا نقلی معتبر و یا آیات محکم خود قرآن بیان شود، والا اگر تفسیر بر اساس نظر شخصی و بدون مراجعه به منابع معتبر باشد، همان تفسیر به رأی است که بیانش گذشت.
پی نوشت:
[1] "وَ فِی الْخِصَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُفَضَّلٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَعَنَ اللَّهُ الْمُجَادِلِینَ فِی دِینِ اللَّهِ عَلَى لِسَانِ سَبْعِینَ نَبِیّاً وَ مَنْ جَادَلَ فِی آیَاتِ اللَّهِ کَفَرَ قَالَ اللَّهُ ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ مَلَائِکَةُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ کُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ وَ کُلُّ ضَلَالَةٍ سَبِیلُهَا إِلَى النَّارِ الْحَدِیثَ". حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 27، ص 190، موسسه آل البیت، قم، 1409ق.
[2] ابن ابی جمهور احسائی، کمال الدین، ج 1، ص 256، سید الشهداء، قم، 1405ق.
[3] زمر، 9.
[4] زمر، 18.
[5] اسراء، 36.
[6] بقره،164.
[7] انبیاء، 22.
[8] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 18، ص 327، موسسه الوفاء، بیروت، 1410ق.
[9] عنکبوت، 69" وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا ".
[10] بقره، 256.
[11] قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 5، ص 175،دار الکتب الاسلامیة تهران، چاپ سیزدهم، 1378 .
[12] عمید زنجانی، عباسعلی، مبانی و روشهای تفسیری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1366 . مراجعه شود.
منبع:islamquest.net
این پرسش، پرسش از سه موضوع مستقل است و پاسخ به آنها مجال و فرصتی فراتر از این را می طلبد، اما در این فرصت اندک به صورت مختصر به بیان آنها می پردازیم. بدیهی است با تعریفی که از این سه موضوع، یعنی تفسیر به رأی، تفکر و تفسیر ارائه خواهد شد، فرق میان آنها نیز روشن می شود.
1. تفسیر به رأی:
تفسیر به رأی به این معنا است که انسان آرا و نظریاتی را به عنوان پیش فرض های تردید ناپذیر مورد قبول قرار داده، سپس به قرآن کریم مراجعه نماید تا براساس مفهوم آیات الاهی بر نظریات خود مهر تأیید بزند. به بیان دیگر؛ انسان قبل از مراجعه به قرآن به عنوان منبع و کلام الاهی فرضیه ها و برداشت هایی را در موضوعات مختلف تصور می کند و به نتایج مورد نظرش می رسد، آن گاه برای این که نظریات خود را مستند به قرآن و کلام وحی کند به سراغ قرآن می رود و از ظاهر آیات برای دیدگاهای خود استفاده کرده و این نظر را به وحی و قرآن نسبت می دهد، که چنین چیزی در اصطلاح علوم قرآنی تفسیر به رأی نامیده می شود.
خطرات تفسیر به رأی:
یکی از کلیدهای فهم صحیح قرآن و درک درست مقاصد آن، پرهیز از پیشداوری است که حاصلی جز تفسیر به رأی نخواهد داشت. در واقع پیش داوری در مورد آیات قرآن، انسان را تا سر حد سقوط به دره هولناک تفسیر به رأی پیش میبرد. تفسیر به رأی یکی از خطرناک ترین برنامه ها در مورد قرآن مجید است که در روایات از آن منع شده است، و این خطری است که از همان آغاز مسلمانان را تهدید می نمود. معصومان (ع) بارها خطر این مسئله را یادآوری کردهاند. پیامبر اکرم (ص) درباره آن فرمود آنچه را پس از خود بیش از هر چیز نسبت به آن بر امت خود بیمناکم، تفسیر به رأی است. [1]
رسول اکرم (ص) همچنین میفرمایند: "مَنْ فَسَّرَ القرآن بِرَأیه فَلْیتَبوَّأ مقعَده مِنَ النار"؛ [2] کسی که قرآن را به رأی و نظر خود تفسیر کند، گناهش آتش دوزخ است.
بنابراین تفسیر به رأی، یعنی تفسیر قرآن بر خلاف موازین علم لغت، ادبیات عرب و فهم اهل زبان و تطبیق دادن آن بر پندارها و خیالات باطل و تمایلات شخصی و گروهی.
