سیره رفتاری امام خمینی (س) با کودکان (بخش سوم)

حضرت امام در عرصه تربیت تنها به بیان رهنمودهای تربیتی و اخلاقی بسنده نکرده و در میدان عمل قبل از آنکه آراء و اندیشه های خویش را به دیگران توصیه کنند خود به کار بسته اند. در این میان نکات بسیار آموزنده و تربیتی فراوانی در رفتار امام نسبت به کودکان و نوجوانان وجود دارد که می تواند ما را به معیارهای تربیتی مورد نظر امام و درک شیوه های رفتاری ایشان رهنمون سازد.
پنجشنبه، 9 خرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سیره رفتاری امام خمینی (س) با کودکان (بخش سوم)
امام با نوه هایشان خیلی صمیمی و مهربان بودند. شاید چون آنها خُردسال و بعضاً جوان بودند، حضرت امام با آنها خیلی رفیق تر و مهربان تر بودند.
 

با هم غذا می خوریم

شب 12 بهمن که آقا به تهران آمدند، چون خیلی خسته بودند و غذایی هم نخورده بودند، گفتند که یک غذای خیلی ساده ای به من بدهید از این رو غذایی ساده حاضر شد، آقا از قبل فرموده بودند که در آن چند ساعتی که آنجا هستند، یک عده ای از خانواده حتماً بیایند تا ایشان آنها را ببینند، خواهر بزرگ شان ـ عمه خانم ـ آمده بودند، پدر و مادر من که سنی داشتند، تمام خانم ها و آقایان و بزرگترها، پسر خواهر ایشان، آقای مستوفی [17]که جزء بزرگان فامیل بودند، اینها همگی نشسته بودند که با آقا شام میل کنند، پسر من هم پنج ساله بود و تمام مدت دور آقا راه می رفت، آقا فرمودند: این بچه چه می خواهد؟ گفتم که آقا می خواهد نزدیک شما بنشیند. اما ممکن است، آبی یا غذایی به لباس شما بریزد و باعث مزاحمت یا خستگی شما بشود. تا این صحبت را شنیدند این بچه را بلند کردند و نشاندند در بغل خودشان و گفتند که: حالا ما با هم دوتایی غذا می خوریم و قبل از اینکه خودشان غذا بخورند، او را سیر کردند. [18]
 

چرا دوربین نیاوردی؟

یکی از روزهایی که خدمت خانم حضرت امام رسیدیم، ایشان با لطفی که همیشه داشتند، گفتند که: ناهار پهلوی ما بمانید. آقا هم تشریف می آورند. چون هم ذوق دیدار آقا بود و هم در خدمت خانم بودن، رفتیم سر سفره و منتظر شدیم تا آقا تشریف بیاورند. من هیچ وقت در دیدار با آقا قادر به کنترل اشک ریختن خودم نبودم، مادرم همیشه مرا ملامت می کردند که با این گریه، باعث تکدر خاطر آقا می شوی. آقا به محض اینکه وارد اتاق شدند، من همین طور گریه کردم. آقا گفتند که مریم چرا اینقدر گریه می کنی؟ از شدت بغض نتوانستم به ایشان جواب بدهم. مادرم گفتند که گریه و زاری او برای این است که بچه ها را به دیدار شما بیاورد. ایشان دست از غذا کشیدند، گفتند: چرا بچه هایت را نیاوردی؟ من قادر به جواب دادن نبودم. مادر گفتند که آقا بچه ها مزاحم شما می شوند. گفتند: مثل اینکه گریه تو برای این بود که بچه ها بیایند، هیچ وقت فکر نکن که من کار دارم، یا اینکه بچه ها مزاحمتی ایجاد می کنند، بچه ها هر وقت خواستند من را ببینند، بیایند.

