خیر چیست؟
از امام علی علیه السلام سؤال شد که خیر و خوبی در چیست؟ حضرت فرمودند:
لَیسَ الخَیرُ أَن یکثُرَ مَالُکَ وَ وَلَدُکَ وَلَکِنَّ الخَیرَ أن یکثُرَ عِلمُکَ وَأن یعظُمَ حِلمُکَ وَ أن تُبَاهِی النَّاسَ بِعِبَادَةِ رَبِّکَ فَإِن أحسَنتَ حَمِدتَ اللهَ وَ إِن أسَأتَ استَغفَرتَ اللهَ وَ لَا خَیرَ فی الدُّنیا إِلَّا لِرَجُلَینِ رَجُلٍ أذنَبَ ذُنُوباً فَهُوَ یتَدَارَکُهَا بِالتَّوبَةِ وَرَجُلٍ یسَارِعُ فی الخَیرَاتِ.
خوبی و خیر در این نیست که مالت فراوان و فرزندانت زیاد شوند؛ بلکه خیر و خوشبختی آن است که علمت افزون گردد و حلمت زیاد شود و با پرستش پروردگار بر مردم مباهات کنی و اگر نیکی کنی، شکر خدا به جا آوری و اگر بدی کنی، طلب آمرزش نمایی. دنیا فقط برای دو کس خوب است: کسی که گناهی کرده است و میخواهد با توبه جبران کند و کسی که به انجام دادن سرعت به کارهای نیک مشغول است.
نهج البلاغه، حکمت 94.
شرح حدیث:
شرح حدیث توسط حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدظلهالعالی:
در این جا لازم است مقدمهای را ذکر کنیم و آن این که: ما سلسله مفاهیمی داریم، به نام «مفاهیم ارزشی» که گویای ارزشهاست؛ مثل خوب، بد، سعادت، شقاوت، خوشبختی، بدبختی، فضیلت و رذیلت و کلاً از مسائلی که جوامع انسانی را از هم جدا میکند و جوامع مذهبی را از غیر مذهبی مجزا میسازد؛ همین تمایز مفاهیم ارزشی است و از مسائلی که برای آن انقلاب میشود همین مسائل ارزشی است؛ زیرا انقلاب برای دگرگون ساختن ارزشهاست. سعادت از دیدگاه ما با سعادت از دیدگاه ماتریالیسم فرق میکند. یک سلسله مفاهیم هستند که سرنوشت جامعه را تعیین میکنند. تحقق همین مفاهیم، هدف انبیا و اولیاست بحثهای اخلاقی نیز سراغ همین مفاهیم ارزشی میرود.
با ملاحظه این مقدمه، باید گفت که امام در این حدیث، به همین مسئله مهم میپردازد و میفرماید:
خوبی این نیست که پول و فرزند زیاد داشته باشی. این جمله امام (علیه السلام) همان ارزشهایی را نفی میکند که در زمان جاهلیت ارزش به حساب میآمد: (وَقَالُوا نَحنُ أکثَرُ أموَالاً وَ أَولَاداً) (1) مشرکین افتخار میکردند که مال و اولادشان زیاد است؛ زیرا مال و اولاد مایهی قوّت و نیروی آنها بود؛ لذا وقتی شنیدند پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) که فردی یتیم و بی پول است به پیامبری رسیده، تعجب کردند و گفتند: چرا قرآن بر یک فرد با شخصیت نازل نشده است؟! چون در نظام ارزشی آنها شخصیت مساوی بود با ثروت و نفرات زیاد. این تفکّر را امام علی (علیه السلام) نفی و نظام صحیح اسلام را جانشین آن میکند. میدان نظام ارزشی اسلام در پنچ چیز است:
اوّل: آگاهیها، علوم و دانشها زیاد شود؛
دوم: حلم و تحمل زیاد شود؛
سوم: مباهات به عبادت مباهات گردد، نه به مال و ثروت و اولاد؛
چهارم: اگر کار خوب انجام داد، شکر خدا را به جا آورد؛
پنجم: اگر گناه کرد، از خداوند طلب بخشش نماید.