تفسیر به رای شاخه های متعددی دارد، که از جمله برخورد گزینشی با آیات قرآن است؛ به این معنا که انسان در بحثی؛ نظیر شفاعت، توحید، امامت و... تنها به سراغ آیاتی برود که در مسیر پیش داوری های او است و آیات دیگری را که با افکار او هماهنگ نیست، و می تواند مفسر آیات اولیه باشد را نادیده بگیرد، و یا بی اعتنا از کنار آنها به سادگی بگذرد.
نتیجه: همان گونه که جمود بر الفاظ قرآن مجید و عدم توجه به قراین عقلی و نقلی معتبر، نوعی انحراف است، تفسیر به رأی نیز انحراف دیگری است و هر دو باعث دور افتادن از تعلیمات والای قرآن و ارزش های آن است.
2. تفکر :
همان گونه که می دانیم؛ یکی از اصول تعلیمات قرآن کریم دعوت به تفکر و تدبر است. انسان متفکر از راه مشخصی مجهول خود را معلوم میکند؛ یعنی در گام نخست، مطلوب خود را بررسی میکند و میبیند برای او مجهول است، سپس سراغ مقدماتش میرود و آنها را از نظر ماده و صورت تنظیم میکند و از راه مقدمات تنظیم شده به مقصد میرسد. پس تفکر عبارت است از: سیر درونی یا حرکت از مقدمات به نتیجه و از معلوم برای به دست آوردن و شناخت مجهول، و اساس آن علم است. به بیان دیگر؛ تفکر نیرویی است که کارش استنباط و استنتاج براساس معلومات موجود است که به شناخت انسان منجر می شود.
قرآن کریم به شکل های مختلف جایگاه بلند متفکران و دانشمندان را تذکر داده است: بگو: "آیا کسانى که مىدانند با کسانى که نمىدانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر مىشوند"! [3] "همان کسانى که سخنان را مىشنوند و از نیکوترین آنها پیروى مىکنند آنان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند". [4]
قرآن انسان ها را از پیروی چیزی که دانشی نسبت به آن ندارند منع نموده است: "وَ لا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ"؛ [5] از چیزی که دانشی درباره آن نداری پیروی مکن.
قرآن کریم حتی موضوعات تفکر را مبهم نگذاشته، بلکه انسان ها را از دو راه به تفکر و اندیشیدن فرا میخواند. قرآن گاه با ذکر تفکر و تعقل انسان را به اندیشه و تفکر دعوت می کند؛ مانند این آیه: "إنّ فی خَلقِ السَّمواتِ وَ الارضِ وَ اختِلافِ اللَّیلِِ و النَّهارِ و الفُلکِ الَّتی تَجری فِی البَحرِ لَایاتٍ لقومٍ یَعقِلون"؛ [6] در همه اینها آیات و نشانههایی از حکمت وجود دارد، البته برای کسانی که تعقل کنند. و گاه بدون ذکر تعقل و تفکر، یعنی گاهی در یک آیه از عنوان تفکر و تعقل سخنی به میان نمیآید، ولی در آن برهان عقلی و فکری مطرح میشود که خود استدلال، نوعی تشویق به تفکر است. بنابراین لازم نیست از عبارت "اِنَّ فی ذلِکَ لَایاتٍ لِقَومٍ یَتفَکَّرون"،استفاده نماید. مانند: اگر در آسمان و زمین، جز «اللَّه» خدایان دیگرى بود، فاسد مىشدند (و نظام جهان به هم مىخورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصیفى که آنها مىکنند. [7]
در روایات هم این گونه است؛ یعنی مانند قرآن انسان ها فراوان دعوت به تفکر شده اند؛ مانند: "تفکر ساعة خیر من عبادة سنة"؛ [8] یک ساعت فکر کردن بالاتر از یک سال عبادت است.
تأکیدی که قرآن به پرورش نیروی عقل کرده است، نیز نشان میدهد که از نظر قرآن یک انسان رشد یافته کسی است که اهل فکر و تشخیص باشد. از نگاه قرآن اگر کسی فکر و اندیشه خود را به طرز صحیحی بکار گیرد و هدف او تنها درک حقیقت باشد، میتواند رستگاری را از گمراهی تشخیص دهد [9] و بر این اساس مشاهده می کنیم که پذیرش اصول دین، نتیجه تفکر صحیح است: "لا اِکراهَ فی الدّینِ قَد تَبیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ "؛ [10] در دین هیچ اجباری نیست، هدایت از گمراهی مشخص شده است. از این آیه بر میآید که عامل اصلی انحراف و گمراهی انسان ها به کار نگرفتن صحیح فکر و اندیشه است.
3. تفسیر:
استنباط شخصی، یا تفسیر قرآن، دانش خاصی است که دارای معیارها و فرمول های خاص خود است و کسی می تواند آیات قرآن را تفسیر کند و از آن استنباط داشته باشد که به آن آگاهی داشته باشد. در دنیای امروز به ویژه این مسئله قابل درک و پذیرش است؛ چراکه جهان امروز بیان هر غیر متخصص در یک رشته علمی را نمیپذیرد، و حتی در بعضی موارد جرم محسوب میشود؛ مانند این که شخصی که پزشک نیست اگر اقدام به معالجه و یا عمل جراحی نماید مجرم است، اگر چه اتفاقاً عمل او منجر به بهبودی بیمار شود.
برای تفسیر قرآن معیارها و قواعدی وجود دارد که بدون آنها نمی توان از قرآن برداشت شخصی نمود. در این جا برخی از مهم ترین آنها را به صورت فهرست بیان می کنیم.
معیارهای تفسیر درست عبارت اند از :
1. برداشت درست و صحیح آن است که مفسر دارای شرایط، آن تفسیر را بیان کند؛ یعنی فرد متخصص در علم تفسیر میتواند نظر دهد که مراد هر آیه از قرآن چیست.
2. پیروی از روش صحیح در تفسیر قرآن ؛ یک مفسر باید با استفاده و بهره گیری از علوم و ابزارهایی که انسان را به برداشت درست از مفاهیم قرآن رهنمون می کند به تفسیر قرآن بپردازد؛ چون روش های تفسیری گاهی ناقص و گاهی کامل است و بعضی روش ها صحیح و موجب کشف مراد آیه است و بعضی روش ها نادرست و حتی موجب انحراف در تفسیر قرآن است؛ مانند تفسیر به رأی. پس یک تفسیر وقتی معتبر است که از کانال صحیح گذشته و با روش صحیح استخراج شده باشد و به دست ما برسد .
3. رعایت عناصر مطلوب در تفسیر؛ تفسیر مطلوب باید دارای این عناصر باشد :
الف. کشف و پردهبرداری از ابهام یک لفظ یا آیه
ب. تبیین و توضیح مقاصد کلام و گوینده آن
ج. همان گونه که می دانیم، تفسیر بیان است، پس قرائت قرآن، یا علم تجوید و صحیح خوانی قرآن و ترجمه کلمه به کلمه قرآن (تحتاللفظی) و حتی تدبر و تفکر در آیات قرآن کریم (فهم قرآن)، تفسیر محسوب نمیشود؛ زیرا هیچکدام بیان نیستند .
4. تفسیر قرآن نباید منافات با سنت قطعی (خبر متواتر یا خبر واحد همراه با قرینه) داشته باشد؛ زیرا پیامبر و ائمه (ع) مبین قرآن هستند .
در مورد این شرط صاحب قاموس القرآن بعد از آن که تفسیر را به معنای ایضاح و تبیین معنا کرده، می گوید: تفسیر قرآن نیز از این معنا است که مراد خدا را بیان و روشن میکند، و آن اگر مبتنی بر قرآن و سنت قطعی باشد؛ یعنی قرآن را با قرآن و حدیث مقطوع تفسیر کند درست و صحیح است. [11]
5. تفسیر قرآن بدون پیشداوری و پیشفرضهای غیرضروری؛ در تفسیر هر کلامی احتیاج به پیشفرضهای ضروری است که غالباً کسی به آنها توجهی ندارد، مثل اینکه صاحب این سخن فرد عاقل بوده و از گفته خود هدفی داشته است و ظهور آن حجت است، مگر آن که قرینهای بر خلاف آن آورده شود. اما بعضی پیشفرضها هستند که ممکن است در معنا اثر بگذارد، در حالی که گوینده سخن با توجه به اصالة الظهور (فهم عرفی از الفاظ و ترکیبهای زبان رایج) سخن گوید، ولی ممکن است مفسر آن را بدون هیچگونه قرینهای به یک معنا که موافق پیشفرض های خاص او است تفسیر کند .
لذا در شرایط مفسر می گویند [12] که مفسر باید افکار و عقاید شخصی و تمایلات خود را بر معنای کلام تحمیل نکند؛ زیرا همان گونه که در بخش اول پاسخ بیان شد، این تفسیر به رأی است که شرعاً حرام است و در نظر عقلا هم مذموم است، بنابراین تفسیری معتبر است که با ظهور و نصوص کلام گوینده هماهنگ باشد، مگر آن که به وسیله یک قرینه قطعی یا روایت قطعی، معنای خلاف ظاهری را به گوینده نسبت دهند. و اگر یک مفسر اعتقادات مذهبی خاص خود و یا نظریهای علمی که مورد پسند او است را بر آیهای تحمیل کند، و سعی در تطبیق آنها (بدون شاهد و موافقت ظاهر لفظ بماید) این تفسیر معتبر نخواهد بود.
6. تفسیر یک آیه نباید مخالف با آیات دیگر قرآن باشد؛ منظور از مخالف در این جا، مخالف به معنای متناقض و متضاد است، نه مخالف به معنای ناهماهنگ که با اصل مطلب قابل جمع عرفی است، به عنوان مثال یک معنای خاص با یک معنای عام با هم مخالف هستند، لکن قابل جمع عرفی هستند؛ به این صورت که عام را با خاص تخصیص بزنیم . مانند همه انسان ها باید روزه بگیرند، مریضها نباید روزه بگیرند .
جمع این دو جمله ناسازگار و مخالف به این است که بگوییم: همه انسان های غیر مریض باید روزه بگیرند .
7. تفسیر قرآن نباید مخالف حکم قطعی عقل باشد؛ چون پیامبران حجت ظاهری و عقل حجت باطنی است، پس اگر عقل انسان یک حکم قطعی داد که تمام عقلا آن را بپذیرند شرع هم آن را میپذیرد و از همین رو است که میگویند: "کلما حکم به العقل حکم به الشرع"؛ هر چه را عقل به آن حکم کند دین هم آن حکم را میکند. البته عکس این قاعده هم صحیح است؛ چون هر چه را شارع مقدس حکم میکند، عقل هم حکم میکند (البته در مورد این قاعده معانی دیگری هم شده است) لکن گاهی عقل انسان نمیتواند آن مطلب را درک کند؛ چون عقل انسان در حال رشد و تحول است و ممکن است با پیشرفت علوم بشری آن را دریابد، و لذا بسیاری از دستورات بهداشتی اسلام و قرآن با گذشت زمان مورد قبول همه دانشمندان علم پزشکی قرار گرفت، با این که در محیط جاهلیت عرب که این احکام در آن عصر نازل شد عقل انسان آن روزگار از درک آنها عاجز بود .
پس تفسیر قرآن نمیتواند نتیجهای بدهد که مخالف حکم قطعی عقل باشد؛ چون خداوند حکیم و عاقل است و شخص عاقل حکم خلاف عقل نمیدهد .
8. تفسیر قرآن باید براساس منابع صحیح تفسیر باشد؛ یعنی تفسیری معتبر است که براساس دلیل عقلی یا نقلی معتبر و یا آیات محکم خود قرآن بیان شود، والا اگر تفسیر بر اساس نظر شخصی و بدون مراجعه به منابع معتبر باشد، همان تفسیر به رأی است که بیانش گذشت.
پی نوشت:
[1] "وَ فِی الْخِصَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُفَضَّلٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَعَنَ اللَّهُ الْمُجَادِلِینَ فِی دِینِ اللَّهِ عَلَى لِسَانِ سَبْعِینَ نَبِیّاً وَ مَنْ جَادَلَ فِی آیَاتِ اللَّهِ کَفَرَ قَالَ اللَّهُ ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ مَلَائِکَةُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ کُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ وَ کُلُّ ضَلَالَةٍ سَبِیلُهَا إِلَى النَّارِ الْحَدِیثَ". حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 27، ص 190، موسسه آل البیت، قم، 1409ق.
[2] ابن ابی جمهور احسائی، کمال الدین، ج 1، ص 256، سید الشهداء، قم، 1405ق.
[3] زمر، 9.
[4] زمر، 18.
[5] اسراء، 36.
[6] بقره،164.
[7] انبیاء، 22.
[8] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 18، ص 327، موسسه الوفاء، بیروت، 1410ق.
[9] عنکبوت، 69" وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا ".
[10] بقره، 256.
[11] قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 5، ص 175،دار الکتب الاسلامیة تهران، چاپ سیزدهم، 1378 .
[12] عمید زنجانی، عباسعلی، مبانی و روشهای تفسیری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1366 . مراجعه شود.
منبع:islamquest.net