فرزندآوری یکی از مهمترین کارکردهای خانواده در اندیشه های دینی است.
چکیده: وجود فرزندان در خانواده موجب استحکام خانواده میشود. شاید این کارکرد از جمله کارکردهایی است که تمام افراد چه صاحبنظر و غیره با آن آشنایی دارند. اما برخی از صاحب نظران فمینیسم با این کارکرد خانواده مخالت دارند. در این نوشتار به این کارکرد مهم خانواده پرداخته ایم.
تعداد کلمات 1514 / تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
تعداد کلمات 1514 / تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
فرزندآوری
تولید مثل یکی دیگر از کارکردهای مهم خانواده، که همواره بقای جوامع و به طور کلی بقای نسل بشر را تضمین می کند، کارکرد «تولید مثل» است. بی شک، جریان تجدید و تداوم نسل به دنبال ازدواج آغاز می گردد و در چنین شرایطی، زوج تشکیل دهنده خانواده بالقوه در زاد و ولد و تحقق تجدید نسل نقش دارند. این کارکرد نیز همانند دیگر کارکردهای خانواده مورد توجه فمینیست ها قرار گرفته است. اما دیدگاه های آنها در این خصوص متفاوت و گاه متناقض است.
نگاه های فمینیستی به تولید مثل
فمینیست ها در بحث از کارکرد تولید مثل، به بحث های گوناگونی پرداخته اند که دو مسئله از همه برجسته ترند: یکی مسئله بارداری و تولید مثل و فناوری پیشرفته آن، و دیگری مسئله سقط جنین و حق زن در کنترل بدن خویش.
در ذیل به این دو موضوع اشاره می شود:
_ در نظر فمینست ها، کارکرد تولید مثل و نقش مادری یکی از جایگاه های به شدت مورد منازعه است. در نظر برخی، تولید مثل و مادری کردن باری بر دوش زنان و بخشی از سرکوبی است که باید از سر راه زنان برداشته شود.
این گروه فمینیست ها غالباً فناوری های جدید را، که فشار تولید مثل روی زنان را کاهش می دهند به عنوان کلید آزادی زنان دانسته اند. اما در مقابل، گروه دیگری بر این باورند که تولید مثل و مادری یکی از بزرگترین لذت های زن بودن است، فقط باید آن را از زیر کنترل جنس مذکر رهانید تا تبدیل به یکی از مثبت ترین تجربه های زنان شود. شاید بتوان شولامیث فایرستون (Shulamith firestone) را سردمدار گروه اول دانست. استدلال او این است که تقسیم بندی زیست شناختی، که وظیفه باروری را به زنان می سپرد، موجب سرکوب زنان است؛ زیرا از نظر وی، تولید مثل سر منشأ سلطه مردان بر زنان است و تنها راه آزادی حقیقی زنان رهانیدن آنها از بار تولید مثل از رهگذر فناوریهای علمی جدید است. او عقیده داشت: تقسیم کار میان مرد و زن مبنای زیست شناختی دارد. زنان به دلیل ویژگی های بدنی مورد نیاز برای تولید مثل و به دلیل مسئولیت مراقبت از نوزادان، از نظر جسمی از مردان ضعیف ترند. این ویژگی ها نوعی از روابط اجتماعی را ایجاب می کنند که از رهگذر آن، زنان برای امنیت جسمی خود به مردان متکی شوند. از آن پس، نهادهای اجتماعی به ویژه شیوه های مرسوم رابطه جنسی و بچه داری که به سلسله مردانه دامن می زنند، این التزام زیست شناختی را پوشش داده اند. اما به نظر او، دیگر سلطه مردان ضرورت ندارد؛ زیرا پیشرفت فناوری های بارداری امکان حذف مبنای زیستی فرودستی زنان را فراهم می کنند. این پیشرفت قید «بچه داری» از راه آبستن شدن از مردان را از گردن زنان برداشته است و بچه دار شدن و بچه داری کردن می تواند به صورت وظیفه مشترک مرد و زن در آید.
