من همسرش هستم

چهارشنبه، 22 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
من همسرش هستم
من همسرش هستم کارگردان: مصطفی شایسته نویسنده : نازنین لیقوانی بازیگران: نیکی کریمی، مصطفی زمانی، میترا حجار، لادن طباطبایی، خلاصه داستان : بر اثر وقوع یک حادثه، زندگی یک زوج جوان دچار چالش های جدی می شود و رگه هایی از بی اعتمادی و خیانت در زندگی آن ها رخنه می کند. سولا اکبریه اولین ساخته بلند مصطفی شایسته به وضوح اثری پایین تر از متوسط است. آغاز فیلم، نماهای اولیه، شخصیت پردازی و شناساندن بازیگران در همان دقایق ابتدایی به خوبی مخاطب را آگاه می کند که قرار نیست با اثری متفاوت و یا خلاقیتی تازه مواجه شود. هرچند معمولاً کارگردان های فیلم اولی تلاش می کنند تا با بهره گرفتن از تکنیک های ریز و درشت و انتخاب نماهای خاص، خود را کارگردانی کاربلد و تکنیکی معرفی کنند و در این میان حتی - مانند آن چه در فیلم بغض به چشم آمد - پا را از حوصله مخاطب فراتر می گذارند، اما شایسته حتی در این راستا تلاش هم نکرده است. فیلم نامه داستان سرراستی را روایت می کند و این از معدود نکات مثبت فیلم است. یک زوج جوان شامل یک زن خانه دار (شهلا) که روشن فکر، امروزی، هنرمند، اهل مطالعه و گوش دادن به موسیقی فاخر است و همسرش امیرحسین، پزشکی خیانت کار که طبق عادت مالوف فیلم های فارسی، با منشی اش سر و سر دارد. تازه حتی معلوم نیست چه تخصصی دارد, زیرا در جایی از فیلم نوع ویزیت و تجویزش به پزشک زنان شباهت پیدا می کند و در فرازی دیگر، چسب بینی یکی از بیمارانش را باز می کند. با وجود ترکیب درخشان بازیگران، عملاً هیچ اتفاق ویژه ای را در نوع بازی ها شاهد نیستیم! نیکی کیریمی همان است که همیشه او را دیده ایم، مطفی شایسته هم با صورت، صدا و پوشش دلبری می کند تا بازی اش که بیش تر توانایی اش را در بازیگری به خوبی دیده ایم و البته میترا حجار و لادن طباطبایی بسیار پایین تر از حد متوسط ظاهر شده اند. اما بازی باورناپذیر و آزاردهنده دو بازیگر خردسال بیش از هرچیز روی مغز مخاطب رژه می رود. البته صورت دوست داشتنی و شیرین زبانی هایشان برای هر بیننده ای می تواند دل نشین باشد، ولی وقتی به یاد بیاوریم که اصلاً بازیشان در فیلم ننشسته است و جمله هایی که ادا می کنند، چه قدر غیر واقعی، غلو آمیز و بی جهت بزرگ تر از سن و سالشان است، باید افسوس بخوریم که این دو بازیگر خردسال اتفاقا بسیار مستعد، قربانی تلاش کارگردان برای گرفتن بازی غیر کودکانه از آن ها شده اند. البته شاید شایسته تلاش داشت تا با واگذارکردن بخشی از میسر داستان، نقش کلیدی تری به این شخصیت های خردسال داده باشد، مانند آن چه در جدایی نادر از سیمین و بازی درخشان سارینا فرهادی شاهد آن هستیم، اما متاسفانه این تاثیرگذاری کلیدی به شخصیت های خردسال واگذار نشده و فقط بازی غلو آمیز آن ها و شیرین زبانی های نه چندان دلچسبشان است که به چشم می آید. درمورد سایر شخصیت ها هم فیلم کاملاً گنگ است. تنها چیزی که بر آن تاکید شده، نوعی روزمرگی و پشیمانی پیش آمده در زندگی شهلاست و در سکانسی بعد از دعوا با امیرحسین برای قهر به خانه مادرش می رود، صدایی پخش می شود به شکل پیغام تلفنی و محتوایی که حکایت از وجود خواهری دارد باردار! در واقع شخصیت ها معرفی می شوند، ولی