رابطهای منطقی بین این پنچ مورد وجود دارد: علم، حلم، عبادت، شکر و استغفار جدای از هم نیستند، بلکه یک مجموعهاند، و آن رابطه این است که اوّلاً برای حرکت به سوی اهداف و نظام ارزشی اسلام، در درجه اوّل آگاهی لازم است (علم لازمه عمل است) و ثانیاً در عمل انسان با مشکلات خاصی برخورد میکند که برای رویارویی با آنها باید حلم و بردباری داشته باشد؛ والّا شکست میخورد؛ ثالثاً هدف حرکت را قرآن بیان میکند: (وَ مَا خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إِلَّا لِیعبُدُونِ) (2) انتهای حرکت انسان به سوی خدا و تسلیم شدن به فرمان الهی است و در این مسیر اعمالی از انسان سر میزند که بعضی مثبت و بعضی منفی است. عکس العمل شخص در مقابل این دو نوع عملکرد چگونه باشد؟ اگر مثبت است خدا را شکر کند و اگر منفی و نقطه تاریک است با طلب آمرزش، آن نقطه تاریک را محو کند.
قبل از اسلام شخصیت مال ابوجهل و ابوسفیانها بود که آدم پولداری بودند؛ امّا بعد از اسلام ارزش مال سلمان، مقداد، عمار و بلال سیاه پوست است. جامعهای که برای مسلمان ارزش قائل است، مسلمانها در آن پرورش پیدا میکنند و جامعهای که برای ابوسفیان ارزش قائل است، ابوسفیانها در آن پرورش پیدا میکنند. آنها که دم از عدالت و کارگر میزدند، کاخ کرملین داشتند؛ امّا امام خمینی (رحمه الله) با خانه، حسینیه و لباس ساده، از عدالت و مساوات دم میزد و در عمل و گفتار یکسان رفتار میکرد.
اموالی که در مسیر جهاد و خدمت باشد، خیر است مثل ثروت خدیجه (علیهاالسلام).
امام علی (علیه السلام) در بخشی از این حدیث میفرماید که زندگی در دنیا برای هیچ کس فایده ندارد، مگر برای دو گروه: اوّل کسانی که گناهی کردند و در باقی مانده عمر از فرصت استفاده کرده و با توبه جبران میکنند.
و دوم برای کسانی که به سرعت در خیرات عمل میکنند.
از دیدگاه اسلام، بعد از آفرینش این جهان، گل سرسبد آفرینش انسان است و انسان برای قرب الی الله و تکامل و پیشرفت در مدارج انسانیت آفریده شده است. از دید اسلام، عالم دنیا تنها یک گذرگاه است، پل است، مسیر است، وسیله است، نه هدف و جایگاه حقیقی سرای آخرت است: (وَ إِنَّ الدَّارَ الأخِرَة لَهِی الحَیوَانُ) (3) «جنة الخلد» و «جنة المأوی» و «دار السلام» آن جاست و ما خلق شدیم تا از این دنیا، برای حرکت به سوی آن مقصد و مقصود استفاده کنیم.
بعضی از اهل معرفت برای زندگی دنیا چنین مثال میزنند: غواصان وقتی میخواهند جواهراتی را از اعماق دریا بیرون بیاورند، چیزی سنگین به پای خود میبندند و با دستگاه مخصوص پایین میروند و جواهرات را میگیرند؛ امّا برای بالا آمدن از قعر دریا چیزی که به پایشان بسته بودند و سنگینی میکرد، باز میکنند و بالا میآیند. ارواح انسانها که به عالم ماده آمدهاند، شبیه غواصانی است که از بالا به اعماق دریا رفتند و بعد از این که آن ارواح، جواهراتی از ارزشهای انسانی برچیدند، این جسم را رها کرده و برمیگردند و در قیامت که معاد جسمانی است، در سطح بالاتر و والاتری قرار میگیرند. ملاحظه میشود که برای غواص بستن جسم سنگین مقصد نیست، بلکه مقصد همان صید جواهرات است. برای انسان هم دنیا مقصد و مطلوب نیست، بلکه صید ارزشهای انسانی مطلوب و پسندیده میباشد.