سیمون دوبووار تولید مثل را بردگی خوانده و فناوری جدید را نوید رهایی زنان از این بردگی دانسته است. وی در این باره می نویسد: به یاری آبستنی مصنوعی، تحولی کمال می پذیرد که به بشریت اجازه می دهد بر کار تولید مثل تسلط یابد. این تغییرها، بخصوص برای زن اهمیت فراوان دارد و زن می تواند تعداد آبستنی ها را محدود کند. از روی عقل آنها را جزئی از زندگی خود کند، نه اینکه برده آنها باشد.
فریدان (Betty Friedan)، نظریه پرداز لیبرال فمینیسم، معتقد است: چون زن موجودی مستقل است، حق دارد بر جسم خود کنترل داشته باشد و این حق از باور به شأن انسانی مستقل زن همانند مرد بر گرفته شده است. او اعتقاد ندارد که زنان باید از مادری رها شوند، بلکه معتقد است، مادری تنها وقتی به یک عمل لذت آفرین و مسئولانه تبدیل می شود که زنان بتوانند با آگاهی و مسئولیت انسانی کامل، تصمیم بگیرند مادر باشند.
به نظر او، این حق زن و فقط زن است که بخواهد یا نخواهد بچه دار شود. بدین روی، حق کنترل بر باروری به عنوان یک حق مدنی تلقی می شود که هیچ مرجعی نمی تواند جز خود زن، درباره اش تصمیم بگیرد.
در ذیل به این دو موضوع اشاره می شود:
_ در نظر فمینست ها، کارکرد تولید مثل و نقش مادری یکی از جایگاه های به شدت مورد منازعه است. در نظر برخی، تولید مثل و مادری کردن باری بر دوش زنان و بخشی از سرکوبی است که باید از سر راه زنان برداشته شود.
این گروه فمینیست ها غالباً فناوری های جدید را، که فشار تولید مثل روی زنان را کاهش می دهند به عنوان کلید آزادی زنان دانسته اند. اما در مقابل، گروه دیگری بر این باورند که تولید مثل و مادری یکی از بزرگترین لذت های زن بودن است، فقط باید آن را از زیر کنترل جنس مذکر رهانید تا تبدیل به یکی از مثبت ترین تجربه های زنان شود. شاید بتوان شولامیث فایرستون (Shulamith firestone) را سردمدار گروه اول دانست. استدلال او این است که تقسیم بندی زیست شناختی، که وظیفه باروری را به زنان می سپرد، موجب سرکوب زنان است؛ زیرا از نظر وی، تولید مثل سر منشأ سلطه مردان بر زنان است و تنها راه آزادی حقیقی زنان رهانیدن آنها از بار تولید مثل از رهگذر فناوریهای علمی جدید است. او عقیده داشت: تقسیم کار میان مرد و زن مبنای زیست شناختی دارد. زنان به دلیل ویژگی های بدنی مورد نیاز برای تولید مثل و به دلیل مسئولیت مراقبت از نوزادان، از نظر جسمی از مردان ضعیف ترند. این ویژگی ها نوعی از روابط اجتماعی را ایجاب می کنند که از رهگذر آن، زنان برای امنیت جسمی خود به مردان متکی شوند. از آن پس، نهادهای اجتماعی به ویژه شیوه های مرسوم رابطه جنسی و بچه داری که به سلسله مردانه دامن می زنند، این التزام زیست شناختی را پوشش داده اند. اما به نظر او، دیگر سلطه مردان ضرورت ندارد؛ زیرا پیشرفت فناوری های بارداری امکان حذف مبنای زیستی فرودستی زنان را فراهم می کنند. این پیشرفت قید «بچه داری» از راه آبستن شدن از مردان را از گردن زنان برداشته است و بچه دار شدن و بچه داری کردن می تواند به صورت وظیفه مشترک مرد و زن در آید.
