از نبرد تا شهادت برترین تک تیرانداز جهان «شهید زرین»

حماسه جاودان هشت سال دفاع مقدس در سرزمین اسلامی ایران، همچون مدال افتخاری است که همیشه تاریخ، بر سینه ستبرمجاهدان اسلام می‌درخشد و تلالو آن چشم هر بیننده‌ای را محصور می‌کند.
چهارشنبه، 1 آبان 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از نبرد تا شهادت برترین تک تیرانداز جهان «شهید زرین»
به گزارش راسخون ب خبرگزاری تسنیم از اصفهان، حماسه جاودان هشت سال دفاع مقدس در سرزمین اسلامی ایران، همچون مدال افتخاری است که همیشه تاریخ، بر سینه ستبرمجاهدان اسلام می‌درخشد و تلالو آن چشم هر بیننده‌ای را محصور می‌کند. مجاهدانی که با بهره مندی از تعالیم مکتب اسلام و رهبری حضرت امام خمینی (ره) با خلق حماسه‌هایی پرشور، خویش را در مسند بلند مرتبه ترین مردم دنیا قرار داده و پیشاهنگ ایثار و فداکاری و مقاومت شدند، مردمانی که در زمین نیز آسمانی زیستند.

شهید «عبدالرسول زرین» از این عرشیان فرش نشین بود. بلند پروازی که قفس تن را شکست و از خاک بر افلاک رسید و مصداق "یخرج الحی من المیت" شد. شجاعت مرد زرین جبهه‌ها آنچنان بود که شهید حاج حسین خرازی او را گردان تک نفره زرین لقب داد و مولایش امام حسین (ع) در عالم رویا او را سرباز واقعی نامید. قبل از شروع جنگ تحمیلی در کردستان در گروه ضربت تا لحظه شهادت در عملیات خیبر چنان ضربات مهلکی را به دشمن وارد کرد که سپاه خصم را پس از وارد کردن تلفات سنگین انسانی و مادی دچار سرگیجه و تحیری کرد که در طول تاریخ بی نظیر است.

این جانباز سرافراز اسلام، بنیانگذار گردان تک تیراندازی لشکر 14 امام حسین (ع) برای نخستین بار در کشور بود، گاهی فرمانده بود و بیشتر وقت‌ها، تک تیرانداز؛ و به اذعان فرمانده شهید لشکر امام حسین (ع) «انگار که جنگی به دنیا آمده بود و هرکجا کم می آوردیم و یا به مشکلی برخورد می‌کردیم شهید زرین در این نقاط حساس وارد و با خونسردی کامل قضایا را حل می‌کرد»

فرماندهی کل قوا، نخستین عملیاتی بود که در آن شرکت کرد و مرحله دوم خیبر سال 62، آخرین عملیاتش. مرد جنگ بود و موثر در پیروزی عملیات‌ها. وقتی شهید شد، هلهله کردند «شکارچی خمینی را کشتیم!» گویی او «لشکری بود در لشکر امام حسین (ع)»

گفت‌وگو با دکتر علی اصغر زرین فرزند این شهید بزرگوار بیش از سه ساعت طول می‌کشد و این سه ساعت شاید تنها بیان چند روز از رشادت‌های پدر بود و این بار، زمان، به ثبت دلاورمردیهای «نابغه جنگی ایران» بدهکار ماند...

بخش دوم و پایانی گفت‌وگوی تسنیم با فرزند شهید زرین را در ادامه می‌خوانید:

چند بار مجروح شدند؟
علی اصغر زرین: نمک هر عملیات را می‌چشیدند. یک‌دفعه گوششان تیر خورد، پایش زخمی شد. چندین بار بیمارستان بستری شد و فقط در عملیات رمضان 60 درصد جراحت داشتند.
 
چندساله بودید که پدر شهید شد؟
علی اصغر زرین: حدود هشت سالم بود. برادرم اکبر از من 10 سال بزرگ‌تر بود و همان زمان حیات پدر در سن 16 سالگی رفت جبهه. یواشکی دست توی شناسنامه‌اش می‌برد. پدر، اکبر را با خود می‌برد جلو. دو، سه بار تک‌تیراندازی می‌رود و بعد در منطقه شده بود مسئول موتوری. هجده‌ساله بود که مسئول موتوری سپاه دوم سیدالشهدای اصفهان شد. پدرم به تمام معنی به ما علاقه داشت، حتی یکجا یکی از هم‌رزمانش می‌گفت: «توی جبهه در سنگر مستقر بودیم یک‌دفعه صدای هق‌هق گریه شهید زرین بالا رفت، بهش گفتم چی شده؟ ایشان می‌گویند که یاد بچه‌هایم افتادم.»
 
آقای دکتر شما چند خواهر و برادر هستید؟
علی اصغر زرین: 4برادر و 3 خواهر که آن زمان ما کوچک و قد و نیم قد بودیم. بزرگ‌ترین فرزند خواهرم هستند که 12 سال از من بزرگ‌ترند.
 
ارتباط پدر با 4 برادر و 3 خواهر چگونه بود؟ با آن زمان کمی که در خانه سپری می‌کرد فرصت رسیدگی به هر 7 نفر را داشت؟
علی اصغر زرین: مهم‌ترین نکته همین‌جاست. پدرم زیاد در نوارها تأکید دارند که: من بچه‌هایم را سپردم به خدا و بعد اقوام و همسایه‌ها و دوستانم، هوای بچه‌های من را داشته باشید، من باید بروم و ماندن برای من معنی ندارد، من احساس می‌کنم یک مرد جنگی هستم و حضور من در جنگ واجب است و ازآنجایی‌که خدا تابه‌حال رزق و روزی بچه‌های مرا داده است، از این به بعد هم خودش خواهد داد. من یک‌چیزی می‌گویم و شما هم می‌شنوید. شهدا را غیر از شهدا کسی نمی‌تواند وصف کند. تنها کسی که می‌توانسته در مورد پدرم خیلی خوب صحبت کند، خود شهید خرازی بودند.

ما را مرتب پارک می‌بردند. بچه‌ها را می‌بردند توی کوچه فوتبال بازی می‌کردند. یادم هست بچه‌های کوچکی را که بعد از شهادت ایشان گریه می‌کردند و می‌گفتند همین دو ماه پیش داشتند با ما فوتبال بازی می‌کردند. یادم هست که به بچه‌های یتیم ایشان چقدر متواضعانه می‌رسیدند و توجه می‌کردند. بسیار بخشنده و سخاوتمند بودند که این خصلت ایشان از شهرت خاص و عام برخورداراست. خیلی باصفا و شوخ‌طبع بودند ولی در حین کار که می‌شد خیلی جدی و عجیب می‌شدند، «رحماء بینهم» شان خیلی قشنگ بود «اشدا علی الکفار» شان هم چون بجا و خیلی زیبا بود. وقتی می‌آمدند، مرتب به مدرسه‌هایمان سر می‌زدند. وقتی می‌آمدند، من فکر می‌کردم فقط به من توجه دارند، اما بعد از هرکدام خواهرها یا برادرها که می‌پرسیدم آن‌ها هم همین را می‌گفتند. این نشان می‌دهد که توجهشان به همه ما یکسان و در حد بسیار بالایی بوده است.

شهید خرازی می‌گوید: ما عاجزیم در وصف و مدح شهدا خصوصاً برادر عبدالرسول زرین صحبت کنیم.

بین همسایه‌ها و مسجد، صبح و ظهر و شب از قبل از انقلاب تا وقتی شهید شدند، آستین‌های بالا زده و قطرات آب روی ریش‌هایش بیشترین تصویری است که در ذهن خیلی از همسایه‌ها و ما نقش بسته است. دائم الوضو بودند و اذان گوی مسجد.
 
شده بود در مناسبات خاص کنار هم باشید؟
علی اصغر زرین: دین‌محور بود، می‌گفت هرکجا که اسلام به من نیاز داشته باشد، آنجا هستم، یادم هست که نی بلد بودند، بچه‌ها را جمع می‌کردند برای شب یلدا هندوانه هم خریده بودند و برایمان نی می‌زدند. خب خیلی شوخ و باصفا بودند.
 
چطور تک‌تیرانداز لشکر می‌شوند؟
علی اصغر زرین:شهید زرین در اوایل جنگ علاوه بر تک‌تیرانداز ویژه لشکر، مسئولیت‌های مختلفی را به عهده داشتند و یک نیروی جنگی و کاملاً کارآزموده بودند ولی به دلیل تیراندازی بسیار دقیقی که به‌ویژه در شرایط بحران با خونسردی عجیب، داشتند؛ مشکلی که پیش می‌آمد ایشان یک ‌تنه و با یک اسلحه جلوی دشمن می‌ایستاده است. خودبه‌خود مسجل شده بود که کارهای بزرگی را می‌تواند با این استعداد عجیب خود در تیراندازی انجام دهد؛ ازجمله برداشتن موانع سخت از پیش روی نیروهای در حال پیشروی، به هم ریختن روحیه دشمن در خلال و بعد از عملیات، زدن نیروهای مؤثر و فرماندهان عراقی و... کارهای بزرگی که منحصربه‌فرد بوده و در پیروزی عملیات نقش خیلی تعیین‌کننده و بسزایی داشته را انجام ده، کارهایی که از عهده هرکسی برنمی‌آمده است.

