بازگشت آمریکا به دوران مک کارتی!

با گذشت حدود 10 روز از خشم آتشین شعله ور شده در ایالت های مختلف آمریکا، ترامپ با هم صدایی برخی مسئولین آمریکایی انگشت اتهام را به سوی یک جریان چپ گرا تحت عنوان انتیفا برده اند. کاری که تحلیل گران را یاد سیاستی مشهور در دوران جنگ در آمریکا به نام «مک کارتیسم» انداخته است.
شنبه، 17 خرداد 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بازگشت آمریکا به دوران مک کارتی!
حدود ده روزی است که ایالات متحده آمریکا در آتش خشم نژادپرستی پس از انشتار تصاویر مرگ یک سیاه پوست زیر پای یک افسر پلیس می سوزد. تصاویری که نشان می داد گردن و بدن جرج فلوید بیش از 8 دقیقه زیر پای افسران آمریکایی بود تا جان خود را از دست داد.
 

انگشت اتهام ترامپ به سوی جریان چپ

با اوج گیری تظاهرات در ایالات مختلف آمریکا؛ ترامپ از واژه انتیفا،‌ که کوتاه شده عبارت «انتی‌فاشیست‌ها» (ضدفاشیست‌ها) است، استفاده کرد. ترامپ تظاهرات کنندگان و مدیریت این فضا را به آنان منتسب کرد. این اصطلاح برای توصیف گروه گسترده‌ای از کنشگران، ‌که باورهای سیاسی‌شان به چپ افراطی گرایش دارد و اغلب از تاکتیک‌های افراطی یا ستیزه‌جویانه برای منتقل کردن پیام‌هایشان استفاده می‌کنند، به کار می‌رود. ترامپ، روز یکشنبه ۳۱ مه (۱۱خرداد) در توئیتی اعلام کرد که دولت وی جنبش «آنتیفا» را در فهرست سازمان‌های تروریستی قرار می‌دهد.
 
آنتیفا جنبشی چپ‌گرا است که مجموعه‌ای از گروه‌های چپ مستقل با رویکرد عملی مبارزه با جریان‌های راست افراطی و فاشیستی را در بر می‌گیرد. گفتنی است که علاوه بر  رئیس جمهوری آمریکا، مقام‌های ارشد دولت وی از جمله ویلیام بار، دادستان کل و رابرت اوبراین، مشاور امنیت ملی، آنتیفا را مقصر در ایجاد خشونت‌ها و خسارت به اموال عمومی عنوان می‌کنند.
 
هم چنین دادستان کل آمریکا از تروریستی نامیدن این جنبش حمایت کرد و گفت که فعالیت آنتیفا با تحریک به خشونت و اعمال خشونت‌ تروریسم داخلی است. وی تاکید کرد که مطابق قانون با این گروه برخورد می‌شود. با این حال وی اشاره‌ای به قوانین در این زمینه نکرد، چرا که به نظر می‌رسد دولت آمریکا یک گروه داخلی را نمی‌تواند به‌ عنوان گروه تروریستی در نظر بگیرد.
 

اتهامی تکراری به سه رقیب

علاوه بر انگشت اتهام ترامپ به یک جریان چپ، رابرت اوبرین مشاور امنیت ملی کاخ سفید  با اوج گیری تظاهرات در میانه هفته گذشته در گفتگو با شبکه خبری ای بی سی نیوز در پاسخ به سئوال مجری برنامه در زمینه نحوه مقابله با مخالفان آمریکا همچون چین و روسیه  و تلاش ‌آن‌ها در ایجاد ناآرامی‌های بیشتر در این کشور، گفت که ممکن است فعالان روس چنین اقداماتی را در ایالات متحده انجام می‌دهند.
 
وی در بخش دیگری افزود، ممکن است آمریکا  اختلافات سیاسی داشته باشد اما قبلا این بحران‌ها را  پشت سر گذاشته شده  و ایالات متحده  بر آن‌ها غلبه خواهد کرد. اوبرین درباره ایران نیز مدعی شد: «بله، به ایران نگاه کنید، این کشور به یقین در اینجا مشغول فعالیت است. شما این را می‌دانید. ما ابزارهایی در جعبه ابزار خود داریم.» اما این اتهامات باری دیگر تحلیلگران را به یاد تحولات مک کارتیسم در دهه های نه چندان دور آمریکا انداخت.
 

