خشونت خانگی، رویه تاریک زندگی خانوادگی به شمار می آید.
توصیفی از خشونت خانگی
خشونت خانگی، رویه تاریک زندگی خانوادگی به شمار می آید. خشونت خانگی به معنای بدرفتاری جسمی، کلامی یا عاطفی یک عضو از خانواده علیه عضوی دیگر، پدیده جدیدی نیست و در گذشته ها نیز وجود داشته است. حتی در کشورهای صنعتی نیز با وجود تغییر نگرش های عمومی و ارتقای حمایت های قانونی، این مشکل همچنان در بسیاری از خانواده ها پابرجاست.
آمارها چه می گوید؟
گزارش ها از آن حکایت دارد که خشونت خانگی پدیده ای است چند جانبه که فرزندان، همسران، خواهران و برادران و سالمندان را دربر می گیرد. برحسب برخی آمارها در آمریکا تقریبا یک چهارم از بزرگسالان گزارش کرده اند که در کودکی مورد بدرفتاری جسمی قرار گرفته اند.
شواهد گویای آنند که بدرفتاری با کودکان - از جمله سوزاندن کودکان با سیگار، حبس کردن آنان در یک محل، بستن آنها به مدت چند ساعت یا چند روز و شکستن استخوان های آنان – به طور وحشتناکی شایع بوده و احتمالا علت فرار بیش از ۲ میلیون کودک در سال است.
شواهد گویای آنند که بدرفتاری با کودکان - از جمله سوزاندن کودکان با سیگار، حبس کردن آنان در یک محل، بستن آنها به مدت چند ساعت یا چند روز و شکستن استخوان های آنان – به طور وحشتناکی شایع بوده و احتمالا علت فرار بیش از ۲ میلیون کودک در سال است.
زن و شوهران درگیر نزاع
پژوهش های انجام گرفته در این کشور همچنین نشان می دهند که سالانه حدود ۷ میلیون زن و شوهر درگیر نزاع های خشونت آمیز می شوند که در آنها یکی از دو طرف دیگری را مجروح یا مصدوم می کند و این در حالی است که زنان به اندازه شوهران اقدام به خشونت می کنند، هرچند به لحاظ کیفی، میان خشونت مردان و خشونت زنان تفاوت هایی وجود دارد.
خواهران و برادران درگیر
خشونت میان خواهر و برادرها نیز از میزان بسیار بالایی برخوردار است که می تواند بر پایه رقابت، حسادت، اختلاف بر سر وسایل شخصی، یا رابطه جنسی با یکدیگر شکل بگیرد. میزان بدرفتاری با سالمندان هم که معمولا در شکل های خشونت جسمی یا روانی، اعمال فشار اقتصادی، یا ترک رسیدگی، ظاهر می شود، سالانه 5/2 میلیون مورد برآورد شده است.
گستردگی این پدیده در بسیاری از جوامع، از جمله جوامع صنعتی، بخش قابل توجهی از خانواده ها را در وضعیتی قرار داده که نه تنها کارکرد مورد انتظار در زمینه حمایت عاطفی را تأمین نمی کنند، بلکه به کانون اضطراب، ناامنی و حتی جنایت مبدل شده اند. آنتونی گیدنز در این خصوص می گوید:
«خانه، خطرناک ترین مکان در جامعه امروزی است. از لحاظ آماری، یک فرد در هر سنی و یا از هر جنسی به مراتب بیشتر احتمال دارد که در خانه در معرض حمله فیزیکی واقع گردد تا در خیابان به هنگام شب. در انگلستان از هر چهار قتل، یک قتل توسط یکی از اعضای خانواده علیه دیگری صورت می گیرد».[1]
گستردگی این پدیده در بسیاری از جوامع، از جمله جوامع صنعتی، بخش قابل توجهی از خانواده ها را در وضعیتی قرار داده که نه تنها کارکرد مورد انتظار در زمینه حمایت عاطفی را تأمین نمی کنند، بلکه به کانون اضطراب، ناامنی و حتی جنایت مبدل شده اند. آنتونی گیدنز در این خصوص می گوید:
«خانه، خطرناک ترین مکان در جامعه امروزی است. از لحاظ آماری، یک فرد در هر سنی و یا از هر جنسی به مراتب بیشتر احتمال دارد که در خانه در معرض حمله فیزیکی واقع گردد تا در خیابان به هنگام شب. در انگلستان از هر چهار قتل، یک قتل توسط یکی از اعضای خانواده علیه دیگری صورت می گیرد».[1]
خشونت زناشویی
از میان اقسام متعدد خشونت خانگی که به آنها اشاره شد، خشونت زناشویی، به ویژه خشونت مردان علیه همسران، سهم بزرگی از پژوهش های مربوط به خشونت خانگی را به خود اختصاص داده است. خشونت زناشویی در معنای وسیع آن به بدرفتاری هر یک از زوجین با دیگری اشاره دارد که به آسیب های جسمی یا روانی در طرف مقابل بینجامد. گرچه این پدیده که ضرب، شتم وقتل مصادیق بارز آنند، از جهت تاریخی پیشینه ای بس دراز دارد، ولی توجه جدی به آن، به عنوان یکی از موضوع های تحقیقی مهم در عرصه علوم اجتماعی به دهه ۱۹۷۰م، باز می گردد، یعنی زمانی که فمینیست های رادیکال به فاش کردن جنبه های پنهان خشونت زناشویی و تجزیه و تحلیل آن به عنوان یکی از وجوه برجسته نابرابری جنسی پرداختند.