یک‌بار همان اوایل جنگ در منطقه جنوب در حال دویدن پایشان به یک کیسه‌ای گیر می‌کند و زمین می‌خورند، کیسه را از زیرزمین بیرون می‌آورد تا پای نیروها به آن نخورد و اذیت نشوند که می‌بینند یک تفنگ خیلی خوش‌دست و زیبا، دوربین‌دار - تخصصی «مگ» درون کیسه قرار دارد. این اسلحه، از سلاح‌های تک‌تیراندازی دشمن بوده است که خداوند آن را جلوی راه او قرار می‌دهد. ایشان هم در همان ابتدا یک سری تانک‌های دشمن که به سمت نیروهای خودی در حال پیشروی بوده را می‌بیند و این بار کارش را با این اسلحه انجام می‌دهد. خودش برای یکی از رزمندگان تعریف کرده که درجایی کمین کردم. اسلحه به‌صورت مجزا بود. سرهمش کردم. با دوربین تانک‌ها را نظاره‌گر بودم، شروع کردم به تیراندازی که اول تیر بارچی تانک‌ها را زدم بعد کمک تیربارچی سپس نیروهای اطراف تانک را که پشت آن مخفی بودند و بعدازآن خود راننده تانک که وحشت‌زده از درون تانک برای فرار بیرون می‌آمد، خودش می‌گفت در آن روز چندین تانک را از کار انداختم و دشمن وحشت‌زده عقب‌نشینی کرد، بعد از اتمام کار شهید خرازی به‌سرعت با موتور به سمت شهید زرین می‌رود و او را در بغل می‌گیرد و می‌گوید: «برادر زرین امروز تو معجزه کردی و دشمن را در نطفه خفه کردی» این قصه باعث می‌شود که از آن به بعد ایشان در عملیات‌ها صرفاً نقش تک تیرانداز ویژه لشکر امام حسین (ع) را داشته باشد که از خیلی مسئولیت‌های دیگر کارسازتر و در سرنوشت عملیات تعیین‌کننده‌تر بوده است.
 
پس این مرد جنگ و نیروی تام‌الاختیار آموزش گروه تک تیراندازی را از همین‌جا آغاز می‌کند؟
علی اصغر زرین:مبتکر تشکیل گروه تک‌تیراندازی با آموزش تخصصی بالا برای نخستین بار در کشور در لشکر امام حسین (ع) می‌شود، یک نیروی تام‌الاختیار بودند که خود همه‌چیز را در مورد جنگ می‌دانسته و خیلی خوب نقاط حساس دشمن را می‌شناخته و دشمن را در نطفه خفه می‌کرده و فرماندهی بوده که خود نیز نیروی خود بوده و به‌اندازه یک گردان خط‌شکن عمل می‌کرده است.
 
آن عکس معروف تیر خوردن لاله گوش در چه عملیاتی بود؟ لبخندی به لب دارند؛ گویا روی زمین نیستند؟
علی اصغر زرین: این نقل قول شهید خرازی است: من خودم بعد از عملیات طریق‌القدس نزدیک شهید زرین بودم، با یک بشاشیت و روحیه خیلی بالایی داشت کارش را انجام می‌داد و تیر به‌طرف عراقی‌ها می‌زد. من دیدم که عراقی‌هایی که می‌آیند بروند دستشویی، ایشان هدفشان می‌گرفت و آن‌ها در همان حال زمین می‌خوردند و با شوق و علاقه‌ای ایشان به من می‌گفت «حسین ببین این‌ها چطور زمین می‌خورند و چطور ذلیلانه فرار می‌کنند»، «من خودم چندین صحنه را شاهدش بودم. در این موقع؛ جایی که ایشان جنگ می‌کرد را عراقی‌ها کشف کردند، یک تیر رها شد و من خودم کنار ایشان ایستاده بودم که تیر آمد؛ خدا خیلی رحم کرد که ایشان را نگه داشت همان لحظه، این تیر آمد از کنار گوش ایشان رد شد ولاله گوش عبد الرسول را سوراخ کرد؛ اصلاً خم به ابرو نیاورد و کارش را با جدیت بیشتر ادامه داد. در همان حین بود که گروهی از فیلم‌برداران آنجا بودند و بلافاصله از ایشان عکس گرفتند؛ که این عکس، خود گواه صادقی بر فعالیت‌ها و تلاش و مبارزه ایشان است.»
 
توانست تک‌تیرانداز عراقی را بزند؟
علی اصغر زرین: خودش تعریف می‌کرد که سه روز دنبال تک‌تیرانداز بودم. روز آخر که تیر به گوش پدر می‌خورد، تعریف می‌کند؛ «تک‌تیرانداز عراقی فکر کرد من یا کشته شدم یا منتقل به بیمارستان. سریع که گوشم را بستم برگشتم همان‌جا و رفتم به سراغش. این تک‌تیرانداز چند نفر از فرماندهان و دوستان ما را زده بود. سه شب به دنبالش بودم و در این سه شب در یک گودال کوچک که خودم کنده بودم استتار کرده و از شکلات و ... تغذیه می‌کردم.»

تک‌تیرانداز عراقی مهارت زیادی داشت و کسی به‌راحتی نمی‌توانست او را پیدا کند. دم‌صبح بود که دیدم آفتابه به دست به سمت دستشویی حرکت می‌کند. بهترین موقعیت بود. از دستش به خاطر زدن بچه‌ها عصبانی بودم که در همان حال او را به درک واصل کردم و بعدازآن دو تک‌تیرانداز دیگر آمدند بالای سر نفر اول که بی‌درنگ هردوی آن‌ها را به هلاکت رساندم. خیلی خوشحال شدم و خدا را شکر کردم که این‌همه سختی نتیجه‌اش زدن یکی از بهترین تک‌تیراندازان عراقی بود.
 
گویا در همان ایام هم دیداری با امام خمینی (ره) داشتند؟
علی اصغر زرین: در زمان جنگ رفته بودند دیدار حضرت امام، بعد از اصابت تیر به گوش پدر در سال 60 عکس ایشان در مجله‌ پیام انقلاب در سطح کشور به چاپ رسیده بود) در آن دیدار فرماندهان پدر را به‌عنوان بهترین تک‌تیرانداز به محضر امام خمینی (ره) معرفی می‌کنند. حضرت امام عکسشان را در مجله پیام انقلاب دیده بودند، خودشان می‌روند و آن مجله را می‌آورند. خود شهید می‌گفتند امام یک نگاه می‌کرد به‌عکس و یک نگاه به من و لبخند زیبایی بر لبانشان بود. پدر می‌گفت «بهترین خاطره‌ام لبخند رضایت حضرت امام بود.»

یکی از بچه‌های آزاده به نام سرهنگ علیرضا لطفی که در عملیات خیبر اسیر شدند شعری در رابطه با تیری که به گوش ایشان اصابت کرده سرودند:

کیست این مرد که تیری به سر لاله گوشش سخن وصل نموده نجوا

و چنین خنده‌زنان از شرر خصم ندارد پروا

این همان زرین است که ز مردان یقین مرد حقیقت‌بین است

او خودش گفت به دیدار امام

وقتی از طاقچه تصویر مرا برمی‌داشت

و نگاهی بر من و نگاهی برعکس تا به لبخند رضایت گل رویش بشکفت

زان تبسم چه سخن‌ها به من خسته و رزمنده نگفت

خستگی را ز تنم گرد غم را ز رخم به نگاهش به تبسم همه یک‌باره برفت
 
به گفته سردار ابو شهاب معاون لشکر امام حسین (ع) شهید زرین، در رتبه فرماندهی تیپ و معاون لشکر بود، چطور در کار تک تیراندازی باقی ماند؟
علی اصغر زرین: شهید زرین در جبهه‌ها به‌ویژه در کردستان نقش بسزایی داشت، با ورودش به عملیات‌ها سبب از هم پاشیدن سازمان رزم لشکر دشمن می‌شد. یعنی اینکه شروع می‌کرد به زدن فرماندهان ارشد تیپ‌های مختلف دشمن و به‌شدت روحیه عراقی‌ها با از بین بردن فرماندهان آن‌ها و سایر نیروهای تأثیرگذار لشکر، خراب می‌شد. یکی از مأموریت‌های اصلی او همین تضعیف روحیه دشمن و از بین بردن گلوگاه‌های دشمن بود. نیروهای لشکر اسلام هم با شدت و قوت تمامی از این فرصت استفاده می‌کردند و ضربات کاری بعدی را به دشمن می‌زدند. فرماندهی‌های مختلفی را هم به عهده داشت و ازنظر برتری جنگی و قدمت در رتبه فرماندهی تیپ و معاون لشگر بود ولی به دلیل تبحر خاص و بی‌نظیر ایشان در کار تک‌تیراندازی وبرتری آن نسبت به سایر مسئولیت‌ها تا لحظه شهادت با این تبحر منحصربه‌فرد خار چشم دشمن بود؛ و با زدن نیروهای تأثیرگذار دشمن و گرفتن تلفات بسیار بالا از آن‌ها دشمن را دچار سر گیجه کرده بود، به‌تنهایی یک گردان بود و به‌جز این‌کاره‌ای بزرگ، عامل تأثیرگذار و مهمی در بالا بردن روحیه رزمندگان بود. شیری بود در جبهه‌ها؛‌ به‌واقع می‌توان شهید زرین را حبیب ابن مظاهر زمان نامید.
 
در عملیات رمضان هم نقش تأثیرگذاری داشتند که از آن می‌توان به‌عنوان «نبرد نفر در برابر تانک» تعبیر کرد، نقش محوری ایشان در عملیات رمضان به چه صورت بود؟
علی اصغر زرین: «سردار مرتضی قربانی » فرمانده لشگر 25 کربلا هم این حماسه را در افتتاحیه سالن تیراندازی بین‌المللی شهید زرین در اصفهان بیان کردند. شهید زرین می‌گویند آمدم دیدم که دشمن با تانک‌های t72 وارد عمل شده بودند و بچه‌ها نمی‌توانستند تانک‌ها را بزنند. تانک‌های t72 آنقدر مقاوم است که آرپی‌جی در آن اثری ندارد، به خاطر نیروها و تیربارچی هایی که اطرافش بودند، بسیار نشانه‌گیری را سخت می‌کرد. پدر همان موقع به ذهنش می‌رسد که خود جلوی پیشروی دشمن را بگیرد. برای یکی از بسیجی‌ها به نام آقای ابودردا حماسه آن روز را بیان کرده و گفته بود که در همان زمان یکی از فرماندهان پیش من آمد و گفت دستور عقب‌نشینی آمده شما هم بیا برگردیم ما حالا به وجود شما نیاز داریم. پدر، در جوابش می‌گوید «اگر عقب بیایم تمام نیروها ‌اسیر و قتل عام می‌شوند. وقتی همه برگشتند اگر زنده ماندم برمی‌گردم. می‌گویند شروع کردم در گودالی که کنده بودم اول تیربارچی ها را زدم، بعد نیروهای اطراف تانک را و سپس راننده تانک که در حال خروج و فرار از تانک بود. «پیریسکوب‌های» تانک‌ها را هم می‌زنند که تانک‌های جلویی که متوقف می‌شدند تانک‌های دیگر نمی‌توانستند پیشروی کنند. می‌گفتند هفتاد -هشتاد نفرشان را زده بودند و باز خودشان برای ایشان گفته بودند که در آن روز در سه جهت جلوی پیشروی دشمن و تانک‌ها را گرفتم و تعداد زیادی از تانک‌های آن‌ها را از کار انداختم که در این لحظه یکی از فرمانده‌های ارشد عراقی را دیدم که به نظر فرمانده لشکر بود و داشت به نیروها دستور می‌داد و با بی سیم صحبت می‌کرد، بلافاصله بی‌سیم چی را زدم یک‌دفعه گوشی از دستش افتاد و فرمانده وحشت‌زده فرار کرد، همان لحظه او راهم زدم، یک‌باره لشکر دشمن به‌هم‌ریخته و حالا دیگر نیروهای خودی هم توانسته بودند عقب‌نشینی کنند، در همین لحظات بود که دیگر جای من لو رفته بود و یک خمپاره به محل اختفای من اصابت کرد، پدر تعریف می‌کند؛ چند متر رفتم بالا و آمدم زمین و دل‌ و روده‌هایشان می‌ریزد بیرون. می‌گفتند که من آن لحظه خودم یک مشمایی داشتم، دل روده‌ام را برداشتم و ریختم داخل مشما و داخل شکمم کردم و با چفیه محکم آن را بستم.
 