«مک کارتیسم» چیست؟

یکی از اتفاقات مهم در دوران جنگ سرد، جنگ درونی و اقدامات سیاسی، فرهنگی آمریکایی‌ها در درون خاک خود علیه کمونیسم است. اقداماتی که علی‌رغم حمایت‌های چند ساله و جدیت آن اکنون با کمترین حمایت از سوی خود آمریکایی‌ها یاد می‌شود. مک کارتیسم گویا با آنکه دیگر کمونیسم هم وجود ندارد اما باری دیگر از سوی سردمداران سرمایه‌داری و مخالفان ترامپ در حال اجراست.
 
مک‌کارتیسم (McCarthyism) اصطلاحی است برای اشاره به فعالیت‌های ضدکمونیستی سناتور جوزف مک‌کارتی (۱۹۰۸ تا ۱۹۵۷) در آغاز دوره جنگ سرد که موجب شد موجی از عوام‌فریبی ، سانسور، فهرست‌های سیاه ، گزینش شغلی ، مخالفت با روشنفکران ، افشاگری‌ها و دادگاه‌های نمایشی و تفتیش عقاید ، فضای اجتماعی دهه ۱۹۵۰ آمریکا را دربرگیرد. بسیاری از افراد به ویژه روشنفکران، به اتهام کمونیست بودن شغل خود را از دست دادند و به طرق مختلف آزار و اذیت شدند. مک کارتی همچنین دوران سیاهی را برای هالیوود رقم زد و کارگردان های زیادی را به بهانه کمونیست بودن تحت تعقیب قرار داد. به عبارت دیگر مک کارتیسم، به مجموعه اقدامات و روشی در اتهام نمودن و حذف نمودن اطلاق می‌شود که یادآور روش سناتور آمریکایی «مک کارتی» در دوران جنگ سرد برای مبارزه با کمونیسم است.
 
بازگشت آمریکا به دوران مک کارتی!

جوزف مک کارتی، سناتور معروف آمریکایی، در سال 1909 م به دنیا آمد. او پس از اتمام تحصیلات خود وارد فعالیت‏های حزبی گردید و در 37 سالگی وارد سنای آمریکا شد. مدتی پس از فرار «چیانکایچک» رهبر چین ملی که مورد حمایت امریکا بود و نتوانست طرفداران کمونیسم را شکست دهد، مک کارتی در نطقی آتشین اعلام کرد که شکست دولت امریکا در چین، به سبب وجود کمونیست‏ها در وزارت خارجه امریکاست.

چیانکایچک در سال ۱۹۳۱ به ریاست جمهوری دولت چین انتخاب شد. روز به قدرت رسیدن وی (یعنی 22 آوریل) در تاریخ چین به روز خیانت «چیانکایچک» به انقلاب شناخته می‌شود. او جناح راست گومیندان  و برخی سیاست‌ مداران و نظامیان شمال چین را به دور خود جمع کرد و با همکاری آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها علیه «اوهان» که آن موقع مرکز انقلاب بود، دست به کودتا علیه حزب کمونیست زد و نسبت به پیمان اتحاد با حزب کمونیست خیانت ورزید؛ اما طی جنگ‌هایی مغلوب ارتش کمونیستی چین شد.
 
 سخنان تند مک‏کارتی باعث شد دستگاه قضایى امریکا به پیگیری این اتهام بپردازد. اتهامات مک کارتی موجب شد تعداد زیادی از کارمندان وزارت امور خارجه، به عنوان جاسوسان کمونیست از کار برکنار شدند و تحت بازجویى قرار گرفتند. انتشار خبر بازداشت این افراد، موجی از تبلیغات ضد کمونیستی را در مطبوعات و محافل سیاسی امریکا به همراه آورد. این موج که «مک‏کارتیسم» لقب گرفت و به مدت چندین سال افکار عمومی مردم امریکا و جهان را به خود مشغول داشت، باعث شد که تمامی حرکات کمونیست‏ها با بدبینی شدید ارزیابی شود و از این پس دولت نیز نسبت به کل تحرکات دولت‏های کمونیستی حساسیت فراوانی از خود نشان دهد.
 
سخنان تند مک کارتی، فضای جنگ سرد و جدید بودن سخنان و فضای ایجاد شده برای رسانه ها و افکار عمومی که از دید آنان نشان از خطر نفود کمونیسم در عمق سیاست و علم آمریکایی ها بود، کمک زیادی به ایجاد فضای رسانه ای و موج مک کارتیسم کرد. شاید پرسیده شود این موج چگونه ایجاد شد؟ سوال بسیار ساده است، فضای جنگ سرد و حساسیت های از پیش ساخته شده نسبت به کمونیسم و خطر شوروی در آن دوران بستری آماده برای مک کارتی برای پیش برد ادعاهایش بود. ادعاهایی که ابتدا موجب محکومیت فرد می شد و سپس بررسی دقیق. موفقیت مک کارتی در گام اول در محکوم کردن تعداد زیادی از کارمندان وزارت خارجه به عنوان خط مقدم نبرد با شوروی موجب شد ادعاها و فضای رسانه ای ادامه دار مک کارتی بدون تحقیق و داوری پذیرفته یا به موجی علیه افراد و نهادها تبدیل شود.
 

برخورد سیاسی، با افراد غیرسیاسی

در جنگ جهانی دوم، وقتی امریکا به متفقین پیوست و سرنوشت جنگ با نابودی نازیسم دگرگون شد، روابط میان اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا، به ویژه در زمینه‌های هنری و ادبی، گسترده شد. ناچار عقاید کمونیستی در فضاهای کارگری، خدماتی و حتی هنری آمریکا هم هوادارانی یافت. در واقع اوایل دهه 40 و اوایل دهه 50 هواداری از اندیشه سوسیالیسم و کمونیسم یک گرایش قوی برای همه روشنفکران دنیا بود.
 
یکی از مشهورترین اقدامات مک کارتی سخنرانی او در مورد «لیست سیاه هالیوود» است که او از انجمنی مخفی در بین هنرمندان خبر داد که زیر نظر کمیته فعالیت‌های ضد آمریکایی هستند. نمونه‌ی جالبی از این قربانیان در زمینه‌ی فیلم‌سازی و بازیگری مشاهده‌ می‌شود. 300 نفر از بازیگران و کسانی که در زمینه‌ی فیلم مشغول به کار هستند، صرف ادعاهای بدون سند شغل خود را از دست دادند. اکثر افراد این نمونه، به کشورهای دیگری گریختند و اقلیت آن‌ها در جامعه‌ی آمریکایی مورد اهانت واقع شدند.
 
بازگشت آمریکا به دوران مک کارتی!

عده‌ای مثل «چارلی چاپلین» و «اورسن ولز» هم مجبور به مهاجرت شدند. یکی از فیلمنامه نویسانی که به شدت درگیر ماجرای مک کارتیسم شد، «دالتون ترامبو» بود. نویسنده‌ای که حاضر نشد نام کمونیست‌های دیگر را لو دهد و به 11 ماه زندان محکوم شد. او بعد از بیرون آمدن از زندان مجبور شد به صورت مخفیانه و با نام مستعار فیلمنامه نویسی را ادامه دهد. وقتی «تعطیلات رمی» اسکار بهترین فیلمنامه را برد، او از خانه مراسم را نگاه می‌کرد. اما چون با نام مستعار این جایزه را برده بود نمی‌توانست آن را کسب کند. البته سال‌ها بعد وقتی همه داستان‌ها به پایان رسید در دهه 70 آکادمی اسکار او را به رسمیت شناخت و آن را به دخترش داد.
 