غیر از این دو طایفه که ذکر شد، مابقی انسانها در زندگی ضرر کردند. حدیث معروف از امام علی (علیه السلام) میتواند تفسیر حدیث مورد بحث باشد. آن حضرت فرمود: «مَن تَسَاوا یوماهُ فَهُو مَغبُونٌ؛ کسی که دو روزش با هم مساوی باشد زیان کرده است.» «وَ مَن کانَ فی نَقصٍ فَالمَوتُ خَیرٌ لَهُ؛ و کسی که در سراشیبی نقصان قرار دارد، مرگ برای او بهتر است». چون مرگ نقطهای پایانی است که شخص از سقوط بیشتر باز میماند. همچنین دعای مکارم الاخلاق امام سجاد (علیه السلام) شاهد گفتار ماست که عرضه میدارد: «وَ عَمِّرنی مَا کانَ عُمُری بِذلَةً فی طاعَتِکَ، فَإِذا کانَ عُمرِی مَرَتَعاً لِلشَّیطانِ فَاقبِضنی إِلَیکَ قَبلَ اَن یسبِقَ مَقتُکَ اِلَی، اَو یستَحکِمَ غَضَبُکَ عَلَی؛ خدایا! عمر مرا تا زمانی که صرف طاعت تو شود، دراز گردان و هرگاه عمرم چراگاه شیطان گشت، جانم را بستان و به سوی خود ببر، پیش از آن که خشم تو به من رسد و غضب تو بر من مستحکم گردد». (4)
وقتی امام سجاد (علیه السلام) با آن عظمت این گونه با خداوند سخن میگوید، تکلیف بنده و شما روشن است؛ لذا انسان همیشه باید اعمال خود را محاسبه کند. اگر گناه وارد زندگی او شد، توبه کند و اگر در خیرات سبقت گرفت، شکرگزار خدا باشد. گناه به انسان خسارت وارد میکند و روح او را آلوده و قلب را چرکین سازد و توبه جبران کننده آن خسارت و زیان است. برای جبران گناه، باید آن قدر اعمال خیر انجام دهد تا آثار سوء گناه از قلب او پاک شود.
نکته دیگری که در حدیث مورد بحث به آن اشاره شده، این است که در کارهای خیر سرعت میگیرند. امام (علیه السلام) نمیگوید که خیرات کنید؛ چرا که این مهم وظیفه همگان است، بلکه سرعت گرفتن در خیرات مهم است و بر دیگران پیشی گرفتن واجد ارزش میباشد. از آیات قرآن نیز استفاده میشود که یکی از عوامل استجابت دعا، سرعت گرفتن در خیرات است؛ چنان که قرآن کریم در سوره انبیا، آیه 90 میفرماید: (فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ یحْیى وَ أَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یسَارِعُونَ فِی الْخَیرَاتِ ...). سالها بر عمر زکریای پیامبر گذشت و برف پیری بر سرش نشست؛ امّا هنوز فرزندی نداشت. از سوی دیگر دارای همسری عقیم و نازا بود. زکریا (علیه السلام) در آرزوی فرزندی بود که بتواند برنامههای الهی پدر را تعقیب کند و کارهای تبلیغیاش نیمه تمام نماند و فرصت طلبان، بعد از او بر معبد بنی اسرائیل و اموال و هدایای آن (که باید صرف راه خدا شود) پنجه نیفکنند. در این هنگام، با تمام وجود به درگاه خدا روی آورد و از خداوند فرزندی صالح و برومند تقاضا کرد. عرضه داشت: «پروردگار من! مرا تنها مگذار و تو بهترین وارثانی!» خداوند دعای خالص و سرشار از عشق به حقیقت و امید به استجابت زکریا را اجابت کرد و فرمود: «ما دعای او را اجابت کردیم و یحیی را به او بخشیدیم و همسر نازای او را اصلاح و نسبت به آوردن فززند توانا کردیم، به خاطر این که آنها در کارهای خیر سرعت میگرفتند و در هر حال، چه خوبی و چه بدی ما را میخواندند».
آنها به هنگام رسیدن به نعمت گرفتار غفلتها و غرورها نمیشدند و در هر حال نیازمندان را فراموش نمیکردند و در خیرات، تسریع به عمل میآوردند.
امام سجاد (علیه السلام) در دعای بیستم صحیفه سجادیه، وقتی زیباییهای اهل تقوا را میشمارد، میفرماید: «وَاستِقلَالِ الخَیرِ وَ اِن کَثُرَ مِن قَولی وَ فِعلی؛ کارهای خیر در گفتار و رفتار خود را که بسیار باشد، اندک شمرم».
افراد نسبت به انجام دادن کار خیر به پنج گروه تقسیم میشوند:
1. کسانی که از انجام دادن کارهای خیر بدشان میآید؛
2. کسانی که نه تنها از اجرای کارهای خیر بدشان میآید، بلکه از کار خیر دیگران جلوگیری میکنند؛ مثلاً شخص خودش به مسجد نمیآید و دیگران را هم از رفتن به مسجد منع میکند؛ یا خودش کمک به مستمندان نمیکند و دیگران را هم از این کار برحذر میدارد؛
3. کسانی که کار خیر انجام میدهند؛
4. آنها که در انجام دادن کارهای خیر از دیگران سبقت میگیرند. (فاستَبِقُوا الخَیرَاتِ)؛
5. کسانی که دیگران را به کار خیر دعوت میکنند.
این ملاک که ما از کجا بفهمیم اهل خیر هستیم و عوامل رسیدن خیر دنیا و آخرت چیست؛ در روایات فراوانی آمده است از مجموع آنها چنین به دست میآید: کسی که زبانش به ذکر خدا گویاست؛ دلش سپاسگزار است و از همسر شایسته و رازدار بهره مند است. با نیکوکاران دوست است و به قضای الهی راضی است. بر بلا و گرفتاریها صبور است. در هنگام آسایش و رفاه شکرگزار است و دارای خوی خویش و نیت پاک میباشد و راستگو و امانت دار است. عفّت شکم دارد. در دین فقیه است و به دنیا اعتنا ندارد و به عیبهای خود بیناست و در زندگی قانع و صرفه جو و پاکدامن است. خداوند خیر دنیا و آخرت را به چنین شخصی عنایت کرده است.
همچنین در روایات نهی شده است از این که انسان کار نیک را دست کم بگیرد؛ چون خُرد کار نیک هم بزرگ است و اندک آن بسیار: «فَإِنَّ صَغِیرَهُ کَبِیرٌ وَ قَلِیلَهُ کَثِیرٌ». (5)
طالبین میتوانند این روایات را در میزان الحکمه، جلد 3، صفحات 199 به بعد ملاحظه فرمایید.
خدایا خیر دنیا و آخرت را به همه ما عنایت فرما!
پینوشتها:
1. سورهی سبأ، آیهی 35.
2. سورهی ذاریات، آیهی 56.
3. سورهی عنکبوت، آیهی 64.
4. صحیفه سجادیه، دعای 20.
5. نهج البلاغه، حکمت 422.
منبع: گفتار معصومین (علیهم السلام)، جلد سوم (درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی)، گردآوری: سید محمد عبدالله زاده، قم: انتشارات امام علی بن ابیطالب (علیه السلام)، چاپ سوم (1394).
در این جا لازم است مقدمهای را ذکر کنیم و آن این که: ما سلسله مفاهیمی داریم، به نام «مفاهیم ارزشی» که گویای ارزشهاست؛ مثل خوب، بد، سعادت، شقاوت، خوشبختی، بدبختی، فضیلت و رذیلت و کلاً از مسائلی که جوامع انسانی را از هم جدا میکند و جوامع مذهبی را از غیر مذهبی مجزا میسازد؛ همین تمایز مفاهیم ارزشی است و از مسائلی که برای آن انقلاب میشود همین مسائل ارزشی است؛ زیرا انقلاب برای دگرگون ساختن ارزشهاست. سعادت از دیدگاه ما با سعادت از دیدگاه ماتریالیسم فرق میکند. یک سلسله مفاهیم هستند که سرنوشت جامعه را تعیین میکنند. تحقق همین مفاهیم، هدف انبیا و اولیاست بحثهای اخلاقی نیز سراغ همین مفاهیم ارزشی میرود.
با ملاحظه این مقدمه، باید گفت که امام در این حدیث، به همین مسئله مهم میپردازد و میفرماید:
خوبی این نیست که پول و فرزند زیاد داشته باشی. این جمله امام (علیه السلام) همان ارزشهایی را نفی میکند که در زمان جاهلیت ارزش به حساب میآمد: (وَقَالُوا نَحنُ أکثَرُ أموَالاً وَ أَولَاداً) (1) مشرکین افتخار میکردند که مال و اولادشان زیاد است؛ زیرا مال و اولاد مایهی قوّت و نیروی آنها بود؛ لذا وقتی شنیدند پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) که فردی یتیم و بی پول است به پیامبری رسیده، تعجب کردند و گفتند: چرا قرآن بر یک فرد با شخصیت نازل نشده است؟! چون در نظام ارزشی آنها شخصیت مساوی بود با ثروت و نفرات زیاد. این تفکّر را امام علی (علیه السلام) نفی و نظام صحیح اسلام را جانشین آن میکند. میدان نظام ارزشی اسلام در پنچ چیز است:
اوّل: آگاهیها، علوم و دانشها زیاد شود؛
دوم: حلم و تحمل زیاد شود؛
سوم: مباهات به عبادت مباهات گردد، نه به مال و ثروت و اولاد؛
چهارم: اگر کار خوب انجام داد، شکر خدا را به جا آورد؛
پنجم: اگر گناه کرد، از خداوند طلب بخشش نماید.
رابطهای منطقی بین این پنچ مورد وجود دارد: علم، حلم، عبادت، شکر و استغفار جدای از هم نیستند، بلکه یک مجموعهاند، و آن رابطه این است که اوّلاً برای حرکت به سوی اهداف و نظام ارزشی اسلام، در درجه اوّل آگاهی لازم است (علم لازمه عمل است) و ثانیاً در عمل انسان با مشکلات خاصی برخورد میکند که برای رویارویی با آنها باید حلم و بردباری داشته باشد؛ والّا شکست میخورد؛ ثالثاً هدف حرکت را قرآن بیان میکند: (وَ مَا خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إِلَّا لِیعبُدُونِ) (2) انتهای حرکت انسان به سوی خدا و تسلیم شدن به فرمان الهی است و در این مسیر اعمالی از انسان سر میزند که بعضی مثبت و بعضی منفی است. عکس العمل شخص در مقابل این دو نوع عملکرد چگونه باشد؟ اگر مثبت است خدا را شکر کند و اگر منفی و نقطه تاریک است با طلب آمرزش، آن نقطه تاریک را محو کند.
قبل از اسلام شخصیت مال ابوجهل و ابوسفیانها بود که آدم پولداری بودند؛ امّا بعد از اسلام ارزش مال سلمان، مقداد، عمار و بلال سیاه پوست است. جامعهای که برای مسلمان ارزش قائل است، مسلمانها در آن پرورش پیدا میکنند و جامعهای که برای ابوسفیان ارزش قائل است، ابوسفیانها در آن پرورش پیدا میکنند. آنها که دم از عدالت و کارگر میزدند، کاخ کرملین داشتند؛ امّا امام خمینی (رحمه الله) با خانه، حسینیه و لباس ساده، از عدالت و مساوات دم میزد و در عمل و گفتار یکسان رفتار میکرد.
اموالی که در مسیر جهاد و خدمت باشد، خیر است مثل ثروت خدیجه (علیهاالسلام).
امام علی (علیه السلام) در بخشی از این حدیث میفرماید که زندگی در دنیا برای هیچ کس فایده ندارد، مگر برای دو گروه: اوّل کسانی که گناهی کردند و در باقی مانده عمر از فرصت استفاده کرده و با توبه جبران میکنند.
و دوم برای کسانی که به سرعت در خیرات عمل میکنند.
از دیدگاه اسلام، بعد از آفرینش این جهان، گل سرسبد آفرینش انسان است و انسان برای قرب الی الله و تکامل و پیشرفت در مدارج انسانیت آفریده شده است. از دید اسلام، عالم دنیا تنها یک گذرگاه است، پل است، مسیر است، وسیله است، نه هدف و جایگاه حقیقی سرای آخرت است: (وَ إِنَّ الدَّارَ الأخِرَة لَهِی الحَیوَانُ) (3) «جنة الخلد» و «جنة المأوی» و «دار السلام» آن جاست و ما خلق شدیم تا از این دنیا، برای حرکت به سوی آن مقصد و مقصود استفاده کنیم.
بعضی از اهل معرفت برای زندگی دنیا چنین مثال میزنند: غواصان وقتی میخواهند جواهراتی را از اعماق دریا بیرون بیاورند، چیزی سنگین به پای خود میبندند و با دستگاه مخصوص پایین میروند و جواهرات را میگیرند؛ امّا برای بالا آمدن از قعر دریا چیزی که به پایشان بسته بودند و سنگینی میکرد، باز میکنند و بالا میآیند. ارواح انسانها که به عالم ماده آمدهاند، شبیه غواصانی است که از بالا به اعماق دریا رفتند و بعد از این که آن ارواح، جواهراتی از ارزشهای انسانی برچیدند، این جسم را رها کرده و برمیگردند و در قیامت که معاد جسمانی است، در سطح بالاتر و والاتری قرار میگیرند. ملاحظه میشود که برای غواص بستن جسم سنگین مقصد نیست، بلکه مقصد همان صید جواهرات است. برای انسان هم دنیا مقصد و مطلوب نیست، بلکه صید ارزشهای انسانی مطلوب و پسندیده میباشد.
غیر از این دو طایفه که ذکر شد، مابقی انسانها در زندگی ضرر کردند. حدیث معروف از امام علی (علیه السلام) میتواند تفسیر حدیث مورد بحث باشد. آن حضرت فرمود: «مَن تَسَاوا یوماهُ فَهُو مَغبُونٌ؛ کسی که دو روزش با هم مساوی باشد زیان کرده است.» «وَ مَن کانَ فی نَقصٍ فَالمَوتُ خَیرٌ لَهُ؛ و کسی که در سراشیبی نقصان قرار دارد، مرگ برای او بهتر است». چون مرگ نقطهای پایانی است که شخص از سقوط بیشتر باز میماند. همچنین دعای مکارم الاخلاق امام سجاد (علیه السلام) شاهد گفتار ماست که عرضه میدارد: «وَ عَمِّرنی مَا کانَ عُمُری بِذلَةً فی طاعَتِکَ، فَإِذا کانَ عُمرِی مَرَتَعاً لِلشَّیطانِ فَاقبِضنی إِلَیکَ قَبلَ اَن یسبِقَ مَقتُکَ اِلَی، اَو یستَحکِمَ غَضَبُکَ عَلَی؛ خدایا! عمر مرا تا زمانی که صرف طاعت تو شود، دراز گردان و هرگاه عمرم چراگاه شیطان گشت، جانم را بستان و به سوی خود ببر، پیش از آن که خشم تو به من رسد و غضب تو بر من مستحکم گردد». (4)
وقتی امام سجاد (علیه السلام) با آن عظمت این گونه با خداوند سخن میگوید، تکلیف بنده و شما روشن است؛ لذا انسان همیشه باید اعمال خود را محاسبه کند. اگر گناه وارد زندگی او شد، توبه کند و اگر در خیرات سبقت گرفت، شکرگزار خدا باشد. گناه به انسان خسارت وارد میکند و روح او را آلوده و قلب را چرکین سازد و توبه جبران کننده آن خسارت و زیان است. برای جبران گناه، باید آن قدر اعمال خیر انجام دهد تا آثار سوء گناه از قلب او پاک شود.
نکته دیگری که در حدیث مورد بحث به آن اشاره شده، این است که در کارهای خیر سرعت میگیرند. امام (علیه السلام) نمیگوید که خیرات کنید؛ چرا که این مهم وظیفه همگان است، بلکه سرعت گرفتن در خیرات مهم است و بر دیگران پیشی گرفتن واجد ارزش میباشد. از آیات قرآن نیز استفاده میشود که یکی از عوامل استجابت دعا، سرعت گرفتن در خیرات است؛ چنان که قرآن کریم در سوره انبیا، آیه 90 میفرماید: (فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ یحْیى وَ أَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یسَارِعُونَ فِی الْخَیرَاتِ ...). سالها بر عمر زکریای پیامبر گذشت و برف پیری بر سرش نشست؛ امّا هنوز فرزندی نداشت. از سوی دیگر دارای همسری عقیم و نازا بود. زکریا (علیه السلام) در آرزوی فرزندی بود که بتواند برنامههای الهی پدر را تعقیب کند و کارهای تبلیغیاش نیمه تمام نماند و فرصت طلبان، بعد از او بر معبد بنی اسرائیل و اموال و هدایای آن (که باید صرف راه خدا شود) پنجه نیفکنند. در این هنگام، با تمام وجود به درگاه خدا روی آورد و از خداوند فرزندی صالح و برومند تقاضا کرد. عرضه داشت: «پروردگار من! مرا تنها مگذار و تو بهترین وارثانی!» خداوند دعای خالص و سرشار از عشق به حقیقت و امید به استجابت زکریا را اجابت کرد و فرمود: «ما دعای او را اجابت کردیم و یحیی را به او بخشیدیم و همسر نازای او را اصلاح و نسبت به آوردن فززند توانا کردیم، به خاطر این که آنها در کارهای خیر سرعت میگرفتند و در هر حال، چه خوبی و چه بدی ما را میخواندند».