شربت نیم‌خورده

سردار نادر قاسمی از هم‌رزمان شهید (از ارشدهای حفاظت سپاه تهران) گفتند که شهید زرین برای من تعریف کردند که آن لحظه که من افتادم زمین، یک‌دفعه دیدم یک آمبولانسی کنار من ایستاد همانطورکه چشمانم باز بود و رمقی نداشتم، دیدم دو نفر آمدندکه بدنه‌ای شان مثل شیشه و از آن‌طرف پیدا بود، من را گذاشتند روی برانکارد، دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. گفتند بلند که شدم، دیدم در بین شهدای اهوازم. یکی از فرماندهان در بین شهدا شهید زرین را می‌بیند و بلافاصله او را در آغوش می‌گیرد که یک‌دفعه می‌بیند چشمهای شهید به هم می‌خورد و سریع ایشان را به بیمارستان منتقل می‌کنند. چند ماهی در بیمارستان بستری شدند. این مطلبی که می‌خواهم بگویم را حاج نادر قاسمی هم تائید کردند و گفتند که قبل از شهادتش برای من بازگو کرد. آقا نادر گفت؛ عبدالرسول در بیمارستان تهران که بود، دکترها بعد از چند ماه که تنها زخم عجیب شکم ایشان را معالجه می‌کردند متوجه می‌شوند که پایش شکسته است و دیگر باید قطع شود. ایشان می‌گوید یک‌دفعه دیدیم عبدالرسول برای اولین بار تغییر کرد، عبدالرسول بشاش بود و هیچ‌وقت این حالت را از دست نمی‌داد، هیچ‌وقت تکه‌پاره شدن و جراحت برایش مطرح نبود. یک‌دفعه دیدیم مثل چوب خشک شد. خیلی ناراحت شد؛ ما هم خیلی ناراحت شدیم. بعداً در نوار کاست خود شهید می‌گفتند که وقتی همه رفتند شروع کردم با امام حسین (ع) درد و دل کردن؛ «یا امام حسین ما قرارمان این نبود که قرار ما شهادت بود.» تعریف می‌کنند: «در عالم رؤیا یک‌دفعه دیدم چهارده معصوم دور تختم حلقه زدند. برادر رحیم صفوی هم کنار امام زمان (عج) ایستاده بودند. تمام پیامبران اولوالعزم را می‌دیدم. من هم خبردار با اسلحه جلوی این باعظمت‌ها ایستاده بودم، (عین کلمات خودشان هست،) می‌گویند: یک‌دفعه اسلحه من تبدیل به شمشیر شد و امام حسین (ع) دیدند دهان من قفل‌شده و نمی‌توانم حرف بزنم، رو به من کردند و فرمودند: تو از ما چی می‌خواهی؟ تو یک سربازی، تویک سرباز ساده نیستی تو یک سرباز واقعی هستی، ما شما را داریم و با اشاره کردن به پایم فرمودند: برای این ناراحتی، بعد دستشان را کشیدند به پایم. یک‌دفعه قصد نماز کردند و پیامبر اکرم فرمودند حسینم برود جلو! بعد امام حسین (ع) فرمودند «علی ابن ابی‌طالب بفرمایند، دست‌آخر پیامبر دست امام حسین (ع) را گرفتند و جلوی این باعظمت‌ها نشاندند و همگی نماز خواندیم.»

صبح که دکترها می‌آیند بالای سر پدر، می‌ببینند صورتشان گل‌انداخته و راحت نشسته‌اند. بعد از معاینات می‌بینند هیچ سیاه‌شدگی و یا مشکلی در پا نیست. خودشان تعریف می‌کنند: «دکتر یک‌دفعه در را بست و گفت که چی شده باید برای من بگویی و بعد از اصرار ایشان گفتم اهل‌بیت اینجا بودند، دکتر هم مثل ابر بهار گریه می‌کرد و می‌گفت ما اصلاً به زنده ماندنت هم امیدی نداشتیم.» تا حدود یک سال و نیم بعدازاین قضیه هم به جبهه می‌روند و در حماسه‌های دیگر از جمله عملیات والفجر 4 و خیبر شرکت می‌کنند.
 

جریان حماسه کانیمانگا چه بود؟

علی اصغر زرین: شهید خرازی در نوار کاست می‌گویند: در ارتفاعات کانیمانگا در غرب کشور، پاسگان ریاست جمهوری عراق وارد عمل و موقعیت به‌شدت سخت شده بود، نیروها زمین‌گیر شده بودند در این هنگام برادر عبدالرسول نقش خود را ایفا می‌کند و من می‌دیدم چندین نفر برایش خشاب پر می‌کردند و ایشان هم مرتب عراقی‌ها را می‌انداخت زمین. در آن روز چهل نفر از عراقی‌ها را زد؛ غیر از آن‌هایی که زخمی شدند. با این کار جلوی پیشروی عراقی‌ها را گرفته و سبب زمین‌گیر شدن آن‌ها می‌شود، شهید خرازی می‌گوید: «من می‌توانم بگویم که عملیات مرحله سوم والفجر چهار به کار خیلی خوب برادر خون عبدالرسول زرین تناسب داشت، کار ایشان خیلی تعیین کننده بود و توانست با این کار مهم و حیاتی خودش، عملیات را موفق کند.

یکی از رزمندگان به نام برادر نجیمی می‌گفت: «با ورود شهید زرین به خط؛ گویا دشمن متوجه می‌شد، چون دیگر نه خودروهایشان تردد می‌کرد و نه نیروهایشان. یا وقتی وارد منطقه می‌شد همه راحت و مطمئن بودند که کار دشمن حل است، آرامش عجیبی پیدا می‌کردند. عراقی‌ها را توی چند ثانیه ردیف و منطقه را از لوث وجودشان پاک می‌کرد. یکی از فرماندهان می‌گفت: گاهی می‌شد که خط را داشتیم از دست می‌دادیم؛ شهید زرین می‌آمد و در آن شرایط بسیار سخت با زدن چندین نیروی تأثیر گذار نقاط حساس و گلوگاهی دشمن، خط را از سقوط حفظ می‌کرد، این شوخی نیست واقعی قدرت عجیبی داشت این دلاور، ما قهرمان جنگ با این مختصات واقعی نداشتیم.
 

مبتکر گردان تک تیراندازی در کشور شهید زرین بود، خودشان جایی آموزش‌دیده بودند؟

علی اصغر زرین:خیر؛ اما وقتی خداوند استعداد به کسی می‌دهد راهش را باز می‌کند. به‌قدری کارکرده بود که راه خطایی برای خود باقی نمی‌گذاشت. حتی توی تیرها هم اسراف نمی‌کرد. معتقد بود که حتی اگر یک تیر به خطا برود گناه کرده و اسراف شده است، اعتقاد داشت به این مسئله و شاید پاداش همین دقت بالا تک‌تیرانداز شدن بود.

سردار صبوری فرمانده تیپ قمر بنی‌هاشم در جنگ و از مسئولین ارشد سپاه قدس در یک سخنرانی در مراسم سالگرد شهید زرین بیان می‌کنند «اگر اسناد و مدارک عراق را بیاورند حتماً مشخص می‌شود که شهید زرین تک‌تیراندازی است که بیشترین تلفات را از آن‌ها گرفته است و دشمن کاملاً می‌دانست که ایران تک‌تیراندازی دارد که به‌شدت از آن‌ها تلفات می‌گیرد و وقتی تیراندازی می‌کرده موانعی که باعث می‌شد نیروها نتوانند پیشرفت کنند را برمی‌داشت. گلوگاه‌های آسیب‌پذیر را خوب شناسایی می‌کرد و نقاط حساس دشمن را آسیب‌پذیر کرده و جلوی پیشروی آن‌ها را یک‌تنه گرفته است که این چیز ساده‌ای نبود. گاهی ایشان تمام‌قد جلوی دشمن می‌ایستاد و خود را سیبل می‌کرد تا همه تیرها را متوجه خود کند و نیروها بتوانند خوب عمل کنند و تلفات ندهند و در یک کلمه رشادت‌های شهید زرین در حد اعلی بود.»

یکی از رزمنده‌ها تعریف می‌کرد و می‌گفت: حاج حسین دستشان که قطع‌شده بود، رفتیم دیدنشان، ایشان در مدتی که با ما صحبت می‌کردند حدود نیم ساعت فقط درباره شهید زرین صحبت کردند. شهید خرازی گفتند من به جرئت می‌توانم بگویم که شهید زرین بیش از سه هزار عراقی را در جبهه‌ها به درک واصل کرده‌اند.
 

اشاره به هلاکت سه هزار عراقی کردید، آن‌طور که من شنیدم، شهید زرین، تلفات بسیار بالایی را از دشمن گرفتند، چنین چیزی یک رکورد در جهان به‌حساب می‌آید. شاید ما فقط در فیلم‌ها آن‌هم از نوع هالیوودی چنین مباحثی را دیده‌ایم؛ اما ایشان یک نمونه کاملاً ایرانی و حقیقی این مسائل هستند. اخیراً هم مقایسه‌ای از شخصیت شهید زرین با کریس کایل آمریکایی انجام‌شده بود، این‌طور مقایسه‌ها را چطور ارزیابی می‌کنید؟

علی اصغر زرین: کریس کایل آمریکایی، مشهورترین تک‌تیرانداز آمریکایی در جنگ‌های اخیر که یک فیلم هالیوودی برای ایشان ساخته شد، 255 شلیک موفق داشت که اغلب برای افراد غیرنظامی به‌کار رفته است.

