500 روز سامر (500 DAYS OF SUMMER)

پنجشنبه، 7 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
500 روز سامر (500 DAYS OF SUMMER)

بازيگران: جوزف گوردون لويت، زوئي دشانل، جئوفري آرند، ريچل باستن، متيو گري گابلر
کارگردان: مارک وب
خلاصه داستان: سامر (زوئي دشانل)، زن جوان و زيبا و باهوشي است که از همان بدو ورودش به دفتر کار تام (جوزف گوردون لويت) توجه اين مرد جوان را معطوف خود کرده است. تام مي پندارد که سامر مظهر همان عشق حقيقي ازلي است که او در روياهاي خودش در طلب آن بوده است. اما سامر هيچ اعتقادي به «عشق» و «عاشقي» ندارد و با اين وجود از تام خوش اش مي آيد و رابطه اي را با وي آغاز مي کند. تام مي داند که هيچ مرد ديگري در زندگي سامر وجود ندارد و اين دختر به وي علاقه مند است اما نمي داند که چرا اين دختر تمايلي به ازدواج ندارد....
شايد مايه هاي اصلي داستانيِ فيلم 500 روز سامر خيلي تر و تازه نباشد اما قطعاً ساختار روايي اين فيلم براي تماشاگردان عادت کرده به فيلم هاي روايي تک خطي، کاملاً تر و تازه به نظر مي رسد. مارک وب، کارگردان تازه کار 500 روز سامر، نظم روايي قصه اش را کاملاً برهم زده است. فيلم به جاي پيگيري رابطه تام و سامر از روز اول تا روز500، از روز مثلا 22 شروع مي کند و به روز 498 مي رود به به روز 10 باز مي گردد و ... در آغاز فيلم، اين ترفند ساختاري شک و ترديدهايي در ذهن تماشاگر ايجاد مي کند؛ آيا اين ترفند ساختاري شک و ترديدهايي در ذهن تماشاگر ايجاد مي کند؛ آيا اين ترفند براي بيان همان قصه قديمي در يک قالب تازه نيست؟ اما ديري نمي گذرد که پي مي بريم فيلمساز با تکه تکه کردنِ خط داستاني و برهم زدن نظم روايي کلاسيک آن و چيدن اين تکه ها به صورت پس و پيش در کنار هم، قصدِ تحليل دقيق تر رابطه محوري قصه اش را دارد. و اتفاقاً ارزش فيلم در همين نکته است؛ برهم زدن نظم زماني قصه نه از سر تفنن و ايجاد تر و تازگي مصنوعي که از براي تحليل و شناخت هر چه بيشتر رابطه دو کاراکتر محوري قصه.
ترفند ساختاري به کار رفته در فيلم 500 روز سامر شايد در نگاه اول غيرمتعارف به نظر برسد اما با کمي توجه و دقت مي توان پي برد که چنين ساختاري با ساز و کارهاي «خاطره» نزديکي و قرابت بيشتري دارد. ما هر زمان که به خاطرات خود از يک رابطه قديمي رجوع مي کنيم – رابطه با يک دوست قديمي، و ..- معمولاً صحنه هاي گوناگوني از اين رابطه، بي هيچ نظم زماني خاصي، در ذهن مان پشت سر هم نقش مي بندد؛ شبي که در شب هاي جشنواره با هم مي ديديم. شبي که مي دانستم خانه است و زنگ مي زدم اما در را باز نمي کرد، سفر شمال و ... فيلم 500 روز سامر نيز در قالب چنين ساختاري، راوي رابطه دو شخصيت محوري قصه اش است. فيلم بيش از آن که درباره مقصد باشد درباره سفر است؛ سفري که تام قدم به آن نهاده است. ما گرچه از همان آغاز فيلم مي دانيم که مقصد و غايت سفر کجاست اما بيشتر چگونگي رسيدن به مقصد است که برايمان جالب است. فيلم ما را درگير لذت ها، شادي ها، گيجي ها و غم هايي مي کند که تام در رابطه اش با سامر احساس مي کند. سامر تام را دوست دارد اما اين زن آدم خودش است و نمي خواهد به ملکيت کس ديگري درآيد. تام تدريجاً پي به اين واقعيت مي برد و احتمالاً اوج فيلم همان صحنه اي است که تام و سامر روي نيمکت يک پارک نشسته اند و سامر طبق معمول هميشگي خود دارد صادقانه حرف مي زند. ما در اين صحنه، با تماشاي چهره تام، که کوچک ترين حرکتي در آن ديده نمي شود، پي به عمق احساسات و انديشه هايش درباره سامر مي بريم؛ تام عاقبت پي مي برد که به هيچ ترتيبي نمي تواند بر روي شکاف احساسي و فکري خودش با سامر پل بزند.
يکي از جذابيت هاي حاشيه اي فيلم، تماشاي بناهاي زيبا و هنري لس آنجلس است. تام که به معماري علاقه دارد ترتيبي مي دهد که مجموعه اي از بناهاي ارزشمند لس آنجلس را به سامر نشان دهد. در کمتر فيلمي از سينماي هاليوود شاهد بوده ايم که شخصيت هاي اصلي فيلم راجع به معماري، زيبايي و هنر حرف بزنند. 500 روز سامر از اين حيث يک استثناست. در صحنه اي از فيلم، تام و سامر را در حال تماشاي فيلم فارغ التحصيلِ مايک نيکولز مي بينيم. فارغ التحصيل هم مثل 500 روز سامر تصاوير و صحنه هاي زيبايي از شهر لس آنجلس ارايه کرده بود و اشاره به فيلم نيکولز در واقع اداي ديني است از جانب مارک وبر.
فيلم 500 روز سامر بدون بازي خوب جوزف گوردون لويت در نقش تام و همين طور بازي خوب زوئي دشانل در نقش سامر، نمي توانست اين چنين موفق از کار درآيد. جوزف گوردون لويت بازيگري است که به بازي کردن در نقش هاي غيرمعمولي يا حداقل نقش هاي متفاوت مشهور است. لويت که سابقه بازي در هالووين و Brick را در پيشينه حرفه اي خود دارد، يک جورايي آدم را به ياد تام هنکس مي اندازد. لويت در فيلم 500 روز سامر کاملاً توفيق يافته کاراکتري را تجسم ببخشد که به اندازه کافي قدرتمند هست که سزاوار برخورداري از عشق باشد و در عين حال به اندازه کافي ضعيف هست که در معرض آسيب روحي و احساسي قرار بگيرد. جداي از بازي هاي خوب لويت و دسچنل، بايد به شيوه کارگرداني آکنده از انرژي مارک وب نيز اشاره کرد. فيلم خوب و متفاوت 500 روز سامر، قطعاً گشاينده موفقيت هاي بيشتري براي سازنده جوان اين فيلم خواهد بود.



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.