شب که به خانه آمدم و به بچه ها گفتم آنها خیلی ذوق کردند. پسر بزرگم قرآنی را که دایی آنها از جبهه آورده بود برداشت و گفت که من این را باید بیاورم آقا امضا کند. مادر من برای آنها صحبت کرد که آقا وقت این کارها را ندارند، شما فقط به آنجا می روید و دست ایشان را می بوسید و می آیید. وقتی داخل اتاق امام رفتیم و بچه ها خدمت ایشان رسیدند، آقا با مهربانی آنها را در آغوش گرفتند و یک یک سؤال و جواب که مثلاً تو کلاس چندی؟ اسم معلمت چیست؟ چه کار می کنی؟ پسر بزرگ من با خجالت آن قرآن را به طرف آقا برد و گفت که آقا این را به عنوان یادگاری برای من امضا کنید. امام همراه با امضا کردن این قرآن، گفتند: همیشه یادت باشد که امضای آن را نگاه نکنی، درون آن را نگاه کنی و چیزهایی که در آن نوشته شده است، به خاطرت بسپاری. ایشان با علی محمد ـ که آن موقع پنج یا شش ساله بود ـ شروع به بازی و شوخی و خنده کردند و از همه مهمتر دختر را که خیلی عزیز می داشتند، با او به مزاح و شوخی و خنده پرداختند. بچه دیگر من ـ بهادر ـ مدرسه رفته بود و اجازه گرفته بود که من می خواهم به ملاقات امام بروم. مدیر آنها کتاب مفاتیحی که در مدرسه می خواندند، به او داده بود و گفته بود که این را بده به حضرت امام امضا نمایند و یک چیزی بنویسند. امام بعد از اینکه قرآن را امضا کردند، گفتند: آن چیست که زیر بغل شماست، گفت که آقا این مال مدیر مدرسۀ من است، گفتند که این را امضا بفرمایید، آقا گفتند: با اینکه این کار را نمی کنم، ولی چون تو آورده ای و پسری هستی که می خواهی هم به کارهای قرآن ادامه بدهی و هم به کارهای مفاتیح، من برای تو امضا می کنم که این را به مدیرت بدهی. سپس به من گفتند: چرا دوربین نیاوردی که با بچه ها عکسی بگیریم؟ گفتم: آقا شرمنده هستم، من فکر می کردم که همه این کارها باعث مزاحمت شما می شود. [19]
 

 صمیمی و مهربان

امام با نوه هایشان خیلی صمیمی و مهربان بودند. شاید چون آنها خُردسال و بعضاً جوان بودند، حضرت امام با آنها خیلی رفیق تر و مهربان تر بودند. مثلاً وقتی که ما خدمت شان بودیم، سخت شان بود که به ما کاری واگذار کنند. اما به نوه ها می گفتند: «این لیوان را آب کن» یا «آن دوای مرا بده» یا «آن استکان را بردار». خلاصه با آنها صمیمی و خودمانی تر بودند، آنها هم شیفتۀ حضرت امام بودند. [20]
 

 آنها را نوازش کن

بچه ای برای امام گل آورده بود و می خواست پیش امام برود، من او را نزد امام بردم. امام گل را از او گرفت و او را در بغل گرفت و بوسید و بعد فرمودند: پولی به ایشان بده. من به امام عرض کردم: آقاجان، از این بچه ها زیاد می آیند و گل می آورند و می خواهند خدمت شما بیایند. امام فرمودند: تو از طرف من گل را از آنها بگیر و آنها را نوازش کن و یک چیزی هم به آنها بده که با دل خوش بروند.[21] 

منبع: پدر مهربان، خاطراتی از رفتار حضرت امام خمینی (س) با کودکان و نوجوانان، به کوشش: سید احمد میریان، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 1 - 26