باورانده نمی شوند و گویا نازنین لیقوانی – فیلم نامه نویس – انتظار داشته هر آن چه را نشان می دهد بی کم و کاست بپذیریم. در جایی دیگر تنها یک جمله از سوی شهلا خطاب به امیرحسین حکایت از این دارد که مرد باید برای دیدن پدرش به سفارش مادرش جایی که احتمالاً باید حدس بزنیم خانه سالمندان است! برود. پس فیلم نامه به تنها چیزی که شباهت ندارد، یک پازل کنار هم چیده شده منظم است. همچنین من همسرش هستم در جاهایی کاملاً اسیر شعارزدگی است. گفت و گوهایی که رد و بدل می شود، بیش تر شبیه از رو خواندن مانیفست های فمنیستی است تا گفت و گوهای دو دوست قدیمی و در بخش هایی از فیلم کاملاً یاد سکانس های فمنیستی تهمینه میلانی می افتیم و باید اعتراف کرد که حتی در این مقایسه هم من همسرش هستم کاملاً سطح پایین ظاهر می شود. از منظر تدوین و صدا گذاری هم شاهد اتفاق خاصی نیستیم تا شاید میانگین نمره فیلم لااقل از نظر تکنیکی افزایش یابد. به جز یک نما در تدوین، عملاً، حرکت چشم نواز دیگری به چشم نمی آید! هرچند در آن نما هم غلبه تکنیک بر اندیشه به چشم می آید؛ زیرا در حالی که شهلا با خود درگیری اخلاقی دارد و سرگشتگی از سر و رویش می بارد، شاهد نوعی کات زدن های ناگهانی هستیم که حالت پلک زدن را تداعی می کند و این عمل هیچ قرابتی با درون مایه ی نما و سیر و سرکه جوشیدن دل شخصیت فیلم ندارد. به نظر می رسد این درام سطحی و با موضوعی دست مالی شده می خواست با پایان بندی متفاوتش، حرفی تازه را برای گفتن داشته باشد. اما این پایان بندی هم ضعفی شد که در کنار سایر نقص های فیلم جا می گیرد. در حالی که به شدت فضای بین زن و شوهر ملتهب است و تازه کم کم رگه های دلتنگی دارد در امیرحسین ظاهر می شود، ناگهان یک مهمانی خانوادگی توسط یکی از دوستان شهلا که کاملاً در فیلم خنثی و بی خودی است و انگار از اول فقط برای ترتیب دادن همین مهمانی در سکانس های پایانی در فیلم جای داده شده، ترتیب داده می شود. نمای پایانی این سکانس اسلوموشنی است از صورت بسته شهلا و فیلم ناگهان کات می خورد به گفت و گوی شهلا و دوست صمیمی اش نازی. در اثنای همین گفت و گوها هم تمام رازهای فیلم که از بیننده پنهان نگه داشته شده، فاش می شود و در گره گشایی فیلم ناگهان گره دیگری ایجاد می شود و باز گشوده می شود و تمام! و همه این گره گشایی ها در 3 دقیقه پایانی فیلم صورت می گیرد. گویی شایسته ساعتش را نگاه کرده و به یاد آورده باید فیلم را تمام کند و در یک گفت و گو همه ی گره ها را می گشاید. در مجموع من همسرش هستم فیلمی است پایین تر از متوسط و این امر در همان ابتدا هم قابل حدس می بود؛ ولی پایان بندی آزار دهنده ی فیلم، اثر به مراتب منفی تری را در ذهن باقی گذاشت. به بیان دیگر هنگام ترک صندلی سینما باید به این پرسش رسید که واقعاً فیلم چه پیامی داشت؟ آیا فیلمی در رد قضاوت بود؟ تاییدی بر بی گناهی زنان و خیانت پیشگی مردان، به رخ کشیدن جامعه مرد سالار یا فیلمی پلیسی که یک زن سودای انتقام در سر دارد؟ این اثر نشان داد مصطفی شایسته که به عنوان مدیر تولید و تهیه کننده کارنامه درخشانی را از خود بر جای گذاشته، برای آن که کارگردان موفقی هم باشد، نیاز دارد تا تجربه های بیش تری را بیندوزد. اختصاصی نقد فارسی


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما