فردریک فارست
Forrest, Frederic
بازیگر (1936، وکساهاچی تکزاس – امریکا)
در دانشگاه های تگزاس کریسچن و اوکلاهما تحصیل کرد و سپس در مدرسه ی اکتورز استودیو به کسب تجربه ی بازیگری پرداخت. با اجرای نقش در تأترهای محلی تگزاس، بازیگری را آغاز کرد و در نمایش های کافه های محله ی گرینویچ ویلیج نیویورک ظاهر شد. علاوه بر آن، در تأترهای مختلف و در «دور از برودوی» به روی صحنه رفت و نخستین بار در سال 1969 با بازی در فرومایه به سینما راه یافت. سه سال بعد، به خاطر ایفای نقشی تأثیرگذار در هنگامی که افسانه ها می میرند ستایش منتقدان را برانگیخت و راه را برای ورود به تلویزیون هموار کرد تا در بسیاری از فیلم ها و مجموعه های تلویزیون نقش هایی را بر عهده گیرد. در 1979 برای بازی در گُل رُز کاندیدای دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش دوم شد.
فارست با دور زدن یک دایره ی کامل، از نقطه ی شروع کشف استعداد بازیگری تا ایفای نقش های اصلی و سپس، رسیدن به نقش های دوم، به بازیگری مهم و باارزش بدل شده است. اما هرچند فیلم های برتر او در جلب توجه منتقدان و فروش گیشه با مشکل مواجه بوده اند، بازی هایش معمولاً با ستایش روبه رو شده و یک بار نیز او را کاندیدای دریافت اسکار کرده اند. موانع اساسی در عدم دست یابی او به موفقیت عمده، ایفای نقش پیوسته ی شخصیت های کُندذهن و بی ذوق بوده و آن چه در این میان طعنه آمیز می نماید، ارتباط قراردادی او با کمپانی زوتراپ فرانسیس فورد کوپولاست. منش طبیعت گرایانه ی او، که در اکتورز استودیو شکل گرفته، و نیز لهجه ی تگزاسی اش، پی در پی برای ایفای نقش شخصیت های کم سواد و بی ریا به کار گرفته شده اند و از روستایی بی دست و پا در فرومایه و برکه های میزوری گرفته تا پدر دائم الخمر در چه کسی بچه هایم را دوست خواهد داشت؟ را به تصویر کشیده است.
غرابت عجیبی که بازی های فارست را متمایز می کند معمولاً او را از ایفای نقش های اصلی استاندارد بازمی دارد و به جایگاه نقش های دوم کمیک منحصر می کند. در واقع در فیلم های نادری که فارست در آن ها نقش های اصلی را بازی کرده، حضورش تحت الشعاع غول های بزرگ (باز هم زندگی می کند) یا طراحی صحنه ی فوق العاده (همت، از صمیم قلب). چندان جلوه نکرده است. فارست با کاندیدایی اسکار و موفقیتی که به خاطر بازی در اینک آخرالزمان به دست آورد به خدمت زوتراپ درآمد و به مرز ستارگان نزدیک شد. اعتبار کوپولا بن مایه ی تأسیس کمپانی مزبور بود، اما دو فیلمی که فارست در آن ها کار کرد، یا تولیدشان دچار مشکل شد، یا فیلم نامه های شان بازنویسی شد، یا بازیگری دیگر برای آن ها انتخاب شد و یا با مشکلات تکنیکی روبه رو شدند. و وقتی سرانجام به نمایش درآمدند، هیچ کدام بر اعتبار فعالیت های او نیفزودند. از آن زمان به بعد، به ایفای نقش های دوم قناعت کرده و مطمئن شده که در این یکی به اندازه ی کافی قوی هست تا با شکست مواجه نشود!
از فیلم ها:
1969- فرومایه (اوهورگن)؛ 1972- هنگامی که افسانه ها می میرند (میلار)؛ 1973 - رئیس مرده است (ر. فلایشر)؛ 1974- مکالمه (کوپولا)؛ 1975- جواز کشتن (فرانکل)؛ 1976 – برکه های میزوری (آ. پن)؛ 1978 – باز هم زندگی می کند (ل. کوئن)؛ 1979 – اینک آخرالزمان (کوپولا)، گل رُز (رایدل)؛ 1981 – از صمیم قلب (کولیج)، چه کسی بچه هایم را دوست خواهد داشت؟ (ارمن)؛ 1984 – پسر سنگی (ک. کین)؛ 1988 – تاکر: مرد و رویای او (کوپولا)، بچه ها کجا هستند؟ (مالموت)؛ 1989 – مراقب (فرارا)؛ 1990 – جعبه ی موسیقی (کوستا گاوراس)، دو جیک (ج. نیکلسن)؛ 1993 – سقوط (شوماکر)؛ 1994 – مقابل دیوار (فرانکن هایمر)؛ 1994 - لاسی (دانیل پتری)؛ 1995 – برای یک شب (شایر)؛ 1997 – شجاع (ج. دپ)، پایان خشونت (وندرس)، درست به هدف (بیزلی)؛ 1998 – نُه و نیم هفته ی اول (ا. رایت)؛ 1999 – سوییت واتر (فرارا)، بخشی از بهشت (ج. هنکاک)، میلیشا (وینورسکی).