پی نوشت: 
[1] شمس احمدی (از منسوبین آیت‏الله‏ پسندیده، برادر امام) [2] علی اشراقی (نوه حضرت امام) [3] فرشته اعرابی (نوه حضرت امام) [4]. فرشته اعرابی [5] غلامرضا اکبری (پاسدار) [6] فؤاد ترکمان (از پرسنل بیمارستان بقیة الله‏ جماران) [7] حجت ‏الاسلام والمسلمین حسن ثقفی (برادر همسر امام) [8]. حاج عیسی جعفری خادم حضرت امام [9] حسین شهرزاد، مجله شاهد، ش 186 [10] حجت ‏الاسلام و المسلمین عبدالحمید صالح‏ پرور [11] سید عماد طباطبایی (نتیجه حضرت امام) [12]. فاطمه طباطبایی عروس حضرت امام [13] . فاطمه طباطبایی [14]خدمه بیت امام [15]. فاطمه طباطبایی [16] مریم کشاورز (نوه آیت ‏الله‏ پسندیده) [17] حسن مستوفی کمره‏ای، پسر خاله حضرت امام [18] مریم کشاورز [19] مریم کشاورز [20]. فریده مصطفوی دختر حضرت امام [21] سید رحیم میریان


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
چرا جنگ هشت ساله آغاز شد؟
چرا جنگ هشت ساله آغاز شد؟
اژه ای: انسان از جنایت صهیونیست‌ها و شهامت حزب‌الله لبنان متعجب می‌شود
play_arrow
اژه ای: انسان از جنایت صهیونیست‌ها و شهامت حزب‌الله لبنان متعجب می‌شود
بیش از هفتصد هزار آواره در لبنان وجود دارد
play_arrow
بیش از هفتصد هزار آواره در لبنان وجود دارد
حزب‌الله پیروز است
play_arrow
حزب‌الله پیروز است
پزشکیان: رژیم صهیونیستی و حامیانش، بزرگ‌ترین تروریست‌ها هستند
play_arrow
پزشکیان: رژیم صهیونیستی و حامیانش، بزرگ‌ترین تروریست‌ها هستند
قالیباف: رزمندۀ بسیجی، طی چهارماه آموزش، به یک افسر زرهی تبدیل شد
play_arrow
قالیباف: رزمندۀ بسیجی، طی چهارماه آموزش، به یک افسر زرهی تبدیل شد
رئیس دستگاه قضا: در دفاع مقدس همه اقشار مردم در صف اول جهاد حاضر شدند
play_arrow
رئیس دستگاه قضا: در دفاع مقدس همه اقشار مردم در صف اول جهاد حاضر شدند
عراقچی: شورای امنیت به تجاوزات اسرائیل در لبنان پاسخ دهد
play_arrow
عراقچی: شورای امنیت به تجاوزات اسرائیل در لبنان پاسخ دهد
سرلشکر سلامی: برای کنترل یک بحران همۀ زیرساخت‌ها از قبل باید فراهم شود
play_arrow
سرلشکر سلامی: برای کنترل یک بحران همۀ زیرساخت‌ها از قبل باید فراهم شود
فرودگاه بن‌گورین و خروج گسترده اشغالگران از فلسطین اشغالی
play_arrow
فرودگاه بن‌گورین و خروج گسترده اشغالگران از فلسطین اشغالی
استقبال و وداع با پیکر ۳۴ شهید گمنام دفاع مقدس
play_arrow
استقبال و وداع با پیکر ۳۴ شهید گمنام دفاع مقدس
اتحادیه اروپا: ما خواهان برقراری آتش‌بس میان لبنان و اسرائیل هستیم
play_arrow
اتحادیه اروپا: ما خواهان برقراری آتش‌بس میان لبنان و اسرائیل هستیم
ساختمان سازی در گوانژوی چین
play_arrow
ساختمان سازی در گوانژوی چین
پزشکیان: ما هیچ‌گاه به دنبال بمب هسته‌ای نخواهیم بود
play_arrow
پزشکیان: ما هیچ‌گاه به دنبال بمب هسته‌ای نخواهیم بود
گزارشی از عملیات جستجو در حادثه معدن طبس
play_arrow
گزارشی از عملیات جستجو در حادثه معدن طبس