آنها به هنگام رسیدن به نعمت گرفتار غفلتها و غرورها نمیشدند و در هر حال نیازمندان را فراموش نمیکردند و در خیرات، تسریع به عمل میآوردند.
امام سجاد (علیه السلام) در دعای بیستم صحیفه سجادیه، وقتی زیباییهای اهل تقوا را میشمارد، میفرماید: «وَاستِقلَالِ الخَیرِ وَ اِن کَثُرَ مِن قَولی وَ فِعلی؛ کارهای خیر در گفتار و رفتار خود را که بسیار باشد، اندک شمرم».
افراد نسبت به انجام دادن کار خیر به پنج گروه تقسیم میشوند:
1. کسانی که از انجام دادن کارهای خیر بدشان میآید؛
2. کسانی که نه تنها از اجرای کارهای خیر بدشان میآید، بلکه از کار خیر دیگران جلوگیری میکنند؛ مثلاً شخص خودش به مسجد نمیآید و دیگران را هم از رفتن به مسجد منع میکند؛ یا خودش کمک به مستمندان نمیکند و دیگران را هم از این کار برحذر میدارد؛
3. کسانی که کار خیر انجام میدهند؛
4. آنها که در انجام دادن کارهای خیر از دیگران سبقت میگیرند. (فاستَبِقُوا الخَیرَاتِ)؛
5. کسانی که دیگران را به کار خیر دعوت میکنند.
این ملاک که ما از کجا بفهمیم اهل خیر هستیم و عوامل رسیدن خیر دنیا و آخرت چیست؛ در روایات فراوانی آمده است از مجموع آنها چنین به دست میآید: کسی که زبانش به ذکر خدا گویاست؛ دلش سپاسگزار است و از همسر شایسته و رازدار بهره مند است. با نیکوکاران دوست است و به قضای الهی راضی است. بر بلا و گرفتاریها صبور است. در هنگام آسایش و رفاه شکرگزار است و دارای خوی خویش و نیت پاک میباشد و راستگو و امانت دار است. عفّت شکم دارد. در دین فقیه است و به دنیا اعتنا ندارد و به عیبهای خود بیناست و در زندگی قانع و صرفه جو و پاکدامن است. خداوند خیر دنیا و آخرت را به چنین شخصی عنایت کرده است.
همچنین در روایات نهی شده است از این که انسان کار نیک را دست کم بگیرد؛ چون خُرد کار نیک هم بزرگ است و اندک آن بسیار: «فَإِنَّ صَغِیرَهُ کَبِیرٌ وَ قَلِیلَهُ کَثِیرٌ». (5)
طالبین میتوانند این روایات را در میزان الحکمه، جلد 3، صفحات 199 به بعد ملاحظه فرمایید.
خدایا خیر دنیا و آخرت را به همه ما عنایت فرما!
پینوشتها:
1. سورهی سبأ، آیهی 35.
2. سورهی ذاریات، آیهی 56.
3. سورهی عنکبوت، آیهی 64.
4. صحیفه سجادیه، دعای 20.
5. نهج البلاغه، حکمت 422.
منبع: گفتار معصومین (علیهم السلام)، جلد سوم (درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی)، گردآوری: سید محمد عبدالله زاده، قم: انتشارات امام علی بن ابیطالب (علیه السلام)، چاپ سوم (1394).