«میتزی ترامبو» یکی از دختران دالتون ترامبو اخیراً در مصاحبه‌ای فیلمی که از زندگی پدرش ساخته شده را تحسین کرده و گفته برایان کرانستون بازیگر نقش اول فیلم و جی روک، کارگردان آن کار زیبایی انجام داده‌اند. او می‌گوید اما فیلم صد در صد هم از روی واقعیت ساخته نشده است. به عنوان مثال دالتون ترامبو هیچ وقت از آن دسته پدرهایی نبود که ما را برای خوردن بستنی بیرون ببرد، اما شیوه فکر کردن را به ما آموخت. میتزی می‌گوید کمونیسم هیچ وقت برای پدرش مهم نبوده است. او از میتینگ‌های سیاسی بیزار بود و فقط برای دموکراسی می‌جنگید. او یک دیدگاه مستقل داشت که ناشی از عدالت و حقوق مدنی بود.
 
در دوره‌ای که وی مجبور بود با اسامی مستعار کار کند، ترامبو 18 فیلمنامه نوشت و دو جایزه اسکار برد. او به صورت میانگین برای هر فیلمنامه 1750 دلار دستمزد گرفت. فیلمنامه نویس «اسپارتاکوس» و «پاپیون» در شرایطی به کار می‌پرداخت که خانواده‌اش تحت بیشترین فشار بودند. میتزی می‌گوید او در مدرسه به شدت سختی می‌کشید چون همه او را از خود می‌راندند. او همین‌طور اعتراف می‌کند با مرگ سناتور مک کارتی در سال 1957 کمی حس خوشحالی در خود احساس کرده، چون او نماد همه بدبختی‌هایی بود که کشیده بودند؛ اما خوشحالی واقعی زمانی بود که «اسپارتاکوسِ» استنلی کوبریک اکران شد. سال 1960 دالتون ترامبو بدون اسم مستعار فیلمنامه «اسپارتاکوس» را نوشت و نام واقعیش در تیتراژ فیلم آمد. میتزی ترامبو می‌گوید هالیوود زمانی پدرش را در لیست سیاه قرارداد و الان افتخار می‌کند که او را روی پرده نقره‌ای قرار داده‌اند.
 

تکرار تاریخ با مک کارتیسم؟

مک کارتیسم، یک جریان همه‌جانبه وسیعی بود که از سوی سناتور مک کارتی در دهه 50 علیه کمونیسم به اجرا گذاشته شد. «حذف با اتهام خیانت و جاسوسی بدون ارائه دلایل مبرهن و شفاف» خلاصه‌ای است برای تعریف روش و سناریو مک کارتی برای حذف سیاسی و غیرسیاسی منتقدان سرمایه داری در آمریکا. حذف اساتید و دانشجویان منتقد سرمایه داری یا طرفداران کمونیسم، یکی از تأثیرات بلندمدت طرح مک کارتیسم در آمریکا بوده است. تأثیر این فرآیند در آمریکا همچنان در علوم سیاسی، روش‌شناسی و حتی فلسفه آمریکا و اروپا کاملاً نمایان است. تغییر فرآیند نقد و آزادی عقیده از مهم‌ترین این تاثیرات است.
 
حال به نظر می رسد ترامپ و بسیاری از شخصیت های آمریکایی با سوق دادن نگاه ها به سوی یک جریان چپ گرا به دنبال حذف و سرکوب شدید اعتراضات هستند. ترامپ حتی تهدید کرده است که ارتش را به خیابان ها می آورد. منظور ترامپ به قانون نافرمانی مصوب سال ۱۸۰۷ است که به رئیس جمهور آمریکا اختیار می‌دهد در مواقعی مثل شورش، قیام یا هرج و مرج برای برقراری نظم از ارتش استفاده کند. آخرین بار این قانون در ۱۹۹۲ و پس از ناآرامی‌ و شورش گسترده در لوس‌آنجلس اعمال شد. در آن زمان انتشار فیلم کتک خوردن مردی سیاه ‌پوست به نام «رادنی کینگ» از چند پلیس سفید پوست باعث اعتراض شده بود.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.