سیمون دوبووار تولید مثل را بردگی خوانده و فناوری جدید را نوید رهایی زنان از این بردگی دانسته است. وی در این باره می نویسد: به یاری آبستنی مصنوعی، تحولی کمال می پذیرد که به بشریت اجازه می دهد بر کار تولید مثل تسلط یابد. این تغییرها، بخصوص برای زن اهمیت فراوان دارد و زن می تواند تعداد آبستنی ها را محدود کند. از روی عقل آنها را جزئی از زندگی خود کند، نه اینکه برده آنها باشد.
فریدان (Betty Friedan)، نظریه پرداز لیبرال فمینیسم، معتقد است: چون زن موجودی مستقل است، حق دارد بر جسم خود کنترل داشته باشد و این حق از باور به شأن انسانی مستقل زن همانند مرد بر گرفته شده است. او اعتقاد ندارد که زنان باید از مادری رها شوند، بلکه معتقد است، مادری تنها وقتی به یک عمل لذت آفرین و مسئولانه تبدیل می شود که زنان بتوانند با آگاهی و مسئولیت انسانی کامل، تصمیم بگیرند مادر باشند.
به نظر او، این حق زن و فقط زن است که بخواهد یا نخواهد بچه دار شود. بدین روی، حق کنترل بر باروری به عنوان یک حق مدنی تلقی می شود که هیچ مرجعی نمی تواند جز خود زن، درباره اش تصمیم بگیرد.
فمینیست های مارکسیست
فمینیست های مارکسیست نیز فعالیت زایشی و تولید مثل زنان را نادیده گرفته و زایندگی را روندی حیوانی می دانند تا انسانی. آنان به دلیل اینکه سرشت انسانی را نه از طریق کار زایشی، بلکه از طریق کار تولیدی قابل تغییر می شمارند، معتقدند: کار زنان ممکن است از نظر اجتماعی، ضروری محسوب شود، اما کاملاً تاریخی است و از این رو، کاملاً انسانی به شمار نمی آید. سوسیال فمینیست ها نیز معتقدند: با وجود آنکه زنان همیشه کارهای گوناگونی انجام می دهند، اما در طول تاریخ، در درجه نخست با کار جنسی و زایشی خود به عنوان مادران تعریف شده اند، و حال آنکه با چنین تعاریفی، این واقعیت که - مثلا - نیمی از کشاورزان جهان زن هستند، در سایه قرار می گیرد. جدا کردن زنان از عرصه تولید و در نظر گرفتن آنها به عنوان مادر، استثمار زنان را، که در جامعه صنعتی شدت یافته بود، گسترش داده است.
موضوع مهم دیگری که فمینیست ها در بحث از کارکرد تولید مثل بدان پرداخته اند، مسئله«سقط جنین» و لزوم آزادی آن است. این مسئله به چند دلیل در نظریه و سیاست فمینیستی جایگاه محوری دارد: نخست اینکه از نظر فمینیست ها، مشهودترین نشانه ضد زن بودن نظام خدمات بهداشتی و روانی است؛ زیرا امکان سقط جنین را برای زنان محدود می کند. دوم اینکه جلوگیری از سقط جنین و نظارت بر آن بخشی از ایدئولوژی جنسی در نظام مردسالاری سرمایه دارانه است که معنای خانواده و مادری بدان وابسته است. نظریه های فمینیستی درباره سقط جنین، متعدد و تا حدی پیچیده اند. عمده دلایلی که موافقان سقط جنین بیان داشته اند، به دو مسئله بر می گردد: نخست حق زنان در کنترل جسم خود؛ و دوم فاعل مختار شمردن زنان. اما در عین حال، بسیاری از فمینیست ها، مانند سایر زنان، مشتاق به بارداری اند. افزون بر آن، بسیاری از فمینیست های مسیحی سقط جنین را قتل نفس می دانند.
موضوع مهم دیگری که فمینیست ها در بحث از کارکرد تولید مثل بدان پرداخته اند، مسئله«سقط جنین» و لزوم آزادی آن است. این مسئله به چند دلیل در نظریه و سیاست فمینیستی جایگاه محوری دارد: نخست اینکه از نظر فمینیست ها، مشهودترین نشانه ضد زن بودن نظام خدمات بهداشتی و روانی است؛ زیرا امکان سقط جنین را برای زنان محدود می کند. دوم اینکه جلوگیری از سقط جنین و نظارت بر آن بخشی از ایدئولوژی جنسی در نظام مردسالاری سرمایه دارانه است که معنای خانواده و مادری بدان وابسته است. نظریه های فمینیستی درباره سقط جنین، متعدد و تا حدی پیچیده اند. عمده دلایلی که موافقان سقط جنین بیان داشته اند، به دو مسئله بر می گردد: نخست حق زنان در کنترل جسم خود؛ و دوم فاعل مختار شمردن زنان. اما در عین حال، بسیاری از فمینیست ها، مانند سایر زنان، مشتاق به بارداری اند. افزون بر آن، بسیاری از فمینیست های مسیحی سقط جنین را قتل نفس می دانند.
فمینیست های رادیکال
فمینیست های رادیکال را می توان سرسخت ترین حامیان و مدعیان سقط جنین دانست. استدلال هر دو جریان فمینیسم لیبرال و رادیکال همانند هم است. آنها معتقدند: زن حق دارد بر جسم خود کنترل داشته باشد. استدلال آنها این است که جسم زنان بنیانی فیزیکی است که از آن به طرف جهان حرکت می کنند و زنان باید نسبت به جسم خود آگاهی و بر آن کنترل داشته باشند.
به اعتقاد آنان، زنان حق پایان دادن به بارداری خود و یا سقط جنین را دارند و این امری شخصی و مربوط به خود زن است و نه دولت. فریدان نظریه پرداز فمینیسم لیبرال با دفاع از سقط جنین، آن را «حق جوهری غایی زنان» می خواند. مسئله سقط جنین نزد فمینیست های رادیکال نیز آنقدر مهم و حیاتی است که مری دیلی پیشنهاد می کند: همه تلاش فمینیست ها باید مصروف ایجاد جامعه ای شود که در آن مشکل سقط جنین وجود نداشته باشد.
سیمون دوبووار با ابراز خرسندی از در دسترس بودن وسایل پیش گیری و سقط جنین می گوید: در دسترس بودن وسایل پیش گیری از حاملگی و سقط جنین بدین معناست که زنان قادر خواهند بود بر بدن خویش حاکم باشند، نه اینکه به عنوان برده آن عمل کنند.
نظریه سقط جنین در فمینیسم سوسیالیستی نیز بر پایه دو اصل قرار دارد: اختیار تن خود را داشتن، و تصمیم گیرنده بودن؛ چراکه تولید مثل بیشترین تأثیر را بر زنان می گذارد. از این رو، آنان حق دارند عاملی را که می تواند بر آینده زندگی آنها تأثیر گذارد، خود انتخاب کرده، درباره اش تصمیم گیری کنند. روشن است که این نگرش فمینیستی به سقط جنین بر دو پیش فرض اساسی مبتنی است که از درون فرهنگ غربی بر آمده: اولین پیش فرض محور بودن رفاه مادی است. هدف نهایی برنامه های توسعه به مفهوم غربی آن، دست یابی به این رفاه بوده و توسعه سیاسی و فرهنگی، جاده هایی برای رسیدن به این توسعه به شمار می آیند. در چنین جامعه ای می توان آنچه رفاه فردی یا اجتماعی را محدود می کند، از میان برداشت و بر همین اساس، سقط جنین ناقص الخلقه یا نامشروع توجیه می گردد. پیش فرض دوم اعتقاد به آزادی انسانهاست؛ آزادی به مفهومی که با فردگرایی و انسان گرایی (اومانیسم) به مفهوم غربی آن پیوندی عمیق دارد و برآمده از فرهنگ لیبرالیستی غرب است. بر همین اساس، به این دیدگاه می رسند که همه انسانها آزادند و می توانند آنچه را بدان علاقه دارند، انجام دهند و معتقدند: زنان از چهار آزادی برخوردارند: روابط نامشروع حتى با همجنس، خودارضایی، کنترل بر موالید بدون نیاز به هماهنگی با همسر، و سقط جنین.