اصلاً قابل قیاس با او نیست. اسم شهید زرین همه‌جا بود. در تاکتیک‌های نظامی که به لبنانی‌ها آموزش می‌دادند، می‌گفتند برادران لبنانی عکس معروف شهید زرین که تیر به گوشش اصابت کرده را پشت شیشه ماشین‌هایشان زده بودند. شهید زرین معروف بود ولی نه مثل الآن. بدی کنارش قرار نداده بودند که این‌گونه معرفی شود.

شهید زرین، با بیش از سه هزار شلیک موفق با اسلحه دراگانف اس وی دی (Drauganov SVD) در برابر کریس کایل با حدود 200 شلیک موفق، قابل قیاس نیست و در کل «برترین تک‌تیرانداز جهان» طبق آخرین رکورد دارای حدود 500 شلیک موفق بوده و در طول تاریخ تک‌تیراندازی با چنین مختصاتی همانند شهید زرین با 3000 شلیک موفق و تاکتیک جنگی که این‌گونه در سرنوشت عملیات‌ها مؤثر باشد، نداشته‌ایم.

مقام معظم رهبری فرمودند «حقیقتاً چهره‌های شهدای برجسته اصفهان همین حالا مثل ستاره‌ دارند می‌درخشند.» ایشان در مورد پدر گفته بودند ایشان را می‌شناسم از شهدای برجسته اصفهان هستند.
 
نحوه شهادت ایشان چگونه بود؟
علی اصغر زرین:شهید خرازی می‌گوید: در عملیات خیبر هم ایشان بودند و همین کار را مرتب انجام می‌دادند و با شدت و قوت تمامی عراقی‌ها را می‌کشتند و خط را از عراقی‌ها پاک‌کرده و لشکر دشمن را درهم‌ریخته بود «این کار او، دشمن را جداً نگران کرده و خیلی دچار دستپاچگی کرده بود» که بعد از عملیات مرحله دوم خیبر خبر دادند که ایشان در بهترین حالات و همان‌طور که اسلحه‌اش به سمت دشمن نشانه می‌رفت به شهادت رسیدند و ما در سوگ ایشان بودیم و چیزی جز تأسف و اندوه برای ما نگذاشتند جز آنکه خودشان به سعادت رسیدند.
 
اختلاف سنی زیادی با شهید خرازی داشتند، این اختلاف در نظرات تاکتیکی تأثیرگذار نبود؟
علی اصغر زرین:شهید خرازی می‌گوید: «بین ما یک رابطه عاطفی پدر فرزندی عمیقی حاکم بود، خیلی به هم علاقه داشتیم و در کنار هم بودیم و جزء افتخاراتمان بود که با یک چنین سرباز مخلص امام زمان (عج) که همه چیز را در راه لقاء دوست رها کرده بود آشنا شده‌ایم و هر چقدر بیشتر می‌گذشت علاقه و رفاقت ما نسبت به شهید زرین بیشتر می‌شد و در لحظه‌لحظه کاری که ما داریم اینجا انجام می‌دهیم و بخصوص در عملیات‌هایی که بعد از ایشان انجام‌شده، جای ایشان خیلی خالی است، ما سعی کردیم این وصیت برادرمان عبد الرسول زرین را در این بعد اساسی عملیات یعنی ادامه تشکیل گروه تک تیر انداز را عملی کرده باشیم».
در عملیات خیبر هم خط را از عراقی پاک‌کرده بود و به قول سردار ابوشهاب «بیچاره کرده بود عراقی‌ها را» و با توجه به اینکه روحیه دشمن از این قضیه بسیار گرفته‌شده و موقعیت دشمن را به‌شدت آسیب‌پذیر کرده بود، به خاطر همین، دشمن به دنبال ایشان بود و پس از مدت‌ها جستجو جای ایشان توسط عراقی‌ها کشف شد و پس از محاصره شدید توسط دشمن و شلیک پی‌درپی خمپاره به سنگر ایشان، در همان روزی که دو هفته قبل از عروج به یکی از هم‌رزمانش (سردار حاج نادر قاسمی) گفته بود، به شهادت رسیدند که پس‌ازآن برادران در بی‌سیم‌ها و رادیو دشمن شنیده بودند که اظهار می‌کنند شکارچی خمینی را زدیم.

سرانجام روح این مجاهد باصفا و سرباز مخلص لشکر امام حسین (ع) بعد از بارها مجروحیت در عملیات مرحله دوم خیبر به ملکوت اعلا پیوست و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
اخبار مرتبط