سه‌شنبه، 30 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

«فرجام اندیشى» چه ضرورتى دارد؟


پاسخ :
انسان به عنوان موجودى از موجودات هستى، به طور دائم در حال حرکت و تکاپو است و رو به مقصد دارد؛ چرا که در هر کارى یک «براى» دارد. چرا درس میخوانى؟ براى اینکه دانا و توانا بشوم؛ چرا کار میکنى؟ براى اینکه تحصیل درآمد و معیشت کنم؛ چرا تحصیل معیشت میکنى؟ براى آنکه غذا تهیه کنم و همین طور در مقابل هر «چرا»، یک «براى» وجود دارد.
همین «براى»ها است که کار انسان را معنادار می کند و اگر کارى که انجام می دهد، در مقابل «چرا»، «براى» نداشته باشد، آن کار لغو، عبث و بیهوده تلقّى میگردد. بزرگان حکمت، اثبات کرده اند: هیچ گاه از انسان، کارى که فاقد هرگونه غرض و هدف باشد، صادر نمی شود؛ بلکه عبث ها نسبى است، براى مثال فعلى که از یک شوق و ادراک خیالى است، به تناسب خودش عبث نخواهد بود؛ ولى با توجّه به اینکه هدف عقلانى ندارد، آن را عبث می خوانیم.
از طرفى انسان به طور فطرى کمال جو است؛ یعنى، میخواهد سعه وجودى بیشترى بیابد و علم، قدرت، اراده و حیاتش نامحدود و مطلق باشد. او طالب و خواستار و جویاى کمال مطلق است؛ به صورتى که اگر قدرت مطلق جهان باشد و عالم را در اختیار داشته باشد و به او بگویند جهان دیگرى هم هست، به طور فطرى مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد، یا مثلاً هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگرى هم هست، به طور فطرى مایل است آن علوم را نیز بیاموزد. در حقیقت انسان، به هیچ حدّى از کمال قانع نیست و هرچه داشته باشد، بیش از آن میخواهد و این امرى روشن و غیرقابل تردید است.
اگر به تمام دوره هاى زندگانى بشر توجّه کنیم و تاریخ را ورق بزنیم، این کمال جویى، کمال طلبى، کمال خواهى و عشق به کمال مطلق را خواهیم یافت. کمتر دین و مذهبى را در جهان میتوان یافت که در این باره سخن نگفته باشد؛ هرچند در تحلیل، تعلّق و تشخیص کمال و راه رسیدن به آن اختلاف نظر هست؛ ولى همه در این اصل متّفق اند که: «آدمى به طور فطرى کمال جو است».
با توجّه به این دو اصل؛ یعنى، «حرکت و تحوّل دائمى انسان» و «کمال جویى فطرى او» ـ که پیشینه اى به اندازه حیات بشرى دارند ـ اذعان خواهیم کرد که فرجام اندیشى، غایت نگرى، دور اندیشى و تفکّر در مقصود نهایى، یکى از دغدغه هاى پایا و دیرپاى آدمى بوده، هست و خواهد بود.
مگر می شود انسان در سیطره این دو مسئله، خود را بیابد و عاقبت اندیش نباشد؟ آیا میتوان گفت: آدمى در طول زندگى خود، هیچ گاه به هدف یا مقصود خود نیندیشیده و نمیاندیشد؟ کمترین توجّه و دقّت به زندگى روزمره خود که نمایانگر کوشش و سعى او بر دستیابى به هدف و هدف هایى است نشانگر آخراندیشى او است.
کدام انسان را میتوان یافت که در فعالیت هاى روزمره، سالیانه و در طول عمر خود، بدون هدف و مقصود بوده است؟!
حتّى انسانى که عملکرد ناپسند و غیرعقلانى دارد، براى کارهاى خود توجیه و براى مقاصد خود دلیل ارائه می کند. احساس مسئولیّت در برابر حرکت جهان هستى و کمال جویى، انسان را وادار میسازد که فرجام اندیش و عاقبت نگر باشد و این خود یکى از افتخارات بزرگ و از نشانه هاى اشرف بودن انسان، بر موجودات دیگر است.
منبع: www.porseman.org


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.