منبع: کتاب «خانواده، اسلام و فمینیسم (تبیین رویکرد اسلام و فمینیسم به کارکردهای خانواده)»
نوشته: اسماعیل چراغی
به اعتقاد آنان، زنان حق پایان دادن به بارداری خود و یا سقط جنین را دارند و این امری شخصی و مربوط به خود زن است و نه دولت. فریدان نظریه پرداز فمینیسم لیبرال با دفاع از سقط جنین، آن را «حق جوهری غایی زنان» می خواند. مسئله سقط جنین نزد فمینیست های رادیکال نیز آنقدر مهم و حیاتی است که مری دیلی پیشنهاد می کند: همه تلاش فمینیست ها باید مصروف ایجاد جامعه ای شود که در آن مشکل سقط جنین وجود نداشته باشد.
سیمون دوبووار با ابراز خرسندی از در دسترس بودن وسایل پیش گیری و سقط جنین می گوید: در دسترس بودن وسایل پیش گیری از حاملگی و سقط جنین بدین معناست که زنان قادر خواهند بود بر بدن خویش حاکم باشند، نه اینکه به عنوان برده آن عمل کنند.
نظریه سقط جنین در فمینیسم سوسیالیستی نیز بر پایه دو اصل قرار دارد: اختیار تن خود را داشتن، و تصمیم گیرنده بودن؛ چراکه تولید مثل بیشترین تأثیر را بر زنان می گذارد. از این رو، آنان حق دارند عاملی را که می تواند بر آینده زندگی آنها تأثیر گذارد، خود انتخاب کرده، درباره اش تصمیم گیری کنند. روشن است که این نگرش فمینیستی به سقط جنین بر دو پیش فرض اساسی مبتنی است که از درون فرهنگ غربی بر آمده: اولین پیش فرض محور بودن رفاه مادی است. هدف نهایی برنامه های توسعه به مفهوم غربی آن، دست یابی به این رفاه بوده و توسعه سیاسی و فرهنگی، جاده هایی برای رسیدن به این توسعه به شمار می آیند. در چنین جامعه ای می توان آنچه رفاه فردی یا اجتماعی را محدود می کند، از میان برداشت و بر همین اساس، سقط جنین ناقص الخلقه یا نامشروع توجیه می گردد. پیش فرض دوم اعتقاد به آزادی انسانهاست؛ آزادی به مفهومی که با فردگرایی و انسان گرایی (اومانیسم) به مفهوم غربی آن پیوندی عمیق دارد و برآمده از فرهنگ لیبرالیستی غرب است. بر همین اساس، به این دیدگاه می رسند که همه انسانها آزادند و می توانند آنچه را بدان علاقه دارند، انجام دهند و معتقدند: زنان از چهار آزادی برخوردارند: روابط نامشروع حتى با همجنس، خودارضایی، کنترل بر موالید بدون نیاز به هماهنگی با همسر، و سقط جنین.
منبع: کتاب «خانواده، اسلام و فمینیسم (تبیین رویکرد اسلام و فمینیسم به کارکردهای خانواده)»
نوشته: اسماعیل چراغی
بیشتر بخوانید :
زندگی با طعم بچه(بخش اول)
فواید فرزندآوری
دانستنی هایی درباره تنظیم خانواده
حق تولید مثل و روش های جبری