حق مرد در زدن همسر در دوران باستان
از منظر تاریخی، مرد در دوران روم باستان قانونا حق داشت همسرش را به دلیل اعمالی مانند حضور در مسابقات عمومی بدون کسب اجازه از وی، خوردن مشروب یا خارج شدن از خانه با صورت باز، کتک بزند.
در اوایل قرون وسطا زن تحت نظارت شدید قرار می گرفت و تخطی او از وظایفش می توانست مجازات سخت وی به وسیله شوهر را در پی داشته باشد. انتظار این بود که مرد همسرش را به دلیل رفتار نادرست کتک بزند و اگر نمی توانست این کار را به انجام برساند، ممکن بود خودش از سوی همسایگان تنبیه شود.
از اواخر قرون وسطا تا دوران جدید (۱۴۰۰-۱۹۰۰م) مردی که علیه همسرش از زور استفاده می کرد، چندان مورد اعتراض عموم قرار نمی گرفت، مگر زمانی که خشونت او به حد خاصی می رسید و آن حد معمولا مرگ زن یا از قیافه افتادن او تعبیر می شد.
در اواسط قرن نوزدهم ضرب و جرح شدید زن با مخالفت مواجه شد و شوهران متهم به ارتکاب این اعمال با تمسخر عموم روبه رو می شدند. سرانجام در اواخر قرن نوزدهم در انگلستان و آمریکا قوانینی وضع شد که کتک زدن همسر از سوی شوهر را ممنوع اعلام می کرد، ولی خشونت شوهران بر ضد همسران به دلیل پیشینه تاریخی طولانی همچنان ادامه یافت. مدارک به دست آمده از دادگاه های انگلستان نشان می دهد که حتی پس از جنگ بین المللی دوم، کتک زدن همسر به وسیله شوهر به دلیل نافرمانی، مجازاتی موجه قلمداد می شده است.
در اوایل قرون وسطا زن تحت نظارت شدید قرار می گرفت و تخطی او از وظایفش می توانست مجازات سخت وی به وسیله شوهر را در پی داشته باشد. انتظار این بود که مرد همسرش را به دلیل رفتار نادرست کتک بزند و اگر نمی توانست این کار را به انجام برساند، ممکن بود خودش از سوی همسایگان تنبیه شود.
از اواخر قرون وسطا تا دوران جدید (۱۴۰۰-۱۹۰۰م) مردی که علیه همسرش از زور استفاده می کرد، چندان مورد اعتراض عموم قرار نمی گرفت، مگر زمانی که خشونت او به حد خاصی می رسید و آن حد معمولا مرگ زن یا از قیافه افتادن او تعبیر می شد.
در اواسط قرن نوزدهم ضرب و جرح شدید زن با مخالفت مواجه شد و شوهران متهم به ارتکاب این اعمال با تمسخر عموم روبه رو می شدند. سرانجام در اواخر قرن نوزدهم در انگلستان و آمریکا قوانینی وضع شد که کتک زدن همسر از سوی شوهر را ممنوع اعلام می کرد، ولی خشونت شوهران بر ضد همسران به دلیل پیشینه تاریخی طولانی همچنان ادامه یافت. مدارک به دست آمده از دادگاه های انگلستان نشان می دهد که حتی پس از جنگ بین المللی دوم، کتک زدن همسر به وسیله شوهر به دلیل نافرمانی، مجازاتی موجه قلمداد می شده است.
نویسنده: حسین بستان
پی نوشت: